ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 19 تير 1403
سه شنبه 19 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 23 دي 1389     |     کد : 14003

سلمان فارسی

درگذشت سلمان فارسی در سال 35 هجرى قمرى ...

درگذشت سلمان فارسی در سال 35 هجرى قمرى
سلمان فارسى از شخصيت‏هاى اسلامى بلندآوازه و از صحابه معروف پيامبراكرم(ص) است.
وى با اين كه ايرانى‏نژاد بود، در ميان عرب‏ها و مسلمانان حجاز كه غالباً عرب‏نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه‏اى بلند دست يافت. در سال اول هجرى، هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) ميان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار نمود، ميان سلمان و ابودردا(عويمر بن ‏زيد) نيز عقد اخوت بست و در اين ماجرا به سلمان فرمود: يا سلمان أنت من أهل البيت و قد آتاك الله العلم الاوّل و الآخر و الكتاب الاوّل و الكتاب الآخر؛ اى سلمان، تو از اهل‏بيت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستين و واپسين را عنايت كرده است و كتاب اوّل(نخستين كتابى كه بر پيامبران الهى نازل شده بود) و كتاب آخر(قرآن مجيد) را به تو آموخته است.

ابوالبحترى روايت كرد: از حضرت على(ع) درباره شخصيت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل و العلم الآخر و لايدرك ما عنده؛ سلمان، به دست آورنده و پيروى كننده دانش نخست و دانش واپسين(يعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر ديگران پنهان مانده است.

سلمان ‏فارسى به حذيفة بن ‏يمان كه از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت، چنين سفارش كرد: يا أخا بنى‏عبس، انّ العلم كثير و العمر قصير فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى أمر دينك ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طايفه بنى‏عبس، بدان كه دانش، بسيار است و عمر انسان كوتاه، پس به مقدارى كه در امر دين‏ات به آن نياز دارى، به دست آور و مابقى را رهاكن و خود را در تحصيل آن به خستگى نينداز.

از پيامبراكرم(ص) روايت شد: روح الأمين بر من نازل گرديد و به من گفت كه خداى متعال، چهار تن از صحابه مرا دوست دارد.

از آن حضرت پرسيدند: يا رسول‏الله(ص) ، آن چهار تن كيانند؟

پيامبر(ص) فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.

هم چنين قنبر از اميرمؤمنان(ع) و آن حضرت از پيامبر(ص) روايت كرد: آگاه باشيد كه بهشت برين، مشتاق چهار تن از ياران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است كه آنان را دوست داشته باشم.

در اين هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهيب، بلال، طلحه، زبير، سعد بن ‏أبى ‏وقاص، حذيفه و عمار ياسر به پيامبر(ص) نزديك شده و از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خدا(ص)! آن چهار تن كيانند؟ به ما نيز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشيم.

پيامبر(ص) فرمود: اى عمار! تو همانى كه خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنايت كرد. اما آن چهار نفر عبارتند از: اوّل: على‏ بن‏ ابى ‏طالب)ع(، دوّم: مقداد بن ‏اسود، سوّم: سلمان ‏فارسى و چهارم: ابوذر غفارى.

مؤلف شهير " اُسد الغابة"، زندگى‏نامه سلمان را از ابن ‏عباس به تفصيل نقل كرده است كه خلاصه آن چنين است: وى از اهالى روستاى "جى" از توابع اصفهان بود و پدرش دهقان تلاشگر و از پيروان دين زرتشت در اين روستا بود و به خاطر علاقه و محبت زياد به فرزندش سلمان، او را از كار باز مى‏داشت و خدمت‏كار آتشكده زرتشتيان نمود. اما سلمان با مسيحيان منطقه خود آشنا شد و به كيش مسيحيت درآمد. ولى با مخالفت شديد پدرش مواجه گرديد. پدرش براى جلوگيرى سلمان از پيوستن به مسيحيان، وى را در بند نمود و در خانه خويش زندانى كرد. سلمان از مسيحيان يارى جست و از بند و زندان پدر رها شد و به سوى شام هجرت كرد. در آن جا با مسيحيت آشنايى بيشترى پيدا كرد و در كنار اسقف شام به خدمت‏كارى اين دين پرداخت. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان در شام، به موصل رفت و پس از مدتى به "عموريه" نقل مكان كرد و در اين مدت نيز به مسيحيت و مسيحيان خدمت مى‏كرد و هم درباره اين دين الهى، تحقيق و تفحص بيشترى به عمل مى‏آورد. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان عموريه، به همراه گروهى از عرب‏هاى طايفه بنى‏كلب به شبه‏جزيره عربستان هجرت كرد و عرب‏ها ناجوانمردانه وى را در وادى‏القرى به مردى از يهود فروختند. مدتى نگذشته بود كه مردى از يهوديان بنى‏قريظه، او را از آن يهودى خريد و به همراه خود، به مدينه برد. سلمان، مدتى در اين شهر به خدمت‏كارى يهوديان پرداخت. تا اين كه با دعوت پيامبر(ص) آشنا گرديد و گمشده خود را در وجود شيرين پيامبر(ص) يافت.

وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خدا(ص) با صاحب خود پيمان بست كه قيمت خود را پرداخت كند و آزاد گردد. مرد يهودى با وى عقد مكاتبه بست كه در قبال غرس سيصد نهال خرما و يك ديه كامل و چهل اوقيه طلا، وى را آزاد نمايد.

پيامبر اكرم(ص) و برخى از صحابه آن حضرت، وى را يارى كردند تا قيمت كامل خويش را به يهودى پرداخت كرد و طعم آزادى را بار ديگر چشيد و در زمره مسلمانان آزاد و ياران نزديك رسول خدا(ص) درآمد.

سلمان در سالى كه پيامبر(ص) ميان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ‏هاى مسلمانان شركت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا(ص) در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.

وى پس از رحلت پيامبر(ص) به كوفه رفت و در آن جا مقيم گرديد. سرانجام در سال 35 هجرى قمرى در آخر خلافت عثمان و به قولى در اوّل سال 36 هجرى قمرى، بدرود حيات گفت.

برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانسته‏اند. اگر منظورشان صفر سال 35 قمرى باشد، پس وفاتش در آخرين سال خلافت عثمان‏ بن ‏عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال 36 قمرى باشد، دانسته مى‏شود كه وى در اوائل خلافت حضرت على(ع) زنده بود و حكومت مدائن را هم چون گذشته بر عهده داشت و پس از قريب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات يافت. حضرت على(ع) آن هنگام در مدينه ساكن بود و هنوز به كوفه مهاجرت نكرده بود. آن حضرت، در عالم غيب از مدينه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مكان دفن نمود.

سلمان فارسى چه آن هنگامى كه در مدينه ساكن بود و چه آن هنگامى كه به كوفه هجرت كرد و چه آن هنگامى كه از سوى عمر بن‏خطاب به حكومت مدائن منصوب شد، لحظه‏اى از محبت و دوستى حضرت على(ع) و خاندان وي غافل نشد. او از ياران نزديك رسول‏خدا(ص) و امام على(ع) و از شيعيان نخستين و راستين صدر اسلام است.

وى در مدائن وفات يافت و حضرت على(ع) در عالم معنى و غيب، خود را به مدائن رسانيد و او را غسل و كفن كرد و بر جنازه‏اش نماز خواند و در همان جا دفن نمود. هم اكنون مرقد او زيارت‏گاه شيفتگان حقيقت و معرفت است.



شكنجه و آزار ابن‏زيّات، به دستور متوكل‏ عباسى سال 233 هجري قمري

محمد بن ‏عبدالملك، معروف به زيّات ‏ووزير، در دوران خلافت معتصم ‏عباسى(هشتمين خليفه عباسيان) به خاطر برخوردارى از فضل و دانش و تبحّر در علم نحو و لغت، جذب دستگاه خلافت عباسى گرديد.

وى به معتصم‏عباسى، بسيار نزديك و از خواص وى به شمار مى‏آمد. به همين جهت، معتصم‏عباسى مقام وزارت را به وى واگذار كرد و بر ارج و منزلت او افزود.

زيات به خاطر برخوردارى از ذوق شعر، دانايى و حسن سلوك و پشتيبانى از دستگاه خلافت و فروتنى در برابر خليفه وقت، موقعيت مناسبى براى خويش به وجود آورد.

وى در دوران خلافت سه تن از خلفاى عباسى(معتصم، واثق و متوكل) نقش مؤثرى در حكومت و خلافت داشت و براى خوش‏خدمتى خلفا و تدبير امور سياسى و نظامى، تلاش‏هاى بليغى به عمل آورد.

پس از مرگ معتصم‏عباسى در نيمه ربيع‏الاوّل سال 227 قمري، با پسرش ابوجعفرهارون، ملقب به الواثق‏باللّه بيعت شد.

در تمام دوران خلافت پنج‏سال و نُه ماهه واثق‏عباسى، زيّات، مقام وزارت را بر عهده داشت و يكه‏تاز ميدان سياست بود.

وى در اين مدت، تنورى چوبين كه اطراف آن را از داخل با ميخ‏هاى آهنين برجسته كرده بودند، درست كرد و مخالفان خود و حكومت را در داخل آن شكنجه مى‏كرد.

متوكل‏عباسى كه در دوران خلافت معتصم و واثق، يك جوان عياش، بى‏بندوبار و هوس‏باز بود و طمع به خلافت داشت، هميشه مورد بى‏مهرى و تحقير واثق‏ عباسى و وزيرش زيات قرار مى‏گرفت.

قاضى‏احمد بن ‏ابى ‏داود كه شاهد رشد روزافزون مقام و قدرت زيّات در دستگاه خلافت عباسى بود، بر او رشك مى‏ورزيد و دشمنى او را در قلب خود پنهان مى‏كرد.

قاضى‏احمد بن ‏ابى ‏داود، برعكس زيات، نسبت به متوكل مهربانى كرده و وى را محترم مى‏شمرد. در ذى‏حجّه سال 232 قمرى، واثق‏عباسى وفات يافت و متوكل‏عباسى، به عنوان دهمين خليفه عباسى بر تخت خلافت تكيه زد. وى در آغاز، زيات را از وزارت عزل و احمد بن ‏ابى ‏داود را به وزارت خويش نصب كرد. متوكل روز به روز با تحريكات احمد بن ‏ابى ‏داود، نفرت خويش نسبت به زيات را آشكار مى‏ساخت. تا در هشتم صفر سال 233 قمرى، دستور دستگيرى و حبس زيات را صادر كرد. ايتاخ به دستور متوكل، زيات را زندانى و به انواع شكنجه‏ها آزرد و تمام دارايى‏اش را مصادره كرد و سرانجام وى را در همان تنورى كه براى شكنجه مخالفان خود درست كرده بود، انداخته و آن قدر وى را شكنجه كردند، تا به ديار نيستى شتافت. برخى گفته‏اند كه در زير تازيانه جان داد.





نوشته شده در   پنجشنبه 23 دي 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode