ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 19 تير 1403
سه شنبه 19 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 22 دي 1389     |     کد : 13982

صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام

برای شناخت بیشتراین امام همام ، به بیان بخش هایی از زندگی ایشان می پردازیم.

 هفتم صفرسال 128ه.ق روز ولادت هفتمین ستاره آسمان امامت ، حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است.
برای شناخت بیشتراین امام همام ، به بیان بخش هایی از زندگی ایشان می پردازیم.
1- امام کاظم(ع) و قیام ها
قیام فخ قیام و نهضت"فخ"که در نتیجه ستمِ بسیار دستگاه خلافت ‏به ‏علویان و شیعیان رخ داد با پیشواى هفتم بى‏ارتباط نبود ؛ زیرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشکیل نهضت از آن اطلاع داشت ‏بلکه با رهبر آن(حسین ، شهیدِ فخ) نیز در تماس و ارتباط بود. امام ‏هنگامى که احساس کرد حسین در تصمیم خود براى مبارزه با دستگاه ‏ستم پیشه استوار است، به او فرمود: «گرچه شهید خواهى شداما‏همچنان درجهاد و پیکار کوشا باش. این گروه(عباسیان) مردمى پلید وبدکارند که اظهار ایمان مى‏کنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى‏ ندارند. من دراین راه پاداش شما را از خداى بزرگ مى‏خواهم . » (1)

هادى عباسى که مى‏دانست قیام فخبا صلاحدیدامام‏ کاظم(ع) صورت گرفته است، امام را به قتل تهدید کرد و گفت: به‏خدا سوگند، حسین به دستور موسى بن جعفر بر ضد من قیام و از او پیروى کرده ؛ زیرا پیشواى این خاندان، کسى جز موسى بن جعفرنیست. خدا مرا بکشد، اگر او را زنده بگذارم. (2)


2- صلابت در اجراى حدود
یکى از ویژگیهاى مهم حکومت اسلامى، اجراى حدود،بدون هیچ ملاحظه ‏و مسامحه است. امام کاظم(ع)در مورد اجراى حدود مى‏فرماید: منفعت ‏اقامه حد براى خداوند در روى زمین از بارش چهل روز باران بیشتراست. و این که در قرآن آمده است: "یحیى الارض بعد موتها " (خداوند زمین مرده را زنده مى‏کند). منظور زنده کردن به وسیله قطرات‏ باران نیست، بلکه منظور این است که خداوند مردانى را در روى ‏زمین بر مى‏گزیند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامه عدل،زمین‏ را زنده کنند. (3)


3- ممنوعیت ‏بازى با مقدسات
امام موسى کاظم(ع) مى‏فرماید: اگر کسى نزد حاکم فاسقى برود و براى این که دنیایش آباد شود ، آیاتى از قرآن را برایش‏ بخواند، به خاطر هر حرفى که از دهانش خارج مى‏شود، ده ‏بار لعنت‏مى‏گردد. (4)


4- عدم سازش بر سر اصول
روزى هارون الرشید به امام موسى بن جعفرعلیهما السلامعرض کرد: مى‏خواهم ‏فدک را به تو برگردانم. امام فرمود: من فدک را نمى‏خواهم مگر باحدود آن. هارون گفت: حدود آن رامشخص کن. امام فرمود: اگر حدودش‏را بگویم آن را به من نخواهى داد. هارون اصرار کرد و گفت: فدک‏ را با حدودش به امام خواهد بخشید. امام فرمود: حد اول فدک، عدن‏است. هارون باشنیدن این جمله درهم کشیده شد. امام فرمود: حد دوم آن سمرقند، حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن نواحى دریاى ‏خزر و ارمنستان است. هارون الرشید در حالى که به شدت عصبانى‏شده بود، گفت: با این حال چیزى براى ما باقى نمى‏ماند. امام‏فرمود: من از اول گفتم که: اگر فدک را بخواهم با حدود آن است و توآن را به ما نخواهى داد. (5)

این حدیث نشان مى‏دهد که بیان فدک،رمز حکومت،عدل است و امام ‏با بیان این مطلب بر مشروعیت حکومت‏ بنى‏عباس خط بطلان کشید.


5- مبارزه با کاخ نشینى
روزى امام کاظم(ع)وارد یکى از کاخهاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره کرده و با نخوت وتکبر پرسید: این قصراز آن کیست؟(هدف او از این کار، آن بود که شکوه و قدرت خود رابه رخ امام بکشد.) حضرت بدون آن که کوچکترین اهمیتى به کاخ پرزرق و برق او دهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، خانه فاسقان‏است ؛همان کسانى که خداوند درباره آنان مى‏فرماید: « به زودى‏ کسانى را که در زمین به ناحق کبر مى‏ورزند و هرگاه آیات الهى راببینند، ایمان نمى‏آورند از آیاتدورخواهمساخت ، چراکه ایناناگر راه رشد و کمال را ببینند، آن رادر پیش نمى‏گیرند ؛ ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند ، آن را طى ‏مى‏کنند ؛ زیرا آنان آیات ما را تکذیب ‏کرده، از آن غفلت ورزیده‏اند.» هارون الرشید از این پاسخ سخت‏ ناراحت ‏شد ودرحالى که خشم خود را به سختى پنهان مى‏کرد باالتهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟ امام بى‏درنگ فرمود: این‏خانه مِـلک شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران آن را با زور تصاحب ‏کرده‏اند. این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلى‏اش گرفته ‏شده است و هروقت ‏بتواند آن را آباد سازد ، پس خواهد گرفت. (7)


6- مبارزه با عوام فریبى هارون
یکى از شگردهاى تبلیغاتى ِ دستگاه خلافت، مسأله انتساب هارون ‏به خاندان رسالت‏ بودکه شخص هارون بر آن بسیار تکیه ‏داشت. او روزى وارد مدینه شد و به سمت قبر پیامبر اکرم(ص) رفت. هنگامى که به حرم رسید و انبوه جمعیت را دید ، رو به قبرپیامبر کرد و گفت: درود بر تو اى پیامبر خدا، درود برتو اى ‏پسرعمو. او این کلمات را با صداى بلند گفت تا مردم بدانند خلیفه پسرعموى پیامبر است. در این هنگام امام هفتم(ع) که در آن ‏جمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزدیک قبر پیامبر رفت ‏و باصداى بلند فرمود: درود بر تو اى پیامبر خدا(ص)، درود برتواى پدر. هارون از این سخن سخت ناراحت ‏شد ورنگ صورتش تغییر یافت ‏. (8)

هارون نه تنها کوشش مى‏کرد انتساب خویشرابه مقام رسالت به‏ رخ مردم بکشد، بلکه به وسایلى مى‏خواست پیامبرزادگى این‏پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند. او روزى به امام کاظم(ع) گفت: شما چگونه ادعا مى‏کنید فرزند پیامبرید در حالى که فرزندان‏على (ع)هستید ؛ زیرا هرکس به جد پدرى خود منسوب مى‏شود ، نه جد مادرى!؟ امام کاظم(ع) در پاسخ آیه‏اى را تلاوت فرمود که خداوندضمن آن مى‏فرماید: «... و از نژاد ابراهیم، داوود، سلیمان،ایوب، زکریا، یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از نیکان وشایستگانند. هدایت کردیم.» آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى ازفرزندان ِ پیامبران پیشین شمرده شده است در صورتى که او پدرنداشت و نسبتش تنها از طریق مادرش مریم به پیامبران مى‏رسید. پس‏ به حکم این آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند شمرده مى‏شوند. ما نیزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا(س) فرزند پیامبریم. (9)


7- امام و مبارزه با ترویج افکار باطل
هشام بن سالم مى‏گوید: من و ابوجعفر(مؤمن طاق) بعد از وفات‏امام صادق(ع) در مدینه بودیم ؛ مردم مى‏گفتند: بعد از امام‏صادق(ع)، عبدالله امام است، زیرا او پسر بزرگ است. ما برعبدالله وارد شدیم، دیدیم مردم گرد او جمع شده‏اند. ما چنان که ‏قبلا از پدرش مى‏پرسیدیم، در مورد زکات و مقدار آن از اوپرسیدیم، گفت: در دویست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نیم‏ درهم. گفتیم: حتى مُرجئه هم چنین حرفى نزده است . و در حالى که‏حیران بودیم از نزد او بیرون آمدیم. من و ابوجعفر در کوچه‏هاى‏ مدینه سرگردان بودیم و نمى‏دانستیم کجا برویم و از چه کسى ‏بپرسیم. با خود گفتیم: آیا به سوى مُرجئه رویم یا به سوى قدریه‏ یا زیدیه یامعتزله و یا خوارج؟ در دریاى این افکار غوطه ‏وربودیم که پیرمردى به من اشاره کرد تا همراهش بروم. با نگرانى‏از این که مبادا این پیرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافت‏باشد، به دنبالش راه افتادم. پیرمرد مرا به خانه امام موسی کاظم علیه السلامهدایت کرد. حضرت خطاب به من فرمود: به سوى من بیا نه به‏ سوى مرجئه و نه قدریه و نه زیدیه و نه معتزله و نه خوارج، به‏سوى من. (10)

پى‏نوشت ها:
1- بحار الانوار، ج 48، ص 169.
2- همان، ص 151.
3- کافى، ج 7، ص 174.
4- الاختصاص، ص 262.
5- بحار، ج 48، ص 144.
6- مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص ؟
7- بحار، ج 48، ص 138.
8- سیره پیشوایان، ص 431.
9- همان، ص 433.
10-منتهی الامال،ج2، ص221.


نوشته شده در   چهارشنبه 22 دي 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode