ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 15 تير 1403
جمعه 15 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 4 آبان 1388     |     کد : 5270

علم امام رضا (ع)

شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده است: چون رضا (ع) به نیشابور وارد شد در محله‏اى به نام قزوینى (غزینى) فرود آمد...

شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده است: چون رضا (ع) به نیشابور وارد شد در محله‏اى به نام قزوینى (غزینى) فرود آمد.

در این محله، حمامى بود که امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه کم آبى وجود داشت. امام بر آن کسى را گماشت تا آب چشمه را بیرون آورد تا آنجا که آب بسیار فزونى گرفت و از بیرون کوچه حوضى ایجاد کرد که چند پل مى‏خورد تا آن حوض، آب از آن فرود مى‏آمد سپس امام رضا (ع) به این چشمه وارد شد و در آن غسل کرد و سپس از آن بیرون آمد و در کنار محل آن نماز گزارد.

مردم نیز متناوبا در این حوض وارد مى‏شدند و در آن غسل مى‏کردند و براى تبرک از آب آن مى‏نوشیدند و در کنار محل آن چشمه نماز مى‏گزاردند و حاجات خود را از خداوند عز و جل طلب مى‏کردند. این چشمه معروف به‏«چشمه کهلان‏»است که امروز نیز مقصود نظر مردمان مى‏باشد.

حدیث ‏سلسله الذهب

در کتاب فصول المهمه نوشته ابن صباغ مالکى آمده است که مولى السعید امام الدنیا عماد الدین محمد بن ابو سعید بن عبد الکریم وازن گفته است در محرم سال ۵۹۶ مؤلف تاریخ نیشابور در کتابش نوشته است: چون على بن موسى الرضا (ع) در همان سفرى که به فضیلت ‏شهادت نایل آمد، به نیشابور قدم نهاد در هودجى پوشیده و بر استرى سیاه و سفید نشسته بود.

 شور و غوغا در نیشابور برپا شد. پس دو پیشواى حافظ احادیث نبوى و رنج‏برندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى، که عده بى‏شمارى از طالبان علم و محدثان و راویان و حدیث‏شناسان، آن دو را همراهى مى‏کردند، نزد امام رضا (ع) آمده عرض کردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاک و اسلاف گرامى‏ات نمى‏خواهى روى نیکو و مبارک خود را به ما نشان دهى و براى ما حدیثى از پدرانت از جدت محمد (ص) روایت کنى؟ما تو را به او سوگند مى‏دهیم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پرده‏ها را از هودج کنار زنند.

چشمان خلایق به دیدار چهره مبارک آن حضرت منور گردید. آن حضرت دو گیسوى بافته شده داشت که بر شانه‏اش افکنده بود. مردم، از هر طبقه‏اى ایستاده بودند و به وى مى‏نگریستند. گروهى فریاد مى‏کردند و دسته‏اى مى‏گریستند و عده‏اى روى در خاک مى‏مالیدند و گروهى نعل استرش را مى‏بوسیدند. صداى ضجه و فریاد بالا گرفته بود.

پس امامان و علما و فقها فریاد زدند: اى مردم بشنوید و به خاطر سپارید و براى شنیدن چیزى که شما را نفع مى‏بخشد سکوت کنید و ما را با صداى ناله و فریاد و گریه خود میازارید. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حدیث‏بودند.

پس على بن موسى الرضا (ع) فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسى کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زین العابدین از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش على بن ابى طالب که گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت‏شنیدم پروردگار سبحانه و تعالى مى‏فرماید: کلمه‏«لا اله الا الله‏»دژ من است. هر که آن را بگوید به دژ من وارد گشته است و آن که به دژ من وارد شده از عذاب من ایمن و آسوده است.

سپس پرده هودج را افکند و رفت. پس نویسندگانى که این حدیث را نوشتند شماره کردند افزون بر بیست هزار نفر بودند. و در روایتى است که بیست و چهار هزار مرکب‏دان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.

رسیدن امام رضا (ع) به مرو

ابو الفرج و شیخ مفید در تتمه گفتار سابق خویش آورده‏اند که جلودى آن حضرت را با همراهان خود از خاندان ابو طالب بر مامون وارد کرد. مامون همراهان امام را در یک خانه و على بن موسى الرضا (ع) را در خانه‏اى دیگر جاى داد. مفید گوید: مامون امام را مورد اکرام و بزرگداشت قرار داد.

علم امام رضا (ع)

قیام علمى، ارشاد مردم، تبیین احکام الله، بیان شریعت که از وظایف خاص اولیاء الله است، هیچ وقت از امام رضا صلوات الله علیه فوت نشد و یکى از کارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدینه و چه در مرو. احکام بسیارى در کتب احادیث از یادگارهاى آن حضرت است، کافى است در این باب فقط فهرست عیون اخبارالرضا را که صدوق علیه الرحمه درباره آن حضرت نوشته است مطالعه کنیم .

شیخ طوسى علیه الرحمه در رجال خود سیصد و هفده نفر از روایان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده که همه از آن حضرت کسب فیض کرده و به افتخار حدیث رسیده‏اند. (۱)

مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عیساى اشعرى، ادریس بن عیساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضیل کوفى و دیگران.

سید محسن امین فرموده: جماعتى از اهل تألیف از او نقل حدیث کرده‏اند، از جمله: ابوبکر خطیب در تاریخ خود، ثعالبى در تفسیرش، سمعانى در رساله‏اش، ابن معتز در کتابش، و دیگران. حافظ عبدالعزیزبن اخضر در کتاب معالم العتره الطاهره گوید: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سلیمان، عبدالله بن عباس قزوینى از وى نقل حدیث کرده‏اند. (۲)

على بن محمد بن جهم با آنکه ناصبى و از دشمنان اهل بیت است (۳)

نقل مى‏کند: در مجلس مامون بودم که على بن موسى الرضا نیز حضور داشتند، مأمون از اخبارى که اشعار بر عدم عصمت انبیاء دارند از او سؤال مى‏کرد، او به هر یک جواب مى‏داد، مأمون پس از شنیدن جواب مى‏گفت: «اشهد انک ابن رسول الله حقا».

و گاهى مى‏گفت: «لِلّه دّرک یابن رسول الله» و گاهى مى‏گفت: «بارک الله فیک یا اباالحسن» و نیز مى‏گفت: «جزاک الله عن انبیائه خیراً یا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: یا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبیاء خودش و از اسلام جزاى خیر بدهد.

على بن محمد بن جهم اضافه کرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را که حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه دیدى؟ گفت: داناست، ندیده‏ایم که از کسى علم آموخته باشد.

مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بیت پیامبر است که درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى‏، احکمُ الناس صغاراً و اعلم الناس کباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منکم، لا یخرجونکم من بابِ هُدى، و لا یُدخِلُونکم فى باب ضلال» (۴).

آنگاه حضرت رضا صلوات الله علیه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمویش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خندید وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنیدى فریبت ندهد. به خدا قسم که او بزودى با حیله مرا مى‏کشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمه الله فرمود: این حدیث از طریق ابن جهم عجیب است که او از دشمنان و مغبضین اهل بیت بود.

 

فضایل

طبرسى در اعلام الورى گوید: درباره گوشه‏اى از خصایص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه آن حضرت، ابراهیم بن عباس (یعنى صولى) گوید: رضا (ع) را ندیدم که از چیزى سؤال شود و آن را نداند. و هیچ کس را نسبت‏بدانچه در عهد و روزگارش مى‏گذشت داناتر از او نیافتم.

مامون بارها او را با پرسش درباره هر چیزى مى‏آزمود و امام به او پاسخ مى‏داد و پاسخ وى کامل بود و به آیاتى از قرآن مجید تمثل مى‏جست. آن حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم مى‏کرد و خود مى‏فرمود: اگر بخواهم مى‏توانم در کمتر از این مدت هم قرآن را ختم کنم اما من هرگز به آیه‏اى برنخورده‏ام جز آن که در آن اندیشیده‏ام که چیست و در چه زمینه‏اى نازل شده است.

همچنین از ابراهیم بن عباس صولى نقل شده است که گفت: هیچ کس را فاضل‏تر از ابو الحسن رضا نه‏دیده و نه‏شنیده‏ام. از او چیزهایى دیده‏ام که از هیچ کس ندیدم. هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسى جفا کند. ندیدم کلام کسى را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود. هیچ گاه حاجتى را که مى‏توانست‏برآورده سازد، رد نمى‏کرد.

هرگز پاهایش را پیش روى کسى که نشسته بود دراز نمى‏کرد. ندیدم به یکى از دوستان یا خادمانش دشنام دهد. هرگز ندیدم آب دهان به بیرون افکند و یا در خنده‏اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش مى‏آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خویش مى‏نشانید و با آنها غذا مى‏خورد.

شبها کم مى‏خوابید و بسیار روزه مى‏گرفت. سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى‏داد و مى‏فرمود: این سه روز برابر با روزه یک عمر است. بسیار صدقه پنهانى مى‏داد بیشتر در شبهاى تاریک به این کار دست مى‏زد. اگر کسى ادعا کرد که فردى مانند رضا (ع) را در فضل دیده است، او را تصدیق مکنید.

طبرسى از محمد بن ابو عباد نقل کرده است که گفت: «امام رضا (ع) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس بود. جامه خشن مى‏پوشید و چون در میان مردم مى‏آمد آن را زینت مى‏داد.

صدوق در عیون اخبار الرضا (ع) گوید: آن حضرت کم خوراک بود و غذاى سبک مى‏خورد. در کتاب خلاصه تذهیب الکمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است: امام رضا (ع) سید بنى هاشم بود و مامون او را بزرگ مى‏داشت و تجلیلش مى‏کرد و او را ولیعهد خود در خلافت قرار داد. حاکم در تاریخ نیشابور گوید: وى با آن که بیست و اندى از سالش مى‏گذشت در مسجد رسول خدا (ص) فتوا صادر مى‏کرد. و در تهذیب التهذیب آمده است: رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود.

صدوق در عیون اخبار الرضا (ع) به سند خود از رجاء بن ابو ضحاک، که مامون وى را براى آوردن امام رضا (ع) ماموریت داده بود، نقل کرده است: به خدا سوگند مردى پرهیزکارتر و یادکننده‏تر مر خداى را و خدا ترس‏تر از رضا (ع) ندیدم.

وى در ادامه گفتار خود مى‏افزاید: وى به هر شهرى که قدم مى‏گذاشت مردم آن شهر به سویش مى‏آمدند و در خصوص مسایل دینى خود از وى پرسش مى‏کردند و او نیز پاسخشان مى‏داد و براى آنان احادیث‏بسیارى از پدر و پدرانش، از على (ع) و رسول خدا (ص) نقل مى‏کرد.

چون با امام رضا (ع) به نزد مامون بازگشتم وى درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش کرد. من نیز آنچه دیده بودم از روز و شب و کوچ و اقامتش براى وى بازگفتم. مامون گفت: آرى اى ابن ابو ضحاک وى از بهترین مردم زمین و داناترین و پارساترین ایشان است.

فضایل و مناقب آن حضرت بسیار است و در کتابهاى حدیث و تاریخ ذکر شده. یافعى در مرآه الجنان گوید: در سال ۲۰۳ امام بزرگوار و عظیم الشان، سلاله سروران بزرگ، ابو الحسن على بن موسى الکاظم یکى از ائمه دوازده‏گانه صاحبان مناقب که امامیه خود را بدیشان منسوب مى‏سازند و بناى مذهب خود را بر آنان اقتصار مى‏کنند، درگذشت.

با توجه به آنچه که در زندگى امام صادق (ع) گفتیم مبنى بر آن که امامان همگى کامل‏ترین مردم زمان خویش بوده‏اند تنها به ذکر گوشه‏اى از مناقب و فضایل آن حضرت اکتفا مى‏کنیم چرا که بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار بس مشکل و دشوار است:

 

علم

قبلا از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردم که گفت: ندیدم از رضا (ع) پرسشى شود که او پاسخ آن را نداند. هیچ کس را نسبت‏بدانچه در عهد و روزگارش مى‏گذشت داناتر از او ندیدم. مامون او را بارها با پرسش درباره چیزهایى مى‏آموزد اما امام به وى پاسخ کامل مى‏داد و در پاسخش به آیاتى از قرآن مجید تمثل مى‏جست.

 در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است که گفت: هیچ کس را داناتر از على بن موسى الرضا ندیدم و هیچ دانشمندى را ندیدم که درباره آن حضرت جز شهادتى که من مى‏دهم، بدهد. مامون در یکى از مجالس خود تعدادى از علماى ادیان و فقهاى اسلام و متکلمان را جمع کرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چیره شد به گونه‏اى که هیچ کس نبود جز آن که بر فضل امام رضا (ع) و کوتاهى خود اعتراف کردند.

از خود آن حضرت شنیدم که مى‏فرمود: در روضه مى‏نشستم و علما در مدینه بسیار بودند. چون یکى از ایشان در حل مساله‏اى عاجز مى‏ماند همگى براى حل آن مرا پیشنهاد مى‏کردند و مسایل خود را به نزد من مى‏فرستادند و من نیز آنها را پاسخ مى‏دادم.

 ابو صلت گوید: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از پدرش از موسى بن جعفر برایم حدیث کرد که آن حضرت همواره به فرزندانش مى‏فرمود: این برادر شما على بن موسى داناى خاندان محمد (ص) است. پس درباره ادیان خویش از او بپرسید و آنچه مى‏گوید به خاطر سپارید.

ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از کتاب الجلاء و الشفاء نقل مى‏کند که محمد بن عیسى یقطینى گفت: چون مردم در کار ابو الحسن رضا (ع) اختلاف کردند من مسائلى که از آن حضرت پرسش شده بود، گرد آوردم که شمار آنها هجده هزار مساله بود. شیخ طوسى در کتاب الغیبه از حمیرى از یقطینى مانند این روایت را نقل کرده است جز آن که در روایت‏شیخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.

در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عیون اخبار الرضا ذکر کرده است که: مامون دانشمندان دیگر ادیان را همچون جاثلیق و راس الجالوت و سران صابئین را مانند عمران صابى و هریذ اکبر و پیروان زردشت و نطاس رومى و متکلمانى مانند سلیمان مروزى را جمع مى‏کرد و آنگاه رضا (ع) را نیز احضار مى‏کرد.

آنان از امام پرسش مى‏کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را شکست مى‏داد. مامون داناترین خلیفه بنى عباس بود اما با این وصف گاه از روى اضطرار تسلیم حضرت مى‏شد تا آن که وى را ولى‏عهد و همسر دختر خویش کند.

کتاب: سیره معصومان، ج ۵، ص ۱۴۴

 

فضایل (۲)

این از چیزهایى است که تمام مورخان درباره آن اتفاق نظر دارند.

کوچکترین مراجعه به کتابهاى تاریخى این نکته را بخوبى روشن مى‏گرداند. حتى مامون بارها خود در فرصتهاى گوناگون آن را اعتراف کرده مى‏گفت: رضا(ع) دانشمندترین و عابدترین مردم روى زمین است. وى همچنین به رجاء بن ابى‏ضحاک گفته بود:

«. . . بلى اى پسر ابى‏ضحاک، او بهترین فرد روى زمین، دانشمندترین و عبادت پیشه‏ترین انسانهاست. . . » (۵)

مامون به سال ۲۰۰ که بیش از سى و سه هزار تن از عباسیان را جمع کرده بود، در حضورشان گفت:

«. . . من در میان فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم بسى جستجو کردم ولى هیچیک از آنان را با فضیلت‏تر، پارساتر، متدینتر، شایسته‏تر و سزاوارتر به این امر از على بن موسى الرضا ندیدم (۶) ».

موقعیت و شخصیت امام (ع)

این موضوع از مسائل بسیار بدیهى براى همگان است. تیره‏گى روابط بین امین و مامون به امام این فرصت را داد تا به وظایف رسالت‏خود عمل کند و به کوشش و فعالیت‏خویش بیفزاید. شیعیانش نیز این فرصت را یافتند که مرتب با او در تماس بوده از راهنماییهایش بهره ببرند.

پس در نتیجه، امام رضا از مزایاى منحصر به فردى سود مى‏جست و توانست راهى را بپیماید که به تحکیم موقعیت و گسترش نفوذش در قسمتهاى مختلف حکومت اسلامى بیانجامد حتى روزى امام به مامون که سخن از ولایتعهدى مى‏راند، گفت: «. . . این امر هرگز نعمتى برایم نیفزوده است. من در مدینه که بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مى‏شد. در آن موقع، استر خود را سوار مى‏شدم و آرام کوچه‏هاى مدینه را مى‏پیمودم و این از همه چیز برایم مطلوبتر مى‏نمود. . . » (۷) .

در نامه‏اى که مامون از امام تقاضا مى‏کند که اصول و فروع دین را برایش توضیح دهد، او را چنین خطاب مى‏کند: «اى حجت‏خدا بر خلق، معدن علم و کسى که پیروى از او واجب مى‏باشد. . . » (۸) . مامون او را «برادرم‏» و «اى آقاى من‏» خطاب مى‏کرد.

در توصیف امام، مامون براى عباسیان چنین نگاشته بود:

«. . . اما اینکه براى على بن موسى بیعت مى‏خواهم، پس از احراز شایستگى او براى این امر و گزینش وى از سوى خودم است. . . اما اینکه پرسیده‏اید آیا مامون در زمینه این بیعت‏بینش کافى داشته، بدانید که من هرگز با او بیعت نکرده مگر با داشتن بینایى کامل و علم به اینکه کسى در زمین باقى نمانده که به لحاظ فضیلت و پاکدامنى از او وضع روشنترى داشته و یا به لحاظ پارسایى، زهد در دنیا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. کسى از او بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمى‏کند و نه در برابر خدا از وى استوارتر کسى دیگر یافت مى‏شود. . . » (۹) .

از یادآورى این مطالب به وضوح به خصوصیات امام، موقعیت و منش وى پى مى‏بریم، مگر نگفته‏اند که: «فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهى دهند»؟

باز از چیزهایى که دلالت‏بر بزرگى و شوکت امام دارد، روایتى است که گزارش کننده چنین نقل مى‏کند:

 «من در معیت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعیت ‏بود، محمد بن جعفر را گروهى از طالبیان و هاشمیان احاطه کرده بودند و فرماندهان نیز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بنى هاشم نیز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در کنار هم نشستند، ولى دیگران همچنان ایستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتى بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (۱۰) .

______________________________________

۱- رجال طوسى: ۳۶۶ - ۳۹۶.

۲- سیر الائمه: ج ۴ ص ۱۴۱.

۳- عیون اخبار الرضا: ج ۱ ص ۱۹۵ - ۲۰۴ بطور تفصیل، بحار: ج ۴۹ ص ۱۸۰.

۴_ عیون اخبار الرضا: ج ۱ ص ۱۹۵ - ۲۰۴ بطور تفصیل، بحار: ج ۴۹ ص ۱۸۰.

۵_ بحار / ۴۹ / ص ۹۵ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۸۳ و سایر کتابها.

۶_ مروج الذهب / ۳ / ص ۴۴۱ - الکامل، ابن اثیر / ۵ / ص ۱۸۳ - الاداب السلطانیه / ص ۲۱۷ - طبرى / ۱۱ / ص ۱۰۱۳ (چاپ لندن) - مختصر تاریخ الدول / ص ۱۳۴ - تجارب الامم / ۶ / ص ۴۳۶.

۷_ بحار / ۴۹ / ص ۱۵۵، ۱۴۴ - الکافى / ۸ / ص ۱۵۱ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۶۷.

۸_ نظریه الامامه / ص ۳۸۸.

۹_ متن عربى این نامه در پایان اصل کتاب آمده است.

۱۰_ مسند الامام الرضا / ۲ / ص ۷۶ - بحار / ۴۹ / ص ۱۷۵ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۵۶.

(خاندان وحى، سید على اکبر قریشى، ص ۵۷۰ - ۶۰۴)

 کتاب: سیره معصومان، ج ۵، ص ۱۵۹

 

 


نوشته شده در   دوشنبه 4 آبان 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode