شروع سال تحصيلي براي بسياري از كودكان هيجانانگيز و لذتبخش است، اما در اين ميان برخي از كودكان نيز هستند كه رفتن به مدرسه را دوست ندارند و براي تعدادي از آنان، مدرسه آنقدر ترسناك و اضطرابآور جلوه ميكند كه به هيچ وجه علاقهاي به مدرسه رفتن ندارند.
اين دسته از كودكان به دليل نگراني از رفتن به مدرسه مريض ميشوند يا خود را به مريضي ميزنند و به اين بهانه در خانه ميمانند. رفتار خودداري از رفتن به مدرسه، به منزله خودداري كودك از حضور در كلاسهاي درس يا قادر نبودن به ماندن در مدرسه براي يك روز كامل تعريف ميشود. اين تعريف شامل كودكاني ميشود كه نسبت به مدرسه رفتن در صبح مقاومت ميكنند، اما در نهايت در كلاس حاضر ميشوند. آنهايي كه به مدرسه ميروند اما به دلايلي مدرسه را ترك ميكنند، كودكاني كه با ترس شديد در مدرسه حضور مييابند و نيز كودكاني كه تمام روز از مدرسه غيبت ميكنند، در واقع اين حالت بيماري نيست بلكه شبيه بيماري است و حكايت از درد و رنج و در نتيجه گريز از آن را دارد.
در مورد پايه و اساس اين ترس برخي از روانشناسان ترس و گروهي ديگر اضطراب را مطرح كردهاند. برخي از آنان بر اين عقيدهاند كه كودكان آگاهانه خود را به اين حالت ميزنند تا از نوازش و محبت بيشتري برخوردار شوند و عدهاي از آنان نيز معتقدند كه اساس فوبياي مدرسه (ترس از مدرسه) ترس و خشم فروخوردهاي است كه كودك نميتواند آن را بيان كند و شايد هم اين ترس، حاصل ترس و اضطراب جدايي از مادر است كه براي كودك امري ناآگاهانه است.
به هر حال علت اين ترس هر كدام از عوامل فوق باشد، بررسيهاي علمي ثابت كردهاند كه اين ترس ريشه رواني دارد، ولي گاهي به هم خوردن وضع فعل و انفعالات در حيات عاطفي و اجتماعي كودك در اين رابطه بسيار موثر است. مثلا وابستگيهاي شديد، ترس از عدم موفقيت، دلهره جدايي، احساس از دست دادن محبوبيت، ميل به فرار از مسووليت، نگراني از مورد مواخذه قرار گرفتن، عدم توان انجام تكاليف، نگراني و وحشت از آزار ديگران و... همه و همه ميتوانند از عوامل پديدآورنده اين ترس باشند. از طرف ديگر دلسوزيهاي بيجاي والدين، نقصهاي جسماني، درگيري والدين، سختي مقررات و ضوابط مدرسه، تولد فرزندي جديد و... ميتوانند از عواملي باشند كه به اين مساله دامن ميزنند. معمولا خودداري از رفتن به مدرسه در ميان دختران و پسران به يك اندازه رايج است و عمدتا بين سنين 5، 6، 10 يا 11 سالگي ظاهر ميشود. ترسهاي مفرط و غيرمعمول از مدرسه معمولا براي نخستين بار در دوره پيشدبستاني، كودكستان يا كلاس اول نمايان ميشوند و در كلاس دوم به اوج خود ميرسند. كودكاني كه از رفتن به مدرسه خودداري ميورزند، از سردرد و حالت تهوع درست قبل از ترك خانه و رفتن به مدرسه شكايت ميكنند و وقتي به آنها اجازه داده ميشود كه در خانه بمانند، احساس بهتري به آنها دست ميدهد. معمولا اين كودكان هنگام نزديك شدن به زمان رفتن به مدرسه، بهانهگيري و گريه ميكنند و حتي واكنشهاي وحشتزدگي از خود نشان ميدهند. ترسهاي مدرسهاي كلا در چهار مرحله خود را نشان ميدهند، مرحله اضطراب ناشي از جدايي، مرحله امتناع از مدرسه رفتن، مرحله آشفتگي مرضي دروني و بالاخره مرحله احساس درد، تهوع و به هم خوردگي. اين ترسها داراي دو طيف شديد و ضعيف ميباشند. حالت شديد آن براي كلاسهاي اول تا سوم است و در اين مرحله هميشه والدين و مربيان با كودك درگيري و مشكل دارند و اگر در اين سنين اين ترس اصلاح و درمان نشود ممكن است به كلاسهاي بالاتر كشانده شود. پژوهشهاي به عمل آمده نشان داده است كه والدين اين كودكان معمولا داراي ويژگيهاي خاصي هستند از جمله اين كه مادران اين كودكان اغلب داراي اضطراب و دلشوره هستند. در برخي از اين مادران، افسردگي و ترس امري شايع است. بسياري از آنان (مادران) از تيپهاي سلطهجو بوده كه سعي دارند فرزندان را در انحصار خود داشته باشند و گروهي از اين مادران نيز دچار بيماريهاي عاطفي هستند. همچنين اين كودكان ممكن است داراي پدراني غيرفعال و منفعل و آرام باشند.
اينكه اين دسته از كودكان از چه تيپ و گروهي هستند، ميتوان گفت اغلب اين كودكان از خانوادههايي هستند كه در بين فرزندان آنان تبعيض وجود دارد، بيشتر آنها ترسو و خجالتي و داراي وابستگي شديد به مادر ميباشند. به طور كلي كودكان داراي فوبياي مدرسه اغلب گمان ميكنند كه در رابطه با حل مسائل مدرسه ناتوانند و نميتوانند برنده شوند يا از تمسخر، آزار، تهديد و زورگويي ديگر بچهها و مورد انتقاد قرار گرفتن يا تنبيهشدن توسط معلم، از مدرسه ميترسند و تصور ميكنند اگر در خانه بمانند برايشان بهتر است تا اينكه به مدرسه بروند.
وضع و شرايط آنان به گونهاي است كه آرزو ميكنند شرايطي پديد آيد كه در بيمار شوند و از اين طريق نارضايتي خود را نسبت به مدرسه نشان ميدهند.
والدين اين كودكان ميبايستي به اين نكته توجه داشته باشند كه اين حالت در كودكان ممكن است باعث بهوجودآمدن حالاتي چون فريب، دروغگويي، فرار از خانه، ادا درآوردن، بينظمي و بيثباتي دائمي شود. همچنين نگراني و اضطراب، ميل به كلك سوار كردن، مظلومنماييها و عادت به فريبكاري از مسائلي است كه در اين افراد تدريجا شكل ميگيرد.
پيشگيري و درمان
بخشي از فوبياي مدرسه (ترس از مدرسه) به خاطر عدم آشنايي كودك با مدرسه و محيط اجتماعي است و به اين علت است كه كودك براي اولين بار وارد اين محيط ميشود بنابراين لازم است قبل از زمان مدرسه كودك را كم و بيش بيرون ببريد تا با ديگر بچهها مانوس شده، با آنان بازي كند و به شما به عنوان والد وابسته نباشد. براي درمان كودكاني كه دچار اين ترس ميباشند ميتوان اقداماتي را هم در خانه و هم در مدرسه با كمك گرفتن از معلمين و اولياي مدرسه انجام داد. براي مثال با جراتبخشي به كودك و القا اين مساله كه مدرسه ترسي ندارد و او ميتواند بر مشكلات غلبه كند و با تشويق و تمجيد كودك و از بين بردن حساسيت و ترس كودك از مدرسه ميتوان به او كمك كرد. همچنين با تعريف از مزاياي درس خواندن و باسواد شدن و افزايش شور و شوق در كودك والدين ميتوانند كودك را تا حدودي براي رفتن به مدرسه بدون ترس آماده كنند.
در مدرسه، معلمان نيز ميتوانند به اين كودكان كمك نمايند. با محبت كردن به اين كودكان و نشان دادن نرمش و ملايمت، از ميان بردن عوامل ايجاد نفرت از مدرسه مثل تنبيه، توبيخ و سرزنش، دادن جايزه و تشويق كودك، ناديده گرفتن برخي از خطاهاي وي و مته بر خشخاش نگذاشتن ميتوان به اين كودكان و از بين بردن ترس آنان كمك كرد. به طور كلي ميتوان گفت فوبياي مدرسه از مسائلي نيست كه به خودي خود حل شود، اصل بر اين است كه والدين آن را مورد توجه و اعتنا قرار دهند و در مورد آن سهلانگاري نكنند. پيامدهاي بلندمدت احتمالي براي كودكي كه دائما از رفتن به مدرسه خودداري ميورزد و كمكي به وي نميشود بسيار جدي و مهم است. فوبياي مدرسه در برخي از افراد باقيمانده و تثبيت ميشود و شخصيت حال و آينده وي را زير سوال ميبرد. در واقع مشكلات تحصيلي يا اجتماعي كه بر اثر اين ترس در كودك بهوجود ميآيد، در نتيجه از دست دادن كلاسها و فرصت تعامل با گروه همسالان پديد ميآيد. در نتيجه بر اثر مسامحه و غفلت والدين در مورد اين مساله، كودك دچار عقبماندگي تحصيلي ميگردد يا عادت بد تنبلي براي او به وجود ميآيد. در حقيقت اين حالت صدماتي بر كودك وارد ميسازد كه بعدها حل و رفع آنها بسيار دشوار خواهد بود.
معصومه اسدي / جامجم