فارابي را به طور كلي بنيانگذار فلسفه اسلامي خواندهاند. اين تعبير دستكم بيانگر آن است كه او به گونهاي منبع و الهامبخش فيلسوفان پس از خودش در عالم اسلامي بوده است.
فلسفه فارابي از سرچشمههاي گوناگوني سيراب شده و هرچند بنمايههاي چندي از فلسفه يوناني بويژه افلاطون و ارسطو برگرفته و در انديشه خويش تفسيرهاي فيلسوفان اسكندريه و نوافلاطونيان را در كار آورده، اما فضا و غايت فلسفه او ديني (اسلامي) است.
بنياد فلسفه سياسي فارابي را بايد در فلسفه نظري و مابعدالطبيعه او جست. عالم از واجبالوجود كامل واحد پديد آمده است و همواره از او فيض ميگيرد. انسان نيز مخلوق خداوند است و هرچند حيات جسماني دارد و در طبيعت زندگي ميكند اما نفس او مجرد از ماده و شوائب آن است و به تعبير فارابي «ميتواند به عالم عقل و فرشتگان راه جويد، معبود خود را تسبيح گويد و از عالمي كه آلوده به محنت و كژي و كاستي نيست فروغ گيرد و آكنده از انوار گردد.»
نفس مجرد آدمي هم قواي ادراكي شامل حس و تخيل و تعقل دارد و هم قوه عمل و خردورزي عملي در تدبير و تمشيت امور زندگي جسمي و اجتماعي، اما همين كه سخن از ادراك و نحوه زندگي عملي به ميان ميآيد بحثهاي دامنهداري درباره درستي و نادرستي ادراك و معرفت انساني و شايست و ناشايست در حيات عملي و اجتماعي مطرح ميشود.
فارابي درخصوص نحوه آفرينش عالم و بسط آن، 2 روند را ارائه مينمايد:
1 ـ سير نزولي و 2 ـ سير صعودي. در سير نزولي، 10 عقل مجرد از ماده يكي پس از ديگري زنجيروار از واجبالوجود صادر ميشوند و تا «عقل فعال» كه واسطه فيض ميان عالم مادي زيرماه و عالم مجرد فوق ماه هستند ادامه مييابد. عقل فعال ـ كه خود از عقول بالاتر از خود و به فرجام از خداوندـ فيض ميگيرد، صورتها، معاني، علوم و به طور كلي كمالات لازم را در خور استعدادهاي عالم مادي به موجودات زيرماه افاضه ميكند.
انسان در اين ميان، همانگونه كه بيان شد، به لحاظ جسماني از ماده تشكيل شده است و لذا صورت خاص خويش و اقتضائات مربوط به آن را دريافت ميكند. اما وجود انسان منحصر به ماده و صور و مستلزمات آن نيست، بلكه نفس انساني مجرد از اين شوائب و محدوديتهاست و توان ادراك معاني و حقايق عالم فوق ماه كه غيرمادي است را دارد. «عقل فعال» كه به لحاظ هستيشناختي واسطه افاضه خير و كمالات وجودي است، علوم و معارف را بر آدميان افاضه ميكند و هر فرد انساني فراخور استعداد و كوشش خويش از حقايق بهرهمند ميشود. اين حقايق هم به معارفي در باب خداشناسي و جهانشناسي مربوط ميشود و هم به معارفي در باب نحوه زندگي عملي، كسب فضيلتها و رسيدن به سعادت راستين.
فارابي غايت زندگي آدمي را رسيدن به سعادت ميداند. سعادت از نظر او با كمال، فضيلت و خير پيوند دارد. خداوند به لحاظ وجود شناختي، خير محض و كاملترين است و از آنجا كه سرچشمه افاضهكننده خير و كمالات است فضيلتها را هم ـ كه خود در زمره كمالات و خيرات هستند ـ به موجودات افاضه ميكند. آدمي به لحاظ شاكله وجودي خود كه نمايشگر و پرورشدهنده عقل نظري و عملي است بايد در راستاي فضيلتهاي عقلي و عملي، زندگي و فعاليت كند. سعادت او در گرو حيات فضيلتمندانه و دانشمدارانه است، منتها اين حيات بايد رو به سوي خير و كمال راستين داشته باشد و از زشتي و گمراهي بپرهيزد.
از اينرو، فارابي يك وظيفه اصلي علم مدني را سعادتشناسي ميداند. «سعادت حقيقي» در آخرت بهدست ميآيد و «سعادت قصوي» خوانده ميشود. فارابي از «سعادت ظني» هم نام ميبرد كه درواقع سعادت راستين نيست، بلكه حداكثر در شكل مثبت خود، ميتواند امور خير مشترك نظير ثروت، لذت، كرامت و حتي جاه و مقام باشد.
اين نوع سعادت اخير البته ميتواند وسيلهاي براي «غايت» ـ سعادت حقيقي ـ باشد و لذا بديهي است كه بايد در چارچوب عقلي و هنجارهاي ديني و اخلاقي ملاحظه شود.
اما فضيلتهاي در پيوند باسعادت كدامند و ويژگيهاي اساسي آنها چيست؟ فارابي چهارگونه فضيلت را برميشمارد: (1) فضايل نظري (2) فضايل فكري (3) فضايل اخلاقي و (4) فضايل عملي. اين فضايل همگي براي رسيدن به سعادت لازمند. فضايل نظري همان دانشهاي اوليه و مبادي معرفتاند. فضايل فكري با فضايل نظري ارتباط نزديكي دارند و حاصل تفكر در باب جهان طبيعي و انسانياند. فضايل اخلاقي ـ كه فارابي آنها را مهمترين ميداند و از آنها به «فضيلت رئيسه» تعبير ميكند ـ زشت و زيباي اعمال انساني را مطرح ميكنند و عقل (نفس ناطقه) آنها را درمييابد.
فضايل عملي مستقيما به زندگي اجتماعي آدميان مربوط ميشوند و هرچند از فضايل پيشگفته مايه ميگيرند، اما منافع، مصالح و خير عمومي را تامين ميكنند و حتي بهطور جزئي به عمل شايسته و دانشمحور در ميان اصناف، صنايع و اقشار گوناگون در نظامهاي سياسي «فاضله» ميپردازند.
فارابي عقل نظري را داراي 3 مرتبه ميداند: (1) عقل هيولاني يا بالقوه (2) عقل بالملكه يا بالفعل و (3) عقل بالستفاد. عقل بالقوه فاقد علوم اوايل و بديهيات عقلي است و مجرد استعداد و قابليت براي انتزاع كليات است، مانند هيولا كه در اتحاد با صور به شكلهاي گوناگون درميآيد.
عقل بالملكه يا بالفعل واجد علوم اوايل و بديهيات است و صور كلي را ادراك ميكند و عقل بالستفاد متصل به عقل فعال است و مستقيما علوم و معارف و صور كلي را از فيض آن دريافت ميكند. فارابي عقل فعال را «روح الامين» يا «روحالقدس» نيز ميخواند. فيلسوف و نبي هردو، معارف خويش را از سرچشمه واحد (عقل فعال) ميگيرند، منتها فيلسوف توسط عقل يا نفس ناطقه و نبي توسط قوه متخيله.
فارابي بيان ميكند كه انساني كه به عقل فعال متصل شده، كاملترين انسان است و شايستگي اين را دارد كه رئيس مدينه فاضله باشد. مدينه فاضله، دانش محور و فضيلتمدار است و كاركرد اساسي آن اين است كه فضايي را فراهم آورد تا ساكنان آن از طريق تعاون، مشاركت صحيح و پرورش حيات فضيلتمندانه و خردورزانه رو به سوي سعادت زندگي كنند. زندگي اجتماعي آدميان حاصل بسط عقل عملي و اختيار ايشان در پيوند با عقل نظري است و فارابي معتقد است اگر قرار است جامعه انساني گذاري براي رسيدن به سعادت راستين كه همانا شناخت خداوند و وجود متعالي است باشد بنابراين بايد ضوابط و مقرراتي را رعايت كند و قوانيني را وضع كند كه هم راه سعادت را هموار كند و هم مانع انحرافات، گمراهيها و آفات باشد.
اين فضا را حكمت و خردورزي و دينمداري فراهم ميكنند. عقل و وحي سرچشمه واحدي دارند هرچند بيانات آنها، از آنجا كه از 2 مسير قوه ناطقه و قوه متخيله انسان كامل تجلي مييابد، ميتواند با ظهورات گوناگون به نظر برسد، اما به فرجام اعطاي علوم و معارف و نحوه صحيح زندگي اخلاقي، سياسي و مدني ميانجامند. بنابراين، علم مدني و سياسي چنين جامعهاي نميتواند به فلسفه نظري، الهيات و فقه بياعتنا باشد. ساكنان شهر فضيلت محور، خود را از بديها، زشتيها و نادانيها ميپيرايند و وجود خويش را براي كسب معارف و فضايل فكري و اخلاقي متحول ميكنند و آماده نگاه ميدارند. چنين جامعهاي نميتواند بيآن كه فضاي فرهنگي لازم را فراهم كرده باشد ساكنانش را به دانش و فضيلت دعوت و هدايت كند. از اين رو، حاكميت سياسي، به نظر فارابي، بايد خود اهل دانش و فضيلت باشد و اقتدار خويش را پشتوانه پرورش جامعهاي فضيلتمند، خردورز و دينمدار قرار دهد.
فارابي رئيس مدينه را «فيلسوف»، «نبي»، «امام» و... خوانده است. او به عقل فعال متصل است و معارف را از اين رهگذر درمييابد و در اداره جامعه انساني در كار ميآورد؛ تعليمات و خطوط را بيان ميكند و غرض و مقصود اصلياش در اعمال حاكميت و تدبير مدن، به سعادت رساندن خود و اهل مدينه است. در نبود رئيس اول مذكور، رئيس سنت، وظايفي مشابه را به عهده دارد منتها او در چارچوب سنتي حركت و فعاليت ميكند كه رئيس اول به معناي پيشگفته طراحي كرده و ساخته است چراكه رئيس سنت، خود كاملا به عقل فعال متصل نيست.
از آنچه فارابي درخصوص حكمت، فلسفه و دين بيان ميكند، به نظر ميرسد منظور اين نيست كه تعاليم و آموزهها چنان بر ذهن ساكنان مدينه تحميل ميشود كه قدرت تفكر و طرح ايدههاي تازه را از آنها ميستاند، چراكه در اين صورت، ديگر شهر فارابي، شهر فضيلت و خردورزي نخواهد بود. فعاليت عقلاني مستلزم تعقل، تفكر و توان ارائه آنها به ديگر متفكران در زمينهاي حكمتپرور است. فارابي در فصل بيست و هشتم كتاب فصول منتزعه بيان ميكند كه كمال راستين و نخستين آن است كه آدمي همه كمالات را به كار گيرد. نه آن كه فقط داراي كمالاتي باشد بيآن كه آنها را به كار ببندد و معناي كمال آن است كه پديدآورنده اعمال واكنشهاي با فضيلت باشد، همان گونه كه كمال نويسنده در اين است كه نويسندگي كند يا كمال پزشك در اين است كه درمانهاي پزشكي پديد آورد نه آن كه فقط پزشكي را آموخته باشد.
بنابراين، كمال متفكر و حكيم اين خواهد بود كه خردورزي كند و انديشههاي خويش را به جامعه خردورزان ارائه نمايد، منتها اين روند بايد به گونهاي باشد كه موجب آشوب و انحراف در مدينه نشود و آن را از كمال و سعادت باز ندارد. فارابي در همان فصل (بيست و هشت) توضيح ميدهد كه پرورش جامعهاي كه غايت اصلي آن حركت به سوي سعادت است مستلزم همكاري و همياري اعضاي آن است. او تاكيد ميكند كه ساكنان شهر دانش و فضيلت بايد به كسب همه فضايل و كمالات فلسفي، علمي، فكري و اخلاقي اهتمام ورزند و رسيدن به چنين كمالاتي اساسا در زندگي اجتماعي امكانپذير است و اشاره ميكند كه جوامعي كه صرفا خوشيها و لذتها را هدف خود قرار دادهاند اصلا يا نيازمند فضيلت نيستند يا حتي يك فضيلت آنها را كفايت ميكند.
اين همكاري و همياري، مشاركت مثبت و منفي را در چارچوب هنجارهاي عقلي و ديني ميطلبد. اعضاي شهر دانش و فضيلت، هم يكديگر را به دانشها و فضايل ترغيب، تشويق و كمك ميكنند و هم كژيها و ناراستيها و انحرافات را به طور شايسته به يكديگر گوشزد مينمايند و مصلح و احياگر كار خويشاند، سعادت را برترين مطلوب ميشناسند و ميدانند كه زندگي در شهر دانش و فضيلت، خود راهي است به سوي سعادت اخروي.
كامران قرهگزلي / جام جم