ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 مرداد 1403
سه شنبه 2 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 22 اسفند 1389     |     کد : 16661

«يه حبه قند»؛ نمايش باورپذير سنت‌هاي ايراني

تماشاچي «يه حبه قند» حتي اگر در آپارتمان‌هاي نقلي يا برج‌هاي سر به فلك كشيده عصر دود و سيمان هم بزرگ شده باشد؛ باز با «خانه باغ» و آدم‌هاي رنگارنگش هم‌ذات‌پنداري مي‌كند.

تماشاچي «يه حبه قند» حتي اگر در آپارتمان‌هاي نقلي يا برج‌هاي سر به فلك كشيده عصر دود و سيمان هم بزرگ شده باشد؛ باز با «خانه باغ» و آدم‌هاي رنگارنگش هم‌ذات‌پنداري مي‌كند.

سيد‌رضا ميركريمي بعد از موفقيت كارهاي تلويزيوني‌اش (از جمله «بچه‌هاي مدسه همت») با «كودك و سرباز» نام خود را بر سرزبان‌ها انداخت. او روايتي ساده و يك خطي را با تصاوير زيبا در هم آميخت تا تحسين منتقدان را به همراه داشته باشد.
ميركريمي جزو معدود كارگرداناني است كه هرگز خالي از دغدغه‌هاي ديني و اجتماعي نبوده و نيست و همواره سعي كرده است به دور از سياه‌نمايي و با بيشترين ظرافت ممكن، مباحث اعتقادي و باورهاي ديني را به تصوير بكشد. همين دغدغه او، ساخت فيلم «زيرنور ماه» را موجب شد كه ثمره آن كسب سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر براي اين سينماگر بود.
سيدرضا ميركريمي كه حالا علاوه بر جلب نظر مخاطبان و منتقدان داخلي، نگاه جشنواره‌هاي خارجي را نيز معطوف خود كرده بود، در سومين گام بلند خود «اينجا چراغي روشن است» را جلوي دوربين برد. فيلمي با درون مايه‌هاي مذهبي كه در بستري انتزاعي روايت‌گر تعارضات اجتماعي بود. «اينجا چراغي...» از ميركريمي يك فيلمساز خلاق ساخت و سيمرغ بهترين كارگرداني را به او هديه كرد.
چهارمين تجربه ميركريمي در لوكيشن‌هايي متعارض جلوي دوربين رفت. او در دو فضاي متفاوت شهر و كوير، ترديد‌ها و باورهاي اعتقادي را به واسطه رابطه پدر و پسري تصوير كرد. مير كريمي در «خيلي دور، خيلي نزديك» از شكاف نسل‌ها و تلاش پدر براي پركردن اين شكاف مي‌گويد. پدر داستان ميركريمي، راه خيلي دوري را طي مي‌كند تا با گذشتن از مظاهر تمدن و مادي‌گري، به پسر خود خيلي نزديك شود.
ميركريمي در گام پنجم و براي «به همين سادگي» قهرمان داستان خود را يك زن انتخاب مي‌كند. زن خانه‌دار ايراني كه همواره و در همه حال سعي مي‌كند خانه را به محيطي آرام و مأمني براي مرد خانواده تبديل كند. «به همين سادگي» با بخشي از مخاطبان ارتباط خوبي برقرار مي‌كند و در ايجاد حس همراهي با شخصيت اول داستان موفق است.
«به همين سادگي» نشان داد كه ميركريمي يك اتفاق ويژه در سينماي ايران است و موفقيت فيلم‌هاي او اتفاقي نيست.
سيد‌رضا ميركريمي در تازه‌ترين اثر بلند سينمايي خود «يه حبه قند» را جلوي دوربين برد. «يه حبه قند» يك تفاوت كلي با ساخته‌هاي پيشين ميركريمي دارد و آن تعدد شخصيت‌هاي داستان است. اين فيلم اگر چه يك شخصيت اصلي به نام «پسنديده» دارد، اما از هر طيف، صنف و سن، يك نماينده در فيلم حضور دارد تا گستره بيشتري از مخاطبان با آن ارتباط برقرار كنند.
داستان «يه حبه قند» در خانه‌باغي سنتي و سرسبز در يزد مي‌گذرد، خانه‌اي بدون پدر كه بزرگ‌تر آن «دايي عزت‌الله» است. اين خانواده پسري ندارد و 5 دختر به ترتيب به نام‌هاي «اعظم» (همسر جعفر)، «معصومه» (همسر هرمز)، «شمسي» (همسر حاج ناصر)، «مهناز» (همسر حميد) و «پسنديده» (نامزد كيوان) را شامل مي‌شود.
پسنديده كه در طول فيلم آن را «پسند» صدا مي‌زنند، با 24-25 سال سن، كوچكترين فرزند خانواده و در عين حال سنگ صبور تمام اهل خانه است. او شيفته و دلبخانه «قاسم» برادرزاده خان‌دايي است، اما بايد با «كيوان» پسر خانواده متمول «وزيري» وصلت كند، ازدواجي كه به دليل حضور كيوان در خارج از كشور، غيابي خواهد بود.
همه چيز به خوبي و خوشي پيش مي‌رود تا اين كه شب مراسم، برق خانه‌باغ قطع مي‌شود و بزرگ وزيري‌ها آن را پاي كدورت دايي با آن‌ها مي‌نويسد و مراسم به‌هم مي‌خورد. فردا صبح اگر چه با مرگ دايي، همه از جمله نوعروس خانه لباس عزا به تن مي‌كنند اما اين اتفاق ناگوار بار ديگر عشق را به «پسند» هديه مي‌كند و از ظواهر امر چنين بر مي‌آيد كه او سهم قاسم مي‌‌شود.
به عبارت ديگر شايد بتوان داستان «يه حبه قند» را تأويل ضرب‌المثل «خدا گر به حكمت ببندد دري / ز رحمت گشايد در ديگري» دانست. اين موضوع به شيوه‌اي ديگر و از زبان پزشك داستان بيان مي‌شود كه اين شعر حافظ را زمزمه مي‌كند: «غمزه شوخ تو خونم به خطا مي‌ريزد / فرصتش باد كه خوش فكر صوابي دارد»
نورپردازي، تصويربرداري و بازي‌ها در «يه حبه قند» عالي و بدون نقص است. كنتراست بالاي تصاوير حال خوشي را به تماشاچي القا مي‌كند. تصويربرداري در سطح بالايي قرار دارد و مي‌توان اوج هنرنمايي حميد خضوعي ابيانه به عنوان مدير فيلمبرداري را در چند نماي اسلوموشن ديد كه با تدوين زيباي حسن حسندوست و موسيقي محسور كننده محمدرضا عليقلي، يكي از به يادماندني‌ترين سكانس‌هاي چند سال اخير سينماي ايران را رقم مي‌زند.
نورپردازي به بهترين وجه ممكن انجام شده است و اين موضوع حتي در نماهاي مختلف با داستان فيلم همخواني دارد. به عنوان مثال، نمايي كه فرداي شب جشن از پشت بام‌هاي شهر تصوير مي‌شود، از شفافيت كمي برخوردار است و مانند ساير تصاوير، شدت رنگ‌ها زياد نيست تا تماشاچي ناخودآگاه مضطرب شود و رخداد ناگواري را انتظار كشد.
ميركريمي با در نظر گرفتن تمهيداتي، از پس لهجه‌هاي متنوع فيلم به خوبي برآمده است و صد البته در اين ميان نبايد از نقش كليدي «افشين هاشمي» به عنوان بازيگردان به سادگي عبور كرد. لهجه شخصيت‌ها قابل قبول و باور‌پذير است و تنها شايد لهجه مادر خانواده خوب از آب در نيامده است.
علاوه بر نمايش سنت‌‌هاي نيكوي ايراني ـ كه البته اين روزها كم‌تر ديده مي‌شود ـ «يه حبه قند» از دغدغه‌هاي مذهبي ميركريمي خالي نيست. «حاج ناصر» داماد سوم خانواده و نماينده قشر روحاني جامعه است. او باطني پاك و ضميري روشن دارد اما حتي در خانواده خود نيز از نيش و كنايه با جناق‌ها در امان نيست. ميركريمي چهره‌اي مردمي و باورپذير از روحانيت در فيلم خود ارائه كرده است؛ يك روحاني كه دغدغه‌هاي مالي، جسمي و معنوي خاص خويش را دارد و حتي ممكن است نماز ميت را هم از بر نباشد، در عين حال كه احاطه خوبي نيز بر مكاتب و ايسم‌هاي غربي ندارد و اين انتقادي هوشمندانه و طعنه‌اي ظريف به برخي روحانيون است.
شايد زيباترين تصويري كه حاج ناصر در فيلم ارائه شده است را بتوان نمايي از بيدار شدن او پس از شب جشن و در پشت‌بام خانه دانست كه با ملحفه سپيد و آسمان يكدست آبي، ناخودآگاه لباس احرام و مناسك حج يا كفن ميت (با توجه به مرگ خان‌دايي در همان ساعت) را در ذهن تداعي مي‌كند.
پايان «يه حبه قند» رؤيايي و آرام‌بخش است. ميركريمي كه «اينجا چراغي روشن است» را ساخته، اكنون يكي پس از ديگري چراغ‌هاي خانه را توسط «پسند» خاموش مي‌كند كه يادآور رمان «چراغ‌‌ها را من خاموش مي‌كنم» نيز هست. البته اين خاموش كردن چراغ‌ها با روشن‌شدن راديو همراه است كه نمادي از روشن‌بودن اميد است.
به اعتقاد نگارنده، نگاه جزئي‌نگر به فيلم «يه حبه قند» نادرست و با لغزش‌هايي همراه خواهد بود. فيلم ميركريمي بايد در يك فرم كلي ديده شود و اگر اظهار نظرهاي وي در مورد داور اولي‌هاي جشنواره نبود، قطعاً جوايزي را براي ميركريمي به ارمغان مي‌آورد.
جان كلام اينكه در زماني كه مدعيان سينما عقب‌گردي 40ـ‌30 ساله به فيلمفارسي دارند و كارگردانان جوان‌تر و خلاق نيز از سبك و سينماي خود فاصله مي‌گيرند و يا عده‌اي ديگر داستان‌هاي تلخ اجتماعي را تصوير مي‌كنند، بايد به «ميركريمي»‌ها بها داد و آنان را ارج نهاد كه پايه‌هاي لرزان سينماي انقلاب به حضور آنان محتاج است.

---------------------------------------------
نويسنده: محمد حسين‌كلهر


نوشته شده در   يکشنبه 22 اسفند 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode