بررسي تاريخ نشان مي دهد طرح هاي صلحي كه تاكنون ارائه شده است چيزي جز تلاش براي بهره مندي از وضعيت آشفته منطقه، خدمت به منافع اسرائيل، برقراري ارتباطات بيشتر با هدف بهبود وجهه آمريكا و اسرائيل و معرفي آنها به عنوان داعيان صلح و يا برقراري آرامش در جهان نبوده است.
اغلب مردم معتقدند كه موضوع سازش سياسي با نشست مادريد و پس از آن اوسلو مرتبط است و هنگامي كه كلمه سازش بر زبان جاري مي شود كه البته با مسئله فلسطين نيز گره خورده است، حافظه سياسي تنها هفده سال را به ياد مي آورد. با مرور سريع اما دقيق تاريخ مسئله فلسطين مي توان به اين نتيجه رسيد كه عمر پروژه هاي سازش به اندازه عمر قضيه فلسطين است؛ اگر آغاز قضيه فلسطين را از تاريخ 15 مه 1948 بدانيم، بدين ترتيب عمر پروژه هاي سازش از اين تاريخ فراتر نمي رود.
*قضيه انساني
تنها چهار ماه پس از وقوع فاجعه اشغال فلسطين و تشكيل رژيم صهيونيستي، انگلستان بر اساس قطعنامه 194 سازمان ملل براي حل مسئله فلسطين وارد عمل شد. از همان تاريخ تا سال 1967 طرح هاي مطرح شده سازش هيچ سودي جز مشكل انساني كه در آوارگي فلسطينيان متبلور گشت، در پي نداشت و صحبت از حقوق سياسي نيز به دست فراموشي سپرده شد.
ديدگاه مذكور (ارائه طرح سازش) كه در آن زمان بر قضيه فلسطين سايه افكنده بود، بسياري را بر آن داشت كه جايگزين هايي را در زمينه سازش بيابند. از گاما، جانسون و دالاس آمريكايي گرفته تا انتوني ايدن انگليسي همگي كوشيدند طرح هاي را براي حل و فصل قضيه فلسطين بر اساس راه حل هاي اقتصادي ارائه دهند كه همه در اين مضامين با هم اشتراك داشتند: حل و فصل قضيه فلسطين به عنوان مشكلي انساني، بهبود شرايط فلسطينيان و اسكان آنها در هر كجا كه امكانش وجود داشت. ضمنا همه بر اين نكته تأكيد مي كردند كه دولت هاي عربي بايد با اسرائيل سازش كنند.
هيچ يك از اين پروژه هاي سازش به مرحله اجرا درنيامد و جنگ سال 1967 آغاز شد تا اسرائيل به آنچه كه در جنگ اول خود با اعراب در دست يابي بدان ناكام مانده بود، برسد. اوضاع هم اكنون متفاوت است، درخواست ها و شروط عرب ها براي سازش با رژيم صهيونيستي در حال حاضر تا حد نااميد كننده اي نزول كرده است و همزمان با آن پروژه هاي سازش نيز تغيير كرده و به نوعي همسو و همگام با شرايط حاكم بر اين برهه زماني شده است و حتي تغييرات تازه اي را تجربه مي كند.
*تبديل اسرائيل به يك واقعيت غير قابل انكار
پروژه هاي سازش از حيث نگريستن به قضيه فلسطين و موضوع آوارگان به عنوان يك مسئله انساني وارد مرحله جديدي شده اند. اين پروژه ها به ابزاري براي تثبيت اسرائيل به عنوان يك واقعيت غير قابل انكار تبديل گرديده اند. در اين پروژه ها همچنين طرف هاي درگير به عدم بحث در خصوص نتايج جنگ 1948 فرا خوانده شده اند و درخواست ها همه معطوف به مذاكره و گفتگو در خصوص مسائل مربوط به دوره بعد از جنگ 1967 مي باشد. قطعنامه 242 در كنار پروژه هاي ديگري همچون پروژه آلن و راجرز كه از سوي سازمان ملل ارائه نشده و توسط اشخاص حقيقي پيشنهاد شده بود، حكايت از آن داشت كه راه حل هاي آينده در مسيري حركت خواهند كرد كه پايان قضيه آوارگان و تشكيل يك حاكميت خودگردان بر مقدار بسيار كمي از خاك فلسطين را در پي خواهد داشت.
*وجه مشترك
وجه مشترك پروژه هاي سازش آن بود كه اين پروژه ها به مثابه واكنش نسبت به اتفاقاتي بود كه در واقعيت رخ مي داد و هدف از ارائه آن خدمت به طرف قوي تر و برخوردار از حمايت طرف هاي بين المللي، در معادله درگيري بود. پس از جنگ 1973 كه اعتماد به دولت ها در ميان اعراب اندكي احيا شد و آرزوي آزادي فلسطين به انديشه فلسطينيان راه يافت، بار ديگر پروژه سازش جديدي با صدور قطع نامه 338 سازمان ملل مطرح گرديد و قضيه فلسطين دوباره بر سر زبان ها افتاد كه بررسي آن از بحث در خصوص مرزهاي سال 67 فراتر نمي رفت. تا آن لحظه از تاريخ قضيه فلسطين براي ما پيش نيامده بود كه پروژه هاي سازش را محكوم كنيم ؛ زيرا چيزي از آن به اجرا در نيامده بود كه البته خود اين عدم اجرا نيز دليلي بر شكست ما بود. عرب ها بعد از آنكه طرح هاي سازش از جنبه نظري خود خارج و بعد عملي به خود گرفتند، محكوم كرديم.
سه دهه از امضاي معاهده صلح ميان رژيم صهيونيستي و مصر مي گذرد ؛ اما تا اين لحظه خصومتي كه در تعامل بين مصر و اسرائيل برقرار بوده، از بين نرفته است. دو كشور ديپلمات هاي خود را به كشورهاي هم مي فرستند، رايزني مي كنند، بحث مي كنند، پرچم هاي هر كدام را در قاهره يا تل آويو بر مي افرازند، اما چيزي عوض نمي شود و هنوز گروه گردشگران اسرائيلي نمي توانند آزادانه در محله هاي قاهره ـ چه فقيرنشين و چه ثروتمند ـ گردش نمايند مگر آنكه تدابير شديد امنيتي اتخاذ گردد يا آنكه گردشگران هويت خود را پنهان نمايند. در واقع، نه سازشي در كار است و نه عادي سازي روابطي. اوضاع بجز در بين نظاميان سياستمدار به همين شكل است. هيچ اسرائيلي از بروز نابساماني در وضعيت داخلي مصر واهمه اي ندارد كه اين موضوع دليل روشني بر تصورات و تفكرات ما مي باشد.
*ثقل سياسي در داخل
بعد از امضاي توافق نامه صلح ميان مصر و رژيم صهيونيستي، پشتوانه محكم عرب ها از بين رفت و اعضاي سازمان آزادي بخش از اردن سپس از لبنان اخراج شدند، فلسطينيان به اين باور رسيدند كه اكنون زمان اجراي ضرب المثل "كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من " رسيده است. انتفاضه اول فلسطين در سال 1987 آغاز شد و ثقل سياسي به داخل منتقل گرديد. ديگر تصميم گيري هاي عملي به دست رهبران سازمان آزادي بخش در خارج صورت نمي گرفت. جريان هاي اسلامي جديدي به عنوان گروه هاي مهم پا به عرصه داخلي فلسطين گذاشتند و انتفاضه كم كم اسرائيل را در تنگنا قرار داد و هم پيمان هايش را عاصي كرد.
سه سال از اين ماجرا نگذشته بود كه توطئه براي نابودي انتفاضه بار ديگر از طريق طراحان پروژه هاي سازش آغاز شد. انتظار نمي رفت كه سازمان آزادي بخش به محض طرح موضوع سازش، با آن موافقت كند و از اين رو چاره اي جز آماده سازي اوضاع منطقه براي پذيرش مسئله سازش وجود نداشت. جنگ اول خليج فارس بخشي از بسترسازي ها براي تغيير وضعيت در منطقه عربي بود. به هر حال، فلسطينيان آماده شدند تا شكايت خود عليه صهيونيست ها را به مادريد ببرند.
فلسطينيان در مادريد حاضر شدند و شعله انتفاضه خاموش گرديد و توافق اوسلو در واشنگتن به امضا رسيد و ثمره سازش خود را آشكار ساخت. تشكيلات خودگردان در داخل فلسطين قامت راست كرد و رهبران و مسئولان سازمان آزادي بخش در غزه و بيت لحم و شهرهاي ديگر شروع به سخنراني كردند. تنها پس از شش سال از تشكيل حكومت خودگردان و نزديك شدن زمان تشكيل كشور احتمالي فلسطين نشانه هاي ناكامي روند سازش خود را نشان داد.
تشكيلات خودگردان براي دومين بار در كمپ ديويد حضور يافتند ؛ ولي به خاطر شروع انتفاضه دوم فلسطين كه نام آن با مسجد الاقصي پيوند خورده بود، موفق نشدند به هيچ توافق تازه اي دست پيدا كنند. به اين ترتيب، مقاومت جان تازه اي گرفت و گروه هاي سازمان يافته كه بزرگ ترين آنها فتح بود در فعاليت هاي انتفاضه شركت كرد و از زمان آغاز آن تا لحظه اي كه اين مقاله را مي نويسم هنوز پروژه هاي سازش از دور و نزديك ضربه مي بينند.
طرح نقشه راه از برجسته ترين پروژه هاي سازش ميان طرف فلسطيني و صهيونيستي بود. بوش پيش بيني مي كرد كه كشور فلسطيني در پايان سال 2005 تشكيل شود و هر سال نيز اين عبارت را تكرار مي نمود. امروز پس از گذشت شصت سال از زمان فاجعه اشغال فلسطين و شصت سال از پروژه هاي سازش، آيا پذيرفتني است كه باز از آينده درخشان سازش سخن به ميان آوريم؟ هدف من از مطالعه تاريخ روايت صرف آن نيست ؛ چرا كه بخش زيادي از تاريخ آينده متعلق به گذشته است. ضمنا اگر مي خواهيد كه روبروي تان را به وضوح ببينيد به پشت سرتان با هوشياري بنگريد.
*پروژه هايي كه هيچ گاه به مرحله عمل نمي رسند
بررسي تاريخ نشان مي دهد طرح هاي صلحي كه تاكنون ارائه شده است چيزي جز تلاش براي بهره مندي از وضعيت آشفته منطقه، خدمت به منافع اسرائيل، برقراري ارتباطات بيشتر با هدف بهبود وجهه آمريكا و اسرائيل و معرفي آنها به عنوان داعيان صلح و يا برقراري آرامش در جهان ـ به منظور كسب استفاده بيشتر از قضيه فلسطين ـ نبوده است. پروژه نقشه راه تنها ابزاري براي حمله به عراق بوده است كه هدف طراحان آن، آرام كردن اوضاع فلسطين و معرفي كردن آمريكا به عنوان داعيه دار صلح در آستانه حمله به عراق بوده است.
در حال حاضر گروهي از ناظران سياسي از اينكه برقراري سازش در خدمت منافع ملت فلسطين نباشد بيم دارند و گروهي ديگر از آنها سازش سياسي را خاتمه دهنده درگيري كنوني مي دانند. به هر حال چه آنهايي كه بيمناك هستند و چه آنهايي كه اميدوار، در تفاسير خود درباره سازش اوضاع كنوني را در نظر مي گيرند و در اين تحليل ها اساسأ به ضعف عمومي حاكم بر كشورهاي عربي و اسلامي و نيز فلسطين استناد مي كنند. اگر نگاهي گذرا به وضعيت جهان عرب و اسلام داشته باشيم، مي بينيم كه عراق گرفتار و پاره پاره است. لبنان در آستانه جنگ داخلي قرار دارد. مصر از وضعيت نامناسب داخلي رنج مي برد و بسياري از كشورها ترجيح داده اند كه سكوت اختيار كنند. فلسطين نيز از داخل تقسيم شده است.
واقعا عجيب است كه برخي با وجود اين اوضاع معتقدند مي توان به صلح رسيد. خاطر نشان مي كنيم كه اين موضوع (ضعف جهان عرب و اسلام) بخشي از مسائل تأثير گذار در قضيه فلسطين است. ناظران سياسي حق دارند كه وضعيت عربي و اسلامي را ضعيف توصيف كنند ؛ اما لزوما هر ضعفي نمي تواند مسبب برقراري سازش سياسي جديدي باشد.
گروه هاي فلسطيني ملي گرا و اسلام گرا در حال حاضر ضعيف شده اند و براي توضيح بيشتر، دلايلي را بيان مي كنيم كه نشان مي دهد هيچ وقت در وضعيت كنوني سازش سياسي به مرحله اجرا در نمي آيد، زيرا:
الف: در فلسطين : پس از تقسيم بندي هاي به وجود آمده بين فتح و حماس و سيطره حماس بر غزه بسياري از پيش بيني ها حاكي از آن است كه دسته بندي اين چنيني طرف هاي مذاكره كننده فلسطيني را در برابر همتاي اسرائيلي اش تضعيف مي كند و با وجود حالت ضعف مذكور بعيد نيست كه مذاكره كننده فلسطيني بر اثر فشارهاي اسرائيل و فشار داخلي كه انتظار دارند، به نتيجه اي در اين عرصه دست يابد.
وضع كنوني و شكاف هاي موجود در فلسطين اگر چه مردود و نيازمند درمان است ؛ اما مانعي بر سر راه سازش خواهد بود نه زمينه ساز اجراي آن. شايد بپرسيد كه چطور چنين چيزي ممكن است. براي پاسخ به اين پرسش به سطرهاي قبلي اين مقاله باز مي گرديم آنجا كه به اشكالات معاهده صلح كمپ ديويد در سال 1978 اشاره كرديم و گفتيم كه صلح بين دو نظام مصر و رژيم صهيونيستي برقرار شده است نه بين دو ملت. گمان نمي كنم كه آمريكا و نيز رژيم اشغالگر قدس خواهان اين نوع عادي سازي و صلح باشند، اسرائيل در برهه كنوني بيش از هر چيز نيازمند آن است كه در نگاه ملت هاي منطقه به عنوان يك كشور عادي و طبيعي جلوه كند.
مذاكرات در حال حاضر بين ابو مازن و اسرائيل در جريان است. ابو مازن نماينده فلسطينيان است اما او تنها نماينده ملت نيست. انتخابات ژانويه 2006 تأكيدي بر اين مسئله بود كه در صحنه فلسطين رهبران و نمايندگان جديدي نيز وجود دارند و امضاي هر گونه سازش با ابو مازن از نظر سياسي به معناي امضاي توافق نامه صلح ميان فلسطينيان با اشغالگران قدس مي باشد ؛ اما واقعيت امر اين است كه چنين توافقي تنها بين مقامات دو طرف صورت گرفته است. ابو مازن چطور مي تواند دستاوردهاي هر گونه توافقي را در فلسطين به ويژه در غزه بدون موافقت حماس اجرا كند.
ب: در سطح منطقه: ما نمونه دسته بندي هاي جديد را در لبنان نيز شاهد هستيم و تحولاتي در جمهوري مصر در حال رخ دادن است كه نشان دهنده ضعف واقعي است ؛ اما نشان دهنده تغييراتي است كه مي خواهد در آينده رخ دهد. در سايه سيطره حماس بر غزه و حزب الله بر بيروت و وجود مخالفان در بسياري از كشورهاي عربي و در رأس آنها مصر گمان نمي كنم كه حاكمان دور انديش عربي طرح هاي گسترده سازش را با وجودي كه ملت هاي آنها با آن مخالف هستند، بپذيرند ؛ به ويژه در شرايط كنوني كه جايگزين هايي در اين كشورها در حال به دست گرفتن زمام امور هستند و راهي غير از راه سازش را در قبال دشمن صهيونيستي در پيش گرفته اند.
ج: در سطح اسرائيل: احزاب داخلي در حال تغيير و تحول هستند. ليكود دوباره بر سر كار آمده است. كاديما كه شخصيت محور است، مؤسس خود را از دست داده است و به خاطر رسوايي هاي مالي رهبرانش كه بر سر زبان اسرائيلي ها افتاده است، مقبوليت خود را از كف داده است. حزب كار هم در سايه ناكامي هايي كه به خاطر مشاركت در دولت اولمرت متحمل شد، نتوانست به چيزي دست يابد و در پرتو شكست هايي كه دولت اولمرت در جنگ لبنان تا غزه با آن مواجه شد، به حلقه ضعيف تر اين زنجيره تبديل شد.
از اين رو مي توان گفت، در حالي كه برخي معتقدند ضعف به سازش منجر مي شود، برخي بر اين باورند كه امروز موانعي جدي بر سر راه هر گونه سازشي وجود دارد.
*بلال الشوبكي
پاسداشت سي امين «روز قدس» در خبرگزاري فارس