جام جم آنلاين: سراي اهل قلم در نشست تاريخ تفكر به رؤوس كلي انديشه سقراط پرداخت. دكتر شهين اعواني، استاد فلسفه و معاون پژوهش انجمن حكمت و فلسفه ايران در اين جلسه به معرفي اين حكيم بزرگ پرداخته و به گستره انديشه او اشاره كرد. آنچه ميخوانيد گزارشي از سخنراني وي است.
اگر بخواهيم حق مطلب را در مورد شناخت سقراط به طور كامل ادا كنيم به وسعت تاريخ فلسفه بايد به آن بپردازيم. سقراط شخصيتي نيست كه در يك سخنراني يا مقاله يا كتاب بگنجد. به همين دليل نيز در طول تاريخ ديدگاههاي متفاوتي از او ارائه شده است. برخي سقراط را عقلگرا دانستهاند و شروع عقلگرايي را از او ميدانند و بعضي وي را آرمانگرا دانسته و عدهاي سقراط را افسانه پنداشتهاند. زبانشناسان او را فيلسوف زبان گويند، زيرا با گفت و شنود ميفلسفيده و روش بحث را براي جهانيان از خود به يادگار نهاده است. دورينگ، سقراط را مطرح كننده عدل اجتماعي ميداند كه به حكمران زيستن و عدالت تفكر را ميآموزد و به عقيده او، جامعه پس از سقراط بر اين اساس، جامعهاي انساني شده است. ديگران او را مصلح ميدانند كه براي اصلاح جامعه مبارزه ميكرده است.
آنها كه مخالف سنت هستند او را سنت شكن ميدانند و آنها كه سنت را ميپسندند وي را پايهگذار سنت خواندهاند.
بنابراين بايد انديشيد چرا اين همه نظرات ضد و نقيض مستدل درباره سقراط اقامه شده است؟
سقراط به حدي اهميت دارد كه تاريخ فلسفه به پيش از سقراط و پس از او تقسيم ميشود. شاگرداني داشته است كه سلسله شاگرديش را تا امروز نيز ادامه دادهاند و امروز نيز شاگرديش ميكنند. تيلور در كتاب شخصيت چندگانه سقراط كه سال 1991 در آكسفورد چاپ شده است سقراط هر عصر را متفاوت از عصر پيش ميداند. به گفته او وقتي جنبهاي از سقراط در عصري پررنگتر ميشود سقراط آن عصر را خواهد ساخت. به گفته دكتر اعواني، مكالمات سقراط قابل تفسير بي شمار است به گونهاي كه در هر عصر باز تفسير ميشود. گزنوفون، سقراط را متفكري انديشمند و زيرك ميداند كه از نداي درون بهرهبرداري ميكند كه هم سنت قبلي را در خود دارد و هم به نوآوري ميپردازد. سقراط بهگونهاي جامع است كه هم در او مذهب پيداست و هم عقل و عرفان در وجودش ديده ميشود. سيسرون دربارهاش ميگويد: او كسي است كه فلسفه را از زمين به آسمان آورد. او به جاي تحقيق در امور كيهان به تحقيق در وجود آدمي روي آورد. پيش از سقراط به گفته اين پژوهشگر فلسفه، فلسفه از طبيعت بحث ميكرده، اما پس از اوست كه مساله انسان در فلسفه مطرح ميشود. او را نابغه و گاه خنگ ميدانند. آنها كه او را عقبافتاده پنداشتهاند او را فاقد عقل معاش و دانش اقتصاد ميدانند كه زندگي را ساده ميگرفته و به دنبال پول نرفته است. اما كساني كه نبوغ او را در طول تاريخ فلسفه ديدهاند او را نابغه برميشمرند. از سقراط، هم حسن استفاده و هم سوءاستفاده شده است و بسياري از فلاسفه متاخر نيز ديدگاه سقراط را رد كردهاند.
ديدگاههاي متفاوت در فلسفه اسلامي نسبت به سقراط
در فلسفه اسلامي ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سقراط وجود دارد. ابن سينا او را پيامبر ميداند؛ پيامبر حكمت. از نظر برخي مورخان، سقراط نمونهاي از رفتار اسلامي بوده و عدالت و فضيلت خواه بوده و زندگي عملياش را مطابق اخلاق قرار داده است. اما محمد غزالي سقراط را كافر دانسته است كه البته ناظر به كفر فلسفي است. در رساله دفاعيه افلاطون، پدر سقراط سنگتراشي است كه در كودكي به او سنگ تراشي را آموخته، اما چون دستهاي زمختي داشته، پدر او را از اين كار بازداشته است. مادرش فاريانته، زني بسيار فداكار است كه ماما بوده و در تربيت او بسيار كوشا بوده و تا 449 ق.م در كار پرورش وي كوشيده است. همكلاسي او كريتون، ثروتمندي است كه روحيهاي صادق و عاري از دغل داشته و بسيار سليم النفس بوده و رفتارش با سقراط بسيار خاطرهانگيز بوده و سقراط را به ورزش تشويق ميكرده، بنابراين سقراط كودكي سالمي داشته است.
سقراط در 3 جنگ حاضر بوده و در آن بسختي جنگيده و به مقاومت بسيار، شهره بوده است. او پس از صلح در 50 سالگي با گرانتيپ ازدواج ميكند.
سقراط معتقد است هيچكس خواسته و دانسته، بد نميكند. اين جمله، هسته آغازين انديشه اوست. به گفته وي اگر همه رفتار ما بر عقل مبتني باشد، عقل با دانايي در ارتباط است و اگر چيزي با عقل دريافته شود نميتوان از آن گذشت، بنابراين پس از باور عقلاني دليلي براي عدم انجام آن وجود نخواهد داشت. سقراط در اينجا اصالت اراده را نميپذيرد و بر دانايي و آگاهي تاكيد ميكند.
بنابراين عقل از نظر او مقدم بر هر مرجعي است و سودمندي بر احساسات و سنت كور مقدم است. به نظر سقراط اگر دانش عقلاني ما به حد فهم عدل برسد همواره عادلانه رفتار ميكنيم.
جامعه از طريق اصلاح فرد
سقراط در پي ايجاد تحول در جامعه نيست، بلكه بر اصلاح فرد و جامعه از طريق آن تاكيد داشت. سقراط فرد را مكلف به اخلاقي بودن ميداند كه در آن صورت جامعه اخلاقي خواهد شد.
اعواني: هدف از زندگي انساني، زيستن است. اينگونه است كه فضيلت عين سعادت و آگاهي عين فضيلت خواهد بود. شريفترين انسان عادلترين است و عادل كسي است كه درستكاري را در خود نهادينه كند
استدلال سقراط استقرايي از كثرت به وحدت است. او به جاي بيان چيستي فضيلت و سپس سنجش فضيلتمندي، ابتدا به اين ميپردازد كه فضيلت چگونه در كسي شكل ميگيرد. سقراط بنيانگذار تعريف مفاهيم غيرارسطويي در فلسفه است كه به حل و فصل نميپردازد. او مفهوم را به طريق جزئي و مصداقي به بحث ميگذارد. اما شيخ الرئيس، مثال را سستتر از استقرا و استقرا را سستتر از قياس ميداند كه برخلاف ديدگاه سقراطي است. به نظر سقراط از طريق استقرا ميتوان به قانون دست يافت و در هر مفهومي اگر به تعريف برسيم، مفهوم جنبه كلي پيدا ميكند. بنابراين وقتي از سقراط راجع به چيستي عدل و ظلم پرسيده ميشود، جواب ميدهد اگر مصاديق ظلم چون دزدي، فريب و دروغ در نظر گرفته شود خواهيم ديد فرماندهاي كه براي افزايش روحيه سپاهش به دروغ متوسل ميشود، مرتكب ظلم نشده است و پدري كه دارويي را به فريبي به فرزندش خورانده نيز ظالم نيست و آنكه آلت خودكشي را از دوستي ربوده، ظلم نكرده است. پس از نظر سقراط نميتوان دست به تعريف كامل ظلم و عدل زد، بلكه بسته به زمينهاي است كه عمل در آن به وجود ميآيد. بايد محتاط بود و در موقعيت، به نداي عقل گوش فرا داد. عقل جامعنگر است و تمام جوانب را در نظر ميگيرد. ويژگي ديگر تفكر سقراط اين است كه هيچ قضيه و حكمي چنان بديهي نيست كه وقتي ترديدي جدي درباره آن روي بنمايد، آزمايش مجدد آن از بيخ و بن لازم نباشد. بنابراين چيزي كاملا بديهي از نظر سقراط وجود ندارد. وي در بررسي عاليترين امور انساني با آرامش و بدون پيشداوري تمام جوانب را بررسي ميكند. به گفته سقراط ما مجاز به داوري صريح و قطعي در مورد انسان نيستيم و هر جا كينهاي وجود دارد دليل بر عدم شناخت خواهد بود.
بدفهمي درباره سقراط
ايروني كه در فارسي به طنز ترجمه شده است به معناي طنز نيست. ايروني در لغت يوناني به معناي بيپرده و از روي صدق و صفا سخن گفتن و بي پيرايه و ساده حرف زدن است. ايروني سخني بدون لاف زني و چاپلوسي است كه در آن فرد بدون در نظر گرفتن خوشامد مخاطب حرف خود را ميزند. سقراط خود را ماماي انديشه ميداند كه داراي روحيه معلمي و آموزگاري است و ميگويد نيروي جوانان بايد صرف امور انساني شود و اين همان است كه سوفيستها از آن غافلند. در پاسخ به مساله حد و اندازه آموختن سقراط پاسخ ميدهد كه بايد ديد چه تحصيلي براي كي خوب است، اما انسانيت تنها چيزي است كه حدي بر آموختن آن وجود ندارد. از نظر او هدف زندگي، انساني زيستن است.
ديالكتيك يا جدل؟
اشتباه ديگر، تعريف ديالكتيك سقراط به جدل است. در جدل، دشمني و پيروزي وجود دارد اما در گفت و شنود، فلسفه شكل ميگيرد. سقراط شهادت ميدهد كه به هيچ عنوان حس معلمي نداشته و تنها با اندرز و آزمايش به همفكري با ديگران ميپرداخته كه ويژگي روش تدريس او بوده است. در انديشه او، جنبه اخلاقي انسان با نظم جهان هماهنگي دارد. به گفته سقراط انسان با رشد طبيعت بايد رشد كند و نبايد عليه نيروهاي طبيعي خود موضع بگيرد. به نظر او چيزي كه انسان را متمايز ميكند، پرورش روح است. او به نداي وجدان بسيار قائل بوده و خودشناسي را در طول زندگي مد نظر داشته است. او بزرگترين موهبت انسان فاني را تندرستي و سپس زيبايي و سومين موهبت را مالي ميداند كه با درستكاري به دست آمده باشد و موهبت چهارم درخشش جواني در حلقه دوستان است. شريفترين انسان از ديد سقراط عادلترين و عادل كسي است كه نيكوكاري را در خود نهادينه سازد. به گفته او، مراقبت از روح خدمت به خداست، چرا كه خدا ما را براي رسيدن به كمال آفريده است. وي، كاميابي يا ناكامي را در درجه نخست در دانش و مهارت ميداند و توفيق را در غايت انديشهاي ميداند كه باعث دستزدن به كاري شده است.
او ميپرسد آيا هدفي غايي در كار وجود دارد و نسبت به اين غايت معرفت وجود دارد؟ او در شرح معناي اينكه هيچكس خواسته و دانسته بدي نميكند ميگويد خطاها بي شمارند. اگر خطا محدود بود، تجربه باعث جلوگيري از آن ميگرديد اما چون خطا ريشه در شرايط و زمان و بسترهاي مختلف روي داده و نامحدود است نميتوان از آن جلوگيري كرد؛ بنابراين خطا محصول نقص تربيت فهم است. نكته دوم آن است كه انسانها در مورد اعمالشان جهت نيل به غايت اختلاف نظر دارند نه در مورد خود غايت. اين بدان معناست كه بر اساس فهم از غايت است كه عمل متناسب با آن انتخاب ميشود و راه مشخص ميگردد. به عقيده سقراط، نيكي اخلاقي، نيكبختي است و بدي اخلاقي بدبختي است. دانش مغاير با عمل نيز نشان دهنده نقص دانش است. هيچكس به خواست خود، بدبخت و كسي برخلاف خواستش نيكبخت نخواهد بود. فضيلت و سعادت يكي است و هر چه سودمند است زيبا و شريف و هرچه زيانبار است زشت و پست است. از نظر او خردمند و عامل يكي است. او از دوگانه زيستي معاصر خود رنج ميبرد كه در جهت برطرف كردن آن كوشيده است. او با انصراف از دفاع از خود در دادگاه، با مرگ خود حقيقت را به مثابه معما و رازي براي وارثان حكمت به وديعه نهاد تا اين رازگونگي محملي باشد تا آنان را به جستجوي حقيقت بكشاند.
مهدي امامبخش / جامجم