شهادت « زيد بن علي ابن الحسين(ع)» در سال121هجري قمري
زيد فرزند امام زينالعابدين(ع) يكى از چهرههاى معروف و درخشان خاندان ولايت و امامت است كه در عصر امويان به مبارزه برخاست و با قيام خود بر ضد خلافت هشام بن عبدالملك، حكومت امويان را به لرزه انداخت.
شيخمفيد(متوفاى 413 قمرى)در ألارشاد، درباره شخصيت زيد بن على(ع) مىگويد: زيد بن على بن حسين(ع) پس از برادر بزرگوارش امام محمدباقر)ع(، از ساير برادران خود بزرگوارتر و برتر بود. وى مردى پارسا، پرهيزكار، فقيه، سخاوتمند و دلاور بود، كه شمشير به دست گرفت و با قيام خود امر به معروف و نهى از منكر كرد و از كشندگان امام حسين(ع) خونخواهى نمود.
هم چنين درباره شخصيت عبادى وى، زياد بن منذر، معروف به ابوجارود گفت: من به مدينه رفته و از هر كسى درباره زيد بن على(ع) پرسش كردم، به من گفتند: ذاك حليف القرآن؛ او، حليف)هم سوگند)قرآن است.
هم چنين هشام بن هشام گفت: از خالد بن صفوان كه شخصيت زيد بن على(ع) را براى ما تعريف مىكرد، پرسيدم: زيد را در كجا ديدار كردى؟ گفت: در رصافه كوفه.
پرسيدم: او چگونه مردى بود؟
گفت: ما علمتَ يبكى من خشية اللّه حتّى يختلط دموعه بمخاطه؛ همان گونه دانستى، او از خوف خدا آن قدر گريه مىكرد كه اشكهاى وى با آب بينىاش درهم مىآميخت.
گفتنى است كه پس از واقعه كربلا و شهادت ابا عبدالله الحسين)ع(، گرچه قيامهايى بر ضد امويان از سوى دوستداران اهلبيت(ع) براى خونخواهى از شهيدان كربلا و يا براى مقاصد ديگر، به وقوع پيوست و حكومت امويان را با خطر جدى روبرو كرد، مانند قيام توابين و قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى، وليكن از علويان تا زمان زيد، قيام و حركت مهمى پديد نيامده بود و قيام زيد بن على)ع(، سرآغاز قيامها و جنبشهاى علويان بر ضد امويان و پس از آنان، بر ضد عباسيان بود.
اين امر، نشان مىدهد كه در عصر غربت علويان و خاندان پيامبر(ص) كه كسى را ياراى مخالفت و مبارزه با امويان نبود، اين علوىزاده دلير با تلاشهاى بىدريغ خود بار ديگر دوستان اهلبيت(ع) و شيعيان را به حركت درآورد و قيام بزرگى را پايهگذارى كرد.
از برخى روايات به دست مىآيد كه شيعيان و دوستداران اهلبيت(ع) در كوفه با آگاهى از روحيه مبارزهجويى زيد بن على(ع) و مخالفت پنهان و آشكار او با دستگاه خلافت بنىاميه، از او دعوت كردند كه از مدينه به كوفه رفته و رهبريت قيام ضد اموى را بر عهده گيرد.
زيد با برادر بزرگوارش امام محمدباقر(ع) در اينباره مشورت كرد. امام(ع) وى را از زود هنگام بودن قيام و بىنتيجه بودن آن، باخبر كرد.
به همين جهت، زيد به احترام نظر امام و برادرش امام محمدباقر(ع) در حيات آن حضرت، اقدام به قيام و مبارزه نكرد.
اما چند سال پس از شهادت امام محمدباقر)ع(، كه زورگويىها و رفتارهاى تبعيضآميز عامل خليفه در مدينه غيرقابل تحمل شده بود، زيد به شام رفت تا از دست وى در نزد هشام بن عبدالملك شكايت نمايد. ولى هشام، نه تنها به شكايتهاى زيد اعتنايى نكرد، بلكه او را از شام بيرون نمود.
اين امر سبب گرديد كه زيد، تصميم نهايى خود را بگيرد و به سوى كوفه رهسپار گردد تا در جمع مبارزان اين شهر با دستگاه خلافت به مبارزه و قيام برخيزد.
وى پس از آن كه وارد كوفه شد، مردم اين شهر را به طور پنهانى به مبارزه دعوت كرد و عدهاى به او پيوستند ولى زيد تعداد آنان را براى يك مبارزه كافى نمىدانست. به همين جهت پس از چهار ماه اقامت در كوفه، تصميم به خروج از اين شهر گرفت تا به مدينه برگردد. اما مخالفان بنىاميه و شيعيان كه از تصميم او آگاهى يافته بودند، به سراغش رفته و او را در قادسيه يافتند و از وى درخواست كردند كه به كوفه برگردد و آنان او را به طور جدى يارى خواهند داد ونيروى رزمى و تجهيزات جنگى لازم را برايش فراهم خواهندكرد.
زيد بن على(ع) دوباره به كوفه برگشت و به مدت ده ماه در اين شهر اقامت نمود و دو ماه از آن را به بصره رفته و مردم اين منطقه را نيز به مبارزه دعوت كرد.
تشكيلات و نيروسازى زيد چنان با برنامه و پنهانكارى پيش مىرفت كه يوسف بن عمر، استاندار كوفه با تمام تلاشى كه به كار مىبست، اطلاعات چندانى از او به دست نمىآورد. تا اين كه هشام، نامهاى به استاندار كوفه نوشت و او را از خطر قريبالوقوع زيد بن على(ع) با خبر گردانيد.
يوسف بن عمر از آن زمان، حساستر شد و با تمام تلاش در پى يافتن زيد برآمد. زيد بن على(ع) با ارسال نمايندگانى به برخى از شهرهاى ديگر، مانند مدائن، بصره، واسط، موصل، خراسان، رى و جزيره، شيعيان اين مناطق را به قيام ضد اموى دعوت كرد.
تنها در كوفه پانزدههزار نفر با او بيعت كرده و اعلان آمادگى براي مبارزه با دستگاه جبار اموي نمودند.
در ميان بيعت كنندگان، فرقههاى مختلف فقهى و كلامى اهل سنت و پيروان اهلبيت(ع) حضور داشتند و همگان در مبارزه بر ضد امويان همرأى شدهبودند.
يوسف بن عمر براى يافتن زيد، اقدام به كارهاى مختلفى نمود و فضاى كوفه را بسيار تيره و تار كرد. همين امر سبب گرديد كه زيد بن على(ع) يك هفته زودتر از موعد مقرر قيامش را آغاز نمايد. بدين جهت تعداد كمى از بيعتكنندگان توانستند خود را به زيد رسانيده و در ركاب او حاضر شوند.
زيد در روز اول صفر سال 120 قمرى (به روايتى 121 و به روايتى ديگر 122) با شعار " يا منصور امت امت " كه شعار پيامبر(ص) در جنگ بدر بود، قيام خود را آغاز كرد. تعداد ياران او از 220 تا 500 تن تجاوز نمىكرد. آنان كه با سپاهيان يوسف بن عمر و سپاهيانى كه از شام آمدهبودند به جنگ و گريز پرداختند. درگيرى ميان طرفين، دو روز ادامه يافت. تعداد زيادى از سپاهيان شامى به دست ياران زيد كشته و زخمى شدند.
با اين كه ياران زيد نسبت به شاميان و سپاهيان يوسف بن عمر بسيار اندك بودند، در عين حال، دو روز مبارزه را با سرافرازى به پيش بردند.
اما در گرما گرم نبرد تيرى به پيشانى زيد بن على(ع) اصابت كرد و او را از كار انداخت. يارانش با فرارسيدن شب، پراكنده شده و تعداد اندكى از آنان، بدن نيمه جان وى را در خانه يكى از شيعيان مخفى كرده و براى درمانش پزشكى آوردند. پزشك پس از تلاش زياد، چارهاى جز بيرون آوردن پيكان تير از پيشانى زيد نديد. اما همين كه تير را بيرون آورد، روح شريفش از بدن مفارقت كرد و به لقاءالله پيوست.
ياران و فرزندان او، بدنش را در جويى دفن نموده و بر روى آن آب روان جارى كردند.
از زيد بن على(ع) در هنگام شهادتش، چهل و دو سال گذشته بود.
بازماندگان سپاه زيد و فرزندان او، از جمله يحيى بن زيد، پس از دفن بدن وى، پراكنده شده و بسيارى از آنان، توانستند از كوفه گريخته و به شهرهاى ديگر روند.
يوسف بن عمر كه براى پيداكردن جسد زيد، جايزه مهمى تعيين كرده بود، با راهنمايى يكى از آنانى كه شاهد دفن وى بود، مدفن او را پيداكرد و پس از نبش قبر، سرش را از بدن جدا كرد و براى هشام بن عبدالملك در شام فرستاد و بدنش را در محله كناسه كوفه به دار آويخت.
به همراه زيد، بدن برخى از ياران نزديك او چون نصر بن خزيمه، معاوية بن اسحاق و زياد بن عبدالله فهرى نيز به دار آويخته شد.
بدين ترتيب، قيامى كه مىرفت ريشه ظلم و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ويژه در منطقه عراق به خشكاند و نهال عدالت اسلامى را بارور كند، به دست دژخيمان خليفه اموى به شكست و نابودى كشيده شد.
اين واقعه، به همان صورتى كه امام محمدباقر(ع) و امام جعفرصادق(ع) پيشگويى و پيشبينى كرده بودند، واقع گرديد.
به دستور دستگاه خلافت، جسد زيد و يارانش بر بالاى چوبههاى دار باقى ماندند و براى پاسدارى از آنها، چهارصد نفر را مأمور كردند.
پس از گذشت چهار سال كه يحيى فرزند زيد در خراسان قيام كرد و به شهادت رسيد و سرش را نزد وليد بن يزيد(دهمين خليفه امويان)در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زيد را آتش زده و خاكسترش را بر باد دهند.