جام جم آنلاين: جايگاه ادبيات پارسي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران كجاست؟ طرح اين پرسش از آن جهت نيست كه بار ديگر مته به خشخاش غلطهاي ويرايشي خبرنويسان، يا غلطخواني و درشتگويي مجريان، گويندگان، برنامهسازان و بازيگران اين رسانه سراسري گذاشته شود.
اگر بخواهيم پرسش را دقيقتر مطرح كنيم بايد بپرسيم: جايگاه ادبيات داستاني ايرانزمين و شاهكارهاي آن ـ از ادبيات كهن بگيريد تا معاصر ـ در صدا و سيماي جمهوري اسلامي كجاست؟
بر كسي پوشيده نيست كه خانوادههاي ايراني ساعتهاي بسياري را به تماشاي سريالها و مجموعههاي داستاني تلويزيوني مينشينند.
سريالها، عاشقانه باشند يا تاريخي، براساس شخصيتهاي افسانهاي ساخته شده باشند يا قهرمانان ملي كشورهاي آسياي شرقي، آن چنان در جلبنظر مخاطب موفق عمل كردهاند كه رقيبان نيز از آن رو كه از غافله عقب نمانند بيش از همه تلاش كردهاند در اين حوزه آستين بالا زدهاند.
جداي از اهميت جايگزيني قهرمانان ساختگي كشورهاي آسياي شرقي با قهرمانان ملي كه دستمايه سخن جامعهشناسان و فرهنگشناسان بايد باشد، نكته آنجاست كه اتفاقا ادبيات داستاني ايران زمين بيشترين ظرفيت را براي ساخت همين ژانر يعني مجموعههاي تلويزيوني داراست.
نگارنده براي اين مدعا دلايل گوناگوني دارد. يكي جايگاه ويژه نوع ادبي «حكايت» در ادبيات داستاني پارسي است. يكي از بهترين نمونههاي مجموعه حكايت را در زبان فارسي ميتوان در هزار و يك شب ديد.
از جامعالحكايات گرفته تا روضهالعقول، از مرزباننامه تا حتي كتبي تاريخي همچون سيرالملوك خواجه نظامالملك سرشار از حكايتهاي خواندني و ديدني است.
صفت «ديدني» را به سهو براي حكايت، آن هم در كتب قديمي كه قاعدتا خواندني هستند و نه ديدني، به كار نبردم.
حكايات ادب فارسي بويژه در كتبي همچون جامعالحكايات سرشار از ايماژ و تصويرسازيهاي بكر و ويژگيهاي سينمايي است تا به آن حد كه گاه خواننده آشنا به شگردهاي داستاننويسي امروز را به شگفتي واميدارد و آوردن نمونه، از جهت بسياري آنها و دشواري برگزيدن يكيشان و نيز از جهت مجال كوتاه اين سخن، جايگاه بايسته خود را خواهان است.
زماني كه حيوانات شخصيتهاي حكايتاند، مانند انسانها سخن ميگويند و احساسات انساني از خود نشان ميدهند. حكايتها معمولا طوري نوشته ميشوند كه خواننده بسادگي آنها را درك كند.
ادبياتي كه در حكايتها به كار برده ميشود، ادبيات تعليمي مينامند و با در نظر داشتن اين ويژگيها و با توجه به استقبال كودكان از مجموعههاي كارتوني همچون پورياي ولي، جاي شگفتي دارد كه برنامهسازان و نويسندگان سيماي سراسري ايران از مجموعه حكايتهاي نماديني همچون كليله و دمنه و مرزبان نامه غافل بمانند كه در جذابيت آنها براي بزرگ و كوچك ترديد نيست.
ويژگيها و تواناييهاي سينمايي ادبيات پارسي تنها در ادبيات داستاني و آن هم نوع ادبي حكايت يافت نميشود.
حتي آثار تاريخي ـ ادبي مستندي همچون تاريخ بيهقي آنچنان از ويژگيهاي سينمايي در همه ابعاد لازم سرشارند كه شايد خواندنشان براي نويسندگان سيما حتي جنبه آموزشي جدي نيز داشته باشد.
اگر حكايت را الگو و منبع درخوري براي آثار اپيزوديك و مجموعهها بدانيم، گنجينه حماسهها و داستانهاي كهن پارسي همچون شاهنامه، پنجگنجنظامي، ويس و رامين و آثار متعدد ديگر، منبعي بسيار غني براي ساخت ساعتها و ساعتها فيلمهاي سينمايي اسطورهاي، تاريخي و حماسي هستند.
به اينها زندگي بزرگمردان تاريخ ايران زمين را نيز بيفزاييد كه جايشان در مجموعهها و فيلمهاي تلويزيوني ايران خالي است.
دلسردي علاقهمندان ادبيات فارسي از ناديده گرفتن اين گنجينه بزرگ ادبي آنگاه حقانيت بيشتري مييابد كه بسياري از اديبان و نويسندگان معاصر ادب پارسي آثار متعددي از جنس بازنويسي آثار كهن قلمي كردهاند و حتي آثار نو و بديعي نيز با بهرهگيري از فضاي تاريخي و شخصيتهاي بزرگ ايران زمين، در قالب داستان، نمايشنامه و حتي فيلمنامه توسط برخي فيلمسازان بزرگ معاصر نوشته و منتشر نيز شده است.
كوتاه سخن آن كه برنامهسازان سيما حتي نياز نيست زحمت يادگيري و خواندن ادبيات كهن فارسي به قصد بازنويسي آن را نيز بر خود هموار كنند. پژوهشگران ادب پارسي و هنرمندان بزرگ عرصه سينماي ايران اين زحمت را پيشتر به دوش كشيدهاند.
نمايشنامهها و فيلمنامهها حاضر هستند و خاك ميخورند. براستي چنين گنجينهاي اگر همچنان بر كاغذ به خواب رفته و زير خروارها خاك مانده و به پرده تصوير درنيامده است، فقط كافي است برنامهسازان همت كنند. (جام جم - ضميمه قاب كوچك)
مسعود بربر