ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 16 تير 1403
شنبه 16 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 13 دي 1388     |     کد : 6089

معنويت طبيعت

به‌ عقيده‌ مؤمنين‌، خداوند در آغاز خلقت‌، با بشر بر اين‌ امر عهد بسته‌ كه‌ منزلگاه‌ جديد او يعني‌ زمين‌ را كه‌ به‌ خاطر آن از بهشت‌ دست‌ شسته‌ و كاملاً سالم‌ و به‌ دور از فساد به‌ شكل‌ امانت‌ به‌ او سپرده‌ مي‌شود به‌ فساد و تباهي‌ نكشاند ...

به‌ عقيده‌ مؤمنين‌، خداوند در آغاز خلقت‌، با بشر بر اين‌ امر عهد بسته‌ كه‌ منزلگاه‌ جديد او يعني‌ زمين‌ را كه‌ به‌ خاطر آن از بهشت‌ دست‌ شسته‌ و كاملاً سالم‌ و به‌ دور از فساد به‌ شكل‌ امانت‌ به‌ او سپرده‌ مي‌شود به‌ فساد و تباهي‌ نكشاند .
و در اين‌ امانت‌ خيانت‌ نورزد و نسبت‌ به‌ توالي‌ فاسده‌ عدم‌رعايت‌ اين‌ دستور تذكارهاي‌ لازم‌ داده‌ شده‌ و عواقب‌ شوم‌ آن تبيين‌ شده است.
حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ توجه‌ بشريت‌ نسبت‌ به‌ اين‌ امر و بلاي‌ خانمانسوزي‌ كه‌ بر سر او وارد آمده‌، امري‌ كاملاً جديد است و بحران‌ محيط‌زيست‌ طبيعي‌، مشكل‌ اصلي‌ و دغدغه‌ خاطر بشريت‌ امروز را تشكيل‌ مي‌دهد. دكتر‌سيد‌مصطفي محقق‌داماد، رئيس گروه مطالعات اسلامي فرهنگستان علوم، طي سال‌هاي اخير علاوه بر تحقيقات و نگارش‌هايي كه درباره حقوق و فقه و اخلاق داشته سعي كرده با انضمامي‌كردن مسائل فوق، به يكي از بنيادي‌ترين مسائل مبتلابه جامعه بشري يعني محيط‌زيست بپردازد.
وي طي سخنراني‌اي كه در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي داشت به بحث الهيات محيط‌زيست پرداخت. متن ذيل تقريري كوتاه شده از سخنراني ايشان است كه بيش از 2ساعت به طول انجاميد.
واقعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ ريشه‌ اصلي‌ بحران‌ را در زمان‌ معاصر بايستي‌ در نگاه‌ و تفسير بشر از محيط‌زيست‌ طبيعي‌ او جست‌وجو كرد. به‌ ديگر سخن‌ مشكل‌ اصلي‌ در معرفت‌شناسي‌ و جهان‌‌بيني‌ آدمي‌ است‌. علم‌باوري‌ افراطي‌ يا به‌ تعبير ديگر تكيه‌ بر نگاه‌ علم‌گرايانه‌ خشك‌ و جامد و فاقد هرگونه‌ پشتوانه‌ معنوي‌ و تفسير و تبيين‌ جهان‌ از دريچه‌ تنگ‌ علوم‌ تجربي‌ كه‌ ارمغان‌ عمده‌ و دستاورد تحولات‌ صنعتي‌ در قرون‌ اخير است‌، به‌نظر ما عامل‌ عمده‌ هلاك‌ و فساد و تباهي‌ محيط‌زيست‌ طبيعي‌ بشريت‌ شده‌ است‌. علم‌ در فرهنگ‌ جديد، جانشين‌ «ايمان‌» و معبود بشر گذشته‌ شده‌ است‌.
علم امروز براي‌ بشرِ شهرنشين‌ قلمرو طبيعت‌ را به‌صورت‌ چيزي‌ تهي‌ از معنا درآورده،‌ ‌ هستي‌ را سكولاريزه‌ كرده‌ و آن را از جمال‌ الهي‌ جدا ساخته‌ است؛ آينه‌اي‌ نيست‌ كه‌ زيبايي‌هايش‌ جمال‌ حق‌ را بنماياند. افزون‌ آنكه هستي‌ طبيعي‌، با بشر هيچ‌گونه‌ مايه‌ وحدت‌ و اتحاد ندارد. بشر خود را جدا از طبيعت‌ مي‌داند و با آن بيگانه‌ شده‌ است؛ بيگانه‌اي‌ كه‌ فاقد هرگونه‌ تقدس‌ است‌.
بشر امروز اگر تقدسي‌ قائل‌ باشد، براي‌ خويش‌ است‌ و بس‌، و طبيعت‌ موجودي‌ است‌ كه‌ صرفاً بايد براي‌ تلذذات‌ آدميان‌ مورد بهره‌برداري‌ قرار گيرد. از اين‌ رهگذر بشر امروز نگاه‌ مهربانانه‌ به‌ طبيعت‌ ندارد و صرفاً نگاهش‌ نگاه‌ مادي‌، استثماري‌ و استخدامي‌ است؛ ‌ طبيعت‌ براي‌ بشر امروز به‌صورت‌ چيزي در‌آمده‌ كه‌ فقط از وي‌ بهره‌ مي‌گيرد اما نسبت‌ به‌ او هيچ‌ مسئوليت‌ و تكليفي‌ احساس‌ نمي‌كند.
و نتيجه‌ اينگونه‌ نگرش‌ آن شده‌ كه‌ طبيعت‌ روسپي‌‌گونه‌، به‌تدريج‌ از مصرف‌ افتاده‌، گويي‌ دوران‌ پاياني‌ عمرش‌ را طي‌ مي‌كند، چنان‌ پير و فرتوت‌ شده‌ كه‌ از رغبت‌ بشر افتاده‌ است‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌تواند مورد بهره‌برداري و قلمرو او قرار گيرد.
در ميان‌ فلاسفه‌ اسلامي‌، علامه‌ سيد‌محمد‌حسين‌ طباطبايي‌، حكيم‌ معاصر معتقد است‌: انسان‌ رابطه‌اي‌ با قوا و اعضاي‌ خودش‌ دارد كه‌ رابطه‌اي‌ است‌ تكويني‌ و واقعي‌. دست‌، پا، چشم‌ و ساير اجزاي بدن‌ او مملوك‌ واقعي‌ او و در استخدام‌ او هستند. انسان‌ همين‌ رابطه‌ را با طبيعت‌ بيرون‌ از خود و اصولاً تمامي‌ اشياي خارجي-‌ حتي‌ انسان‌هاي‌ ديگر - براي‌ خود مي‌پندارد؛ يعني‌ آنها را ابزار خود مي‌داند و به‌ تمامي‌ مواد خارجي‌، اعم از جمادات‌، حيوانات‌ و نباتات‌ به‌ چشم‌ استخدام‌ مي‌نگرد. ايشان‌ معتقدند بشر بالطبع‌ متجاوز و استخدام‌گر آفريده‌ شده‌ و اخلاق‌ براي‌ او اصل‌ ثانوي‌ است؛ به‌ تعبير ديگر انسان‌ «مدني‌ بالطبع»‌ نيست‌، «مدني‌ بالتَبَع‌ و بالعرض»‌ است‌ و در كلام‌ ارسطو كه‌ گفته‌ است‌ «الانسان‌ مدني‌ بالطبع»‌، به‌نظر ايشان‌، منظور طبع‌ ثانوي‌ است‌ نه‌ طبيعت‌ اولي‌.
خلاصه‌ آنكه، بشر ذاتاً آمادگي‌ اين‌ معني‌ را داشته‌ است‌ كه‌ به‌ جان‌ طبيعت‌ بيفتد و تا حد توان‌ بر آن غلبه‌ كند و آن را در راه‌ اهداف‌ و لذايذ خويش‌ به‌‌كار گيرد و علم‌ جديد با تقدس‌زدايي‌ از طبيعت‌، كاملاً براي‌ او اين‌ معني‌ را تئوريزه‌ كرده‌ است‌. ديگر هيچ‌ مفهوم‌ معنوي‌ درون سلسله‌‌جبال‌ مرتفع‌، اقيانوس‌هاي‌ بيكران، و افلاك‌ و آسمان‌ها، براي‌ بشر جديد باقي‌ نمانده‌ تا بخواهد به‌ آن دست‌ يابد بلكه‌ شكوه‌ و عظمتي‌ كه‌ آنها داشتند گويي‌ روحيه‌ سلطه‌‌جو و متكبر آدمي‌ را مي‌آزرد و مايل‌ بود با فتح‌ و پيروزي‌، آنها را از شكوه‌ طبيعي‌ بيندازد و به‌ پاي‌ خويش‌ به‌ سجده‌ افكند. ديگر تجربه‌ معنوي‌ پرواز به‌ ملكوتِ آسمان‌ها كه‌ در مسيحيت‌ در كمدي‌ الهي‌ «دانته‌» و سير شبانه‌ به‌ آسمان‌ها در معراج‌ پيامبر اسلام‌‌(ص‌) نمايان‌ است‌، آرزوي‌ انسان‌ جديد نبود. فتح‌ قلل‌ كوه‌ها و پرواز از طريق‌ سفينه‌هاي‌ فضايي‌ و سير در كرات‌ منظومه‌ شمسي‌ او را مغرور ساخت‌.
سرود پيروزي‌ بر طبيعت‌ سر داد و بر ويرانه‌هاي‌ تخريب‌شده‌ جشن‌ و سرور بر پا كرد. علم‌ در تقدس‌‌زدايي‌ خويش‌ نسبت‌ به‌ طبيعت‌ چنان‌ پيروز شد كه‌ با كمال‌ تأسف افراد مذهبي‌ نيز احساس‌ معنوي‌ و روحاني‌ نسبت‌ به‌ طبيعت‌ و اهميت‌ آن را از دست‌ دادند.
با كمال‌ تأسف كليساها و مؤسسات‌ ديني‌ مغرب‌ زمين‌ و حوزه‌هاي‌ علمي‌ اسلامي‌ در كشورهاي‌ اسلامي‌ نيز تا قبل‌ از دهه‌هاي‌ اخير عكس‌العمل‌ چنداني‌ از خود نشان‌ ندادند. آنان‌ به‌رغم‌ وجود منابع‌ برخاسته‌ از عمق‌ مذهب‌ مسيحيت‌ و اسلام‌ دست‌ به‌ تدوين‌ كتاب‌هايي‌ مستقل‌ تحت‌ عنوان‌ الهيات‌ محيط‌زيست‌ نزدند تا بشر را به‌ سوي‌ بعد معنوي‌ جهان‌ طبيعي‌ پيرامون‌ خود متوجه‌ كند. سكوت‌ مراكز ديني‌ و عدم‌اقدامات‌ علمي‌ جدي‌ كار را به‌ جايي‌ كشانيد كه‌ در نوشته‌هاي‌ اخيرِ قرن‌ بيستم‌، معارف‌ و تعليمات‌ اديان‌‌الهي‌ نه‌ طلبكار بلكه‌ بدهكار باشند يا به‌صورت‌ متهم‌ مورد بازخواست‌ قرار گيرند چرا كه‌ در اين‌ ميان‌ برخي‌ عالمان‌ كه‌ بحران‌ زيست‌محيطي‌ دغدغه‌ خاطرشان‌ را تشكيل‌ مي‌دهد در آثار خود گويي‌ مي‌خواهند بخش‌ اعظمي‌ از گناه‌ تخريب‌ طبيعت‌ و فساد محيط‌زيست‌ را به‌ جاي‌ تحولاتِ داخل‌ تمدن‌ غرب‌ كه‌ از قرون‌ وسطي‌، رنسانس‌ و قرن‌ هفدهم‌ آغاز شده‌، بر دوش‌ اديان‌ توحيدي‌ بگذارند.
به‌ هر حال‌ در قرن‌ بيستم‌، آن هم‌ در دهه‌هاي‌ اخير، در ميان‌ شور و شوقِ فتح‌ و سلطه‌ بر طبيعت،‌ بشر از مستي‌ ناشي‌ از احساس‌ غرور و فتح‌ طبيعت‌ هشيار شده‌ و دريافته‌ است‌ كه‌ آنچه‌ در اين‌ ميان‌ تخريب‌ شده‌ ارزش‌ خود موجود فاتح‌ يعني‌ بشريت‌ بوده‌ است‌. خوشبختانه‌ و لااقل‌ اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ صاحبان‌ انديشه‌ جهان‌ امروز به اين‌ امر باور دارند كه‌ اصل‌ وجود انسان‌ در شرف‌ تهديد قرار گرفته‌‌ و به‌ جاي‌ اينكه انسان‌ در مورد ارزش‌ علم‌ و تكنولوژي‌ تصميم‌ بگيرد، مخلوقات‌ انسان‌ به‌ معيارهاي‌ تعيين‌ ارزش‌ و اعتبار او تبديل‌ شده‌اند و وقت‌ آن است‌ كه‌ بشر در نگرش‌ عمومي‌ نسبت‌ به‌ جهان‌ تجديد نظر كند.
به‌نظر ما چاره‌‌ساز حقيقي‌ و حلال‌ مشكل‌ در اين‌ مقطع‌، بازگشت‌ مجدد به‌ نگرشِ اديان‌ است‌. امروز بشر نسبت‌ به‌ گذشته‌ به‌مراتب‌ آمادگي‌ بيشتري‌ براي‌ پذيرش‌ تعليمات‌ اديان‌ دارد؛ يعني‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ درك‌ و شعورش‌ بيشتر شده‌، مفاهيم‌ ديني‌ را نيز بهتر مي‌فهمد و بيشتر مي‌پذيرد؛ به‌ويژه‌ آنكه بشر معاصر نسبت‌ به‌ ناكارآمدبودن‌ نگرش‌هاي‌ الحادي‌ و جداسازي‌ معنويت‌ از محيط طبيعي‌ خود، تجربه‌ دارد و ذائقه‌ او نتايج‌ تلخ‌ آن را كاملاً چشيده‌ است‌. بشر امروز كه نادم‌ از گناه‌ خويش‌ و تائب‌ درگاه‌ الهي‌ است، به‌ خداوند بازگشته‌ و عذر تقصير مي‌خواهد. اين‌ فرصت‌ براي‌ مؤسسات‌ و رجال‌ ديني‌ بسيار حساس‌ و ارزشمند است‌ كه‌ با بازخواني‌ دين‌ و عرضه‌ متناسب‌ آن با زمان‌، بشر امروز را كه‌ به‌ گناه‌ خويش‌ معترف‌ است‌، به‌ آغوش‌ محبت‌ بپذيرند و با استناد به‌ منابع‌ و متون‌ اصيل‌ ديني‌، قداست‌ را به‌ طبيعت‌ بازگردانند. به‌ يقين‌ اگر بشر همراه‌ با باورهاي‌ ديني‌ به‌ جهان‌ محيط خويش‌ بنگرد، هيچ‌گاه‌ چنين‌ تخريبي‌ صورت‌ نخواهد گرفت‌.
منظور ما از دين‌، با مفهومي‌ وسيع‌ و جهاني‌، شامل‌ تمام‌ عقايد و جهان‌بيني‌هايي‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ عنوان‌ مورد مطالعه‌ و تحقيق‌ قرار گرفته‌اند؛ پس‌ نظر ما در اينجا به‌ آنچه دين‌ را «تسليم‌ انسان‌ در برابر قدرتي‌ برتر» تعريف‌ مي‌كند- و خواه‌‌ناخواه‌ به‌ خداي‌ يگانه‌ و اديان‌ توحيدي‌ بر‌مي‌گردد، يا به‌اصطلاح‌ اديان‌ بزرگ‌ و رسمي‌ جهان‌ - محدود نمي‌شود. دين رسمي‌ مجموعه‌اي‌ است‌ از اصول‌ شرايع‌ و اعمال‌ كه‌ با هدف‌ برقراري‌ ارتباط بين‌ انسان‌ با قدرت‌ ملكوتي‌ خاص‌ يك‌ جامعه‌ يا گروه‌ اجتماعي‌، صورت‌ مي‌گيرد. اما منظور ما در بحث‌ حاضر به‌ تمام‌ پندارها، گفتارها و كردارهايي‌ مربوط مي‌شود كه‌ در ارتباط با حفظ و حراست‌ از محيط‌زيست‌ به‌صورتي‌ مستقيم‌ يا غيرمستقيم‌ مؤثر واقع‌ مي‌شوند. به‌ ديگر سخن‌ دين‌ در اينجا هر سيستم‌ عقيدتي‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ جهان‌ معني‌ مي‌دهد، نگرش‌ آدمي‌ را به‌ جهان‌ دگرگون‌ مي‌سازد و امر به‌ كاربرد وجدان‌ و اخلاق- يعني‌ نيرويي‌ دروني‌ و روشي‌ از زندگي‌ كردن‌ دنيوي‌ مبتني‌ بر سفارش‌ به‌ نيكي‌ و دوري‌ از بدي-‌ مي‌كند.
جهان‌‌بيني‌ همراه‌ با معنويت‌ و درستكاري‌ هسته‌ اصلي‌ تمام‌ عقايدي‌ است‌ كه‌ به‌ مفهوم‌ وسيع‌ كلمه‌ از دين‌ مراد مي‌كنيم‌.شاهد اين‌ نكته‌ آن است، كه‌ اديان‌ به‌ همين‌ معناي‌ عام،‌ اين‌ نقش‌ را دارند و اين‌ امر اختصاص‌ به‌ اديان‌ ابراهيمي‌ ندارد. هنگامي‌ كه‌ به‌ سنت‌ هندويي‌ مراجعه‌ مي‌كنيم‌، در آنجا نيز با يك‌ اعتقاد متافيزيكي‌ پخته‌ راجع‌ به‌ طبيعت‌ مواجه‌ مي‌شويم، و از همين‌ رهگذر است‌ كه‌ رشد و شكوفايي‌ بسياري‌ از علوم‌ را در آغوش‌ دين‌ هندويي‌ مي‌بينيم‌ كه‌ بعضي‌ از آنها، از طريق‌ اسلام‌، در واقع‌ بر غرب‌ نيز تأثير گذاشته‌اند.
در اديان‌ شرقي‌، به‌ويژه‌ در تائوئيسم‌ و همچنين‌ در آيين‌ كنفوسيوس‌ نوعي‌ سرسپردگي‌ نسبت‌ به‌ طبيعت‌ و ادراك‌ اهميت‌ متافيزيكي‌ آن را مي‌بينيم‌ كه‌ حائز بيشترين‌ درجه‌ از اهميت‌ است‌. همين‌ شيوه‌ برخورد احترام‌آميز با طبيعت‌، به‌ همراه‌ يك‌ احساس‌ نيرومند نمادگرايي‌ و نوعي‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ روشني‌ و وضوح‌ كائنات‌ و شفافيت‌ آن در منظر حقايق‌ متافيزيكي‌ در ژاپن‌ يافت‌ مي‌شود. دين‌ شينتويي‌ اين‌ نگرش‌ را به‌شدت‌ تقويت‌ كرده‌ و از همين‌ رو است‌ كه‌ در هنر خاور دور، به‌ويژه‌ در سنت‌هاي‌ تائويي‌ و ذِن‌، نقاشي‌هاي‌ مناظر طبيعي‌، تمثال‌هاي‌ راستين‌ هستند؛ آنها صرفاً يك‌ لذت‌ احساسي‌ در بيننده‌ ايجاد نمي‌كنند بلكه‌ حامل‌ لطف‌ و رحمت‌ و زيبايي‌ و وسيله‌ اتحاد و اشتراك‌ با حقيقت‌ متعالي‌اند. در اديان‌ الهي‌، چنان‌ كه‌ تاريخ‌ مسيحيت‌ را در پرتو اصل‌ متافيزيكي‌ و كيهان‌‌شناسانه‌ شرقي‌ مرور كنيم، خواهيم‌ توانست‌ به‌ كشف‌ نوعي‌ سنت‌ مطالعه‌ طبيعت‌ موفق‌ شويم‌ كه‌ مي‌تواند به‌صورت‌ پيشينه‌اي‌ براي‌ ارزيابي‌ كلام‌ جديد مسيحيت‌ نسبت‌ به‌ طبيعت‌ عمل‌ كند.
قرآن‌‌مجيد نيز نگاه‌ بسيار جالب‌ و عميقي‌ به‌ طبيعت‌ دارد؛ نه‌ اجازه‌ مي‌دهد كه‌ بشر طبيعت‌ را به‌علت‌ عظمت‌ و ابهت‌، خداي‌ خويش‌ بداند و در مقابل‌ آن به‌ سجده‌ بيفتد و نه‌ آنكه آن را موجودي‌ فاقد هرگونه‌ قداست‌ و معنا و روح‌ بپندارد؛ مظاهر طبيعي‌ را مخلوق‌ خدا معرفي‌ مي‌كند و انسان‌ را به‌ جاي‌ پرستش‌ آنها به‌ پرستش‌ خالق‌ آنها متوجه‌ مي‌سازد؛ «و من‌ آياته‌ الليل‌ و النهار و الشمس‌ و القمر، لا تسجدوا للشمس‌ و القمر و اسجدوا لله‌ الذي‌ خلقهن؛ از نشانه‌هاي‌ خداوند، شب‌ و روز و خورشيد و ماه‌ است‌. آنها را سجده‌ مكنيد، خدايي‌ را كه‌ آنها را آفريده‌ است‌، بپرستيد و سجده‌ كنيد.»ولي‌ موجود‌ طبيعي‌ از نظر قرآن‌ هرچند مخلوق‌ و آفريده‌ خداست‌، موجودي‌ بي‌روح‌ و بي‌جان‌ نيست‌؛ جان‌ دارد. و بشر مي‌تواند با طبيعت‌، مأنوس‌ شود، به‌ گفت‌وگو بنشيند و نسبت‌ به‌ آن عشق‌ بورزد.
موجودات‌ طبيعي‌، از نظر قرآن‌ به‌علت‌ نحوه‌ رابطه‌اي‌ كه‌ با خدا دارند مقدس‌ هستند و هيچ‌گاه‌ قداست‌ و معنويت‌ از آنها منفك‌ نمي‌شود.از نظر قرآن‌، همه‌ اجزاي طبيعت‌ ‌ همواره‌ تسبيح‌‌گوي‌ حق‌ هستند، همه‌ در مقابل‌ خداوند نماز مي‌خوانند و عبادت‌ به‌ جاي‌ مي‌آورند؛ «يسبح‌ لله‌ ما في‌‌السموات‌ و ما في‌ الارض‌» يعني‌ آنچه‌ در آسمان‌ و زمين‌ است‌ تسبيح‌گوي‌ خداوندند.جالب‌ اين‌ است‌ كه‌ از نظر قرآن‌، تسبيح‌ موجودات‌، مي‌تواند مورد درك‌ و شعور و فهم‌ انسان‌ باشد.
در يك‌ آيه‌ خطاب‌ به‌ رسول‌‌الله‌‌(ص‌) آمده‌ است‌: «اَلم‌ تَر ان‌الله‌ يسبح‌ له‌ من‌ في‌السموات‌ و الارض‌ و الطير صافات‌ كل‌ قد علِم‌ صلاته‌ و تسبيحه‌ و‌الله‌ عليم‌ بما يفعلون؛ آيا ندانسته‌اي‌ كه‌ هر كس‌ كه‌ در آسمان‌ و زمين‌ است، و پرندگانِ بال‌‌گشاده‌، خداوند را تسبيح‌ مي‌گويند، هر يك‌ نماز و نيايش‌اش‌ را مي‌داند و خداوند به‌ آنچه‌ مي‌كنند داناست؟». 

 منوچهر دين‌پرست - همشهري انلاين



نوشته شده در   يکشنبه 13 دي 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode