ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 17 تير 1403
يکشنبه 17 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 23 خرداد 1389     |     کد : 7983

نشانه‌هاي آسماني

مباحث زبان‌شناسي، نشانه‌شناسي، فلسفه زبان و اسطوره‌شناسي چندين دهه است كه در ايران طرفداران جدي يافته‌اند اما حوزه كاربرد آنها بيشتر در حوزه ادبيات، جامعه‌شناسي، فلسفه و اسطوره‌شناسي بوده و كمتر به حيطه متون مقدس كشانده شده‌اند ...

مباحث زبان‌شناسي، نشانه‌شناسي، فلسفه زبان و اسطوره‌شناسي چندين دهه است كه در ايران طرفداران جدي يافته‌اند اما حوزه كاربرد آنها بيشتر در حوزه ادبيات، جامعه‌شناسي، فلسفه و اسطوره‌شناسي بوده و كمتر به حيطه متون مقدس كشانده شده‌اند .
حال آنكه كاربرد روش‌شناسي دانش‌هاي يادشده مي‌تواند ما را در معرض فهم‌هاي متفاوتي از آنها قرار دهد؛ از جمله در زمينه تفسير قرآن، رهيافت‌هاي زبان‌شناختي و نشانه‌شناختي كمتر كاربرد يافته‌اند. با اين حال كاربرد روش‌هاي علوم يادشده در حوزه تفسير قرآن، مي‌تواند نظام تفسيري جديدي را بر مفسران بگشايد. اخيرا كوشش‌هايي در اين زمينه صورت گرفته است.
دركتاب «بيولوژي نص، نشانه‌‌شناسي و تفسير قرآن» نوشته عليرضا قائمي‌نيا كه توسط پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي به‌چاپ رسيده، نويسنده كوشيده تا ارتباط ميان نشانه‌شناسي و تفسير قرآن را به بحث بگذارد تا از اين طريق بتواند به راهي جهت فهم اين كتاب آسماني براساس روش‌هاي نوين ياد شده برسد. براين اساس، چندي پيش نشست بررسي اين كتاب با حضور نويسنده كتاب و دكتر عبدالله نصري، به عنوان منتقد برگزار شد. آنچه از پي مي‌آيد، گزيده‌اي از متن سخنراني دكتر قائمي‌نيا و دكتر نصري مي‌باشد كه به ترتيب مي‌آيد.
نشانه‌شناسي يكي از مباحث مهم عصر ماست و در قرن بيستم به عنوان يكي از دانش‌هاي مستقل مطرح شده است. گرچه مباحث نشانه‌شناسي از گذشته‌هاي دور با مطالعات ديني پيوند عميقي داشته‌اند اما امروزه نشانه‌شناسي جديد در تفسير كتاب‌هاي مقدس و براي ما قرآن هنوز جايگاه خود را نيافته است. تنها در آثار «ايزوتسو» مي‌بينيم كه دلالت الفاظ و معناهاي قرآن با نگاه به نشانه‌شناسي سوسور به بحث گذاشته شده است. از اين‌ رو بود كه من با توجه به نشانه‌شناسي اكو خواستم تا در اين كتاب، مباحثي را در ارتباط با تفسير قرآن به بررسي بگذارم. هدف اصلي من فراهم‌ آوردن زمينه فهم قرآن و فراتر از آن رسيدن به معرفت‌شناسي ديني است.
مدعاي اصلي من در اين كتاب، مدعايي روش‌شناسي است. ما از لحاظ روش‌شناسي بايد از علوم انساني جديد به ويژه نشانه‌شناسي در حوزه مطالعات ديني بهره ببريم. البته اين روش‌شناسي نياز به پالايش دارد، بنابراين كسي كه مي‌خواهد در حوزه تفكر ديني قدم بردارد، بايد اول نگاهي انتقادي به مباحث غربي داشته باشد و از آن‌سو نگاهي هم به مباحث سنتي خودش. نمي‌توان ميراث گذشتگان را كنار گذاشت. فرايند پژوهش از صفر شروع نمي‌شود. هركس بر دستاوردهاي ديگران تكيه مي‌زند. به نظرم، از تلفيق و تركيب اين دو است كه مي‌توان در پازل خاصي آنها را كنار هم گذاشت تا از آن طريق بتوان به روش‌شناسي مناسبي در فهم متون دين رسيد.
من در عنوان كتاب يعني «بيولوژي نص...» هم تلاش داشتم تاپايبندي خودم را به اين روش تركيبي به كار بندم. «بيولوژي» واژه‌اي غربي است و من مي‌توانستم همان معادل زيست‌شناسي را براي آن به كار برم و «نص» هم اصطلاحي سنتي است. «بيولوژي» از نحوه تكامل و رشد موجودات بحث مي‌كند. واژه‌ها چون ياخته (سلول)‌ها در فضاي متني خود دلالت‌هاي متفاوت دارند. در واقع، واژه‌ها در فضاهاي نشانه‌شناسي گوناگون دلالت‌هاي متفاوت مي‌يابند و معاني آنها تكثير مي‌شود. من مي‌خواستم حيات «نص» را اثبات كنم. مفسر، نقش يك زيست‌شناس را دارد. او مي‌خواهد ببيند كه يك آيه خاص در فضاي فلسفه، فيزيك، نجوم و... چه دلالتي مي‌يابد. از اين رو در سايه علوم متفاوت، فهم‌هاي متفاوتي مي‌توان از قرآن سراغ گرفت. ما در هيچ زمينه‌اي فهم نهايي نداريم.
از زوايه‌اي ديگر، اين كتاب نقد كار ايزوتسو است. با اين تفاوت كه ايزوتسو در بحث از قرآن، بحث «بينا متنيت» را مطرح نكرده بود. استخوان‌بندي پنهان‌كار من تلاش در طرح تدريجي مباحثي از لحاظ ساختار دروني و بيروني قرآن است تا به اين وسيله بتوان از روشي بينامتني در تفسير قرآن استفاده كرد. در واقع مي‌خواهم ثابت كنم كه قرآن يك متن باز است. متني در خود فرو بسته نيست كه هيچ گفت‌وگويي با بيرون از خودش نداشته باشد.
بودن قرآن به عنوان يك متن، بخشي از آن به دلالت‌هاي بيروني و بخشي از آن به دلالت‌هاي دروني راه مي‌برد. اينگونه نيست كه قرآن تنها به دلالت‌هاي دروني خود بسنده كند.اما حال ببينيم نشانه‌شناسي چگونه مي‌تواند ما را در به دست آوردن يك روش تفسيري منقح مدد رساند؟ تفسيرهاي قرآني در طول تاريخ اسلام، بسيار زياد هستند. انتخاب من از انبوه تفسيرها، تفسير «الميزان» مرحوم علامه طباطبايي بوده است. تفسير الميزان اوج تفكر شيعي است در مباحث عرفاني، فلسفي، اصولي و زبان‌شناختي. علامه به نحو عالمانه‌اي اين مباحث را در تفسير خود به كار گرفته است.
روش كار وي آن است كه از معناي ظاهري آغاز مي‌كند و سپس شما را با يك تفسير عرفاني و فلسفي مواجه مي‌سازد؛ ولي در عين حال، تفسير علامه، تفسير عرفاني يا فلسفي نيست. حال آنكه مثلا تفسير صدرا به عنوان تفسيري فلسفي از قرآن، گاه به تحميل مباحث فلسفي بر قرآن انجاميده است. اما علامه اين كار را با ظرافت و به شكلي طبيعي انجام داده است. به هر روي من خواستم روش تفسيري علامه را تحليل نشانه‌شناسي بكنم و مزاياي آن را نشان بدهم.
با اين حال از لحاظ نظري، تفسير قرآن‌با‌قرآن علامه ناقص است اما از لحاظ عملي كار علامه، تفسيري بينامتني است. بنابراين نظام معنايي كه من براي قرآن ترسيم كرده‌ام، يك نظام معنايي باز است. دلالت‌هاي قرآن صرفا در درون خودش تمام نمي‌شود. قطعا اگر مفسري فلسفه بداند، بهتر دلالت‌هاي فلسفي قرآن را كشف مي‌كند. هرچقدر اطلاعات بينامتني مفسر زياد باشد، امكان برداشت‌هاي وي از قرآن بيشتر است؛ البته ممكن است اين برداشت‌ها نادرست هم باشند.

مسئله ما و مسئله متن
در زبان فارسي مباحث نسبتا زيادي در حوزه‌هاي زبان‌شناسي، نشانه‌شناسي و فلسفه زبان داريم اما به‌كارگيري آنها براي فهم متن و آن هم متن مقدسي چون قرآن بسيار دشوار است و از اين‌رو، خيلي هم مورد توجه قرار نگرفته است. كاربرد اين مباحث، از جمله نشانه‌شناسي درجامعه ما عموما منحصر به حوزه ادبيات و هنر بوده است. به هر حال، به نظرم تمام تلاش دكتر قائمي‌نيا تلاش در نشان دادن اين امر بوده كه «نص» داراي حيات است. از اين‌رو كتاب به ارتباط ميان نشانه‌شناسي با تفسير قرآن مي‌پردازد.
به نظر نويسنده، نشانه‌شناسي در 3حوزه مباحث قرآني به ما كمك مي‌رساند:1- تبيين درست روش تفسيري 2- تبيين نظام معنايي قرآن 3- يافتن سازوكاري براي تكثر معنايي قرآن. من مي‌دانم كه تا چه حد در اين زمينه پژوهش كردن دشوار است. از يك سو فرد بايد به مباحث جديد زبان‌شناسي و نشانه‌شناسي احاطه داشته باشد و از ديگر سو وي بايد تسلط بر تفسيرهاي قرآني داشته باشد. قرآن متن مقدسي است كه بايد با احتياط بسيار با آن روبه‌رو شد تا خداي ناكرده چيزي بر‌آن تحميل نشود.
از طرف ديگر، مباحث مربوط به زبان‌شناسي و نشانه‌شناسي ريشه‌هايي در فرهنگ ما داشته است؛ اما ما خيلي به مباحث نشانه‌شناسي، با رويكرد نظري نپرداخته‌ايم و اين بخش مربوط به غرب است. امروزه اجحاف‌هاي زيادي در حق علوم‌انساني شده و مي‌شود.
كتاب «بيولوژي نص...» بر كنار از تعصب‌ورزي‌ها نسبت به فرهنگ خودي و موضع‌گيري‌هاي غيرعلمي در برابر فرهنگ غرب، به شيوه‌اي علمي و تخصصي وارد مباحث مي‌شود و در واقع اين كتاب، نشان مي‌دهد كه چگونه مي‌توان با فرهنگ ديگري(غرب) تعامل داشت. درست است كه هر نظام فكري‌اي مبتني بر پيش‌فرض‌هايي است كه احيانا متفاوت با ماست اما اين درست نيست كه آنها را از بيخ و بن كنار گذاشت.
وقتي فلسفه يونان وارد جهان اسلام شد، عده‌اي نگران شدند اما وقتي ابن‌سيناها با آن مواجهه منطقي يافتند، باعث بالندگي فرهنگ اسلامي شدند و فلسفه اسلامي را گسترش دادند. ما در مواجهه با تفكر غربي ضعف داريم ولي زمينه مواجهه درست با آن را فراهم نمي‌كنيم، اين است كه نگران مي‌شويم حال آنكه جاي نگراني نيست. اول بايد حرف ديگران را درست خواند و خوب فهم كرد. دكتر قائمي‌نيا در اين كار موفق بوده است. او در جاهايي با نظريه‌هاي غربي همسخني پيدا كرده و در جاهايي هم، همدلي.
با اين حال مباحثي در كتاب مطرح شده كه من مي‌كوشم در اينجا براي جلوگيري از سوء‌فهم، آنها را مطرح سازم. اين را كه گفته مي‌شود، فهم نهايي نيست، چندگونه مي‌توان تفسير كرد. قرآن كتابي است براي هدايت عالميان و هركس به‌اندازه فهم خويش از آن برداشت مي‌كند. اگر بر افزايش دلالت‌هاي قرآني تاكيد مي‌شود، مقصود آن نيست كه دلالت‌هاي ثابت نداريم. نكته ديگر آنكه درست است كه قرآن يك كل است و وحدتي شبكه‌اي بر‌آن حكمفرماست اما توجه داشته باشيم كه اينطور نيست كه در همه 6هزار و اندي آيه قرآن، اختلاف نظر مابين مفسران وجود داشته باشد؛ يعني اينگونه نيست كه همه مفسران در ارتباط با آيات قرآن به دلالت‌هاي متفاوت رسيده‌اند. حتي در قرآن در مورد يك موضوع خاص، آيات با سطوح مختلفي مطرح مي‌شوند؛ اينطور نيست كه مفسران دلالت‌هاي متفاوتي از آن آيه‌ها داشته‌اند. گاهي وقت‌ها، اختلاف‌نظرها بر سر مصاديق است.
اگر غير از اين معتقد باشيم، سر از نسبيت در مي‌آوريم و اين پرسش سربرمي‌آورد كه كتابي كه براي هدايت همه مردم جهان است، چگونه مي‌تواند به دلالت‌هاي متفاوت راه دهد؟ به اين نكته بايد توجه كرد. از سويي ديگر، بايد در كنار اشتراكات مفسران در تفسير و فهم آيات قرآن، به اختلافات توجه نشان داد. بايد بررسي كرد كه چرا وچگونه در مورد يك آيه يا آياتي اختلاف در بين مفسران در مي‌گيرد؟ بايد ريشه اختلاف را پيدا كرد.
نكته‌اي را هم در ارتباط با متن باز و بسته بگويم؛ متن بازي كه در ادبيات و هنر مطرح مي‌شود،‌ با آنچه در مورد متون مقدس گفته مي‌شود، متفاوت است. دست خواننده در متون هنري خيلي باز است. در واقع آن متن‌ها، خواننده محور هستند؛ اما آيا متون مقدس هم اين اندازه باز هستند؟ مسلم است كه اينگونه نيست. در اينجا (متن مقدس) متن عمق بسيار دارد و خواننده متناسب با فهم خود با‌آن مواجه مي‌شود؛ يعني مسئله، مسئله ماست نه مسئله متن. اكو بر اين نظر است كه متن، امري بالقوه است و بايد آن را به فعليت رساند.
اكو معتقد است كه برخي متن‌ها پيچيده‌اند و اين پيچيدگي به سبب اين است كه برخي چيزها را نگفته‌اند. براين اساس، آيا در مورد قرآن مي‌توان گفت كه [قرآن] متني است كه چيزهايي را ناگفته گذاشته است يا آنكه بايد گفت كه مفسر آن قدر امكانات و بضاعت لازم را براي فهم متني مثل قرآن ندارد؟ بي‌ترديد قرآن متن كامل و به‌فعليت رسيده از طرف خداوند است و خداوند چيزي را در آن ناگفته نگذاشته‌ است. به عبارت بهتر، مراد خداوند در متن قرآن هست اما گاهي وقت‌ها دسترسي به آن دشوار است و مفسر بايد به آن دست يابد.


نوشته شده در   يکشنبه 23 خرداد 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode