محكمات انسان در ابعاد هستي او (علم و عمل) بايد به امامت محكم اوّل (حياتِ متألّهانه او) پويا و پايا شود. حيات انسان، همان محكم اصيلي است كه بين عقل نظري و عقل عملي او هماهنگي ايجاد ميكند. روشن است كه ثمر ارجاع محكمات به اكسير حياتِ متألّهانه، پي بردن به فقر و ذلّت خويش و ادراك غناي مطلق الهي است؛ امّا اگر انسان واقعيت حيات خود را به فراموشي بسپرد و آن را زير غبارهاي متراكم جهلِ علمي و جهالت عملي مدفون كند و داعيه استقلال در سر بپروراند، به جاي برقراري عدالت بين محكمات، تعادلي كاذب بين متشابهاتِ خود برقرار ميكند. آرامش و تعادل حقيقي، متفرّع بر هماهنگي متشابهات و محكمات است كه فقط با تبعيت متشابهات از محكمات و ارجاع محكمات به محكم اوّل صورت ميپذيرد و تنها با هماهنگي متشابهات مشكل برطرف نميشود، چون ناهماهنگي بين آنها و محكمات، باقي است. اگر حيات متألّهانه، امامت انديشه صالح و انگيزه صحيح را به عهده گيرد و انسانيت تحقّق يابد، افكار و اعمال انسان منتظم ميشود و عمر او مصداق ﴿اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِي الاَرضِ﴾(1) نخواهد شد. حي متألّه، كسي است كه ساختاري از لحاظ اعتقاد، اخلاق و اعمال در هويت خود ترسيم كند تا بتواند بگويد: ﴿قُل اِنَّ صَلاتي ونُسُكي ومَحياي ومَماتي لِلّهِ رَبِّ العلَمين﴾.(2) چنين متألّه زندهاي، ستون دين خود را كه نماز است به پا ميدارد، لذا همه عناصر محوري دين او به پاست و سرّ خداييبودن نماز، عبادت حج، عمره... و سرانجام، مرگ و زندگي او اين است كه چهره هستي خود را متوجه خداي سبحان كرده است، از اينرو همه كارهاي وي به رهبري جان ملكوتي اوست و جهانبينياش با اهداف، اغراض و غرايز وي هماهنگ ميشود و اين علم او به عملش اشراف خواهد داشت، كه از علمش دستور خواهد گرفت. اگر چنين شد، حيات انسان هماهنگ با حيات الهي او خواهد بود و محكم بودن آن فهميده خواهد شد و در غير اين صورت، تشابه آن دانسته ميشود.
1. سوره مائده، آيه 26.
2. سوره انعام، آيه 162. تفسير انسان به انسان، ص338.