علامه شهيد مرتضي مطهري از جمله روشنفكران روحاني معاصر است كه با دانش و آگاهي كم نظير در حوزه علوم عقلي و اسلامي توانست گامهاي بسيار مؤثري را در راه آشنايي نسل امروز و ديروز كشور با قرائت صحيحي از اسلام، بردارد.
ايشان با تحرير و نگارش مقالات و كتب گوناگون در زمينههاي مختلف علوم اسلامي و ايراد سخنرانيهايي پيرامون موضوعات مورد چالش جامعه، پاسخگوي بسياري از شبهات جامعه قبل از انقلاب بودند و اگر چه حيات ايشان پس از انقلاب مدت مديدي ادامه پيدا نكرد اما وجود آثار گرانقدرشان تا به امروز چراغ راه بسياري از جويندگان آگاهي بوده است. اينك در آستانه 12 ارديبهشت ماه و سالروز شهادت اين متفكر بزرگ انقلاب بر آن شديم تا نظر برخي از اساتيد دانشگاه و پژوهشگران معاصر را درباره وجوه مختلف انديشگي اين استاد بزرگ جويا شويم كه از نظرتان ميگذرد.
مطهري و كلام جديد
كلام جديد در ايران 3دوره متمايز دارد؛ يك دوره از همان دهه مشروطه شروع ميشود و به انقلاب اسلامي ايران ختم ميشود. يك دوره هم از انقلاب اسلامي ايران شروع ميشود و تا پايان دهه دوم ادامه پيدا ميكند. از دهه سوم به بعد تا امروز نيز يك دوره جديد شروع شده است. هر يك از اين سه دوره ويژگيهاي خاص خود را دارند. آقاي مطهري در دورهاي ميزيستهاند كه دوره اول به دوره دوم منتقل شد وكلام جديد در ايران با مسائل جديد كلامي آمد؛ يعني ابتدا مسائل جديد كلامي مثل دين و دولت، دين و آزادي، ماترياليسم، ماترياليسم ديالكتيكي، حقوق زن و... در ايران مطرح شد. در دوره اول دانشمندان ما با مسائل جديد كلامي كه حاصل نوعي برگشت تحصيلكردگان غرب به ايران بود، آشنا شدند.
اما بحثها گاه بهصورت بحثهاي حزبي و سياسي نيز بود. در دوره اول ما احزابي را داريم كه رسما ملحدند و با آزادي كامل، انديشههاي الحادي خود را ترويج ميكنند. در اين دوره علماي ما در مواجهه با آنها بيشتر مواضع انفعالي و ارتجالي داشتند و غالبا در پي آن بودند كه به نوعي شبهه را حل كنند و كمتر در پي تأسيس مبنا و نظام كلامي بودند. علامه طباطبايي(رض) از آنهايي بود كه به فكر مبنا درست كردن براي يك نظام كلامي بود. بهترين شاگرد علامه طباطبايي نيز شهيد مطهري بود كه با استفاده از طرحي كه استادش ريخته بود توانست فلسفه اسلامي و ايماني قويمي طرح كند كه در مقابله با تلاشهاي ماركسيستي و ماترياليستي باشد.
من آغاز كلام جديد مطهري را آن نميدانم كه در خطاب به حوزههاي علميه از كلام جديد دم زد بلكه كتاب «درآمدي بر جهانبيني اسلامي» يك دوره كلام جديد است با نظام و ساختار معرفتي خاص. متكلمان تا زمان مرحوم مطهري ايمان را در درس معاد در فرعي به نام ثواب و عقاب و در فرعي در آن به نام احكام و اسماء طرح ميكردند؛ يعني بحثكلامي ايمان در كلام قديم ما در گوشهاي مطرح ميشد. آقاي مطهري كتاب خود را با انسان و ايمان آغاز ميكند. اين يعني آقاي مطهري اساسا به اين فكر ميكرده است كه ساختار را هم عوض كند و يك نظام كلامي به دست بدهد كه از انسان و ايمان شروع ميشود. بعد از اين است كه به توحيد و نبوت ميرسد.
شهيد مطهري با انديشههاي روزگار خودش يك مواجهه بسيار جدي داشته است. او هرگز نگفته كه اينها باطلند و نميخواهند ذكري از آن شود بلكه آنها را جدي ميگرفته و سعي ميكرده تا آنجا كه ميتواند از منابع اوليه استفاده كند. ايشان به خاطر ارتباط زياد با قشر تحصيلكرده و روشنفكر ميفهميد كه اقتضاي واسطه بودن ميان وحي و مخاطبان در روزگار معاصر چيست. بنابراين شهيد مطهري در پايان دوره اول كلام جديد در ايران آن را به كمال رساند و سعي كرد آنگونه كه از آن برميآيد يك نظام كلامي ايجاد كند. شما با اين زاويه ديد ميتوانيد حتي كارنامه آثار ايشان را هم ارزيابي كنيد.
مطهري و فلسفه فقه
زماني كه مرحوم مطهري مباحث فكريشان را در قم به انجام ميرساندند، گرچه هم در بحث فقهي و هم در بحثهاي فلسفي شركت ميكردند، اما دغدغههاي شخصي ايشان، بيشتر از نوع فلسفي بود، لذا آغاز كارهاي مرحوم مطهري نيز در حوزه فلسفه است؛ مثلا تصحيح «التحصيل» بهمنيار يا نگارش حاشيه و شرح بر اصول فلسفه علامه طباطبايي و... نشان ميدهد كه بستر و شخصيت اصلي ايشان را بدوا بحثهاي فلسفي تشكيل ميداد اما پس از هجرت به تهران و مواجهه با مسائل اجتماعي و پرسشهاي جديد، به مباحث فقهي نيز توجه نشان دادند. مطهري تا قبل از اين دوره بيشتر به مباحث كلامي و فلسفي توجه داشت و در حوزه بحثهاي فقهي، نمودي نداشت.
اين متفكر شهيد با آمدن به تهران و درگيرشدن با جامعه و دانشگاه، انجمنهاي اسلامي و... با مسائل زندگي ارتباط تنگاتنگي برقرار ميكند. استاد مطهري در اين زمان از يك سو بحثهاي فلسفي و از سوي ديگر مباحث فقهي را نيز به خوبي مطالعه كرده است و با اين زمينه سعي دارد به پرسشها پاسخ دهد. از اين دوره به بعد است كه ايشان بهعنوان يك متكلم ظهور و بروز مييابد. از اين جهت، شايد بتوانيم بگوييم كه ۹۰درصد آثار مرحوم مطهري، صبغه كلامي دارد. مطهري ميگويد متكلم كسي است كه دفاع و تبيين عقلاني از دين را بهعهده دارد. مثلا در كتاب «مسئله حجاب» صبغه اصلي نظرات وي، كلامي است. براساس همين روش عقلاني است كه ايشان وقتي به حوزه فقه وارد ميشود، در مقام يك فيلسوف فقه ظهور ميكند. البته فلسفه فقه، اصطلاح و عنواني است كه در دهه۷۰ در كشور ما مطرح شد ولي شهيد مطهري در آن زمان براساس اين روش عمل ميكرد.
زماني كه شهيد مطهري بعد از هجرت به تهران وارد جامعه ميشود، با سؤالهايي كه دينداران دارند و تضادهايي كه در جامعه دينداران ايجاد شده -كه بخشي از آن ناشي از كمونيسم و بخشي ناشي از مكاتب غربي است- مواجه ميشود. مانند آنچه راجع است به حقوق انسان، حقوق زن، مسئله حجاب كه اينها در واقع بيشتر از جانب غرب آمده تا از جبهه كمونيسم. بنابراين او با هر دو چالش جامعه ديندار درگير ميشود. اين دوره دورهاي است كه حزب توده با افول خود مواجه شده و دوره، دوره تسلط شاه، غرب و فلسفههاي ليبراليستي است.
بيشتر در دورههاي آخر حيات استاد مطهري چنين مواجههاي ديده ميشود. به همين دليل در اين دوره، كمتر مواجههاي از سوي شهيد مطهري با ماركسيستها مشاهده ميشود. در اين زمان است كه بحثهايي به نام فلسفه فقه ايجاد ميشود. بهويژه وي در بحثهاي مربوط به اسلام و مقتضيات زمان، نكات مهمي را مطرح ميكند، مثلا اين پرسش كه فقه، با توجه به اينكه مربوط به دوره گذشته است، چگونه ميتواند پويا و هماهنگ با زندگي تغيير كند. اين سؤالي است كه در واقع بيرون از فقه مطرح ميشود و فلسفه فقه متكفل پاسخگويي به آن است.
مدافع فلسفه اسلامي
ياد استاد مطهري بايد همواره زنده بماند. او يكي از مدافعان موفق فلسفه اسلامي بود. فلسفه اسلامي ماندگار است، مدافعانش نيز ماندگارند. فلسفه اسلامي همواره مدافعان و معارضاني داشته است. اين مدافعان و معارضان اگر حرفي براي گفتن و دردانهاي براي سفتن داشتهاند، سعيشان مشكور است. استاد مطهري معتقد است كه برخي از معارضان و مدافعان، موجب رشد و تكامل فلسفه اسلامي نشدهاند و به همين جهت، مورد توجه فيلسوفان اسلامي قرار نگرفتهاند. او غزالي و ابن رشد را مثال ميزند.
غزالي «تهافتالفلاسفه» را نوشت و 20 اشكال بر فلسفه مشائي وارد كرد و ابن رشد «تهافتالتهافت» را نوشت و اشكالات او را پاسخ داد، ولي هيچ كدام موجب حركت فكري فلاسفه بعدي نشدند. شهرت غزالي به خاطر اين است كه غربيان آثار او را ترجمه كردند اما نميتوان او را فيلسوف ناميد. اما برخي از مدافعان و معارضان به فلسفه اسلامي خدمت كردند و افكار و نظراتشان مورد توجه جدي فلاسفه بعد قرار گرفت. استاد مطهري، امام فخر رازي را بهعنوان يك معارض موفق كه معارضاتش فلاسفه اسلامي را به تعمق و تدبر و نظريه پردازي واداشت و خواجه طوسي را بهعنوان يك مدافع بسيار موفق معرفي ميكند.
متأسفانه با اينكه امروز هم فلسفه اسلامي مدافعان موفقي داشته و دارد، از معارضاني نظير امام رازي خبري نيست و اگر بود، منشأ همان خير و بركتي ميشد كه امام فخر شد. حتي بايد اذعان كرد كه فلسفه اسلامي معارضاني در قد و قواره غزالي هم ندارد. برخي از معارضان كنوني گاهي مدعي ميشوند كه اصولا در عالم اسلام فيلسوفي جز محمد بن زكرياي رازي نميشناسند، حال آنكه او نيز افكار و انديشههايش همچون غزالي مورد بيتوجهي فلاسفه اسلامي بوده است.
همان شيخ الرئيسي كه حاضر ميشود با قدري مسامحه و اغماض به او نام فيلسوف بدهد، در آخرين فصل اشارات، وصيت كرده است كه فلسفه را به اشخاصي بياموزند كه مستعد باشند و زود به طرف وسوسه نشتابند و با چشم رضا و خشنودي و صدق به حق بنگرند، نه كساني كه متمايل به افكار عامه و مگسهاي ناتوان اين ميداناند يا با دين و ايمان بيگانهاند. استاد مطهري در عصر ما يك بوعليسيناي زمان و يك ملاصدراي دوران بود كه موشكافانه نظرات آنها را تقرير ميكرد. او شفا را بهگونهاي تقرير ميكرد كه گويي خود بوعلي نظرات خود را تقرير ميكند و اسفار را بهگونهاي تدريس ميكرد كه گويي وي در قرن يازدهم هجري بر مسند تدريس صدرا و به جاي او نشسته است. با وجود اين او با افكار و انديشههاي ملحدانه يا شكاكانه قرن بيستم و نظرات موشكافانه برخي از فيلسوفان غربي بيگانه نبود.
دستگاهمندي در فلسفه
استاد شهيد مطهري انسان درياصفتي بود و ابعاد شخصيتي مختلفي داشت، از سويي يك الهيدان بزرگ بود با وظيفه دفاع از دين و احياگري در امر دين كه همه فعاليتهاي علمي ايشان را هم ميتوان در همين خط سير تحليل كرد. اگر ايشان به فلسفه رو آورد، به خاطر خود فلسفه نبود اگرچه ابتداي امر در دوره طلبگي و دانشجويي علاقه ويژهاي از ميان علوم مختلف اسلامي به فلسفه داشت و استعداد خاصي هم در آن نشان ميداد. بنابراين در بادي امر شايد مشتاق بهخود فلسفه بود اما اشتغال و تأليف و تدريس وي در زمينه فلسفه به جهت دفاع از دين بود. پس او فلسفه را ابزار بسيار مناسبي براي فهم دين و دفاع از آن ميدانست و انصافا هم بهعنوان يك ابزار، بسيار خوب توانست از فلسفه بهره بگيرد. او به فلسفه بهعنوان يك ابزار مفيد و كارآمد براي دفاع از دين ايمان داشت، بهويژه فلسفه صدرايي كه خوب هم ميفهميد، هضم ميكرد و خيلي خوبتر آن را تقرير ميكرد. ايشان فلسفه صدرايي را دستگاهمند تقرير ميكرد زيرا مباني را خوب فراگرفته بود و بقيه مسائل فلسفه را مبتني بر آن مباني و اصول پيش ميبرد.
به اين جهت است كه گاهي ميبينيم نگاه ايشان به آثار ملاصدرا هم نگاهي نقادانه است منتهي مبتني بر مباني خود ملاصدرا، براي همين در بعضي موارد ذكر ميكند كه در اينجا صدرا از مبناي خود خارج شده است. استاد مطهري مانند برخي از مدرسان فلسفه در پي توجيه آراي فلسفي فيلسوف نبود بلكه اگر در جايي احساس ميكرد صدرا از مباني خود خارج شده و مطابق مبنايش پيش نرفته است، به نقد صدرا مطابق با مبناي خودش ميپرداخت. موارد زيادي در درسهاي ايشان از اين مسئله وجود دارد، چه در درسهاي اسفارشان و چه در درسهاي شرح منظومه ايشان.
او هم مانند حاجملاهادي سبزواري يك فيلسوف صدرايي است اگرچه مؤسس نيست، بلكه در مكتب صدرالدين شيرازي تلمذ ميكند، بنابر اين شهيد مطهري با توجه به اين ويژگي فلسفهاش بود كه به سراغ فلسفه رفت و ضمن آنكه آن را بسيار خوب تحصيل و تحقيق كرد در زمينه دفاع از دين نيز آن را بهكار گرفت. يكي از ويژگيهاي ايشان در فلسفه صدرايي نگاه دستگاهمند به اين فلسفه بود كه البته خود ملاصدرا فلسفهاش را به اين شكل معرفي نكرده بود.
شهيد مطهري اينگونه به اين فلسفه پرداخته است كه ضمن ارائه دستگاهمند اين فلسفه، آثار و نتايج جديدي از آن گرفته است. در اينجا براي اشاره به پارهاي از مهمترين آنها ميتوان به نگاه استقلالي علامه مطهري به مسئله شناخت و معرفت اشاره كرد. از شهيد مطهري كتابي بهعنوان شناخت شناسي چاپ شده است. همچنين در اصول فلسفه و روش رئاليسم، استاد مطهري بر 3مقالهاي كه به بحث معرفت و شناختشناسي مربوط ميشود، مقدمه مبسوطي نوشته است كه خود يك مقاله مستقل است و در آنجا سعي كرده مباحث معرفت شناسي را بهصورت يك نظام در بياورد.