ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 13 تير 1403
چهارشنبه 13 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 5 تير 1387     |     کد : 855

«نسخ» در تشريعيات و «بداء» در تكوينيات است

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، نسخ در قرآن يكى از مسائل بحث‌انگيز به شمار مى‏رود؛ زيرا اين سؤال پيش‏مى‏آيد كه چرا بايد در قرآن آيات منسوخه وجود داشته باشد تا احيانا موجب گمراهى شود و برخى آيه منسوخى را محكم بپندارند و به آن استناد كنند؟ اساسا وجود آيه منسوخ در قرآن چه فايده‏اى مى‏تواند داشته باشد؟ از اين قبيل‏ شبهات كه در جاى خود مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

نسخ نزد پيشينيان مفهومى گسترده‏تر از مفهوم كنونى داشته است. در گذشته هرگونه تغيير در حكم پيشين را نسخ مى‏گفتند،در حالى‌كه نسخ مصطلح امروز جايگزين كردن حكم جديد به جاى حكم قديم است. بدين ترتيب نسخ در نزد پيشينيان تخصيص عام يا تقييد اطلاق را نيز شامل مى‏شود. ولى امروزه تنها به‏ همان جايگزينى حكمى به جاى حكمى ديگر گفته مى‏شود، به اين معنا كه حكم سابق به كلى منسوخ و حكم ناسخ جاى آن را بگيرد. تمامى شبهات و بحث‏ها در مورد همين معناى اخير است.

اهميت ‏بحث نسخ موقعى روشن مى‏شود كه پذيرفته شود در قرآن آيات منسوخه در كنار آيات محكمه (غير منسوخه) وجود دارد. در اين صورت براى يك ‏محقق معارف قرآنى ضرورت مى‏يابد تا آيات منسوخه را بشناسد و آن‏ها را از آيات محكمه جدا سازد. يك فقيه كه در صدد استنباط احكام فقهى از قرآن‏ است، يا يك متكلم كه به دنبال دريافت معارف قرآنى است، بايد توان‏ تشخيص آيات محكمه را داشته باشد. يك فقيه در مقام فتوى و يك قاضى به هنگام صدور حكم، لازم است هوشيار باشد تا مبادا آيات منسوخه را مورد فتوى يا قضا قرار داده باشد.

«ابو عبدالرحمان سلمى» گويد كه: مولا اميرالمؤمنين(ع) با يكى از قاضيان كوفه روبرو شد. از او پرسيد: «آيا آيات ناسخه را جدا از آيات منسوخه مى‏شناسى؟» آن قاضى‏ گفت: «نه»، آن‌گاه حضرت(ع) فرمودند: «در اين صورت هم خود را نابود كرده و هم ديگران ‏را نابود ساخته‏اى‏.»

در هر حركت اصلاحى و رو به پيش، لازمه تكامل، نسخ برخى آيين‌نامه‏ها ودستورالعمل‏ها است؛ زيرا در يك حركت تدريجى وجود مراحل پى‌درپى و تغيير شرايط، لزوم بازنگرى در برنامه‏ها را ضرورى مى‏سازد. البته اين تا موقعى است كه‏ حركت به رشد نهایى و كمال مقصود نرسيده باشد. هرگاه برنامه‏ها تكامل يافت مسأله نسخ نيز منتفى مى‏شود؛ لذا نسخ در يك شريعت تا موقعى است كه پيامبر حيات داشته باشد و فوت وى ديگر جایى براى نسخ در شريعت‏باقى نمى‏گذارد.

نسخ پياپى در يك شريعت نوبنياد همانند نسخه‏هاى طبيب است كه با شرايط و احوال مريض تغيير پيدا مى‌كند. نسخه ديروز در جاى خود مفيد و نسخه امروز نيز در جاى خود مفيد است؛ لذا خداوند مى‏فرمايد: «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (106سوره مباركه بقرة)» هر گونه نسخ كه صورت مى‌گيرد هر يك در جاى خود درست‏ بوده ‏و نسبت ‏به شرايط، رعايت اصلح شده است.

مقصود از «خير منها او مثلها» لحاظ دو حالت است؛ اگر حكم ديروز را نسبت‏ به ‏شرايط امروز بنگرى، حكم امروز اصلح (خير) است و اگر هر يك را در جاى خود بنگرى هر دو حكم همانند هستند؛ زيرا هر يك با شرايط متناسب خود توافق كامل دارد.

اهميت‏بحث نسخ موقعى روشن مى‏شود كه پذيرفته شود در قرآن آيات منسوخه در كنار آيات محكمه(غير منسوخه) وجود دارد. در اين صورت براى يك‏محقق معارف قرآنى ضرورت مى‏يابد تا آيات منسوخه را بشناسد و آن‏ها را از آيات محكمه جدا سازد

فرق ميان نسخ و «انساء» در آن است كه اگر حكم سابق هنوز زنده است ولى‏ شرايط تغيير يافته و حكم جديدى را مقتضى ساخته است، آن را نسخ مستقيم ‏مى‏گوييم. اما اگر حكم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شده و از يادها رفته يا تحريف شده است، آن را «انساء»مى‏ناميم، به اين معنا كه اين حكم از يادها برده شده است.

خلاصه در آيه كريمه مى‏فرمايد چه نسخ مستقيم صورت گيرد يا حكم سابق‏ فراموش شده باشد و از نو حكم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعايت اصلح ‏شده است و آن‌چه به صلاح مردم است ‏بر آنان عرضه مى‌شود. اين آيه مى‏خواهد اين شبهه را بزدايد كه در نسخ احكام يا شرايع هيچ‌گونه اشتباه يا تغيير در رأى كه‏ حاكى از پى‌بردن به ناروایى حكم سابق باشد رخ نداده است، بلكه هر يك در جاى‏ خود رواست.

بعضی از تقديرات خداوند متعال به گونه‌ای است كه جز خودش هيچ كس حتی فرشتگان و پيامبران از آن‌ها مطلع نيستند و در واقع جزو علوم اختصاصی خداوندی است و اين تقديرات حتما اتفاق خواهد افتاد كه «بداء» نيز جزو همين قسمت است، اما برخی ديگر از تقديرات الهی را خداوند به فرشتگان و پيامبران اطلاع می‌دهد و اعلام می‌كند كه انجام اين كار حتمی است و غير قابل تغيير؛ مانند طوفان نوح كه خداوند حتی به پيامبرش دستور می‌دهد كه اين طوفان اتفاق خواهد افتاد و نبايد در حق كسی شفاعت و دعايی بكند.

چنان‌كه امام رضا(ع) فرمودند: «علم خدا دو گونه است يك نوع آن همان است كه به فرشتگان و پيامبرانش اطلاع داده و در اين‌گونه علوم و تقديرات تغييراتی رخ نمی‌دهد و نوع دوم همان علوم و تقديراتی است كه پوشيده نگه‌داشته و كسی را بر آن مطلع و آگاه نساخته است.» در اين‌گونه علوم است كه بداء جريان دارد، خداوند آن‌چه را كه بخواهد مقدم می‌دارد و آن‌چه را كه بخواهد به تأخير می‌اندازد و هر طور كه بخواهد آن را تغيير می‌دهد و يا تثبيت می‌كند.

بعضی از تقديرات خداوندی نيز وجود دارد كه وجودشان مشروط به چيزی است؛ يعنی مقدراتی كه خداوند به وقوع پيوستنشان را تابع شرايط و مصلحتی قرار داد است كه اگر آن شرايط محقق شد، اين مقدرات نيز تحقق خواهد يافت و اگر آن شرايط محقق نشد، اين مقدرات نيز تحقيق نمی‌يابد؛ مثلا شخص سالمی كه بيمار شود و خداوند مقدر فرموده كه اگر به پزشك مراجعه كند او خوب می‌شود و اگر به پزشك نرود و مثلا دعا كند می‌ميرد، اگر چنين كسی به پزشك مراجعه كرد صحتش را درمی‌يابد و اگر مراجعه نكند خواهد مرد؛ يعنی شرط تحقق سلامتی اين بيمار، مراجعه به دكتر بوده كه وی مراجعه نكرده است.

فرق ميان نسخ و «انساء» در آن است كه اگر حكم سابق هنوز زنده است ولى‏ شرايط تغيير يافته و حكم جديدى را مقتضى ساخته است، آن را نسخ مستقيم ‏مى‏گوييم. اما اگر حكم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شده و ازيادها رفته يا تحريف شده است، آن را «انساء»مى‏ناميم، به اين معنا كه اين حكم از يادها برده شده است

يا در مورد قوم حضرت يونس(ع) خداوند به حضرت يونس(ع) وحی كرد كه پس از سه روز قومش هلاك می‌شوند، زمانی‌كه حضرت يونس(ع) قومش را ترك گفت و نشانه‌های عذاب آشكار شد قوم وی توبه كردند، خداوند با قبول توبه آن‌ها، عذاب را نيز از آن‌ها دور كرد. در اين‌جا به اصطلاح بداء حاصل شده و علت آن نيز اين است كه خداوند اين قوم را به خاطر بد دينی‌شان و عدم ايمان به خدا و پيروی نكردن از پيامبرش می‌‌خواست عذاب بكند حال كه اين قوم تصميم به اطاعت از خدا و پيامبر كردند ديگر جايی برای عذاب نيست و اين تقدير خداوندی است.

اعتقاد داشتن به بداء (نعوذ بالله) نه تنها نسبت جهل دادن به خداوند متعال نيست، بلكه فوايدی نيز دارد كه در زير به چند مورد بسنده می‌كنيم؛ اعتقاد به بداء سبب توجه دادن انسان به قدرت خداوند در تمام مراحل خلقت است؛ يعنی برای انسان آشكار می‌شود كه اگر چيزی به وجود می‌آيد و يا برعكس از بين می‌رود، و يا تغييری در جهان روی می‌دهد، همگی به سبب قدرت و تقدير خداوندی است و اين‌كه بداء سبب می‌شود انسان متوجه خدای خويش باشد، از وی درخواست رفع مشكلات و يا برخورداری از نعمتی را كند، چون در سايه اعتقاد به خدا می‌داند كه خداوند می‌تواند سرنوشتش را تغيير دهد و به حالتی بهتر از وضع كنونی تبديل كند.

پس بدائی كه شيعه بدان معتقد است (نعوذ بالله) به معنی جهل خداوندی نيست، بلكه به مفهوم اظهار است؛ يعنی آن‌چه از تقديرات الهی كه برای بشر، مجهول و ناروشن بود برای وی آشكار شود؛ زيرا هم‌چنان‌كه گفتيم خداوند دو نوع تقدير دارد كه يك نوع آن مخفی است و كسی از آن مطلع نيست كه بداء نيز جزو همين مقدرات است.

مسأله‏ بداء در تكوينيات است، كه مردم بر حسب ظاهر بر ثبوت‏چيزى گمان داشته و از واقع بى‏خبرند كه تبدل مى‏يابد و در موقع خود بر آن آگاه‏ مى‏شوند و گمان مى‏برند بداء حاصل گشته است؛ لذا دو مسأله نسخ و بداء در اين‏ جهت‏ با هم يكسانند، جز آن‌كه نسخ در تشريعيات است و بداء در تكوينيات. آيه‏مربوط به نسخ را ياد آور شديم. آيه مربوط به بداء در سوره رعد آمده: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴿39﴾؛ يعنى خداوند بر مى‏دارد آن‌چه را كه بر حسب ظاهر حالت ثبات دارد و ثبات مى‏بخشد آن‌چه را كه بر حسب ظاهر حالت زوال دارد.» علم به ثبات و زوال واقعى هر چيز نزد خدا مضبوط است.*

*منابع: التمهيد فی علوم‌القرآن، آيت‌الله محمدهادی معرفت، انتشارات التمهيد؛ دانشنامه رشد.


نوشته شده در   چهارشنبه 5 تير 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode