واژه تفسير در قاموس اصطلاحي آن با معاني متعدد و البته اشتراكات بسياري همراه است كه جداي از وجه اشتقاقي آن، ميتوان تعريف علامه طباطبايي را در اوايل الميزان بهعنوان تعريفي جامع درباره تفسير معرفي كرد.
علامه طباطبايي تفسير قرآن را بيان كردن معناي آيهها و پردهبرداري از اهداف و مقاصد و مدلول آيات معرفي ميكند. اما در مواجهه با اين تعريف، نخستين پرسشي كه به ميان ميآيد اين است كه آيا قرآن كه براي هدايت عامه مردم نازل شده است نبايد قدرت راهنمايي و القاي مفاهيم را در مواجهه ابتدايي با مخاطبانش داشته باشد؟ از طرفي بايد گفت مخاطبان جستوجوگر فحواي پيام حضرت حق در روزگار مسلماني ما وقتي در پي پرده برداري و فهم راز و رمزهاي قرآن مجيد هستند بيشك دو تفسير الميزان علامه طباطبايي (كه به حق دايرهالمعارف بزرگ شيعي در قرن بيستم است) و تفسير نمونه را بهعنوان آثاري كه بسيار از آن بهره ميبرند هميشه در خاطر دارند.
با اينكه در بعد از انقلاب بهويژه ما شاهد تفاسير خوب ديگري نيز بودهايم مثل تفسيري كه حضرت آيتالله جوادي آملي در حال به پايان بردن و چاپ تدريجي آن است يا تفسيرهاي تخصصي و علمي ديگري كه گاه در قامت ترجمه نيز به چاپ رسيدهاند اما همچنان اين دو تفسير در ميان مخاطبان عام مشهورتر است.
اين واقعيتي غيرقابل انكار است كه در 3دهه انقلاب اسلامي اقبال روز افزوني در محافل حوزوي و دانشگاهي نسبت به بحث تفسير قرآن به مثابه يك دانش و نه شاخه فرعي از علومقرآني شده است.
اما صحبت از كيفيت اين كميتها از جمله چالشهاي مورد توجه در علوم ديني امروز است.
دو گونه پرسش ذكر شده نمايي كلي بود از آنچه مورد توجه ما بود در گفتوگويي كه با آيتالله سيدمحمد امين از مدرسين خارج فقه و اصول درباره تفسير قرآن صورت گرفت. آيتالله امين كه فرزند مرحوم آيتالله استاد سيدعلينقي امين هستند در كنار تدريس و امام جماعتي موقت شهر ري به تاليف و پژوهش علمي نيز اشتغال داشته و غير از كتب فقهي و اصولي در حوزههاي مختلف مورد توجه علوم ديني و حتي مسائل اجتماعي نيز كتابهايي تاليف كردهاند.
ازجمله اين كتابها تفسير سورههاي مؤمنون، جمعه، منافقون، يس و حمد است كه با رويكردهاي مختلف تفسيري به خامه ايشان منتشر شده است. چرايي نياز به تفسير قرآن، گرايشهاي تفسيري و وضعيت اكنوني تفسير قرآن در سطوح حوزوي و دانشگاهي از جمله مباحث مطروحه در اين گفتوگو ست كه از نظرتان ميگذرد.
لطفا در آغاز سخن از چيستي تفسير صحبت كنيد.
تفسير از نظر لغت و اصطلاح كه نزديك به هم هستند به معناي پردهبرداري است و كشف مفاهيم از دل الفاظ. هر كلمه و عبارتي يك ظهوري دارد كه البته اين ظهور خود حجت است اما ممكن است در مواردي متكلم برخلاف ظهور لفظ در معنا، مراد خاص ديگري داشته باشد. كشف مراد متكلم براساس موازين و شواهد كلام، تفسير نام دارد. بنابراين تفسير يعني كشف مراد و مفاهيم از الفاظ و پردهبرداري از حقايق و بطون كلام.
با اين تعريف از تفسير، ميتوان اينگونه پرسيد كه مگر كلام خداوند در خطاب به انسان نبايد روشن باشد كه در غيراين صورت نقض غرض است و وقتي كلام روشن باشد، ديگر چه نيازي به تفسير است؟
مردم و مسلمانان نياز به تفسير دارند؛ به ملاحظه اينكه قرآن مشتمل بر يك سلسله مسائل و موضوعات است كه فهم آنها بدون تبيين و توضيح براي نوع مردم امكان ندارد و ممكن است بيتوجهي به آنها موجب گمراهي نيز بشود. مسائلي از قبيل محكمات و متشابهات، مطلق و مقيد، عام و خاص، مجمل و مبين و ناسخ و منسوخ از جمله اين مسائل است كه بالاخره با توجه به يكسري اصول و قواعد و آگاهي و اشراف به يك سلسله از دانشها قابل دستيابي است. اما در تعبيري ديگر از اهل معرفت و معنا، قرآن در واقع نامهاي است كه حضرت حق به محبين خود داده است؛ نامهاي كه مجموعه خواستههاي محبوب براي تحقق وصال در آن درج شده است.
محب ابتدا بايد اين خواستههاي محبوب را خوب بشناسد و بعد از معرفت، آنها را اجرا كند تا لقاءالله و مقام وصال حاصل شود. همانطور كه در عشق مجازي گاهي با اينكه عاشق و معشوق هم زبان هستند اما در عين حال محبوب براي فاشنشدن راز عشق و اينكه نامهاي كه بينشان ردوبدل ميشود به دست ديگران بيفتد از رمزهايي استفاده ميكند و بهاصطلاح با كد حرف ميزند.
اگر زبان عاشق و معشوق يكي باشد درك اين رموز كار چندان دشواري نيست اما اگر در زبان اختلاف داشته باشند و به دو زبان متفاوت باشند و عاشق، زبان معشوق را نداند، نامه معشوق را نزد زبانداني صاحب سرّ كه به لطايف و دقايق آن زبان آشنا باشد، ميبرد تا بهدرستي بفهمد كه معشوق از عاشق چه خواسته است.
به ملاحظه آيه شريفه «الذين آمنوا اشد حبا لله...» خداي متعال بهعنوان محبوب حقيقي و انسانهاي مؤمن بهعنوان محبين او هستند. قرآن نيز نامهاي است مشتمل بر طرح وصال از سوي محبوب براي محبين كه همان مؤمنان هستند. اگر محب زبان محبوب را ميداند يعني زبان عربي را، بسياري از الفاظ و كلمات براي او معلوم است الا در موارد خاصي كه محبوب بنابر مصلحت و اقتضاء به زبان ايما و اشاره و كنايه و استعاره سخن گفته است. در اينگونه موارد البته نياز به آگاهي بيشتر به دقايق زبان عربي و نحوه بيان محبوب است تا بتوان به كنه سخن پي برد.
اما ايرانيها و كساني كه زبان مادريشان عربي نيست، براي اينكه برنامه وصال را بهخوبي بشناسند، ناگزير از تفسيرند؛ تفسير به معناي توضيح؛ يعني آن مرادي كه محبوب وراي الفاظ دارد.
از اين جهت ضرورت تفسير براي انسانها بهخوبي روشن ميشود كه نوع مسلمانها اعم از اينكه عرب باشند يا غيرعرب نيازشان به تفسير از چه بابي است.
اگر موافق باشيد به گرايشهاي تفسيري نيز بپردازيم و درباره چرايي گرايشهاي تفسيري نيز صحبت كنيم.
در نگاهي كلي بهنظر ميرسد مفسرين با نگاهها و انگيزههاي گوناگوني به تفسير اهتمام داشتهاند. منشا اين انگيزهها و گرايشها، نيازها و ضرورتهاي زماني بوده است. مثلا اگر در يك مقطع زماني مسائل اخلاقي و عرفاني در بين مردم برجسته و مطرح بوده است، تفسيرها بيشتر با نگاه عرفاني توأم بوده؛ يعني بيشتر آيات براساس مسائل عرفاني و اخلاقي مورد بحث قرارگرفته است.
گاهي گرايشي جنبه ادبي دارد، يعني ازنظر فصاحت و بلاغت و بيان و بديع به آيات پرداخته شده كه البته همه اينها در خود قرآن نيز ظهور و بروز دارد. گاهي با گرايش كلامي و تفسيري به قرآن پرداخته شده است و مفسران خواستهاند تا نظر قرآن را درباره مسائل مهمي چون معاد جسماني، جبر و اختيار و قضا و قدر بدانند يا مثلا اكنون تفسيرهايي با گرايشهاي اجتماعي مورد توجه بيشتري هستند.
آيا جامعيت قرآن است كه اجازه پديدآمدن چنين گرايشهاي تفسيرياي را ميدهد؟
بله. جامعيت قرآن است كه حتي ميتوان تفسيري با گرايش علمي نيز از آن داشت. باتوجه بهنظريات جديد علمي كه در دوران معاصر مطرح است، تلاش شده تا در اين نوع تفسيرها نگاهي تأييدي از قرآن براي اين نظريات آورده شود؛ از طب گرفته تا نجوم. برخي ادعا كردهاند و البته ادعاي درستي است كه منشا پيدايش همه علوم و فنون، قرآنمجيد است؛ از زمينشناسي، هواشناسي، سدسازي و علم ژنتيك گرفته تا بسياري از علوم و فنون ديگر ريشه همه در قرآن وجود دارد.
آيا اين گرايش مخاطب را به اين سمت نميبرد كه وجه هدايتي قرآن را كمرنگ كند و قرآن را به مثابه كتابي علمي (به معناي دانش تجربي) معرفي كند؟
اصل مطلبي كه گفته شد يعني واكاوي ريشه علوم در قرآن قابل استفاده است اما بايد توجه داشته باشيم كه غرض قرآن اين نيست كه به تأييد يا تكذيب مسائل علمي بپردازد.
قرآن به نحو مطلق همگان را به تدبر در صنع و يادگيري علم فراخوانده. قرآن كتاب انسانسازي است اما اشكالي در اين زمينه نيست كه با گرايش علمي، قرآن را تفسير كنيم.
آيا به اين نوع از تفسير، آسيبهايي مترتب نيست؟
از خصوصيات علوم، ابطالپذيري آن است؛ مانند اينكه بسياري از نظريههاي علمي سالها در محافل علمي پذيرفتهشده تلقي ميشدند لكن بعد از چند دهه اين نظريهها باطل شده و اگر كسي بخواهد با قرآن تأييد يا تأكيدي بر نظريهاي قرآني اقامه كند، وقتي آن نظريه علمي ابطال شد انگار بايد حكم بطلان به تأييد قرآني آن نيز زده شود؛ درحاليكه قرآن كلام الهي است و فروفرستاده نشده تا به واسطه تأييد قانوني تجربي تأييد يا ابطال شود.
گرايشهاي تفسيري نبايد بهگونهاي باشد كه در هدف كلي قرآن شائبه نقض غرض پيش بياورد؛ اينكه قرآن كتاب هدايت و انسانسازي است و نيامده تا متني عرفاني، فلسفي، ادبي يا علمي بهصورت محض باشد. از طرفي اين را نيز بايد درنظر داشت كه اين گرايشها براساس ضرورتها و اقتضائات زماني فراهم آمده است.
طبيعي است هرگاه موضوع جديدي مطرح شود، بالاخره يك عالم اسلامي در اين مقام خواهد بود كه جستوجو كند قرآن بهعنوان اساسنامهاي اسلامي چه نظري درباره اين موضوع دارد؟ به عبارت ديگر نظر قرآن درباره اين پديده جديد و مستحدثه، چيست؟
آيا اين نياز به تفسير در همه دورانها يك امر مستمر است؟
با توجه به اينكه اصل تغيير و تحول يك اصل ثابت جهان مادي است، ما همواره با اين تكثر موضوعات مواجه هستيم لذا بهطور مستمر نياز داريم براساس اصولي ثابت از قرآن نسبت به مسائل متغير، تفسير مناسبي داشته باشيم.
در اين باره و وظيفه مفسر در شرايط امروز مراجعه به قرآن، بيشتر توضيح دهيد.
مفسر به مانند فقيه كه اعتقاد دارد هيچ موضوعي نيست كه حكمي نداشته باشد با توجه به اصول ثابتي كه دارد از قرآن و سنت با عقل، حكم را پيدا ميكند و نظرش را طبق يكي از احكام خمسه درباره هر موضوع مستحدثهاي بيان ميكند.
در تفسير نيز همينطور است. مفسر بايد هر موضوع جديدي كه پيش ميآيد را از منظر قرآن و اسلام جويا شود. بهعنوان مثال وقتي نظريه صراطهاي مستقيم مطرح ميشود، گروهي با استناد به برخي از آيات قرآن تز صراطهاي مستقيم را به اثبات ميرسانند.
در اينجا اين وظيفه مفسر و قرآنشناس است كه نگاه اصيل قرآن را نسبت به تكثرگرايي ديني بررسي كند و گزارش كند كه نظريه صراطهاي مستقيم با مداليل محكمات آيات قرآن سازگار نيست.
در اينجا مناط صدق چه چيزي است؟ همانطور كه گفتيد گروهي درباره قضيهاي استناد ايجابي ميكنند و گروهي استناد و به تبع، استدلال سلبي. كدام تفسير را بايد قبول كرد؟
اين شبيه تفاوت دو حكم فقهي است كه دو فقيه با اجتهاد خود از يكسري اصول واحد استنباط ميكنند. در اين مسئله نيز اجتهاد تفسيري مطرح ميشود. مداقه در يكسري اصول و قواعد ثابت نهايتا مفسر را به اين سمت رهنمون ميشود كه با اجتهادي تفسيري نظر نهايياش را درباره نظر قرآن درباره آن موضوع بيان كند.
در اينجا مرز ميان تفسير به رأي و اجتهاد تفسيري در كجاست؟
ملاك، اصول و قواعد صحيح است. مفسر نميتواند با تكيه بر ذوق خود مراد آيه را بيان كند بلكه اجتهاد تفسيري بايد بر استناد صحيح بنا شده باشد.
ملاكهاي اين استناد صحيح چيست؟
مستندبودن يا به محكمات است يا روايات صحيحالسند و قطعيالصدور يا ملاك، احكام عقلي است. اگر نظر مفسر مستند به اين سه باشد اجتهادش صائب است، در غيراين صورت صرف اينكه مفسر رأي خود را بهعنوان اينكه پيام قرآن اين است و متكي به هيچيك از اين منابع سهگانه نباشد مطرح كند، دچار تفسير به رأي شده است، خصوصا در موردي كه دليلي برخلاف باشد يا برخلاف قواعد و مباني باشد.
بهنظر شما در شرايط امروزي، تفاسير كارآمد از قرآن با چه گرايشي بايد باشند؟
نوع تفسير تابع اقتضائات زمان است. هرگاه سؤال و موضوع تازهاي مطرح ميشود كه اذهان عمومي معطوف به آن شود، اين انگيزهاي براي عالم ديني ميشود كه برود سراغ قرآن و تفسير كند. نميشود گفت با اين همه تفسيرهاي مختلف، ديگر نيازي به تفسير نخواهد بود و همه مطالب را مفسرين بيان داشتهاند. ما قائل به انسداد باب تفسير نيستيم بلكه با گذشت زمان و پيدايش مسائل جديد و تفسيرهاي جديد متناسب با اقتضائات زمان، امري ضروري است.
پيدايش تفسير موضوعي كه خود به عصر ائمه برميگردد، از لوازم اين اقتضاست.
اما در كل نيز بايد گفت هنوز مسائل جديد آنقدر نشده كه كسي بخواهد مجددا نگاهي جديد به تفسير كل قرآن داشته باشد. شايد هنوز 20 – 10سالي نياز است كه اين اقتضا حاصل شود.
سر آخر لطفا از فعاليتهاي تفسيري خود نيز صحبت كنيد.
يكسري تفاسير ترتيبي داريم كه بنا بر اقتضاي خاصي سورهاي را مطرح كردهايم. مثلا سوره حمد را با نگاهي عرفاني تفسير كردهايم كه منتشر شده يا دو سوره جمعه و منافقون را با توجه به وضعيت اجتماعي و سياسي بحث كرده يا سوره ياسين كه قلبالقرآن است و در لابهلاي آن موضوعات مهمي مطرح ميشود را در قالب كتابي مجزا تفسير كردهايم. همچنين گاه بهصورت موضوعمحور به تفسير قرآن پرداختهايم؛ موضوعاتي چون اصول ارتباطات اجتماعي، حقوق و تكاليف خانواده كه سعي شده نگاه قرآني به آن را بررسي كنيم.
همينطور درباره علوم قرآني كه درواقع مقدمهاي است براي ورود به تفسير و بدون آشنايي با آن انسان نميتواند به تفسير بپردازد. كتابي مستقل آماده كردهايم كه البته به چاپ نرسيده است.
رويكرد جديد حوزههاي علميه را به تفسير چگونه ارزيابي ميكنيد؟
به لطف الهي و به بركت انقلاب اسلامي، قرآن به متن زندگي مردم ما آمده است و اهتمام بسياري در حفظ و قرائت قرآن و همچنين درك مفاهيم شده است. اگر چه نياز و ظرفيت جامعه ما بسيار بيشتر از اينهاست.
در حال حاضر جلسات متــعدد تـفـسيري در حوزه داريم كه مورد استقبال واقع شده است، مثل جلسات تفسيري آيتاللهوحيد و آيتالله جواديآملي و ديگران نيز كموبيش با همين كيفيت مطالب تفسيري را دنبال ميكنند.بههرترتيب خدا را شكر كه امروز قرآن در متن حوزههاي علميه است. البته تا ايدهآل فاصله زيادي داريم و اميدواريم با توجه خاص علما و فضلا تفسير قرآن در حوزههاي علميه رونق بيشتري پيدا كند.
همشخري آنلاين- ياسر هدايتي