يك عضو سابق سازمان سيا معتقد است كه بعد از 11 سپتامبر آمريكاييها كاملا در داستانهاي خودساخته دروغين خودشان غوطهور شدند، تاجايي كه خرابيهاي زيادي در بخشهاي مختلف دنيا ايجاد كردند.
به گزارش فارس، پايگاه اينترنتي "آنتيوار " (Antiwar.com) در مقالهاي به قلم "فيليپ جيرالدي " (Philip Giraldi) عضو سابق سازمان سيا به جنگهاي آمريكا و هزينههايي كه اين جنگها در برداشته پرداخته و مينويسد:
يكي از فيلمهاي مورد علاقه من "خياطي از پاناما " است كه بر اساس رماني از "جان لي كار " كه به نوبه خود از فيلم "مردان ما در هاوانا " اثر گراهام گرين برگرفته شده ساخته شده است.
در اين فيلم پي يرس بروسنان در نقش يك افسر اطلاعاتي بريتانيا بگونهاي فريبكارانه سازمان سيا را متقاعد ميكند ارتشي سرّي را كه در واقع وجود خارجي نداشت تغذيه مالي كند. هنگامي كه يكي از افسران سيا معترضانه پرسيد كه او هيچوقت نام چنين گروهي را نشنيده است، بروسنان جواب داد: "البته نه، اين يك ارتش سري است " اما در حقيقت او به پولش رسيده بود.
داستان مناسبي است بدين خاطر كه به شما ميآموزد براي فريب ديگران جا انداختن يك روايت جعلي ضروري است. روايت جعلي، در طول زمان وجود داشته است حداقل از زمان "هرودوت "، گرچه اولين مورخ يوناني حداقل آن ميزان صداقت داشت كه اظهار كند در برخي موارد داستانهاي نقل شده تماماً واقعي وحقيقي نيست. چنين صراحتي امروزه كم پيدا ميشود.
اين عضو سابق سازمان سيا سپس به وقايع يازده سپتامبر اشاره كرده و مينويسد: بعد از 11 سپتامبر آمريكاييها كاملا در داستانهاي خودساخته دروغين خودشان غوطهور شدند، تاجايي كه خرابيهاي زيادي در بخشهاي مختلف دنيا ايجاد كردند. آنان در راستاي وارونه كردن روايات كوشيدهاند تا به جاي به كار بردن واژههايي چون تروريسم دولتي و تيمهاي ترور، از الفاظ زيبايي چون دكترين سالمسازي و اقدامات احتياطي براي تحقق اهداف واقعي خود بهره گيرند.
وي همچنين ميافزايد: نمونه اخير داستان پردازيهاي فوقالعاده جعلي وخباثتآلود مجله "تايم " ميباشد كه در آن عكس دختري افغاني با بيني بريده شده بر روي جلد مجله به تصوير كشيده شده است. اين مجله پيشنهاد ميكند كه ايالات متحده ميبايست براي جلوگيري از موارد مشابه چنين قطع عضوهايي در افغانستان بماند. اين مفهوم هم از لحاظ بيربطي (موضوع و نتيجه) و هم از جهت پيشنهادي كه نويسنده تايم (مبني بر ابقاي نيروهاي آمريكايي در افغانستان ارائه ميدهد) براي خوانندگان اين بخش از مجله تايم تعجب برانگيز مينمايد.
داستان مجله تايم، بازگشت قهقرايي به دوران ديكتاتوري بريتانيا و ايده رسالت مردان سفيدپوست است، مطابق افسانهاي خيالي سربازان سلحشور آمريكايي جان خودشان را براي حمايت از انسانهاي ضعيف و بيپناه در سرتاسر "گذرگاه خيبر " و در طول جبهه شمال غربي به خطر مياندازند. حال به فرض كه ما داستان شما از افغانستان را قبول كرديم، اما ويرانيهاي جشنهاي عروسي در افغانستان توسط هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكايي كه خلبانان آنها در اتاقهاي راحت و خنك "نووادا " نشستهاند گوياي داستاني متفاوت از روايت شما است.
• آمريكا سربازانش را بيش از هفتاد بار پس از سال 1945، به ميدان نبرد فرستاده است
فيليپ جيرالدي در بخش ديگري از مقاله خود مينويسد: داستان جعلي كه امروزه در آمريكا ميشنويم اين است كه جنگ دائمي قطع نظر از حفاظت از قانون اساسي ايالات متحده و سبك زندگيمان هم ضروري و هم مديريتپذير ميباشد. بنيانگذاران اوليه آمريكا با چنين رويهاي موافق نخواهند بود و اگر آنها را به آمريكاي امروز برگردانيم قطعا دچار وحشت خواهند شد. آنها به وضوح خواهند ديد كه اشتغالات خارجي باعث مرگ نظام جمهوري شده و به كنگره فقط اختيار اعلان جنگ اعطا شده است. گرچه ايالات متحده بدون اعلاميه رسميِ جنگِ كنگره سربازانش را بيش از هفتاد بار پس از شكست ژاپن در 1945، به ميدان نبرد فرستاده است و رئيس جمهور بصورت كاملاً خود سرانه اختيارِ ابتكار عمل فعاليت نظامي را در دست گرفته است.
اين نويسنده آمريكايي معتقد است، دستورالعمل امپراطوري كه بر يك برداشت كاملاً غلطي پايهگذاري شده تاثير بسيار زيادي هم بر وسعت و هم بر دخالت حكومت فدرال داشته است بطوريكه بسياري از آمريكاييها به درستي نگران شدهاند. هيچكس ترديدي ندارد اقدامات نسنجيده امنيتي و مبالغه عمدي بيش از حد در مورد تهديد تروريسم بعد از 11 سپتامبر وضعيت وخيمي را براي سياست داخلي و خارجي ايجاد كرده است.
بسياري از آمريكاييها خواهان دولتي كوچكتر وكم هزينهتر هستند به نحوي كه هم در زندگي روزمرهشان و هم در اتخاذ برنامههاي مربوط به مهندسي مجدد اجتماعي مردم، كمتر تحت تاثير دخالتهاي واشنگتن قرار گيرد. ولي از سوي ديگر و از آن جايي كه فهم مردم از خطرهاي واقعي كه ما با آنها مواجه هستيم تحت تاثير القائات رهبران و رسانههاي جمعي شكل ميگيرد، بسياري از همين مردم نميتوانند بين نقاط تعارض موجود (دنبال دولتي كوچك و كمتر مداخلهگر بودن و از سوي ديگر دستيابي به امنيتي پايدار كه مستلزم حضور و مداخلهاي همهگير در تمام جهان است) رابطهاي برقرار كنند، چرا كه آنها همچنان مدافع دفاع ملي قدرتمند و اتخاذ راهبردهاي تهاجمي در بخشهاي سياست خارجي و امور امنيتي ميباشند.
يكي از آخرين نظرسنجيها آشكار ميكند كه دو سوم آمريكاييها خواهان حمله به ايران هستند زيرا آنها به طرز نادرستي باور دارند كه ايران در حال حاضر سلاح هستهاي دارد و بهدنبال راه انداختن جنگي است كه به احتمال زياد نتايج غير قابل تصوري خواهد داشت كه به طور ويژه باعث افزايش 10 دلاري هر بشكه بنزين و تخريب اقتصادي خواهد شد.
اين دقيقاً همان دفاع مداخلهگرايانه و خطّ مشي خارجي هست كه شرايط بدي براي دولت آمريكا به بار آورده كه توسط بسياري از مردم قابل مشاهده است.
• ايالات متحده معادل 45 درصد كل مخارج نظامي در دنيا هزينه ميكند
اين عضو سابق سازمان سيا در بخش ديگري از مقاله خود به هزينههاي سنگين ايالات متحده در بخش نظامي اشاره كرده و مينويسد: فراموش كردن اين نكته آسان است كه هنگامي كه "بيل كلينتون " در سال 2000 دفتر كار خودش را ترك كرد مازاد بودجه وجود داشت، از آن زمان هزينههاي فزاينده دفاعي و امنيتي كه تماماً بدون افزايش ماليات تكميل شده و مانند موتور مولدي بدهي ملي 13 تريليون دلاري خاموشي را رقم زده كه روزانه 4 ميليارد دلار در حال افزايش است.
هماكنون ايالات متحده معادل 45 درصد كل مخارج نظامي در دنيا هزينه ميكند كه با تعبير زيباي "دفاع " از آن نام برده ميشود. بودجه پنتاگون بدون احتساب مخارج جنگ در عراق و افغانستان از 432 ميليارد دلار در سال 2008 به 720 ميليارد دلار برنامهريزي شده در سال 2011 رسيده است. حكومت فدرال نسبت به 2001 دو برابر شده است و نهادهاي بروكراتيك جديد عظيمي در سازمان امنيت داخلي و اداره مديريت اطلاعات ايجاد شده كه هيچكدام از آنها به عنوان مدلهاي كارآمد دانسته نميشود.
هنگامي كه اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 در شرايطي مثل شرايط سراشيبي مالي فعلي آمريكا سقوط كرد يك سياستمدار روسي به شوخي گفت كه كشورش تاحدودي شبيه به بوركينافاسو شده كه به موشكهاي بالستيك اتمي مجهز است. در آن زمان بوركينافاسو فقيرترين كشور جهان بود و منظورش آن بود كه برخورداري از بزرگترين قدرت موشكي دنيا نميتواند يك اقتصاد ورشكسته را جبران و ترميم كند.
در مقابل اگر ايالات متحده قصد داشته باشد سياست امپرياليستي خارجي خودش را ادامه دهد و تمام نشانهها بدان اشاره دارد كه اين كشور چنين قصدي دارد، نهايتاً به فروپاشي اقتصادي اجتماعي منجر ميشود. اولين اقدام ضروري براي تثبيت دولت در واشنگتن اين است كه ايالات متحده به جنگهاي برون مرزي خود خاتمه داده و به گونهاي دراماتيك به تعهدات بينالمللي خويش برگردد. اين دليل خوبي براي واشنگتن نيست كه به عنوان "پليس جهان " (قلدر جهان) بكار گرفته شود، دلايل بسيار مفيدي وجود دارد كه چرا اين كشور ميبايست چنين نقشي را ترك كرده و از ادامه آن سرباز زند.
استدلال شماره اول ميتواند اين باشد كه سياست خارجي پر زور به كساني كه در واقع به دنبال ضربه زدن به ايالات متحده هستند كمك كرده است. در اكتبر 2004 "اسامه بن لادن " به اين آسيب اشاره كرد و گفت: "ما يك خط مشي مشابهي را ادامه ميدهيم تا جايي كه بتوانيم با كشتار وسيع نيروهاي آمريكايي آنها را به مرز ورشستگي و نابودي بكشانيم. " يكسري نشانهها به تنهايي نشان ميدهد كه بن لادن بسيار فراتر از ذهنيات وحشيانهاش موفق بوده است. فقط جنگ عراق يك تريليون دلار هزينه به بار آورده است. و به طور تخميني 4400 آمريكايي بهعلاوه 650 هزار عراقي كشته شدهاند. صورت حساب هزينهها در افغانستان و عراق به مبلغ 12 ميليارد دلار در ماه رشد داشته است و با كشته شدن 1200 آمريكايي در افغانستان نه تنها دامنه جنگ محدودتر نشده بلكه فراگير و جهاني شده است؛ بطوريكه دولت اوباما تصميم دارد مداخلات مستقيم خودش را در يمن، پاكستان و شاخ آفريقا توسعه دهد. روي هم رفته آمريكاييها امنيت كمتري دارند.
• سياستهاي آمريكا تروريسم را در قالب ضربه معكوس تكثير كرده است
جيرالدي عضو سابق سازمان سيا معتقد است، سياستهاي ايالات متحده تروريسم را در قالب ضربه معكوس تكثير كرده است. هر ديپلمات يا افسر اطلاعاتي ميداند هنگامي كه يك انسان تلاش ميكند تا خودروي بمبگذاري شده را در ميدان تايمز منفجر كند يا مواد انفجاري پنهان در زير لباسش را در يك هواپيما مشتعل كند اين اعمال بهخاطر بمباران و كشتار ايالات متحده در مناطقي همچون يمن و پاكستان ميباشد. بنابراين چرا كاخ سفيد چنين چيزي را نميفهمد؟ ضربالمثلي چنين ميگويد كه جلوي خودت را بگير تا جلوي ديگري گرفته شود.
اخيراً ران پل نوشته است: "مهم نيست كه نيات ما چه باشد، كارهاي خشن ما در سرزمينهاي بيگانه باعث ميشود ساكنان آنها تلاش كنند راهي براي انتقام پيدا كنند ولو بيگناهاني كشته شوند، نيازي ندارد كسي مسلمان باشد تا چنين واكنشي نشان دهد فقط بايد انسان بود. "
جيرالدي معتقد است آمريكاييها ميبايست در مورد هر چيزي كه توسط دولت يا رسانههاي گروهي مطرح تبليغ ميشود بدبين باشند. آنها ميبايست در ازاي هر يك دلاري كه از سوي وزارت دفاع، آژانسهاي اطلاعاتي و سازمان امنيت داخلي تقاضا ميشود دست به اعتراض بزنند. با خاتمه يافتن امپراطوري آمريكا و مجتمع صنعتي نظامي همزاد با آن، شما ميتوانيد نوشتن هر ساله چك سفيد امضا براي پنتاگون را متوقف كنيد، ميتوانيد از استقراض پول براي جنگها جلوگيري كنيد و ميتوانيد اقدامات ملموسي به منظور كوچك ساختن حجم دولت انجام دهيد. به همان اندازه كه خاطره تهديد اغراقآميز تروريست محو شود، حتي ميتوانيد دست بكار شده و برخي از آزاديهاي شهروندي لغو شده توسط لوايح ميهنپرستي، لايحه كميسيون نظامي و مصونيتهاي محرمانه دولتي اعلام شده را به حالت اول برگردانيد.
اين نويسنده آمريكايي در انتهاي مقاله خود مينويسد: اول از همه آمريكا نياز دارد از انديشيدن به جنگ دست بردارد چنين چيزي گرچه به يك رمان رمانتيك يا محصول هاليوودي شباهت دارد.
بزرگ و برجسته ساختن و تجليل از زنان و مردان جواني كه با مردم بومي بيچاره و جان به لب رسيده در هندوكش در جنگ هستند، فقط باعث كشتار بيشتر و ورشكستگي ملي خواهد شد. الان زمان بيان روايتي متفاوت است و اگر امر شفا دهندهاي وجود داشته باشد، آمريكاييها ميبايست تصديق كنند كه خط مشي امنيتي و خارجي ظالمانه و فاجعهآميز در واقع منجر به تقويت اموري خواهد شد كه ايالات متحده را امروزه دچار پريشاني كرده است.