حجتالاسلام محمدهادی عبدخدايی معتقد است كه ميرزا جواد آقا تهرانی در كتاب «عارف و صوفی چه میگويد»، ديدگاههای وحدت وجود از منظر ملاصدرا، ابنعربی، قيصری، شبستری و مولوی را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
حجت الاسلام و المسلمين محمدهادی عبد خدايی، عضو هيئت امنای دانشگاه علوم اسلامی رضوی، در گفتوگو با سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در مورد شخصيت ميرزا جواد آقا تهرانی، اظهار كرد: آشنايی من با ميرزا جوادآقا تهرانی، متجاوز از 50 سال است. در زمانی كه جوان بودم و شنيديم كه در مشهد دو شخصيت برجستهای هستند كه در رابطه با معارف دينی صاحبنظرند، يكی مرحوم آقاشيخ «مجتبی قزوينی» و ديگری ميرزاجواد آقا تهرانی بود.
وی با بيان اينكه در جوانی به اتفاق شهيد «صادقی» خدمت ميرزا جواد آقا تهرانی شرفياب شديم، عنوان كرد: در آن ديدار از ايشان درخواست كرديم كه جلسه اعتقادات برای طلاب حوزه بگذارند كه مقبول افتاد و تصميم بر اين شد كه جلسه به صورت بحث و مناظره باشد، در جلسه اول طرف مسلمان من بودم و طرف غيرمسلمان شهيد صادقی بود و نظارت و جمعبندی مباحث جلسه هم با ميرزاجوادآقا تهرانی بود و محل آن در مدرسه «ميرزاجعفر» كه در حال حاضر دانشگاه علوم اسلامی رضوی است، تشكيل میشد و به تدريج طلاب از اين كلاس استقبال كردند و بعد از مدتی طرف غيرمسلمان آقای اميرپور شد كه از درسهای ميرزاجوادآقا استفاده كرده بود و طرف مسلمان من و شهيد صادقی بوديم و ميرزاجوادآقا در جلسه، مناظرهها را میشنيدند، خط میدادند و جمعبندی میكردند و مطالب خود را میفرمودند و اين جلسات، مدتها طول كشيد.
اين محقق علوم اسلامی خاطرنشان كرد: با ميرزا جواد آقا ارتباط زيادی داشتم، گاهی ايشان برای ديدن پدرم آيتالله «تبريزی» به منزل ما میآمدند و در مواقعی هم من به حضور ايشان شرفياب میشدم و از ديگر جهاتی كه نسبت به ايشان شناخت پيدا كردم از تأليفات ايشان بود، مثل كتاب «فلسفه بشری و اسلامی» و «عارف و صوفی چه میگويد؟» و «بهايی چه میگويد؟».
اين محقق حوزه علميه با اشاره به اينكه نمیتوان گفت ميرزا جواد آقا رسما جزء مكتب تفكيك است، تأكيد كرد: مرحوم ميرزاجواد آقا فيلسوف برجستهای بود و تنها يك مدرس فلسفی و يا نظريهپرداز فلسفی نبود بلكه فيلسوف آزادانديشی بود كه خوب فكر میكرد و سلطه به مطالب فلسفی به ويژه فلسفه اسلامی داشت.
وی در ادامه خاطرنشان كرد: اگر كتاب عارف و صوفی چه میگويد را مطالعه كنيد ـ البته اين كتاب برای خيلیها احتياج به تدريس دارد ـ متوجه میشويد كه ايشان كاملا به فلسفه مسلط بودند و در موضوع وحدت وجود ديدگاههای صدرايی و ابنعربی را بيان میكنند و شروحی كه بر «فصوص الحكم» زده شده است، من جمله شرح قيصری بر فصوص الحكم را بيان میكنند و حتی اشعار «شبستری» و «مولوی» را به عنوان عرفاء فارسی زبان آورده و بر آن استشهاد میكنند و به طور كامل و روشن مسئله وحدت وجود را بيان میكنند، دلايل آنها را شرح میدهد و منطقا رد میكنند.
عبدخدايی رعايت اصول اخلاقی را از ويژگیهای بارز ميرزا جواد آقا دانست و افزود: مرحوم ميرزا جواد آقا در مسائل علمی به اصول اخلاقی بسيار مقيد بود و حتی در اين جهت دغدغه داشتند و محتاطانه عمل میكردند كه به هيچ وجه باعث رنجش و اهانت فردی نشوند.
اين مدرس حوزه و دانشگاه در رابطه با به اصطلاح فلسفه اسلامی خاطرنشان كرد: البته خودم اعتقاد دارم كه فلسفه اسلامی اين نيست كه مجموعهای از فيلسوفان مسلمان مطالبی را از خودشان گفته باشند، فلسفه اسلامی؛ يعنی فلسفهای كه استخراج شده از قرآن كريم باشد و پشتوانه اسلامی داشته باشد، فلسفهای كه ابنسينا و يا ملاصدرا دارد، نظرات خودشان را گفتهاند و من به اين میگويم فلسفه به «اصطلاح اسلامی»؛ اما فلسفه اسلامی بايد از قرآن باشد، مثلا میگويند اسلام نگاهش به هستی دو بعدی است غيب و شهادت؛ به چه دليل؟ به خاطر اين آيه «عالم الغيب والشهاده» اگر حرف فيلسوف اين پشتوانه قرآنی را داشت، میتوان گفت اسلامی است، اگر پشتوانه قرآنی نداشت، هر چقدر حق باشد، فقط كلام يك متفكر مسلمان را شنيدهايد نه اسلام را؛ مثل اصطلاح فرهنگ اسلامی؛ اگر در رابطه با طول قرون اسلامی افرادی كه آمدند مطالبی گفتند و يا معمارها در طول تاريخ اسلام از خود آثاری را گذاشتند، اين اثر مسلمان است نه اثر اسلامی؛ ديد مرحوم ميرزاجوادآقا تهرانی و بسياری از علماء اين است كه وقتی استناد به اسلام میدهيد، دليل خود را ارائه دهيد.
وی در ادامه خاطر نشان كرد: مثال ديگر، بحث فلسفی وجود و ماهيت است، شايد بحث بسيار ارزندهای باشد، اما آيا میتوان گفت اسلامی است؟ مثل اينكه بحثی دررابطه با فيزيك انجام دهيد، آيا میتوان گفت كه بحثی اسلامی است؟ اگر استناد به اسلام داديد، حتما بايد پشتوانه اسلامی آن را ذكر كنيد، فلسفهای اسلامی است كه همانند فقه اسلامی كه مستند به قرآن يا سنت و عترت باشد، مانند اينكه در حكم قصاص هم از نظر حكم و هم از نظر حكمت به آيه قرآن مثل «وَلَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» استناد كنيم، اما اگر مسئلهای حقوقی و ارزنده و مهمی را از زبان عالمی مسلمان گفتيد، نمیتوان گفت اسلامی است مگر آنكه مستند باشد مرحوم ميرزا آقا از علمای اسلامی، نظرشان اين بود.
اين محقق در ادامه تصريح كرد: اسلام؛ فلسفه دارد، اما فلسفهاش مربوط به خودش است و نبايد فلسفه ديگری را به جای اسلامی معرفی كرد. در مورد فلسفه و اسلام میتوان سه احتمال را مطرح كرد: 1. اسلام فلسفهای ندارد، 2. اين فلسفه به اصطلاح اسلامی (سينايی و اشراقی و صدرايی) همان فلسفه اسلامی است. 3. اسلام فلسفهای ناب و خالص، مخصوص به خود دارد.
وی خاطرنشان كرد: احتمال نخست، كاملا باطل است؛ زيرا فلسفه عبارت است از جهانبينی بر پايه تعقل و استدلال، نمیتوان گفت اسلامی كه اين همه برای خرد و عقل ارزش قائل است و دستور به تدبر و تفكر میدهد، خودش فاقد بينش عقلانی است، بايد توجه داشت كه قرآن يك كتاب ساده مانند تورات و انجيل كنونی نيست، بلكه يك كتاب الهی عميق علمی و عقلی است كه بارها استدلال كرده و حتی از مخالفان خود برهان خواسته است و فرموده: «قل هاتوا برهانكم أن كنتم صادقين».
اين مدرس دانشگاه تأكيد كرد: احتمال دوم آن است كه اين فلسفه مصطلح همان فلسفه اسلامی است، اينهم اشتباه است؛ زيرا اين فلسفه دارای زيربنای مشائی يا اشراقی است يا متأثر از ايندو و با رنگ و چهره توجيهگرايانه اسلامی ( آنهم در برخی از مباحث) كافی است كه در تاريخ اين فلسفه و ورود آن به ميان مسلمانان بررسی شود، همچنين مسائلی كه مطرح میگردد، مانند نخستين مسئله فلسفی در حكمت متعاليه كه عبارت از «وجود» است. حكيم سبزواری در مورد «وجود» دو نظريه را بيان میكند، يكی آنكه وجود دارای مراتب تشكيكی است و آنرا نسبت به حكمای ايرانی میدهند و میگويند: «الفهلويون الوجود عندهم، حقيقة ذات تشكك تعم» و ديگر آنكه وجودات حقائق متباين هستند و آنرا نسبت به مشائين میدهد و میگويد «عند مشائية حقايق تباينت...»، اين بحث چه ربطی به اسلام دارد، ممكن است جنبه عقلانی يا علمی داشته باشند، ولی نمیتوان آنرا به عنوان يك بحث و مسئله اسلامی مطرح كرد.
وی در ادامه گفت: احتمال سوم آن است كه اسلام خودش يك مكتب مستقل است، فلسفه مستقل دارد، همچنانچه حقوق مستقل دارد، سياستی مستقل دارد و اقتصادی مستقل دارد، همانطوری كه سياست و اقتصادش نه شرقی و نه غربی است، فلسفهاش هم نه يونانی است و نه هندی، قهرا اين فلسفه بايد پشتوانهای قرآنی داشته باشد يا اتخاذ از روايات مسلم شده باشد.