با اين پيش فرض، اگر مجموعههاي توليد داخلي همچون «محله برو بيا»، «محله بهداشت» و «بازم مدرسهام دير شد» را از آثار خاطره انگيز كودك و گل سرسبد آنها بناميم نيز سخن به گزافه نگفتهايم.
در اولين گام براي بسط اين مقدمه لازم است نگاهي داشته باشيم به وضعيت عمومي جامعه در اوايل دهه 60 يعني سال 62 كه اين مجموعهها توليد شدند و روي آنتن تلويزيون رفتند.
سالهايي پرمخاطره، به دليل جنگ تحميلي در كشورمان؛ سالهايي كه بحران و تشنج نه فقط در مرزها، شهرها، ميدانها و كوچهها بلكه پشت در خانهها قدم ميزد تا راهي به درون پيدا كند.
هنوز از مرزبنديهاي عقيدتي، سياسي، فرهنگي و... زمان زيادي نگذشته بود و مردم در كش و قوس همسازي با معيارهاي تازه بازيافته و رسيدن به ثبات بودند كه جنگ تحميلي فاصله رسيدن را بيشتر كرد.
حالا اين مردم بودند و خطر تهاجم دشمن. زندگياي كه بايد جريان ميداشت و كودكاني كه بايد در محيطي امن و شاد رشد ميكردند، فكر ميكردند و ساخته ميشدند.
رويا و تخيلپردازي ذهن كودكان نبايد دستخوش شرايط بحراني ميشد چون كودكان آيندهساز فردا و در واقع سازنده زمينهاي براي رسيدن به فرداهاي بهتر بودند همانطور كه كودكان هر نسل و مقطعي بار اين امانت خطير را بر دوش ميكشند.
با اين تعبير چه بسا بتوان چرايي اهميت و جايگاه ويژهاي را كه در اين دهه به كودكان و نوجوانان در ساخت برنامههاي تلويزيوني داده شد، تحليل كرد.
در اين دهه هنرمنداني جوان و تحصيلكرده در داخل و خارج كشور به شكلي خودجوش جذب يك حركت همگاني براي احياي برنامههاي سالم كودكانه شدند كه متأسفانه اين حركت در هيچ دههاي تكرار نشد، اما بركات آن هنوز هم شامل حال هنر و فرهنگ ماست.
محله بروبيا و محله بهداشت نمونهاي از اين مجموعههاي ماندگار هستند كه با تكيه بر بازيگراني جوان و صاحب تفكر جرقه آغاز حركت براي ساخت برنامههاي آموزشي ـ نمايشي را در قالب بخشهاي كودكانه با چاشني فانتزي كودكانه فراهم كردند.
بيشتر بازيگران اين مجموعه هرچند چهره و مشهور نبودند، اما از دانشآموختگان هنري در رشتههاي مختلف بوده و ريسك حضور در نقش كودكان را پذيرفتند. نكته مهمتر اينكه با هوشمندي و تكيه بر تخصص بازيگري خود از دام لودگي فراتر رفته و اين خطر را به فرصتي براي احياي برنامههاي كودكانه تبديل كردند.
اين مجموعه با تكيه بر ساختار برنامههاي آيتمي، چند بخش و با محوريت كاراكتر و تيپهاي نمايشي نامي آشنا داشت. شخصيتهايي مثل سوپرمن، انسان اوليه، هپلي، كيمياگر و... كه اين بخشها در هر قسمت متناسب با تم محوري يك موقعيت طنز را به تصوير ميكشيدند.
در كنار اين بخشهاي مختلف، يك بستر و قصه محوري هم وجود داشت كه حرف و پيام اصلي كار از خلال قصه شكل گرفته بين آدمها و روابط آنها بيان ميشد.
اين بستر محوري، قصه روزمره زندگي در يك محله ميني مال بود كه اهالي آن را يك پليس، يك پزشك، يك بقال، مادرِ كَلّه (كله تنها عروسك اين مجموعه بود) به نمايندگي از همه مادرها و تعدادي پسربچه تشكيل ميدادند كه هر يك خلق و خويي خاص داشتند.
در واقع گزينش اين كاراكترهاي نمايشي در مجموعهاي كه قرار بود اصول اوليه زندگي شهري در قالب مسائل راهنمايي و رانندگي، اصول بهداشتي و... را به شيوهاي نمايشي براي مخاطب كودك قابل درك و تأثيرگذار كند، به شيوهاي انجام شده بود كه بتواند با تكيه بر روحيات كودكانه باورپذيري و جذابيت داشته باشد.
چگونگي تبديل شدن دام لودگي به فرصتي براي احياي برنامههاي كودكانه از همين انتخابها شروع شد؛ انتخاب شخصيتها و موقعيتهاي نمايشي هنگام نگارش فيلمنامه بخشهاي مختلف و پس از آن انتخاب بازيگران جوان و بزرگسالي كه حضور آنها در نقش كودكان با يك پيش فرض باورپذير شد.
اينكه مخاطب ميداند و ميبيند كه اين بازيگران بزرگسال هستند نه كودك پس آنچه ميتوانست چرايي اين حضور را منطقي جلوه دهد تكيه بر جزئيات رفتاري در شخصيت پردازي هنگام نگارش و تيپسازي هنگام اجرا بود كه حضور آنها را در اين نقشها ملموس جلوه ميداد.
در عين حال يكدست بودن بازيها و حرفهاي بودن اين بازيگران، مخاطب را متوجه اهميت اين وجه تخصصي ميكرد كه در نهايت تأثيرگذاري و ماندگاري را به دنبال داشت.
به همين دليل است كه امروز نميتوان بازيگران برجستهاي چون حميد جبلي ، آتيلا پسياني ، اكبر عبدي ، مرحوم حسين پناهي، محمود جعفري، مرتضي ضرابي و... را بدون تصوير ماندگارشان در اين مجموعه به ياد آورد.
همچنين بازيگراني مثل رضا رويگري، فردوس كاوياني، مرحوم رضا ژيان، حسين محب اهري، فاطمه نقوي، اكبر رحمتي و... چراكه انتخابها درست بوده و تأثيرگذاري از وراي سي سال گوياي همه چيز است.
محله بروبيا و محله بهداشت با تكيه بر ساختاري كه آن زمان براي مجموعههاي تلويزيوني كودكانه تازگي داشت توانستند تنوع، پيام رساني و در عين حال نگاه تخصصي به بازيگري، برنامه سازي و... را در هم ادغام كرده و مخاطب را جذب كنند.
تلفيق اين ويژگيها در كنار هم باعث شد هم فضاي كودكانه و فانتزي كار حفظ شود هم انتقال پيام و شعارها با اين چينش به شكلي حرفهاي صورت بگيرد.
اين تجربه موفق باعث شد در دهه 70 و 80 نيز تجربههايي مشابه در ساخت مجموعههاي كودكان و بزرگسالان انجام شود اما تجربه منحصر به فرد حضور بازيگران بزرگسال در نقش كودكان و باورپذيري آن براي مخاطب، مختص به اين دو مجموعه ماند.
در مجموعههاي «سيب خنده»، «قطار ابدي» و... هرچند ساختار آيتم در كنار يك خط قصه محوري براي كار انتخاب شد اما در بخشهاي اين مجموعه كودكان به جاي كودكان و بزرگسالان به جاي بزرگسالان قرار گرفتند.
در واقع با فاصله گرفتن از اين خطر، وجه جذابيت بيشتر در بازسازي فضا و موقعيت كاراكترهاي خاطره ساز مثل حسن كچل، رابين هود، نرون، شهرزاد قصهگو و... مد نظر قرار گرفت.
همين نمونه كافي است تا به عمق ريسكپذيري سازندگان و بازيگران اين دو مجموعه خاطره ساز در دهه 60 پي ببريم كه با اطمينان به داشتههاي خود و مايههاي مستعد موجود، قدم در اين مسير گذاشته و امضاي خاص خود را پاي كار گذاشتند.
مجموعه ديگري كه اين ويژگي را به درستي در انتخاب لوكيشنهاي رئال متناسب با فضاي قصه خلق كرد «بازم مدرسهام دير شد» بود. مجموعهاي با حضور بازيگر جواني به نام اكبر عبدي كه در محله برو بيا و محله بهداشت درخشيد.
قصه مجموعه با محوريت نظم و ترتيبي كه يك دانش آموز دبستاني بايد داشته باشد، در هر قسمت مصايب يك دانشآموز بينظم و مسائل برآمده از اين وضعيت را به تصوير ميكشيد كه با توجه به زمان و مكان متعلق به همان دوره و مقطع بود.
به همين دليل تلفيقي از فضاهاي داخلي و خارجي در كنار رئاليتهاي كه چنين قصهاي نياز داشت، باورپذيري و جذابيت اين مجموعه را افزايش داد.
در عين حالي كه عبدي در اين مجموعه نيز بازيگر بزرگسالي بود كه در نقش كودكان قرار گرفت و به خاطر فيزيك انعطاف پذيرش توانست باورپذير شود بخصوص كه او تنها كاراكتري بود كه اين شرايط خاص را داشت.
در طول مسيري كه محسن در هر قسمت طي ميكرد و به بهانههاي مختلف دير ميكرد تا به در بسته مدرسه برسد، هميشه به يك مرشد و بچه مرشد هم ميرسيد كه در گوشهاي بساط نقالي داشتند و بخشي از پيام و توصيههاي اخلاقي و آموزشي مجموعه و پيامدهاي بي نظمي در اين قالب به مخاطب منتقل ميشد.
در كنار جذابيتهاي ملموسي كه اين مجموعه به واسطه فضاي رئاليته كار دارا بود و جملات تكرارشونده و موتيفهاي كلامي و شعرگون كه هر بار در موقعيتي مشابه تكرار ميشدند، نوع استفاده از اشيا و وسايل نيز در اين مجموعه هوشمندانه بود.
شئي مثل كيف مدرسه كه كوچك بودن آن در مقابل ابعاد بزرگ بازيگر باعث ميشد اين تضاد بيشتر به چشم بيايد و...
واقعيت اين است براي مخاطبي كه مجموعههاي محله برو بيا، محله بهداشت و بازم مدرسهام دير شد و بسياري ديگر از اين آثار قديمي را ديده و امروز از آنها ياد ميكند، فقط خود اثر و وجوه تكنيكي نيست كه اهميت پيدا ميكند بلكه نكته نهفته، حسوحال و جوّي است كه از تجربه تماشاي آنها در ذهن مانده و همچون يك مه رقيق باعث ميشود همه چيز را از وراي اين مه به خاطر بياوريم.
گذشته را پر از اميد و آرزو در جمع خانواده و يك تكيه گاه امن به خاطر آوريم كه تماشاي دستهجمعي چنين برنامههايي را به تجربهاي منحصربهفرد و به ياد ماندني تبديل ميكرد.
شايد به همين دليل است كه برخي (همچون من) دوست ندارند اين حس و تجربه ناب را با تماشاي بازپخش اين مجموعهها در فضا و حال و هوايي ديگر از بين ببرند. همين دريچه كوچك براي تماشاي ازدحام كوچه خوشبخت كافي است.
كار در پلاتو
ديگر ويژگي مجموعههاي محله برو بيا و محله بهداشت تكيه بر فضاهاي داخلي و كار در پلاتو بود كه حاكميت فضاي بسته در همه بخشها باعث شد نوعي يكدستي از وجه تصوير وارد كار شود.
ويژگي ديگري كه از كار در فضاي بسته و دكور وارد كار شد، انتقال نوعي قرابت و نزديكي بود كه حس فضاي نمايشي را در كنار امنيت فضاي داخلي و بسته خانه به مخاطب انتقال ميداد.
علاوه بر اينكه شخصيتهاي نمايشي به واسطه گريم و لباسهاي خاص خود كه يا متعلق به فضاهاي فانتزي و غير واقعي بود يا گذشتههاي دور، در لوكيشن داخلي و پلاتو باورپذيري بيشتري داشتند.
چراكه قرار گرفتن در فضاي رئال و لوكيشنهاي خارجي ـ با توجه به اينكه هدف مجموعه، ترسيم اين دوگانگي و تضاد در كنار هم نبود ـ ميتوانست به يكدستي و تأثيرگذاري كار لطمه بزند.(جام جم - ضميمه قاب كوچك)
سحر عصرآزاد