صدور فرمان تأسيس "عدالتخانه" توسط "مظفرالدين شاه قاجار" (1284 ش)
پافشاري و مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبري روحانيت، براي به دست آوردن حق تصميمگيري در امور خويش و برقراري حكومت مشروطه، سرانجام استبدادگران را منزوي و شاه قاجار را به پذيرش درخواست ايشان ناچار ساخت. بست نشينان در حرم حضرت عبدالعظيم، با واسطه قرار دادن سفير عثماني، خواستههاي خويش از جمله تأسيس عدالتخانه در سراسر كشور را به دولت اطلاع دادند. مظفرالدينشاه نيز كه شور و هيجان مردم را در اين امر ديده بود، بدون هيچ درنگي حكم تأسيس عدالتخانه را صادر نمود. بدين ترتيب نخستين كوششهاي مردم آزادمنش ايران و رهبرانشان به خصوص آيتاللَّه سيد محمد طباطبايي كه اولين بار، تأسيس عدالتخانه توسط وي مطرح شد به ثمر نشست و راه براي تحقق خواستههاي مهمتر كه همان پذيرش مشروطيت بود، هموار گشت. به دنبال صدور اين فرمان، آيتاللَّه سيد عبداللَّه بهبهاني و سيد محمد طباطبايي به همراه ساير علما پس از يك ماه تحصُّن باشكوه و احترام فراوان و با استقبال مردم، وارد شهر شدند.
صدور فرمان تأسيس "عدالتخانه" توسط "مظفرالدين شاه قاجار" (1284 ش)
پافشاري و مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبري روحانيت، براي به دست آوردن حق تصميمگيري در امور خويش و برقراري حكومت مشروطه، سرانجام استبدادگران را منزوي و شاه قاجار را به پذيرش درخواست ايشان ناچار ساخت. بست نشينان در حرم حضرت عبدالعظيم، با واسطه قرار دادن سفير عثماني، خواستههاي خويش از جمله تأسيس عدالتخانه در سراسر كشور را به دولت اطلاع دادند. مظفرالدينشاه نيز كه شور و هيجان مردم را در اين امر ديده بود، بدون هيچ درنگي حكم تأسيس عدالتخانه را صادر نمود. بدين ترتيب نخستين كوششهاي مردم آزادمنش ايران و رهبرانشان به خصوص آيتاللَّه سيد محمد طباطبايي كه اولين بار، تأسيس عدالتخانه توسط وي مطرح شد به ثمر نشست و راه براي تحقق خواستههاي مهمتر كه همان پذيرش مشروطيت بود، هموار گشت. به دنبال صدور اين فرمان، آيتاللَّه سيد عبداللَّه بهبهاني و سيد محمد طباطبايي به همراه ساير علما پس از يك ماه تحصُّن باشكوه و احترام فراوان و با استقبال مردم، وارد شهر شدند.
تشكيل شوراي انقلاب به فرمان "امام خميني" (ره) (1357ش)
با اوجگيري نهضت اسلامي در سال 1357، انديشه طرح تشكلي به نام شوراي انقلاب در ميان روحانيون معتمد حضرت امام(ره) پديد آمد كه در سفر شهيد مطهري به پاريس، اين طرح با امام در ميان گذارده شد. با موافقت معظمٌ له، اين شورا تشكيل گرديد و اعضاي آن انتخاب شدند. پس از آن امام خميني(ره) طي اطلاعيهاي، اعضاي شوراي انقلاب اسلامي را تعيين و وظايف آن را براي مردم تشريح نمودند. معظمله در بخشي از اطلاعيه خويش فرمودند: به موجب حق شرعي و بر اساس رأي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اينجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي، مركب از افراد با صلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد. اعضاي اين شورا عبارت بودند از: حضرات آيات سيد علي خامنهاي، سيد محمود طالقاني، سيد محمد بهشتي، مرتضي مطهري، اكبر هاشمي رفسنجاني، سيد عبدالكريم موسي اردبيلي، محمدرضا مهدوي كني و آقايان يداللَّه سحابي، مهدي بازرگان و عباس شيباني و... . در آستانه پيروزي انقلاب، اعضاي اين شورا، مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزير دولت موقت پيشنهاد كردند كه حضرت امام با اين پيشنهاد موافقت نمودند. پس از پيروزي انقلاب، اين شورا با مشروعيت حاصله از حمايتهاي مردمي، زمام امور را به دست گرفت. از جمله اقدامات شوراي انقلاب، ميتوان به تصويب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ملي شدن بانكها، سامان بخشيدن به دادگاههاي انقلاب، برگزاري همهپرسي در رابطه با نظام جمهوري اسلامي، بررسي پيشنويس قانون اساسي، تصويب آيين نامههاي مجلس خبرگان و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي و... اشاره كرد. مسؤوليت شوراي انقلاب تا زمان تشكيل مجلس شوراي اسلامي به طول انجاميد و از تاريخ 7 خرداد 1359 وظايف اين شورا به مجلس و شوراي نگهبان واگذار گرديد.
شروع خلافت "سفاح عباسي" به روايتي (132 ق)
عباسيان با همكاري ابومسلم خراساني و سپاه او، مروان دوم، آخرين حاكم اموي را به قتل رسانده و حكومت امويان را سرنگون كردند. اما بنيعباس نيز مانند امويان، سالها با ستمگري بر جان و مال مردم كشورهاي اسلامي سلطه يافتند و تا سال 656 ق به مدت بيش از پانصد سال حكومت كردند. در اين روز ابوالعباس عبداللَّه بن محمد معروف به سفاح به معني خونريز، اولين خليفهي عباسي بر مسند خلافت نشست.
تولد "ويليام جِيمز" فيلسوف و نظريه پرداز معروف امريكايي (1842م)
ويليام جِيْمْز، فيلسوف و روانشناس شهير امريكايى در يازدهم ژانويه 1842م در نيويورك به دنيا آمد. وي تحصيلات ابتدايى و متوسطه خود را در فرانسه گذراند و از ابتداي زندگي با زبانهاي متعددي آشنا شد. ويليام در همين زمان به نقاشي روي آورد و با علاقه زياد در گالريهاي هنري اروپا به مطالعه پرداخت؛ ولي معلمش او را از اين كار باز داشت و وي را به كاري ديگر فراخواند. جِيمز پس از آن به تحصيل علوم طبيعي و سپس طب مشغول شد و علي رغم اخذ دكتراي پزشكي، از طبابت صرف نظر نمود و به روانشناسي روي آورد. اما ديري نگذشت كه از روانشناسي نيز چشم پوشيد و به فلسفه پرداخت. ويليام جِيمز در نهايتْ دريافت كه رستگاري و نجات او در وجود خودش نهفته است از اين رو اعلام كرد كه به رغم رنج و دردم، زندگي خود را بر پايه كارها، رنجها و ابتكارات خويش بنيان خواهم گذاشت. وي در سالهاي بعد، وقتش را صرف فراگيري و سپس بسط فلسفه اصالت عمل يا پراگماتيسم نمود. از نقطه نظر جِيمز، نجات و رستگاري انسانْ متكي به اراده خود اوست. جهانْ سراسر خوب نيست ولي اگر ما اراده كنيم ميتوانيم آن را بهتر سازيم. در همين سالها، جِيمز به نگارش كتاب اصول روانشناسي پرداخت كه نشان دهنده عطف توجه جِيمز از علم به فلسفه است. روانشناسي او، پيش از آنكه مطالعه نمودهاي ذهن باشد، مطالعه انسانهاي زنده است. جِيمز اعلام داشت كه مطالعه شور و وجدان آدمي بايد تابع مطالعه سلوك و اخلاق آدمي بوده و روانشناسي بايد در حكم مقدمهاي براي علم اخلاق باشد. به عبارت ديگر، ذهنْ يك ابزار مادي نيست، يك وسيله روحي است. ذهنْ تنها ثبات انديشهها نيست، بلكه مولّد و آفريننده آنهاست. ذهنْ معلم و راهنماي ما به سوي دنياي آزادتر، آرامتر و بهتر است. اين انديشه، جِيمز را دوباره به فلسفه كوشش براي بهتر ساختن جهان ميكشاند. وي با تصديق اينكه جهان پر از شرّ و بدي است، ميگفت: اين همان چيز است كه زندگي ما را با ارزش و قابل تحمل ميسازد. زيرا وجود شر به ما گرانبهاترين چيز را ارزاني داشته است و آن اميد است. اميد آن فعاليت اخلاقي است كه ما را به مبارزه و در صورت امكان به غلبه بر شر و بدي برميانگيزد. جِيمز ميگفت: ما آن قدرت را داريم كه جهان را بهتر سازيم زيرا داراي اراده آزاد هستيم. جِيمز معتقد است كه اين دنيا يك عنصر تام و تمام پرداخته نيست بلكه تركيبي از عناصر مجزّا و متضاد است. سوي ديگر، جهانْ نظم واحدي نيست بلكه نظمي متكثّر است. مجموعهاي از جريانات مخالف است كه بعضي از آنها خوب و بعضي بد هستند. كار ما آن است كه بر بديها غلبه كنيم و خوبيها را تثبيت نماييم. در اين ميان، كمترين موفقيت نيز چنان شرافتي به تلاشهاي ما ميدهد كه هر گونه كوششي را ارزشمند ميكند. در اين فلسفه، جِيمز عنوان ميكند: جنگيدن به خاطر خوبي، حتي اگر به نتيجهاي منتج نشود شاديبخش است. اين را نيز بايد به خاطر داشت كه در اين جنگْ خدا يار ماست. جِيمز دنيا را تركيب و مجموعهاي از واقعيات ميداند و حقيقت را انكار ميكند. وي بر اين عقيده بود كه آنچه را ما حقيقت ميناميم تنها يك فرض است، فرضِ كارآمدي كه ما را قادر ميسازد تا اندكي از آشوب را به اندكي از نظم تبديل كنيم. آنچه ديروز حقيقي بود امروز ممكن است حقيقت نداشته باشد و حقايق كهن چون ابزار كهنه ممكن است زنگ بزند و ديگر به كار نيايد. حقيقت نميتواند در همه وقت و براي همه افراد وجود داشته باشد. به عقيده جِيمز، معنا و مفهوم زندگي، در مجادلات و منازعات ويرانگر ميان انسانها نيست بلكه در كوشش مشترك همه بشريت براي غلبه بر نيروهاي شر و اهريمني است. به عبارت ديگر، فلسفه عملي، دستگاه فلسفي خاصي نيست، بلكه در حقيقت روشي است براي به دست آوردن نتايج عملي. فلسفه اصالت عمل جِيمز، مجموعهاي از نظريات و ديدهاست و خصوصيت عمده آن، بيطرفي در ميان عقايد و آرا است. از كتابهاي معتبر جِيمز، اراده باور كردن، انواع تجارب ديني، فلسفه اصالت عمل و معناي حقيقت را ميتوان نام برد. ويليام جِيمز سرانجام در 26 اوت 1910م در 68 سالگي درگذشت.
درگذشت "ميرزا مهدي الهي قمشه اي" حكيم قرآني (1393 ق)
ميرزا مهدي الهي قمشهاي در سال 1319 ق در قمشه(شهرضا) به دنيا آمد. پس از فراگيري مقدمات در زادگاه خود، راهي اصفهان گرديد. وي از شاگردان آيتاللَّه شهيد سيد حسن مدرس بود و استفادهاي وافر از ايشان نمود. همچنين آقابزرگ حكيم، حاج آقا حسين قمي، شيخ اسداللَّه يزدي، حاج ميرزا حسين فقيه سبزواري و... از ديگر اساتيد وي بودند. ايشان در تهران در مدرسهي سپهسالار(شهيد مطهري فعلي) به تدريس پرداخت و همزمان در درس استاد ابوالحسن جلوه شركت ميكرد. ترجمهي تفسير گونهي ايشان از قرآن از جمله مشهورترين آثار حكيم الهي ميباشد. سرانجام در حالي كه به اصلاح خلاصة التفاسير خود مشغول بود، در دوازدهم ربيع الثاني 1393 ق دعوت حق را لبيك گفت و در جوار بارگاه حضرت معصومه آرميد.
مرگ "نيكلاي پادگورني" رئيس جمهور سابق شوروي (1983م)
نيكلاي ويكتوريويچ پادْگورني سياستمدار با سابقه شوروي سابق و رئيس جمهور اين كشور، در سال 1903م به دنيا آمد. وي پس از طي تحصيلات خود، در 27 سالگي به حزب كمونيست پيوست. پادگورني در سال 1953م به عضويت كميته مركزي حزب كمونيست درآمد و دو سال بعد عضو هيأت رييسه شوراي عالي اتحاد جماهير شوروي گرديد. پادگورني عاقبت در سال 1965م پس از استعفاي ميكويان، به مقام صدر هيأت رييسه اتحاد جماهير شوروي دست يافت و به مدت 12 سال رياست جمهوري شوروي را برعهده گرفت. پادگورني اين مقام را در 1977م بر اثر يك رقابت قدرت طلبانه سياسي با لئونيد بِرِژنف دبير كل وقت حزب كمونيست شوروي از دست داد و از دفتر سياسي حزب اخراج شد. او سه هفته بعد نيز بدون هيچ توضيحي از رياست هيأت رييسه كنار گذاشته شد. نيكلاي پادگورني سرانجام در 12 ژانويه 1983م در هشتاد سالگي در مسكو درگذشت.