ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 8 مرداد 1403
دوشنبه 8 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 12 شهريور 1392     |     کد : 58895

چهارشنبه 13شهريور 1392 -27شوال 1434 -4سپتامبر 2013

حدود چهل سال قبل در تاريخ 29/12/ 1338 ش. فرمان شفاهي تاسيس...

سالروز تصويب اساسنامة دانشگاه ملّي ايران (دانشگاه شهيد بهشتي)
حدود چهل سال قبل در تاريخ 29/12/ 1338 ش. فرمان شفاهي تاسيس دانشگاه ملي ايران، صادر شد. اساسنامه دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی فعلی‌) در تاریخ ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۳۹ در نهصد و نود و هشتمین جلسه شورای عالی فرهنگ به تصویب رسید. دانشگاه ملی ایران در سال ۱۳۳۹-۱۳۴۰ با دو دانشکده بانک‌داری، علوم مالی و اقتصادی و دانشکده معماری کار خود را آغاز کرد. دانشگاه رسماً در 25/11/ 1339 افتتاح شد هرچند پذيرش دانشجو عملا ً حدود چهارماه قبل از آن انجام گرفته بود. 32 نفر عضو هيات علمي در مرتبه هاي گوناگون علمي، 120 نفر دانشجو در دانشكده معماري، 54 نفر دانشجو در دانشكده بانكداري، علوم مالي و اقتصادي و تعداد محدودي كارمند در ساختمان‌هاي استيجاري آغازگر اين راه بوده اند .
در طول چهل سال گذشته فعاليت‌هاي اين نهاد علمي همواره تحت عنوان دانشگاه جريان داشته و مراحل رشد وتحول آن به مدت بيست و سه سال با نام دانشگاه ملي ايران و هفده سال با نام دانشگاه شهيد بهشتي ادامه يافته است .
برخي از حوادث مهم و موفقيت‌هاي دانشگاه که مي‌تواند ما را در شناسائي رشد و شناخت جايگاه كنوني آن ، به قضاوتي روشن‌تر رهنمون سازد، عبارت است از:
- تربيت بيش از چهل هزار نفر دانش آموخته در مقاطع كارداني، كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتري تخصصي كه تعدادي از ايشان در مراكز بزرگ علمي داخلي وخارجي موفقيت‌هاي زيادي كسب كرده اند و تعداد كثيري هم از ايشان در خدمت برنامه هاي توسعه كشور و پيشبرد اهداف آن مي باشند .
- انتشار بيش از 400 عنوان كتاب علمي در مركز چاپ و انتشارات دانشگاه و بيش از همين تعداد عنوان كتاب دانشگاهي و علمي در ساير مراكز انتشاراتي بعنوان محصول و برآيند كيفي استادان و پژوهشگران دانشگاه به طور متوسط انتشار يك كتاب در هر پانزده روز را نشان مي‌دهد.
- انجام صدها طرح پژوهشي اعم از بنيادي و كاربردي
- برگزاري دهها همايش علمي و ارائه صدها سخنراني و مقاله علمي در نشريات معتبر داخلي و خارجي.
- ایجاد دانشکده ها، پژوهشکده ها و مراکز تحقیقاتی جدید
- رشد كمي و كيفي تحصيلات تكميلي: افزايش دوره هاي تكميلي از سه دوره كارشناسي ارشد در سال 1358 به 57 دوره كارشناسي ارشد و 29 دوره دكتري

امروز 13 شهریور ؛ روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی (ره) می‌باشد که به همین مناسبت بعض مطالب پراکنده را گردآوري و تنظیم کرده ام که به خوانندگان عزیز اعتدال تقدیم می کنم
يك اعتراف
قبل از هرچيز بايد اعتراف كنم، كه از چون مني سخن گفتن از مقام بلند دانشمندان بزرگي چون «ابوريحان بيروني» و آثار عميق علمي او، ساخته نيست. زيرا سخن به درستي گفتن در اين ميدان به آگاهي‏هاي فراوان و فرصت بسيار براي مراجعه به منابع و آثار او نياز دارد، چنانكه برخي از دانشمندان ايراني و غير ايراني كتب مفصلي درباره شخصيت اين مسلمان نابغه و دانشمند كم نظير به رشته تحرير در آورده‏اند و دهخدا در جلد دوم «لغت نامه» معروف خود، برخلاف رويه او در معرفي ساير بزرگان، 24 صفحه را به شرح زندگي «ابوريحان» و بررسي آثار علمي او اختصاص داده.
دوران كودكي
ابوریحان بیرونی در سال 362 ﻫ . ق در شهر بیرون ( شمال خوارزم ) بدنیا آمد . وی به خانواده ای گمنام عادی تعلق داشت و از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاع چندانی در دست نیست تا بتوان عوامل مؤثر در چگونگی شکل گیری تفکر وی را شناخت.
معروفترين آثار علمي ابوريحان
برخي از آثار وي كه به زبان فارسي هم ترجمه شده، عبارت است از:
1 - آثار الباقية من القرون الخالية. 2 - كتاب في استيعاب الوجوه الممكنة في صنعة الاسطرلاب. 3 -حكاية آلالة، المسماة بالسدس الفخري. 4 - تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن. 5 - مقالة في النسب التي بين الفزات و الجواهر في الحجم. 6 - افراد المقال في امر الظلال. 7 - استخراج الاوتار في الدائرة. 8 - التفهيم لاوائل صناعة التنجيم. 9 - تحقيق ما للنهد... 10 - قرة الزيجات. 11 - قانون المسعودي. 12 - تمهيد المستقر لتحقيق الممر. 13 - الجماهر في معرفة الجواهر. 14 - كتاب الصيد نه في الطب.
ابوريحان در آثار علامه شهيد استاد مرتضي مطهري
پایبندی به مبانی اسلام
ابوريحان به مبانى اسلامى سخت معتقد و پابند بوده است. در نوشته‏هاى خود عموماً مانند يك مؤمن واقعى از دين مقدس اسلام ياد مى‏كند و به تناسب، آيات كريمه قرآن را مى‏آورد. او مخصوصاً احساسات ضد شعوبيگرى داشت و در برخى نوشته‏هاى خود سخت از شعوبيگرى اظهار تنفر مى‏نمايد . ابوريحان به احتمال زياد شيعه بوده است. (1)
هر کسی ابوریحان را نمی شناسد
حاج شيخ عباس قمى، مثلًا مجلسى را مى‏شناسد آنچنان كه هست اما ابوريحان بيرونى را كه حاج شيخ عباس قمى نمى‏شناسد و نمى‏تواند هم بشناسد. در نتيجه وقتى كتاب الكُنى‏ و الالقاب حاج شيخ عباس را مى‏خوانيم، به مجلسى برسيم مى‏بينيم چهارصفحه درباره‏اش بحث كرده با القاب خيلى زياد، به ابوريحان بيرونى برسيم مى‏بينيم چهارسطر نوشته. اگر ما از جاى ديگر اطلاع نداشته باشيم مى‏گوييم اين ابوريحان بيرونى كسى نبوده، غافل از اينكه نويسنده كسى است كه مجلسى را مى‏شناخته و به او علاقه‏مند بوده و ارادت داشته است، هيچ هم دروغ نگفته، هرچه كه راجع به فضيلت او سراغ داشته نوشته، ولى ابوريحان را نمى‏شناخته، علاقه‏اى هم به او نداشته و شرح حال او را طرداً للباب نوشته است.(2)
پشتکار در تحصیل علم
مى‏گويند ابوريحان بيرونى در پشتكار داشتن در تحصيل علم، عجيب بوده است.
بسيار مرد دانشمندى بوده. از جمله نوابغ بشريت است و مرد بسيار مسلمان و متدينى هم هست. ابوريحان مريض بود به آن مرضى كه از دنيا رفت. در حال احتضار بود. همسايه‏اى داشت كه از فقها بود. وقتى ديد كه ابوريحان مريض است به عيادت او رفت. ابوريحان در بستر افتاده بود ولى هوشش بجا بود. تا چشمش به آن فقيه افتاد، يك مسئله فقهى را در باب ارث از او سؤال كرد (با اينكه ابوريحان در فقه تخصصى نداشته و در رياضيات و جامعه شناسى و فلسفه تخصص داشته و نيز منجم فوق العاده‏اى بوده است). مرد فقيه از او سؤال كرد كه در اين موقعيت چه وقت مسئله پرسيدن است؟! ابوريحان گفت: من مى‏دانم كه در حال احتضارم، ولى آيا بميرم و بدانم بهتر است يا بميرم و ندانم؟ بالاخره خواهم مرد، پس بدانم و بميرم بهتر است. (خود دانش براى انسان يك كمالى است.) آن فقيه جواب آن مسئله را داد و مى‏گويد: هنوز به خانه خود نرسيده بودم كه صداى گريه و ناله از منزل ابوريحان برخاست، گفتند ابوريحان وفات كرد.(3)
پرسشهاى فلسفى ابوريحان از بوعلى‏
اكنون كه بناست هزاره حكيم و رياضى‏دان نابغه اسلامى ابوريحان بيرونى برپا گردد، فرصتى است براى اينكه برخى مسائل فلسفى كه بين او و فيلسوف و نابغه ديگر اسلامى معاصرش ابوعلى سينا مورد سؤال و جواب واقع شده است تجزيه و تحليل شود و تا حد امكان سابقه آن مسائل پيش از آنكه وارد جهان اسلام گردد و تحولات و تطورات آنها در دوره اسلامى بررسى شود و به اين بهانه و از اين زاويه نگاهى به فلسفه ناشناخته اسلامى افكنده شود.
ابوريحان خود اجمالًا در الاثارالباقية از مذاكراتى كه بين او و بوعلى صورت گرفته ياد كرده است. ابوريحان آنجا كه درباره ماههاى رومى بحث مى‏كند به ماه ششم، ماه «آذار» مى‏رسد و به مناسبتى از كره آتش بحث مى‏كند كه طبق عقيده قدما در زير فلك قمر واقع است؛ مى‏گويد:
« بر خلاف آنچه قدما گفته‏اند آتشى كه در زير فلك قمر واقع است نه اصيل است و نه كروى الشكل، آنچه آنها آن را «كره آتش» مى‏نامند جز هواى داغ و ملتهب- كه در اثر برخورد با كره قمر كه به سرعت در حركت است داغ و ملتهب مى‏شود- نيست و به همين دليل كروى‏الشكل نيست، زيرا حركتهاى قسمتهاى مختلف فلك متفاوت است، هر چه به طرف قطبين نزديك‏تر مى‏شود كندتر است و در قطبين به صفر مى‏رسد، و هر چه به دايره معدّل النهار و محاذات خط استوا نزديكتر مى‏شود سريع‏تر مى‏گردد و طبعاً تأثيرش در ملتهب ساختن قسمت بيشترى از هوا فزونى مى‏گيرد، بنابر اين شكل آتش واقع در زير فلك قمر شبيه يك موجود هلالى شكل است كه بر «وتر» خودش بچرخد، پس كره آتش (و قهراً كره هوا نيز) بر خلاف آنچه قدما گفته‏اند واقعاً كره نيست»
آنگاه مى‏گويد: «من اين مطلب را در جاى مناسب‏تر از اين كتاب بيان كرده‏ام خصوصاً در مذاكراتى كه بين من و جوان فاضل ابوعلى حسين بن عبداللّه بن سينا جريان يافت.»
از نظر اهل تحقيق و تتبع مسائلى كه قطعى و مسلّم است ميان ابوريحان و بوعلى رد وبدل شده هجده مسأله است و در همه آنها سؤالات از طرف ابوريحان طرح شده و بوعلى بدانها پاسخ گفته است‏ (4)
مقام فلسفى ابوريحان‏
از ابوريحان اثر فلسفى قابل توجهى كه بدان وسيله بتوان به مقام فلسفى‏اش پى برد باقى نمانده است. ابوريحان خود فهرست تأليفاتش را داده است، در آنها اثر فلسفى قابل توجهى ديده نمى‏شود و آنچه هم بوده ناياب است و از دست رفته است. بعلاوه ظاهراً ابوريحان برخلاف بوعلى حوزه‏اى نداشته و شاگردانى تربيت نكرده است تا از راه شاگردان بتوان اطلاعاتى در اين زمينه كسب كرد. آنچه از ابوريحان در زمينه‏هاى فلسفى باقى مانده اشاراتى است كه در ضمن كتبش مانند الاثار الباقيه و تحقيق ماللهند به مسائل فلسفى و آراء فلاسفه كرده است و ديگر، سؤالاتى است كه از بوعلى درباره برخى مسائل كرده و پاسخ آنها را خواسته است.
نداشتن هيچ اثر فلسفى سبب شده كه برخى اساساً او را فيلسوف ندانند و دخالت او را در مسائل فلسفى بيجا و ناروا تلقى كنند. شهرزورى در كنز الحكمه و بيهقى در تتمه صوان الحكمه صريحاً مى‏گويند: «او در مسائل فلسفى وارد نبوده و نمى‏بايست در اين مسائل دخالت مى‏كرد»
ولى در عصر ما گروهى به نقطه مقابل فكر مى‏كنند. اينها ابوريحان را فيلسوفى مى‏دانند كه از معاصران خود پيشرفته‏تر بوده است، زيرا ديگران پابند فلسفه ارسطويى بوده‏اند اما فلسفه ارسطويى ابوريحان را قانع نمى‏كرده است و به همين‏ دليل در مقام ايراد و اعتراض بر ارسطو كه احدى جرأت و شهامت آن را نداشته است بر آمده است.گرچه نظر امثال شهرزورى نوعى جفاكارى است ولى ادعاى اينكه ابوريحان از فيلسوفان عصر خويش پيشرفته‏تر بوده و جلوتر گام برمى‏داشته است نوعى گزافه‏گويى و سطحى نگرى است. صرف اينكه كسى در برابر ارسطو كه فلسفه‏اش حاكم بر آن عصر بوده چهره «معترض» به خود بگيرد، دليل پيشرفته‏تر بودن نمى‏شود، بايد ديد اعتراضات در چه سطح است؟ آيا واقعاً بنيادى است و با مقياسهاى عالى‏ترى كه بعداً در فلسفه پيدا شده است منطبق تر است؟ و يا در همان سطح و احياناً پايين‏تر است؟ اعتراضات ابوريحان غالباً بر اساس همان اصولى است كه ديگران هم قبول داشته‏اند، و پاسخهاى بوعلى نيز بر همان اصول است و غالباً از نظر آن اصول كافى و قانع كننده است.اعتراض به ارسطو منحصر به ابوريحان نيست‏ (5)
ابوريحان يا بوعلى؟
بوعلى در گذشته از ابوريحان شناخته‏تر بود، به طورى كه به صورت يك «غول فكرى» و يك شخصيت افسانه‏اى در ميان ما در آمده بود. ولى ابوريحان تدريجا شناخته مى‏شود. در اين كار، شرق شناسان پيشقدم بوده‏اند. برخى از شرق شناسان ابوريحان را بزرگ‏ترين شخصيت علمى جهان اسلام و لااقل بزرگ‏ترين شخصيت علمى عصر خودش مى‏دانند و او را بر بوعلى مقدم مى‏شمارند.
مقايسه ميان اين دو شخصيت بزرگ كار آسانى و بلكه كار صحيحى نيست زيرا اين دو شخصيت در يك ميدان مركب نرانده‏اند، رشته تخصصى هر يك با ديگرى متفاوت است.
در مقايسه ابوريحان و بوعلى همان را بايد گفت كه امير المؤمنين على (عليه السلام) در پاسخ كسانى كه نظر ايشان را درباره شعراى جاهليت خواستند اظهار داشتند. ايشان در پاسخ آن افراد گفتند: « اين قوم در يك ميدان اسب نرانده‏اند، هر كدام در نوعى از شعر تخصص دارند.» بعلاوه، مقايسه ميان اينچنين دو شخصيت، موقوف به اين است كه مقايسه كننده هم ابوريحان را به درستى بشناسد و هم بوعلى را. من گمان نمى‏كنم چنين شخصى وجود داشته باشد. در گذشته نيز شايد افراد معدودى نظير خواجه نصير الدين طوسى بوده‏اند كه واقعاً مى‏توانسته‏اند هم ابوريحان را به درستى بشناسند و هم بو على را، هم به افكار و انديشه‏هاى ابوريحان احاطه يابند و هم به انديشه‏هاى بوعلى؛ اما اينكه آنها عملًا روى هر دو نفر كار كرده‏اند يا نه، محل ترديد است. كسانى كه امروز مقايسه مى‏كنند، يا ابوريحان را نمى‏شناسند و يا بوعلى را و يا هيچكدام را.
غالباً مى‏پندارند كه اگر ابوريحان ناشناخته است بوعلى كه اين همه بر سر زبانها بوده و كنگره‏ها برايش تشكيل داده‏اند ديگر نقطه ناشناخته ندارد، در صورتى كه بوعلى نيز ناشناخته است. اين بنده كه يك كار عمده‏اش تحقيق در منطق و فلسفه بوعلى است، مجهولاتى در منطق و فلسفه بوعلى دارد، اگر كسى را بيابد كه واقعاً منطق و فلسفه بوعلى را مى‏شناسد حاضر است با نهايت فروتنى از محضرش بهره‏مند گردد.
تفاوت هاي بوعلي و ابو ريحان
تخصص بوعلى در منطق و حكمت الهى و حكمت طبيعى و طب است، در ساير علوم زمان خويش نيز از ادبيات و فقه و نجوم و موسيقى و غيره وارد بوده و احياناً در بعضى، مانند لغت عرب، شايد متخصص بوده است. اما تخصص ابوريحان در رياضيات و نجوم و تاريخ و جغرافيا و شناخت اديان و عقايد ملل است؛ بعلاوه چند زبان مى‏دانسته كه بوعلى نمى‏دانسته است، و به ساير علوم زمان خويش نيز وارد بوده است.
تفاوت ديگر اينكه ابوريحان از بوعلى موفق‏تر بوده است؛ اولًا عمرش به حدود هشتاد سال رسيده و ثانياً از يك زندگى آرام و بى‏دغدغه و به اصطلاح «طلبگى» برخوردار بوده، شواغل و موانع نداشته است. مى‏گويند در همه ايام سال فقط دو روز تعطيل داشته و باقى همه مشغول تحقيق بوده است. اما بوعلى برعكس او بوده است؛ اولًا در سن 54 سالگى و حداكثر در 64 سالگى درگذشته است، ثانياً زندگى پرماجرا و مشغله‏اى داشته است. متأسفانه بسيارى از اوقاتش صرف سياست و وزارت شد. خود از مشاغل زياد و نداشتن وقت شكايت مى‏كند. ابو عبيد جوزجانى، شاگرد معروف بوعلى، كه شرح زندگى بوعلى را نقل كرده است، مى‏گويد: «بوعلى در هنگام تأليف شفا، نظر به اينكه روزها هيچ وقت نداشت، فقط شبها ما به حضورش مى‏رفتيم و او به اين كار مى‏پرداخت» (6)
وفات ابوريحان
ابوريحان بيروني دانشمند بزرگ و رياضيدان كم نظير مسلمان قرن چهارم و پنجم هجري، در آخر عمر طولاني و پر بركت خود، كه بيش از هشتاد سال بوده، پي از يك زندگي سراسر افتخار و شرافت، با به جاي گذاشتن كتابهاي علمي كم نظير، در «غزنه» بعد از سال 442 هجري، زندگي را بدرود گفته است.
منبع:
1 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏14 ص 479
2 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏15 ص 124
3 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏21 ص 269
4 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏13 ص 75
5 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏13 ص 81
6 - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏13 ص 84 



نوشته شده در   سه شنبه 12 شهريور 1392  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode