ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 16 تير 1403
شنبه 16 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 3 آذر 1388     |     کد : 5609

غروب آفتاب دانش

وضعيت زندگاني امام و شيعيان...

وضعيت زندگاني امام و شيعيان

امام باقر(ع) در دوراني زندگي مي‌كرد كه تمامي حركت‏هايي كه با حاكميت ضدّيتي داشت به شدت سركوب مي‏شد. سياست سركوب، شيعه را در تنگناي سه ضلعي «خفقان، جعل حديث و اتهام‏هاي ناروا» قرار داد و حيات فكري شيعه را با خطر جدي روبه‏رو كرد. در اين رهگذر، بيشترين فشارها و اتهامات متوجه امام باقر(ع)، بود، به اندازه‏اي كه اثر اين اتهام‏هاي ناروا و ناجوان‏مردانه و موج بزرگ تبليغات سوء بر ضد امام، در توده مردم نيز به چشم مي‏خورد. امام صادق(ع) مي‏فرمايد: «زماني كه پدرم به دمشق فراخوانده شد، مردم [با تمسخر] مي‏گفتند: اين پسر ابوتراب است. پدرم [كه از زخم زبان‏هاي آنان اندوهگين شده بود] به ديواري تكيه داد، خداي را ستود، بر محمد(ص) و دودمانش درود فرستاد و فرمود: ما را رها كنيد اي پيمان‏شكنان و دو رويان... همانا ما [اهل بيت:] ماه درخشان در شب تار و... راه نجات شما امتيم... [از اين دو رويي دست برداريد] قبل از آن‏كه چهره‏هايتان از عذاب الهي بسوزد و مورد نفرين ما قرار گيريد... آيا علي(ع) را كه يار و غم‏خوار پيامبر(ص) بود مسخره مي‏كنيد يا مرا كه پيشواي شما در دين هستم؟ كجا مي‏رويد و كدام دردتان را درماني هست؟ به خدا، علي(ع) نخستين كسي بود كه در كارزار ايمان درخشيد و به رستگاري دست يافت و به اوج كمال رسيد».1 در اين روزگار سخت، امام تنها پشتيبان وفادار شيعه بود كه همواره سختي‏هاي امت را به جان مي‏خريد. حكمرانان هر روز بر حجم فشارهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي خود مي‏افزودند. نيكوست، ترسيم واقعي آن را از زبان امام بشنويم. منهال بن عمر مي‏گويد: «نزد محمد بن علي(ع) نشسته بودم كه مردي نزد او آمد و سلام كرد و گفت: چگونه‏ايد؟ امام [با اندوه] پاسخ فرمود: به راستي تا كنون نفهميده‏اي كه بر ما چه مي‏گذرد و چگونه‏ايم؟ [اين روزها] مَثَل ما، در ميان مردم، مَثَل بني‏اسرائيل شده كه [فرعونيان] پسران آنها را مي‏كشند و زنانشان را زنده نگه مي‏داشتند و اكنون اينان فرزندان ما را مي‏كشند و زنانمان را نگه مي‏دارند. عرب مي‏پندارد كه بر عجم برتري دارد و وقتي عجم مي‏گويد براي چه؟ پاسخ مي‏دهد چون محمد(ص) از ماست. آنان نيز مي‏پذيرند. قريش نيز مي‏پندارد كه بر ساير عرب‏ها برتري دارد و هنگامي كه عرب‏ها از آن مي‏پرسند به چه دليل؟ مي‏گويد: چون محمد(ص) قريشي، از ماست. آنان نيز مي‏پذيرند. حال اگر به راستي برتري در اين است ما كه خاندان اوييم. مرد گفت: به خدا سوگند كه من شما اهل بيت را دوست مي‏دارم. امام فرمود: پس بايد جامه‏اي از ناگواري‏ها بر تن كني كه به خدا سوگند سختي‏ها و ناگواري‏ها شتابان‏تر از سيلابي كه در جُلگه افتاده باشد به سوي ما و پيروان ما در شتاب است. [اما بدان] كه اين سختي‏ها همواره نخست به ما مي‏رسد و سپس به شما...».2

 

كينه‏توزي‏ها و دشمني‏ها

بغض و كينه برخي حكمرانان به خاندان وحي هرگز قابل ترسيم نبود و محدود به زمان و دوره خاصي نشد؛ كينه‏اي كه آتش آن سال‏ها پيش از ظهور اسلام برافروخته شد و در طول ساليان متمادي زبانه كشيد و سرمشق و الگويي براي ديگر دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) شد. از رفتارهاي مشترك دشمنان كه ريشه در دشمني آنها با فرزندان پيامبر(ص) داشت، بددهاني و پرخاشگري به آنان بود. تاريخ نشان مي‏دهد كه چگونه اين ميراث زشت را به فرزندان خود مي‏سپردند و از هيچ فرصتي براي ناسزا گفتن به بزرگان و پيشوايان اسلام نمي‏گذشتند. اين ادبيات، چنان در ميان آنها رايج بود كه هر يك در آن از ديگري پيشي مي‏گرفت و روي ديگري را سفيد مي‏كرد. ابوبكر حضرمي مي‏گويد: «هنگامي كه ابوجعفر(ع) به شام احضار شد و نزد هشام بن عبدالملك رفت و در آستانه در قرار گرفت، هشام به اطرافيان خود گفت: وقتي من از توبيخ و ناسزا به محمد بن علي(ع) زبان برتافتم و باز ايستادم، شما سرزنش او را آغاز كنيد. هشام اجازه ورود داد، امام به همه حاضران يكجا سلام گفت و نشست. هشام از اين‏كه امام خليفه را در سلام دادن با ديگران مساوي دانست و بدون اجازه نشست بسيار خشمگين شد و گفت: اي محمد بن علي! نشد يكي از شما يكپارچگي مسلمانان را نشكند و كسي را به سوي خود فرا نخواند و از روي ناداني گمان نكند كه امام است و...

هنگامي كه خاموش شد، بنابر دستور او هر يك از حاضران مجلس شروع به سرزنش كردند. امام درنگ كرد تا همگان خاموش شدند. آن‏گاه ايستاد و فرمود: اي مردم، به كدامين

سو مي‏رويد و شما را به كجا مي‏كشانند؟ خداوند پيشينيان شما را به وسيله ما هدايت كرد و ختم هدايت آخرين شما را نيز به ما واگذاشت. اگر شما چند صباحي حكمراني داريد، بدانيد كه ما نيز فرمان‏روايي تعيين شده داريم كه پس از او حكمراني از آن كسي نيست كه ما اهل «عاقبت» هستيم و خداوند فرموده «وَالعاقِبَةُ للمُتَّقينَ» (اعراف: 128). هشام كه به سختي احساس درماندگي مي‏كرد، صحبت امام را قطع كرد و دستور داد كه امام را به زندان بيفكنند...».3

 

بهانه جويي‏هاي هشام

تداوم حكمراني هشام (از 105 هجري تا 125 هجري) تنگناي بزرگي بر امام و عامل مهمي در سختي روزگارشان بود.4 هشام در كابوس‏هاي خود قتل امام را مي‏ديد و در پي روش مناسبي براي اجراي آن بود تا بدون آن‏كه خود به طور مستقيم در آن شركت كند به گونه‏اي پنهاني، امام را از سر راه خود بردارد. ازاين‏رو، برخي نوشته‏اند كه او از مخالفت زيد بن حسن و امام بهره گرفت تا به وسيله او امام را به شهادت برساند و بدين ترتيب، قتل امام را بر گردن او بيندازد. لذا با طرح نقشه‏اي پليد اسبي را كه زين آن با سم بسيار مهلكي آغشته شده بود توسط زيد بن حسن به امام پيش‏كش كرد. زيد اسب را به منزل امام برد و امام با ديدن او فرمود: «واي بر تو اي زيد! چه سنگين است آنچه مي‏خواهي انجام دهي و آنچه [به عنوان هديه] در دست داري...».

آن‏گاه سوار بر اسب شد و سم به بدن امام راه يافت. پاهاي امام متورم شد و پس از سه روز امام به شهادت رسيد.5 در تاريخ شهادت امام اختلاف است ولي بيشتر منابع معتبر آن را هفتم ذي‏حجه سال 114 هجري و سن شريف ايشان را به هنگام شهادت 58 سال نگاشته‏اند.

 

وصيتي مهم در سرزمين منا

امام باقر(ع) پيش از شهادت به فرزندش امام صادق(ع) فرمود كه از اموال به جاي مانده خود مقداري را که مبلغ آن را هشتصد درهم نقل كرده‏اند، براي برپايي مجلس سوگواري خود، در منا به مدت ده سال اختصاص دهد و فرمود: «اي جعفر، ازمال من براي گريه كنندگان به مدت ده سال در منا مالي را وقف كن تا در موسم حج بر من ندبه كنند و رسم ماتم را هر ساله تجديد نمايند و بر مظلوميت من زاري كنند».6 چون قتل امام باقر(ع) بسيار مرموز بود، امام تلاش كرد تا با به‏كارگيري اين شيوه، مسلمانان را از ماهيت واقعي و چهره حقيقي ستمگران آگاه كنند تا از خود بپرسند كه دليل برپايي هر ساله اين مجالس آن هم در تجمع سالانه مسلمانان چيست. ازاين‏رو، اين وصيت جنبه اعتراض به هشام و افشاگري درباره او داشته و تنها حركتي نمادين نبوده است.

 

پی نوشت‌ها

1. ائمتنا، علي محمد علي دخيل، بيروت، دار المكتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 1، ص 357.

2. بحار الانوار، محمد باقر المجلسي، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 46، ص 360.

3. بحارالانوار، ج 46، ص 264؛ مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، بيروت، دار الاضواء، بي تا، ج 4، ص 205.

4. تاريخ الطبري، محمد بن جرير الطبري، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1408 ق، ج 7، ص 14.

5.الخرائج و الجرائح، قطب الدين الراوندي، قم، مكتبة بصيرتي، بي تا، ج 2، ص 602؛ بحارالانوار، ج 46، ص 331؛ كتاب الوفيات، ص 215؛ منتهي الآمال، ج2، ص 227. (چاپ دو جلدي)

6. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، قم، انتشارات هجرت، 1373 ش، چاپ هشتم، ج 2، ص 226؛ بحارالانوار، ج 11، ص 62.

 


نوشته شده در   سه شنبه 3 آذر 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode