دانش پزشكي يكي از شاخههاي علومي است كه مسلمانان در مسیرتمدن خود درآن برتري يافتند و آنرا به اوج شكوفائي رساندند تا بدانجا كه اين دانش يكي از جلوه هاي بنيادي تمدن درخشان مسلمانان قلمداد ميشود .
يكي از نويسندگان معاصر دراين باره ميگويد : « از افتخارات تمدن اسلامي و دستاوردهاي جاويد آن علم پزشكي است. زيرا پس از اسـلام پزشكاني به نبوغ دست يافتند كه اين علم را تا بالاترين درجه درآن زمان بالا بردند و از اساتيد واقعي اين علم بودند . كه همچون چراغي درخشنده و نهري سيراب كننده حتي تا بعد از قرن هفدهم باقي ماندند . بطوريكه در قرن يازدهم دو كتاب طب از زبان عربي به زبان لاتين ترجمه شد كه اين دو كتاب زاد المسافر اثر ابن الجزار و كتاب الملكي اثر علي بن عباس بود . ترجمه آنها به جهان غرب روحي تازه بخشيد . عليرغم اينكه ، مترجم آن كتابها به دروغ آنها را به خود نسبت داد . اما جهان اسلام ، پزشكاني را پديد آورد از جمله ابن الجزار و علي بن عباس و درراس آنها رازي و ابن سينا ، رازي كه از استوانه هاي علم طب در ميان مسلمانان بشمار ميرود ، حدود 131 كتاب نوشت كه تقريباً نيمي از آن درباره علم طب است غير از كتابهائي كه در طول زمان مفقود شده ، اما مهمترين آنها سالم مانده از جمله كتاب المنصوري والحاوي و رساله في الجدري والحصبه . ابن سينا كه به عنوان طبيب و فيلسوف مشهور است و نبوغ طبي او از كودكي آشكار شد ، كتابهاي طبي از جمله القانون دارد كه دايره المعارف پزشكي بسيار مشهوري است و درقرن دوازدهم به زبان لاتين ترجمه شد ، و اهميت جهاني يافت و سپس به بسياري از زبانهاي ديگر ترجمه شد و حدود 6 قرن مرجع جهاني در علم طب بود و مبناي آموزش در دانشگاههاي فرانسه و ايتاليا و آلمان گشت1».
درباره منشاء و ظهور علم طب نظرات متفاوتي وجود دارد :
1- ساحران يمن ، اساس علم طب را بنا نهادند و آنها بيماران خود را در كوچه ها و معابر مي گذاشتند تا افرادي كه به اين بيماري دچارشده و شفا يافته بودند از كنار آنها عبور كرده تا از علت شفاي آنها آگاهي بدست آورند ، بعد آنرا برروي لوحهايي مي نوشتند و برروي ستونها آويزان ميكردند2.
2- اختراع اين فن را نميتوان به سرزمين يا قوم خاصي نسبت داد ، زيرا ممكن است وجود آن در بين قومي منقرض شده و چيزي از آثار آن باقي نمانده باشد ، سپس نزد قوم ديگري ظهور كرده باشد سپس درميان آن قوم فراموش شده باشد تا اينكه دردست ديگران ظاهر شود واختراع و اكتشاف اقوام قبلي به آنها نسبت داده شود3.
3- اولين كسي كه علم طب را تدوين كرد بقراط حكيم و سپس جالينوس حكيم و فيلسوف يوناني بود4.
4- مبداء صناعت طب ، وحي و الهام است و شيخ مفيد گفته است : طب صحيح و علم به آن ثابت و طريق آن وحي است و علماء آن را از انبياء دريافت ميكنند و هيچ راهي براي شناخت حقيقي بيماري جزء با سمع و شنيدن و هيچ راهي براي شناخت دواء جزء توفيق وجود ندارد5.
اما بايد گفت كه طب از زمان پيدايش انسان برروي كره خاكي آغاز شده كه درآن زمان از بيماري رنج ميبرد . اما با الهام از جانب خداوند به اموري كه مداواي با آن امكان پذير بوده دست مييافتند و بسياري از درمانها از راه راهنماييهاي پيامبران (ع ) به مردم بوجود آمده همان گونه كه شيخ مفيد گفته است ، مگر آنجا كه از راه تجربه يا تصادف يا تفكر و ملاحظاتي ، پس از آگاهي بر طبيعت بعضي از اشياء قابل مشاهده و ملموس به دست آمده باشد .
درباره رواج طب پس از اسلام آمده است :
زماني كه محمد ( ص ) براي سعادت انسان و بشريت ظهور كرد ، طبيب آن زمان حارث بن كلده بود كه بيشترين اهتمام او به علم بهداشت بوده و به حجامت و حقن و عدم استحمام بعد از تناول غذا سفارش مي كرد اما پس از انتشار اسلام در اندلس پزشكان و جراحان ماهري ظاهر شدند به طوري كه دانشمندان طب در غرب از طريق مدارس عرب در اسپانيا و سيسيل و ترجمه كتابهاي طبي عربي به زبان لاتين شناخته شدند و اين دانشمندان عرب تا نيمه قرن شانزدهم جايگاه مهمي در ميان جهان پزشكي داشتند و كتابهاي عربي ترجمه شده به لاتين پايه و اساس علم پزشكي در دانشگاه هاي اروپايي بود6 .
درباره طب قبل از اسلام نيز چنين مي نويسند:
« با مراجعه به تاريخ ملل و امتهاي فاقد تمدن مي بينيم كه ارتباط محكمي بين سحر و طب وجود داشته و مردم بيماران خود را با سحر درمان ميكردند و اين ساحران و كهان ، بيماران را با طلسم و تعويذ و توسلات و تضرعات به الههها معالجه مينمودند ، بنابراين طب در آن زمان عموماً به كهان اختصاص داشت 7››
نيز مي گويند علاوه بر معالجه با تعويذ و طلسم و ذكرهايي كه جن و ارواح شرير را دور مي كرد ، در زمان جاهليت معالجه بر مبناي بعضي از گياهان و يا عسل كه به تنهايي و يا مخلوط با مواد ديگر استفاده مي شد و با معجونات و حجامت و فصد و نيشدر و بريدن اعضاء با آهن گداخته صورت گرفته و بعضي ديگر مي گويند كه زخمهاي عفوني و دملها را با مواد ضد عفوني درمان كرده و بيماريهاي مسري را با پيشگيريهاي بهداشتي معالجه نموده و زخمها را با طناب پانسمان مي كردند8.
و باز در بررسي سابقه علمي عرب قبل از اسلام چنين مطالبي به چشم مي خورد :
‹‹ دين اسلام در زماني ظهور كرد كه علم طب مراحل اوليه خود را مي گذراند و خصوصاً عرب در اين زمينه از ساير امتها ضعيف تر بود زيرا فاقد يك حكومت مركزي بود تا در سايه آن به عنصر آرامش و استقرار دست يابد و از آنجا زمينه رقابت و تلاش براي تحقيق در وي فراهم آيد به استثناي حارثبنكلده كه شهرت او در طب فقط به خاطر ياد گيري ان نزد جندي شاپوريان بود .
بنابر اين جنبه مثبتي در بين عربها نمييابيم تا براي آنها در پيشرفت علم طب در آن زمان سهمي قائل شويم ، و در تاريخ و علم هم آثاري ندارند تا بتوانيم به آن استدلال كنيم9».
اما پس از ظهور اسلام مسلمانان در پرتو آموزش آيات الهي، به سوي دانشهاي آن زمان شتافتند به خصوص علوم پزشكي، كه از اهميت فراواني در دين اسلام برخوردار است و درباره حضرت رسول (ص ) اينگونه آمده است : « طبيب دواربطبه10›› زيرا پيامبر اسلام ( ص ) پزشك حاذقي بود كه با طب خود براي معالجه بيماران در ميان مردم مي گشت . و با كلام نوراني به مردم پيشگيري قبل از درمان را توصيه مي فرمود: « المعده بيت الداء و الحميه راس كل دواء11»
اسلام سعي دارد تا انسان را به سمت پيشگيريهاي بهداشتي هدايت كنند تا اصلاً در چنگال بيماري گرفتار نشوند .
به طور كلي با نگاهي گذرا به كتاب توحيد مفضل12 و تاملي كوتاه در برخي از مناظرات طبي امام ( ع ) با پزشكان معاصرش مي توان پي برد علوم و معارف كاملي كه امام ( ع ) در زمينه طب داشته و پزشكان تا قرنها ان را درك نكردند همگي منبع وحياني و الهي دارند.
با ملاحظه اين گونه احاديث كه به شكل علمي و دقيق موضوعات متعددي را بيان مي كنند و يا بالاتر از آن وجود آياتي در قران كريم كه انسان را به سوي شاخه هاي مختلف علوم پزشكي متمايل ميكند ، ميتوان علت عمده توجه و پيشرفت سريع مسلمانان در مسير علم طب را دريافت.
مقاله اي كه تحت عنوان « از غار حرا تا آكسفورد» در كنگره بين المللي تاريخ پزشكي در اسلام و ايران ، در تهران سال 1371 ارائه شده ، به بررسي دقيق علل گرايش مسلمانان به سوي علم پرداخته و اينكه با چه ابزاري مسلمانان در علوم پزشكي پيشرفت كردند ونيز چگونه اروپا به علوم پزشكي مسلمانان دست يافت و به عقيده نگارنده ، آيات قرآن و تعاليم پيامبر اسلام ، اخگرهاي فروزاني بودند كه مسلمانان را به سوي دانش اندوزي سوق مي دادند13.
برخي از آياتي كه منشأ شاخههاي مختلف علوم پزشكي و يا حداقل عامل سوقدادن مسلمانان به سوي اين علوم بوده عبارتند از:« فلينظر الانسان ممّ خلق14» اين آيه ميتواند دعوت انسان به تفكر و دقت در منشاء پيدايش انسان و مراحل خلقت او باشد.و يا:
‹‹ انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج15››
بدرستيكه ما انسان را از آب نطفه مختلط آفريديم.
و يا : ‹‹ فلينظر الانسان الي طعامه16››
پس ا نسان به غذاي خويش بنگرد ( و تفكركند ).
كه دعوت به شناخت غذاها است .
و آيات فراوان ديگري كه جاي بررسي و مطالعه دارد ، به عنوان مثال برخي محققين منشا طب شرعي را قرآن ميدانند :‹‹ در قصه حضرت يوسف (ع) ، درباره ادعاي همسرعزيز مصر ، قرآن با ادله اي از جمله بررسي پيراهن حضرت (ع) و مواضع پارگي پيراهن ثابت كرده كه وي بيگناه است و يا درادعاي برادران حضرت (ع) درباره اينكه گرگ اور اخورده ، خداوند ميفرمايد : …. و جاووا علي قميصه بدم كذب ، كه احتمالاً اين مطلب دروغ بودن خبر را افاده ميكند . بنابراين طب شرعي يك علم حقيقي است كه درباره مجهول بحث ميكند و امروزه شامل تخصصات ديگر در رشته هاي مختلف پزشكي ميشود . طب شرعي ارتباط بين طب و قانون و عدالت را بيان ميكند و اين تشويق از جانب قرآن كه مردم را به تاكيد بر بينه براي آشكار شدن حقيقت و عدم اعتماد به شبهات دعوت ميكند ، آمده است17: إن جائكم فاسق بنبا فتبيّنوا أن تصيبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين ››
در مجموع ميتوان گفت قرآن كريم هم به موضوع بيماري پرداخته و هم نكات مربوط به بهبودي از بيماريها را مورد بحث قرارداده است ، آياتي از قرآن نيز اختصاص به بيان رابطه عالم غيب و عالم طبيعت دارد : ‹‹ اذقال الله يا عيسي بن مريم اذكرنعمتي عليك وعلي والدتك اذا أيّدتك بروح القدس تكلّم الناس في المهد و كهلاً و اذ علّمتك الكتاب والحكمه والتوراته والانجيل واذ تخلق من الطين كهيئه الطير باذني فتنفح فيها فتكون طيراً باذني و تبرئ الاكمه والابرص باذني واذتخرج الموتي باذني و اذكففت بني اسرائيل عنك اذجئتهم بالبينات فقال الّذين كفروا منهم إن هذا الّا سحر مبين18››
( به خاطر بياور) هنگامي را كه خداوند به عيسيبن مريم گفت: ياد كن نعمتي را كه به تو و مادرت بخشيدم زماني كه تو را با روحالقدس تقويت كردم، كه در گاهواره و به هنگام سختي ميگفتي، و هنگامي كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو آموختم، و هنگامي كه به فرمان من، از گل چيزي به صورت پرنده ميساختي و در آن ميدميدي و به فرمان من، پرندهاي و كورمادرزاد و مبتلا به بيماري پيسي را به فرمان من، شفا دادي و مردگان را ( نيز) به فرمان من زنده ميكردي و هنگامي كه بنياسرائيل را از آسيب رساندن به تو بازداشتم، در آن موقع كه دلايل روشن براي آنها آوردي، ولي جمعي از كافران آنها گفتند: اينها جز سحر آشكار نيست.
پي نوشت:
1- ر.ك: رحله الكتاب العربي الي ديار الغرب فكراً و ماده، ص 201 و 203، و الموجز في تاريخ العلوم، عند العرب، ص 91 – 100.
2 - عيون الابناء، ص 12.2
3 - طب الامام الصادق، ص 7.3
4-مفتاح السعاده و مصباح السياده، ج 1، ص 303.
5- البحار، ج 62، ص 75. 5
6- اثرالعلماء المسلمين في الحضاره الاوروبيه، ص 132- 134 و دورالعرب في تكوين الفكر الاوروبي، ص 21-23 و نيز مجله علم الفكر المجلد العاشر، مقاله الطب العربي.
7- المفصل في تاريخ العرب قبل اسلام، ج 8، ص 380.7
8- تاريخ طب در ايران، ج 2، ص 118.8
9- الآداب الطبيه في الاسلام ص 28.9
10-نهج البلاغه، خطبه 108.10
11-نهجالفصاحه، ص 25
12- مجموعه محاضرات امام صادق (ع) با شاگردش به نام مفضل بن عمر در اثبات توحيد.
13- كارنامه پزشكي تمدن اسلامي، ص 84.
14- طارق/ 5.
15- انسان/ 2.
16- عبس/ 24
17- ر.ك: الطب الشرعي، ص 8 و القرآن و الطب الحديث، ص 281-283.
مريم شمس
معاونت پژوهشي وآموزشي