ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392     |     کد : 53054

تاثير اختلافات حل نشده والدين بر بچه ها/ ایجاد مشکل در روابط بزرگسالی

بچه ها صرفا تحت تاثير روابط تنش زا يا ناراحت كننده قرار نمي گيرند، بلكه روابط خوب هم آنها را تحت تاثير قرار مي دهد.


بچه ها صرفا تحت تاثير روابط تنش زا يا ناراحت كننده قرار نمي گيرند، بلكه روابط خوب هم آنها را تحت تاثير قرار مي دهد. وقتي پدر و مادر بتوانند نسبت به يكديگر ابراز محبت واحترام كرده و با تفاوت ها به نحو سازنده اي كنار بيايند، لطف بزرگي در حق بچه هاي خود كرده اند.به گزارش خبرگزاری مهر، بچه ها نسبت به اختلاف هاي حل نشده بين پدر و مادر به شدت حساس بوده و ياد مي گيرند به طور خاصي عمل كنند كه نگذارند مشاجره اي كه كل خانواده را تهديد مي كند، رخ مي دهد. طرق مختلف عكس العمل بچه ها نسبت به تنش هاي بين پدر و مادر يكي از مهمترين يافته هاي روان درماني خانواده است. واقعا جاي تعجب دارد كه بچه ها تا اين حد رفتار و شخصيت خود را طوري تطبيق مي دهند كه خلا خانواده شان را پر كنند يا اعضاي خانواده را دور هم نگه دارند. معمولا والدين آخرين كساني هستند كه به اين موضوع پي مي برند.

وقتي پدر و مادر در عدم تعادل عاطفي به سر مي برند، بچه ها احساس ناراحتي و ترس مي كنند و براي بازگرداندن آرامش مجدد به خانواده هر كاري كه بتوانند انجام مي دهند و احتمالا بچه ها به طور مستقيم به والدينشان التماس مي كنند كه دست از دعوا بر دارند. اگر با اين روش به نتيجه نرسند، احتمالا با خراب كردن چيزي يا دعوا كردن با برادر يا خواهر كوچك تر سعي مي كنند حواس پدر و مادر را پرت كنند وپدر ومادر با اين كار دست از دعوا كشيده و به دعواي بچه ها رسيدگي مي كنند.

معمولا ممكن است اين گونه بچه ها در مدرسه و با دوستانش با نشاط و اجتما عي باشند و شايد فقط در حضور خانواده اين رفتار از او سر بزند. اين مثال نمونه بچه اي است كه مي داند چه وقت و چگونه طوري رفتار كند كه تنش هاي خانواده را از بين ببرد با اين حال هنوز مي تواند خود واقعي اش را نشان دهد. با اين وجود در ساير موارد، نياز بچه به منظور ايفاي اين نقش خاص براي خانواده باعث مي شود او خود حقيقي اش را سركوب كرده و كسي بشود كه براي ادامه حيات عاطفي خانواده به وجود او نياز است.

در اين خانواده ها، بچه ها و ظايف قابل پيش بيني اي را بر عهده مي گيرند، بنابراين شايد يكي خيلي و ظيفه شناس ولي ديگري يك كودك لوده و مسئله دار شود. كودك مسئله دار شايد آنقدر جدي نقش بازي كند كه كل خانواده را به چالش بكشد. با اين حال همه بچه ها مسائل پوشيده اي دارند و در مقابل چيزهايي كه از زندگي زناشويي والدين فرا گرفته اند آسيب پذير هستند. براي پدر و مادر خيلي سخت است كه بفهمند بچه اي كه خيلي وظيفه شناس يا كامل است شايد در واقع خيلي مضطرب و مشوش باشد. در بيشتر موارد اين مسائل عاطفي تا زماني كه بچه ها تقريبا بزرگ نشده اند نمايان نيست و باز هم جاي تعجبي ندارد كه اين بچه ها وقتي ازدواج مي كنند با همان مسائل درگير بوده تا فعاليت هايي را كه در زندگي خانوادگي دوران كودكي خود با آن روبه رو بوده اند تكرار كنند.

مشاجره تنها زمينه اي نيست كه براي بچه ها مشكل درست مي كند. در بعضي خانواده ها، اضطراب در حدي است كه باعث اختلال رشد رواني بچه ها مي شود. در بيشتر مواقع اين اضطراب ناشي از ترس طرد شدن و تنها ماندن است كه سبب مي شود افراد به طرق ناسالمي خود را به ديگران بچسبانند و گرفتار شوند. در چنين خانواده اي افراد احتمالا از ترس اينكه مبادا تفاوت و تعارض منجر به قطع رابطه نزديك شود، از آن خودداري مي كنند.

از آنجا كه عصبانيت غيرقابل تحمل است، بچه ها احساساتشان را در خود مي ريزند و اين امر منجر به مشكلات عاطفي و روان تني مي شود. بچه هايي كه در جوي بزرگ مي شوند كه تشويش در آن نهفته است غالبا به شخص مضطربي تبديل مي شوند و براي احساس آرامش، نزديكي مفرطي را نسبت به بزرگ تر ها جست وجو مي كنند. از آنجا كه نياز والدين براي پيوستگي با دلبستگي آنها به بچه هاي خود، ارضا مي شود بنابراين كمتر پيش مي آيد كه از كوشش هاي بچه هاي خود در راستاي مستقل شدن يا برقراري رابطه اجتماعي با همسن و سالان يا ساير افراد غير از اعضاي خانواده حمايت كنند. از اين رو اين احساس نهفته اضطرابي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود و همزمان با وابسته كردن بچه ها و والدينشان به خانواده و ديگران براي آنها مشكل درست مي كند.

بچه ها صرفا تحت تاثير روابط تنش زا يا ناراحت كننده قرار نمي گيرند بلكه روابط خوب هم آنها را تحت تاثير قرار مي دهد. وقتي پدر و مادر بتوانند نسبت به يكديگر ابراز محبت واحترام كرده و با تفاوت ها به نحو سازنده اي كنار بيايند، لطف بزرگي در حق بچه هاي خود كرده اند. در این شرایط بچه ها محيط آرامي در اختيار دارند كه مي توانند در آن، روي مسائل خودشان تمركز كنند نه اينكه بار مشكلات والدين را به دوش بكشند.

بچه هاي اين گونه خانواده ها الگوي بسيار خوبي دارند ولي از اين مهمتر آن است كه طرحواره دروني اي كه آنها از ازدواج خلق مي كنند سرشار از عقايد و انتظارات مثبت است. به نظر آنها ازدواج محيطي را فراهم مي آورد كه در آن هواي يكديگر را دارند و از بودن با هم لذت برده و مي دانند كه چگونه مشكلات را حل كنند. در مقابل بچه هايي كه متعلق به خانواده هايي هستند كه در آن اختلاف زناشويي وجود دارد، تجربه كاملا متفاوتي دارند. آنها شانس اولويت هاي خود را ندارند و مسئوليت هاي ناحقي بر گردنشان مي افتد. تماس آنها با پدر و مادري كه يكديگر را حمايت نكرده و رفتار محبت آميزي نداشته اند باعث مي شود آنها به اين باور بر سند كه ازدواج نه توام با امنيت است نه راحت و اين شك را در آنها بوجود مي آورد كه آيا اصلا مي توان به ديگران اعتماد كرد يا خير.

اين بچه ها وقتي مي بينند كه يكي از والدين ديگري را خوار و حقير كرده به او ناسزا مي گويد در شرايط متعارضي قرار مي گيرند كه نمي توانند از هيچ يك از والدين همانند سازي مثبتي را انجام دهند. اين مساله به اين جا ختم نمي شود كه اين بچه ها در نوجواني با مشكلاتي در اعتماد به نفس، افسردگي و عصبانيت شديد دست به گريبان شوند بلكه مي توان پيش بيني كرد آنها مشكلاتي در روابط دوران بزرگسالي خود خواهند داشت.




نوشته شده در   سه شنبه 10 ارديبهشت 1392  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode