جام جم آنلاين: سريال «تبريز در مه» را محمدرضا ورزي كارگرداني كرده است؛ كارگرداني كه در پرونده كاري خود تعداد زيادي سريال و فيلم تاريخي به ثبت رسانده و حالا ديگر برايش طبيعي شده كه به او لقب كارگرداني بدهندكه تفسير و توضيح خود را از تاريخ دارد، به همين دليل مخاطب نبايد در آثار او دنبال ردپاي مستندات تاريخي باشد.
ورزي ساخت سريال تبريز در مه را زماني آغاز كرد كه به شدت از طرف مورخان، پژوهشگران و حتي مخاطباني كه تا حدودي سواد تاريخي دارند، متهم شد كه در سريالهايش كاملا تاريخ را تغيير ميدهد و آنچه خود دوست دارد در قالب ديالوگ در دهان شخصيتهاي تاريخي ميگذارد و شخصيتپردازيها را نيز كاملا تغيير ميدهد. اين اعتراضات از زمان پخش سريال «عمارت فرنگي» و شخصيتي كه ورزي از محمدعلي فروغي ارائه داد، آغاز شد و در زمان پخش سريال سالهاي مشروطه به اوج رسيد. بعد از اين اعتراضات بود كه ورزي اعلام كرد كه سريال جديد خود با نام تبريز درمه را با تحقيقات جامعي همراه كرده است. اين تحقيقات آنقدر عميق هستند كه ديگر جاي اعتراضي نخواهد بود. اما اكنون كه سريال تبريز در مه روي آنتن شبكه يك سيما رفته است به جرات ميتوان گفت كه اين سريال يك اثر تاريخي نيست بلكه سريالي نمايشي و داستاني است كه در دوره قاجار و در زمان فتحعليشاه اتفاق ميافتد.
يك سريال تاريخي بايد از ابتدا مسير خود را مشخص كند.گاهي اين سريالها ساخته ميشوند تا زندگي يك شخصيت تاريخي را بازگو كنند. در كنار تصويرسازي از اين زندگينامه اتفاقات مربوط به آن شخصيت هم بازگو ميشود. مثل كاري كه سعيد نيكپور در سريال اميركبير انجام داد. گاهي يك سريال يك مقطع تاريخي را هدف قرار ميدهد. در اين گونه آثار كارگردان چند شخصيت اصلي را طراحي ميكند و در كنار اين شخصيتها يك دوره و اتفاقات آن دوره را بازگو ميكند. مثل سريال كيف انگليسي كه سيدضياءالدين دري با خلق چند شخصيت غيرواقعي مقطعي از تاريخ معاصر ايران را به نمايش گذاشت يا مسعود جوزاني كه با خلق چندين شخصيت تاريخ معاصر ايران را از دوره كوچك جنگلي تا آزادسازي خرمشهر روايت كرد، اما در هيچكدام از اين آثار شخصيتها مابهازاي واقعي نداشتند و به بيننده آدرس فرد يا افراد مشخصي را نميدادند. به همين دليل كسي به اين كارگردانان خرده نگرفت كه شما تاريخ را تحريف كردهايد.
نكته: در سريال تبريز در مه آنقدر حواشي و شخصيتهاي فرعي زياد هستند كه عباس ميرزا در ميان آنها كمرنگ شده است و اصلا معلوم نيست كه اين شخصيت چه افكاري داشته و چگونه اين افكار را عملي كرده است
اما محمدرضا ورزي در آثارش به شخصيتهاي تاريخي ميپردازد و در كنار آنها همه حوادث مهم ايران را رصد ميكند. حال ميخواهد اين حوادث به شخصيت محوري مرتبط باشد يا نباشد. اشكال كار هم درست از همينجا آغاز ميشود. مثلا در سريال تبريز در مه شخصيت اصلي عباسميرزاست. او پسر و وليعهد فتحعليشاه است كه گويا در تاريخ ايران در دوره قاجار شخصيت مهم و تاثيرگذاري بوده است اما در سريال تبريز در مه آنقدر حواشي و شخصيتهاي فرعي زياد هستند كه عباس ميرزا در ميان آنها كمرنگ شده است و اصلا معلوم نيست كه اين شخصيت چه افكاري داشته و چگونه اين افكار را عملي كرده است. يكي از دلايل ناكامي شخصيتپردازي عباس ميرزا اين است كه ورزي در يك سريال شخصيتمحور خواسته تمام وقايع ايران را بگويد و خط و مشي مردان سياسي ايران و خارج را هم تحليل كند. البته در اين دايره وسيع او سهم زيادي را هم به زناني داده كه مستقيم يا غيرمستقيم با عباس ميرزا در ارتباط هستند. در روش كلاسيك كارگرداني ارتباطات عاطفي يكي از مهمترين چنگكهايي است كه ميتواند در درامپردازي موثر باشد و مخاطب را به دام اثر بيندازد و او را وادار كند كه سريال را تا به آخر پيگيري كند. از اين روش، جوزاني در سريال در چشم باد بهترين استفاده را كرد. عشق بيژن و ليلي از كودكي شكل گرفت و تا كهنسالي آنها ادامه پيدا كرد. اين رابطه عاطفي مثل نخ?تسبيح ديگر مهرههاي سريال را به هم مرتبط ميكرد. اما در تبريز در مه آنقدر اين روابط عاطفي زياد هستند كه بيننده سردرگم ميشود و نميداند كدام يك از آنها را بايد باور كند و براي كدام يك نگران باشد. تبريز در مه با ماجراي فرار كتفان از دربار فتحعليشاه (دختر تاجيك ـ فقيهه سلطاني) آغاز شد و بعد با ماجراهاي عاشقانه لاچين خان(آندره) و كتفان ادامه پيدا كرد. بعد ماجراي ارتباط بين عباس ميرزا و كتفان به وجود آمد. وقتي عباس ميرزا با شهامت همه شايعات را خنثي كرد و در بازار فرياد زد كه زنان، مردان را تقاص قبل از جنايت! ميكنند، بيننده فكركرد كه خب، ماجراهاي عاطفي سريال بخير و خوشي تمام شد. اما درست در همين زمان يك زن ديگر، خواهر عباس ميرزا (كمند اميرسليماني) وارد ماجرا شد و كشتاري عجيب راه انداخت و دليل اين قساوت قلب را حسادت زنانه نام نهاد!...
تا آنجا كه در تاريخ روايت شده است عباس ميرزا از طرف فتحعليشاه مامور جنگ با روسها ميشود. او با سپاهش به سمت گنجه ميرود اما به دلايلي شكست ميخورد. اين شكست، مقدمات قرارداد تركمنچاي را به وجود ميآورد، اما آنچه كه مهم است، مقاومت و روحيه ايراندوستي عباس ميرزا است. اما در سريال تبريز در مه اين مشخصات در لابلاي حواشي اضافي كمرنگ شده است. همان طور كه گفته شد بخشهاي زيادي از سريال به ارتباطات و اتفاقاتي اختصاص دارد كه فقط زمان سريال را زياد كردهاند و تاثيري در اصل قصه ندارند. مثلا يك سكانس 10 دقيقهاي به مراسم عزاداري امام حسين(ع) اختصاص داده شده است؛ سكانسي كه ريحان(همسر عباس ميرزا) كتفان را به عزاداري دعوت ميكند. واقعا اين سكانس چه كمكي به عباس ميرزا و مخاطب ميكند تا با گوشهاي از تاريخ ايران آشنا شود. اين در حالي است كه همه مردم ميدانند كه در دوره قاجار بخصوص در منطقه آذربايجان، عزاداري امام حسين(ع) باشكوه برگزار ميشده است.
ورزي براي تبريز در مه زحمت زيادي كشيده است. طراحي صحنه و لباس خوب است و با واقعيت بسيار نزديك است. گريمها به بهترين شكل طراحي و اجرا شدهاند، تصويربرداري و نورپردازي، صحنهها را چشمنواز كرده است. اما همه اينها بايد در خدمت داستان باشد. اما واقعيت اين است كه داستان تبريز در مه اگر در قالب يك فيلم تلويزيوني روايت ميشد بهتر و موثرتر ميتوانست داستان زندگي عباس ميرزا را بازگو كند.
طاهره آشياني / گروه راديو و تلويزيون