ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 8 آذر 1403
پنجشنبه 8 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 25 شهريور 1389     |     کد : 9429

آمريكا در جنگ عليه تروريسم بعد از 11 سپتامبر

پس از حادثه 11 سپتامبر و با شروع يك جنگ اعلان نشده شاهد قدرت‌هاي ائتلافي بزرگ و موثري بوديم كه از جاسوسي بوسيله شنود مكالمات، تجسس در ايميل‌ها، توقيف افراد و انجام شكنجه عليه مظنونين به تروريست بودن، كار خود را انجام مي‌دهد...

 پس از حادثه 11 سپتامبر و با شروع يك جنگ اعلان نشده شاهد قدرت‌هاي ائتلافي بزرگ و موثري بوديم كه از جاسوسي بوسيله شنود مكالمات، تجسس در ايميل‌ها، توقيف افراد و انجام شكنجه عليه مظنونين به تروريست بودن، كار خود را انجام مي‌دهد.
به گزارش فارس، به نقل از پايگاه خبري- تحليلي "اينكانونينت هيستوري " (Inconvenient History)، به قلم "ديويد ويلسون " به بررسي كتاب ميشل مالكين پرداخته و مي‌نويسد: "ميشل مالكين " مقاله‌نويس و وبلاگ‌نويس محافظه‌كاري است كه از 11 سپتامبر 2001 تبديل به مدافع سرسخت افزايش تحقيق و بررسي دقيق از خارجي‌ها در ايالات متحده و به ويژه آن‌هايي كه پيش‌زمينه مسلماني داشتند، شد. وي هم‌چنين مدافع اقدامات سخت عليه همه خارجي‌هاي غيرقانوني بوده و حتي تبعيت آمريكايي افرادي كه از والدين غيرآمريكايي بوده ولي در آمريكا متولد شده‌اند يعني افرادي كه به "بچه‌هاي لنگري " معروف هستند، را نيز طرد مي‌كرد. آشكارتر از همه، بدون توجه به وضعيت شهروندي مسلمانان آمريكا، با آن‌ها برخورد نژادي دارد. همه اين بيگانه‌هراسي‌هاي مالكين در حالي است كه خود وي نيز بطور طعنه‌آميزي "بچه لنگري " يك زن فيليپيني است كه با ويزاي دانشجويي در آمريكا حضور داشته است. پدرش نيز يك يهودي آمريكايي است.
بر اساس مقدمه كتابش، وي همزمان با پيگيري جهادش در برخورد نژادي با مسلمانان، متوجه شد كه مخالفانش همواره با ارجاع به بازداشت و زنداني شدن ژاپني‌ها در جنگ جهاني دوم وي را مورد حمله قرار مي‌دادند. از اين رو، مالكين تصريح كرده است كه اين كتابش را از ابتدا براي از بين بردن استدلال مخالفانش نوشته است: در اين روند، او يك بهانه قانوني و تجديدنظرطلبانه تاريخي را توليد كرده و برخي نكات مجادله‌آميزي را در مورد جنبه‌هاي تجديدنظرطلبي جنگ جهاني دوم بيان كرده است.
داستان بازداشت و دستگيري ژاپني‌ها كاملا مشهور و شناخته شده است؛ بعد از اجرائيه 9066 رئيس‌جمهور "فرانكلين روزولت " در 19 فوريه 1942، حدود 120 هزار تبعه ژاپني و آمريكايي - ژاپني‌ها مجبور به ترك خانه‌هايشان در "ساحل غرب " شده و در اردوگاه‌هاي اسراي جنگي در "ويومينگ " (Wyoming)، " يوتا " (Utah)، آريزونا و كاليفرنيا اسكان داده شدند. اگرچه ژاپني‌ها و آمريكايي – ژاپني‌ها از لحاظ تئوري اجازه داشتند تا آزادانه در آنسوي "سيرا نوادا " (Sierra Nevada) و كوهستان "كاسكاد " سكونت كنند، اما حقيقت اين است كه فوريت اجراي اجرائيه 9066، بدين معنا بود كه بسياري از اخراج‌شدگان مجبور شدند تا خانه‌ها،‌ مزارع و مغازه‌هاي خود را با قيمت پايين و همراه با ضرر اقتصادي شديدي بفروشند و سپس سوار بر قطار شده و به اردوگاه‌هايي مثل "منزانار " (Manzanar)، "هرت مانتين " (Heart Mountain)، "تولي‌ليك " (Tule Lake) و... منتقل شوند.
ژاپني‌هاي جواني كه توانائي حضور در دانشگاه را داشتند، اين اجازه را بدست آوردند و پسران جوان ژاپني نيز به عنوان سرباز وظيفه به نيروهاي مسلح پيوستند و با شجاعت‌شان خود را برجسته و شناخته شده كردند. اما در اساس، بيش از صد هزار ژاپني و آمريكايي – ژاپني‌ها بطور ميانگين دو تا سه سال از عمر خود را در سربازخانه‌هاي يكنواخت و خسته‌ كننده اردوگاه‌هاي اسرا و در پشت سيم‌هاي خاردار گذراندند.
غيرنظاميان ژاپني از محل زندگي خود جدا شده و بوسيله قطار به اردوگاه‌هاي اسراي جنگي برده شدند.
پايه نظريه مالكين اين است كه حبس ژاپني‌ها (توسط آمريكايي‌ها) "توجيه‌پذير " است. اين قضاوت بيشتر از آن كه پايه و اساس تاريخي داشته باشد، احساسي است. اما راه بهتري كه براي قاعده‌مند كردن نظريه وي وجود دارد اين است كه بگوئيم زنداني كردن ژاپني‌ها، دست‌كم در ابتدا، در نتيجه مسائل مشروع امنيت ملي بوده است. يعني اينكه ژاپني‌ها و آمريكايي – ژاپني‌ها طي جنگ جهاني دوم، تهديدي براي ايالات متحده محسوب مي‌شدند.
اما اگرچه نظريه مالكين در معاني بنيادي آن تجديدنظرطلبانه محسوب مي‌شود، اما تاويل و تفسيرهاي نوعي از اين حوادث اينطور است كه حبس و بازداشت آمريكايي – ژاپني‌ها در اردوگاه‌هاي اسراي جنگي از همان اول بيشتر به خاطر نژادپرستي عليه ژاپني‌ها و جو عمومي متشنج متاثر از جنگ بوده تا اينكه به خاطر نگراني‌هاي امنيت ملي باشد.
مالكين براي دفاع از نظريه‌اش از مواردي كه طي سال‌هاي اخير از برنامه موسوم به "جادو " توسعه يافته، بيش از حد استفاده كرده است؛ برنامه "جادو "، در زمان جنگ، و حتي قبل از آن كدهاي ژاپني را كشف رمز مي‌كرده است. در حقيقت، كتاب مالكين صفحات بسياري از كدهاي رمزگشايي شده توسط "جادو " را ارايه كرده است. مفهوم اين موارد هم اين است كه نشان دهد ، نيروي دريايي امپراطوري ژاپن در نظر داشت و حتي كوشيده بود تا ژاپني‌ها و آمريكايي – ژاپني‌ها را به عنوان جاسوس جذب نمايد. متاسفانه مواردي كه در اين كتاب ارايه شده در عين اينكه به عنوان يك منبع اصلي، جالب و ارزشمند هستند، اما در حقيقت هيچ توفيقي در نشان دادن اقدام موثري از سوي ژاپني‌ها براي جاسوسي از ايالات متحده بدست نمي‌آورد. علاوه بر آن هيچ تعقيب قانوني موفقيت‌‌آميزي نيز از سوي آمريكا در زمان جنگ و يا بعد از آن انجام نشد.
اگرچه مالكين از اسناد رمزگشايي شده براي ضروري نشان دادن اخراج ژاپني‌ها استفاده كرده و ادعا نموده كه با خبر بودن روزولت از اين اسناد وي را ترغيب به زنداني كردن ژاپني‌ها كرده است. مالكين هم‌چنين از ناشناخته بودن رمزهاي "جادو " استفاده كرده تا از تعداد زيادي از مقامات بلندپايه‌ي كه با زنداني كردن ژاپني‌ها مخالف بودند، ياد نكند. مقاماتي همچون "جي. ادگار هوور " (J. Edgar Hoover) رئيس "اف‌بي‌آي " و دادستان كل "فرانسيس بيدل " (Francis Biddle)، كه مي‌رفت تا تبديل به قاضي ارشد آمريكا در دادگاه نظامي بين‌المللي "نورنبرگ " شود.
اين كتاب وقتي به توصيف روند واقعي گردآوري و زنداني كردن 120 هزار نفر در اردوگاه‌ها مي‌پردازد، و يا وقتي كه زندگي آن‌ها را در اين اردوگاه‌ها توصيف مي‌كند، بطور قابل پيش‌بيني آن‌را مناسب و خوب جلوه مي‌دهد. اگر ژاپني‌ها در استبل‌ها نگه داشته مي‌شدند،‌ مالكين به خواننده يادآوري مي‌كند كه اين استبل‌ها مي‌توانستند بهترين مكان باشند. وي با اشتياق به توصيف زندگي مطبوع و ملايم اردوگاه مي‌پردازد: ظاهرا، زن‌ها اجازه داشتند تا موهاي خود را آرايش كنند، كتاب‌ها زيادي براي خواندن موجود بود و حتي برخي از زندانيان در يك اردوگاه خواستند تا حصار سيم خاردار بلندتر از قبل شود!
اين گزارش مي‌افزايد: مالكين پا را فراتر نهاده و مي‌كوشد تا وجود تعصبات ضد آسيايي و ضد ژاپني را با حذف تاريخ طول و دراز احساسات ضد آسيايي و به ويژه ضد آمريكايي ناديده بگيرد. براي مثال مالكين به اين نكته اشاره كرده كه حدود يك‌سوم از اخراج‌شدگان، شهروند آمريكايي نبوده‌اند.
اين در حالي است كه نويسنده كتاب اشاره‌اي به وجود "فرمان تبعيد " ژاپني‌ها نكرده و اين حقيقت را بازگو نكرده كه اين برنامه در سال 1942 اتباع ژاپني را هدف قرار داده و كوشيده تا مانع از دريافت حق شهروندي آمريكا توسط اين افراد شود.
اين در حالي بود كه ژاپني‌ - آمريكايي‌‌ها در آن زمان دومين نژاد پرجمعيت آمريكا بوده و همگي آن‌ها نيز متولد آمريكا هستند.
در نهايت نيز مالكين قادر نيست تا نظريه خود را اثبات كند. و تنها چيزي كه كتاب او ارايه مي‌دهد، اين است كه حمله آمريكا به ژاپن با بهره‌گيري از ماجراي "پرل هاربر "، و تنفر از رنگين‌پوستان و به ويژه ژاپني‌ها بود. بطوريكه اين دو مسئله، وضعيتي را موجب شد كه دولت‌هاي فدرال و محلي اخراج ژاپني‌ها را به عنوان راهي براي حفظ نظم عمومي انتخاب كنند.
اما جالب‌تر از استدلال‌هاي مالكين، واكنشي بود كه كتاب او دريافت كرد. با انتشار اين كتاب " مجمع شهروندان آمريكائي – ژاپني " آن را محكوم كرده و " يك تلاش بي‌فايده براي عيب‌جوئي كردن از آمريكائي – ژاپني‌هاي دوران جنگ جهاني دوم " خواند تا از اين طريق " سياست‌هاي خشن‌تر امروز دولت در مواجهه با آمريكائي‌ها مسلمان و عرب را توجيه كند. "
از سوي ديگر يك گروه دانشگاهي موسوم به "كميته تاريخ‌دانان بي‌طرف " نيز با محكوم كردن كتاب مالكين، آن را "دفاعي از زنداني‌ " كردن ژاپني‌ها و " نقض بارز معيارهاي حرفه‌اي واقع‌بيني و بي‌طرفي " دانست.
البته محكوميت‌هاي اين گروه بي‌معناست زيرا مالكين نه يك تاريخ‌دان حرفه‌اي است و نه اين كه چنين ادعائي كرده است.
در حقيقت بايد گفت، مالكين كتابي نوشته كه به احساسات اقليت‌ها آسيب‌ رسانده و به دنبال توجيه سوءرفتار آمريكائي‌ها با اين اقليت‌ها بوده است.
بطور طبيعي، وقتي اين كتاب منشر شد، موجب گشت تا مقايسه‌اي بين اردوگاه‌هاي اسراي ژاپني با سيستم‌هاي اردوگاه‌هاي اسراي جنگي اروپا و به خصوص زندان‌هاي آلمان نازي، شكل گيرد. البته بايد گفت كه چنين مقايسه‌اي با توجه به نتايج آن نامتناسب است؛ زيرا نرخ مرگ و مير در ميان ژاپني‌هاي اسير شده حدود 1.5 درصد بوده كه اغلب آن‌ها نيز به واسطه مرگ طبيعي مرده‌اند. اين در حالي است كه نسبت نرخ مواليد به نرخ مرگ و مير همواره 3.5 به 1 بوده است. كه اين وضعيت در تضاد با وضعيتي است كه در آن صدها هزار نفر زندگي خود را در اردوگاه‌هاي آلمان نازي از دست دادند.
به هر حال شباهت‌ها و تفاوت‌هاي ميان اين اردوگاه‌هاي اسراي جنگي مي‌تواند موجب مشخص شدن معيارهايي شود كه چگونگي بروز به اسارت گرفتن ژاپني‌ها را توضيح دهد. براي مثال، رقابت اقتصادي بين كشاورزان سفيد و ژاپني، به ويژه در كاليفرنياي مركزي، نقش زيادي در ايجاد تعصبات ضد ژاپني داشت. به همين شكل نيز چيرگي يهوديان بر بسياري از بخش‌هاي شهر "وايمر " آلمان موجب شد تا آنتي‌سمتيسم نيز به طرز فكري پرطرفدار در ميان آلماني‌ها تبديل شود.
از سوي ديگر اشارات بسيار كمي در مورد يهوديان آلماني و يا ديگر يهوديان وجود دارد كه نشان دهد آن‌ها براي حفاظت در برابر خشونت‌‌ورزي‌ها، به اسارت گرفته شدند. زيرا ظاهرا چنين خشونت‌ورزي‌هايي توسط خود مقامات دولتي آلمان هدايت مي‌شد. كه اين امر نيز در تضاد با ارجاعات مختلفي است كه به بي‌قانوني‌ها و عقايدي اشاره مي‌كند كه به اسير كردن يهوديان، كمك كرد.
مداركي نيز وجود دارد كه نشان مي‌دهد اخراج يهوديان مجارستان بر اساس مقتضيات بوده است. زيرا اخراج اين جمعيت يهوديان تنها به خاطر سياست‌ها نژادي نبوده، بلكه با توجه به نگراني‌هاي نظامي و امنيت ملي انجام شده است. زيرا نازي‌ها اين پيش‌بيني را مي‌كردند كه يهوديان به دليل يهودي بودنشان به جنگ خيانت مي‌كنند.
ايده شرور دانستن اقليت‌ها نيز هم در رفتار نازي‌ها با يهوديان و هم در رفتار آمريكائي‌ها با ژاپني‌ها ديده مي‌شود. براي مثال مي‌توان به واقعه "نيهاو " (Niihau) در اوايل دسامبر 1941 اشاره كرد كه طي آن يك خلبان ژاپني، هواپيماي خود را در يكي از جزاير كوچك هاوائي فرود آورده و از سوي سه آمريكائي – ژاپني به او كمك شد. همين امر در آن زمان بطور وسيع و پر سر و صدائي به عنوان دليلي بر مستعد بودن ژاپني‌ها در خيانت كردن، محسوب شد و موجب حمايت از به اسارت گرفتن آن‌ها شد.
به عنوان مثالي ديگر، ژنرال "جان دويت " (John Dewitt) كه از او به عنوان معمار اصلي برنامه به اسارت گرفتن ژاپني‌ها ياد مي‌شود، طي اظهاراتي در كنگره آمريكا گفت: من نمي‌خواهم هيچ يك از ژاپني‌ها اينجا باشند. آن‌ها عناصر خطرناكي هستند. هيچ راهي براي تشخيص وفاداري آن‌ها نيست... فرقي نمي‌كند كه شهروند آمريكا محسوب شود، يك ژاپني همچنان يك ژاپني است. ضرورتي براي تشخيص وفاداري شهروندان آمريكائي نيست... اما ما هميشه بايد نگران ژاپني‌ها باشيم، تا زماني كه اين كشور از روي نقشه محو شود. "
در اين رابطه حتي بحث نژاد و تبار هم مطرح شد و گفته شده بود كه حتي ژاپني‌ بودن اجداد هم براي اخراج يك فرد كفايت مي‌كند، بدين معنا كه اگر پدر پدر پدربزرگ شخصي ژاپني باشد، او ژاپني محسوب شده و بايد اخراج شود. كه اين نوع نگرش حتي از قوانين نورنبرگ هم سختگيرانه‌تر بود.
براي بررسي بيشتر، به يكي از نقل قول‌هايي كه لوس‌آنجلس‌تايمز از "استرمر " (Der Stuermer) آورده، اشاره مي‌كنيم: "يك افعي، هر زمان كه از تخم بيرون آيد، يك افعي محسوب مي‌شود، بنابر اين آمريكائي – ژاپني‌ها نيز بعد از تولد از والدين ژاپني خود، ژاپني محسوب مي‌شوند و يك ژاپني بزرگ مي‌شوند، نه يك آمريكائي. "
البته مالكين موارد بيان شده را در كتاب خود نياورده و فقط كوشيده تا پيرامون آن‌ها بحث كند. براي مثال او به اين مسئله اشاره كرده كه تبعه‌هاي آلماني و ايتاليائي نيز در برخي موارد زنداني شدند، بنابر اين نژادپرستي در كار نبوده است. او در ادامه استدلال مي‌كند كه اين امكان وجود نداشته كه همه آمريكائي‌هاي ايتاليائي يا آلماني را زنداني كرد و ادعا مي‌كند كه براي اين كار مي‌بايست حدود 38 درصد از جمعيت آمريكا را زنداني مي‌كردند. وي از استدلال بزرگي يا كوچكي جمعيت براي فرار از توضيح اين حقيقت كه جمعيت آمريكائي – ژاپني‌هاي هاوائي هيچ‌گاه جابجا و يا محصور نشدند، استفاده كرده است.
اين نوع استدلال بدين معناست كه در جنگ، يك طرف مي‌تواند اقليت‌هاي حاضر در كشور خود را مورد پيگرد قرار داده و اخراج كند، مشروط به آنكه آن اقليت كوچك بوده و جمعيت مناسبي براي اين كار داشته باشد.
اگرچه انتخاب اين استدلال موجب تضعيف استدلال ديگري مي‌شود كه امنيت ملي را عامل اخراج ژاپني‌ها معرفي مي‌كند. بنابر اين تنها چيزي كه مي‌ماند، تشنج ناشي از جنگ، نژادپرستي و منفعت‌طلبي‌هاي اقتصادي كساني است كه از اخراج ديگران سود مي‌برند.
كتاب "در دفاع از به بند كشيدن "، نقاط قوتي هم دارد؛ مالكين نويسنده خوبي است. به خصوص وقتي كه مسائلي مانند حادثه "نياهاو " را توصيف مي‌كند. از سوي ديگر وي تمايل به اغراق كردن دارد كه اين امر در وبلاگ و مقالات وي براي روزنامه‌ها نيز ديده مي‌شود. در اين مورد وقتي كه او در رابطه با ماهيت كلي به بند كشيدن، جنگ عليه ترور و ارجاعات بيشمارش به "درستي سياسي " توضيح مي‌دهد، اين امر مانع از آن مي‌شود كه ديدگاهاش مورد قبول همگان باشد.
هم‌چنين مالكين به دليل استفاده از رمزگشائي‌هاي "جادو " و ديگر ابزارهائي كه ژاپني‌ها براي جاسوسي از ايالات متحده استفاده كردند، تحسين شده است. اين ابزارها جالب بوده و انتشار آن‌ها نيز سود خوبي را به همراه دارد. اما از طرف ديگر، همانطور كه بحث كرديم، در واقع هيچ يك از اين ابزارها كمكي به استدلال‌هاي مالكين مبني بر اينكه به بند كشيدن ژاپني‌ها بر اساس ملاحظات استراتژيك مشروع بوده، نمي‌كند.
كتاب "در دفاع از به بند كشيدن "، به اين خاطر كه منابعي را مورد استفاده قرار داده كه اخيرا روشن شده‌ و در گذشته كمتر به كار گرفته شده بودند، الزامات عمومي براي تجديدنظر طلبي تاريخي را تامين كرده و به دنبال آن است كه فهم و قضاوت ما درباره رويدادهاي گذشته را تغيير دهد. اما از سوي ديگر كتاب مالكين يادآوري مي‌كند كه تجديدنظرطلبي هيچ ضمانتي براي بي‌طرفي بيشتر و يا ارزشي بيشتر از خرد سست عمومي نمي‌دهد.
بهترين راه براي فهم كتاب مالكين، پيروي از زيرعنوان آن است، نه خود عنوان؛ زيرا استدلال اصلي سراسر كتاب، دولت ايالات متحده است. كه در زمان جنگ مي‌تواند و مي‌بايد آزادي‌هاي مدني را با هدف ايمن كردن فضا براي شهروندان، محدود كند. البته شهرونداني كه مورد هدف دولت هستند، از اين حمايت دولت استثنا خواهند بود.
قطعا پس از حادثه 11 سپتامبر و با شروع يك جنگ اعلان نشده و بنابراين، بدون پايان، ما شاهد قدرت‌هاي ائتلافي بزرگ و موثري بوديم كه از جاسوسي بوسيله شنود مكالمات، تجسس در ايميل‌ها، توقيف افراد و انجام شكنجه عليه مظنونين به تروريست بودن، كار خود را انجام مي‌دهد.
اين انتظار را از ماكلين داريم كه از "اورول " (Orwell) نيز نقل قول كند تا از حمايت‌هاي اين افراد ناهنجار از خويش نيز قدرداني كرده باشد. از سوي ديگر اين قدرت‌هاي ائتلافي بزرگ بايد به هر كسي كه به دنبال گسترش تاريخ قرن بيستم است، هشدار دهند كه چنين رشدي بر خلاف حرمت آزادي فردي است.


نوشته شده در   پنجشنبه 25 شهريور 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode