ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 5 مرداد 1403
جمعه 5 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 2 بهمن 1390     |     کد : 31646

یکشنبه 2 بهمن 28 صفر 22 ژانويه

رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) در سال 11 هجرى قمرى ...

رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) در سال 11 هجرى قمرى

حضرت محّمد بن ‏عبداللّه(ص) آخرين پيامبر الهى است كه مردم را به يگانگى خداوند متعال و عدالت اجتماعى در دنيا و زندگى در سراى ديگر دعوت كرد و اديان آسمانى را با رسالت و تبليغ خويش به اتمام و اكمال رسانيد.

آن حضرت در چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد. در آغاز به مدت سه سال به طور پنهان وسپس به مدت ده سال به طور آشكار در مكه معظمه، مردم را به توحيد و دين اسلام دعوت كرد. در اين راه، آزارهاى فراوان روحى و جسمى از معاندان و مشركان قريش تحمل كرد و سرآخر كه با توطئه آنان در قتل خود مواجه گرديد، ناچار به سوى مدينه(يثرب) مهاجرت نمود و اين شهر را پايگاه دعوت اسلام و تمركز مسلمانان قرار داد و نخستين پايه‏هاى حكومت اسلامى را در آن بنا نهاد.

از آن پس به مدت ده سال در اين شهر مقدس اقامت گزيد و با انواع دشمنى‏ها و دسيسه‏هاى مشركان مكه و ساير طوايف و قبايل عربستان، مقابله كرد و بسيارى از آنان را به دين اسلام و راه روشن الهى هدايت‏گر شد و مناطق مهمى از سرزمين عربستان، همانند مكه معظمه، طائف، يمن و نواحى مسكونى شبه‏جزيره عربستان را در پوشش نظام حكومتى اسلامى قرار داد.

سرانجام در 63 سالگى پس از انجام مراسم حجةالوداع و معرفى حضرت على(ع) به جانشينى خويش در غديرخم، آثار بيمارى در آن حضرت هويدا شد و پس از تحمل چندين روز بيمارى روح ملكوتى‏اش به اعلى عليين پيوست و در جوار رحمت الهى قرار گرفت.

در تاريخ رحلت پيامبراكرم(ص) ميان شيعه و اهل‏سنّت، اتفاق نظر نيست. زيرا تاريخ‏نگاران و سيره‏نويسان شيعه به پيروى از اهل‏بيت)ع(، تاريخ رحلت پيامبر(ص) را روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى دانسته‏اند، وليكن علماى اهل‏سنّت تاريخ آن را در ماه ربيع‏الاوّل ذكر كرده‏اند و در اين كه چه روزى از ربيع‏الاوّل بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اوّل، برخى روز دوّم و برخى روز دوازدهم و عده‏اى روز ديگرى از اين ماه را بيان كردند.

واقدى از جمله كسانى است كه رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربيع‏الاوّل مى‏داند.

به هر تقدير، علّت وفات آن حضرت، تناول كردن غذاى مسمومى بود كه يك زن يهودى به نام "زينب" در جريان جنگ خيبر به آن حضرت خورانيده بود.

پس از رحلت رسول‏خدا(ص) در حالى كه عده‏اى از سران و سياستمداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على(ع) به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر(ص) پرداخت. آن گاه بدن شريف آن حضرت به مدت دو روز جهت وداع واپسين امت و سوگوارى اهل‏بيت(ع) و نمازگزاردن اهالى مدينه بر بدن مطهر آن حضرت، با احترام ويژه‏اى نگهدارى شد و سپس در روز چهارشنبه، به خاك سپرده شد.

اهل‏بيت(ع) و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت‏وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على(ع) كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيّه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛ به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى‏گيرد مگر در پاكيزه‏ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد.

گفتار مستدل و روح‏نواز اميرمؤمنان على‏ ابن ‏أبى ‏طالب(ع) مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول ‏خدا(ص) را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند.

طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر(ص) را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌّ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.

هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجدالنبى(ص) قرار دارد و زيارت‏گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.



خلافت ابوبكر بن ‏ابى ‏قحافه در سال 11 هجرى قمرى

مورخان و سيره‏نگاران درباره تاريخ رحلت پيامبر(ص) ، اتفاق نظر ندارند. شيعيان به پيروى از اهل‏بيت)ع(، تاريخ رحلت را، 28 صفر دانسته ولى اهل‏سنت، آن را در ماه ربيع‏الاول ذكر كرده‏اند.

همين ديدگاه‏هاى تاريخى درباره آغاز خلافت ابوبكر بن ‏ابى ‏قحافه، به عنوان نخستين خليفه از خلفاى راشدين، نيز سارى و جارى است. ولى تمامى تاريخ‏نگاران، اتفاق دارند بر اين كه در همان روزى كه رسول‏خدا(ص) رحلت نمود، ابوبكر به خلافت رسيد.

خلافت ابوبكر، نخستين سنگ بناى عملى و تفرقه مسلمانان در صدر اسلام است. زيرا خلافت وى، نه به وصايت پيامبر(ص) بود و نه به صورت انتخابات آزاد و دموكراتيك برگزار شد. بلكه نتيجه منازعه و مناظره گفتارى برخى از افراد دو گروه مهاجر و انصار بود كه در سقيفه‏ بنى‏ ساعده، در تجمع چند ده نفرى مسلمانان، بدون حضور بزرگان بنى‏هاشم(كه نزديكترين افراد به رسول ‏خدا(ص) بودند(و بدون اطلاع بسيارى از سران صحابه كبار، با ترفندهاى چند تن از مهاجران، به اين مقام برگزيده شد و سپس با فضاسازى ويژه، از سايرين نيز به رضايت و يا با اجبار بيعت گرفتند.

مخالفان خلافت ابوبكر، دو دسته از صاحب نفوذان مدينه و اصحاب رسول‏ خدا(ص) بودند.

دسته اول: آنانى كه شخصيت ابوبكر را به دلايلى براى اين مقام مناسب نمى‏دانستند. معروف‏ترين شخصيت‏هاى اين دسته، افرادى چون سعد بن‏ عباده، قيس‏ بن ‏سعد، ابوسفيان و بسيارى از طايفه‏هاى انصار و گروهى از مهاجران بودند.

دسته دوم: آنانى كه نه شخص ابوبكر، بلكه مخالف انتخاب خليفه بدون در نظر گرفتن وصايت بودند. اين‏ها، معتقدان به امامت بودند كه اعتقاد داشتند بر اين كه خليفه، بايد از سوى پيامبر(ص) به وصايت تعيين شده باشد و به شواهد غيرقابل انكار، استناد مى‏كردند كه رسول‏خدا(ص) در واپسين ماه‏هاى زندگى خود، در بازگشت از مراسم حجةالوداع، در سرزمين غديرخم، حضرت على‏ بن‏ ابى‏ طالب(ع) را به اين مقام منصوب كرد و از حاجيان حاضر، براى آن حضرت، بيعت گرفت.

بدين لحاظ، معتقد بودند كه خلافت، همانند امامت، از آن امام على‏بن‏ابى‏طالب(ع) است و هر فردى و يا شخصيتى كه به خواهد اين مقام را غصب كند، آن را مشروع ندانسته و با او مبارزه خواهند كرد.

اين دسته از مسلمانان، پس از آگهى از بيعت گروهى از مسلمانان با ابوبكر، اعتراض كرده و با تجمع در خانه فاطمه‏ زهرا(س) كه پايگاه اهل‏بيت عصمت و طهارت بود، خواهان بيعت با امام على(ع) شدند.

بزرگانى از صحابه رسول‏ خدا(ص) ، چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، حذيفه، عباس، زبير و بسيارى از مهاجران و انصار و طايفه بنى‏هاشم از همين دسته بودند.

ولى اعتراض آنان، خليفه و گروه حمايت‏گر او را از كرده خويش باز نداشت. قدرت به دست گرفتگان، به جاى دلجويى از دختر رسول ‏خدا(ص) و اميرمؤمنان على ‏بن ‏ابى ‏طالب(ع) در رحلت پيامبر(ص) و غصب خلافت، با اين گونه اعتراضات مخالفان به شدت برخورد كرده و حتى بدون اجازه، وارد خانه دختر رسول ‏خدا(ص) شدند و معترضان را مورد ضرب و شتم قرار داده و على(ع) را به اجبار و اكراه به مسجد بردند. در اين ارتباط، فاطمه ‏زهرا(س) نيز مورد ضرب و شتم ستم‏كارانه قرار گرفت و جنين او به نام محسن كه نزديك وضع حملش بود، سِقط شد و بر اثر همان صدمات، آن حضرت پس از هفتاد و پنج، يا نود و پنج روز از رحلت پيامبر(ص) به شهادت رسيد.



شهادت امام حسن ‏مجتبى(ع) در سال 50 هجرى قمرى

امام حسن(ع) نخستين فرزند امام على(ع) و فاطمه‏زهرا(س) است كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى در مدينه منوره ديده به جهان گشود و با تولد خويش، در جدش پيامبر(ص) و ساير اهل‏بيت(ع) شادى و نشاط ويژه‏اى پديد آورد.

امام حسن(ع) بنا به روايت شيعه و اهل‏سنت، شبيه‏ترين انسان‏ها به رسول‏خدا(ص) بود و در اين باره گفته شده است: و كان الحسن اشبه النّاس برسول‏اللّه(ص) خلقاً و هَدياً وَ سؤدداً؛ حسن از جهت سيما، روش و رهبرى از همه بيشتر به رسول‏خدا(ص) شباهت داشت.

امام حسن(ع) پس از شهادت پدرش اميرمؤمنان على ‏بن ‏أبى ‏طالب(ع) در كوفه، با درخواست و بيعت ياران آن حضرت و اهالى كوفه، خلافت را پذيرفت و راه و روش عدالت‏پرور پدرش را تداوم بخشيد.

وليكن با فتنه‏انگيزى‏هاى معاوية بن‏ ابى ‏سفيان و شرارت‏هاى سران سفاك سپاه او از يك سو و نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام(ع) و ايجاد چند دستگى در ميان مردم و خستگى آنان از جنگ و خون‏ريزى از سوى ديگر، آن حضرت را واداشت كه براى حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان، با معاويه صلح كند و حكومت را به طور موقت و مشروط به وى سپارد.

از آن پس، امام(ع) از كوفه به وطنش مدينه بازگشت و بقيه عمر شريف خود را در مدينه گذرانيد. آن حضرت گرچه از حكومت كناره‏گيرى كرده بود ولى با رفتار و كردار خود، امت اسلام را به جنايت‏هاى معاويه و عاملان او در سراسر مناطق اسلامى آگاه مى‏كرد و روحيه رزم و جهاد را در نهاد آنان دوباره زنده مى‏كرد.

وجود آن حضرت براى معاويه و عامل او در مدينه، بسيار گران مى‏آمد و مانع ترك‏تازى آنان مى‏گرديد و دستگاه غاصب خلافت را با مشكلاتى مواجه مى‏كرد. از جمله اين كه معاويه تصميم گرفته بود كه فرزند خود يزيد را جانشين خويش گرداند و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورد وليكن در آغاز توفيق چندانى به دست نياورد. چون اين فكر شيطانى مخالف با صلحنامه امام حسن(ع) بود و از سوى ديگر وجود شخصيت امام حسن(ع) مانع تحقق هدفهاى معاويه بود. بدين جهت در صدد از ميان برداشتن اين اسوه بزرگ عالم اسلام برآمد و در اين راه از منافقان و كسانى كه به خاطر وابستگى فاميلى با آن حضرت رابطه داشتند، سود جست.

معاويه از طريق اشعث‏ بن‏ قيس، دخترش جعده را كه همسر امام حسن(ع) بود وسوسه كرد و او را به شهادت آن حضرت ترغيب و تطميع نمود. وى به جعده گفت كه اگر حسن را به قتل آورى، علاوه بر اين كه يكصد هزار درهم پول نقد دريافت مى‏كنى، وى را به عقد فرزندش يزيد درمى‏آورد و او را ملكه عالم اسلام قرار مى‏دهد.

جعده كه نفاق و دوچهرگى را از پدرش به ارث برده بود، هر چه بيشتر خود را به آن حضرت نزديك گردانيد و پس از جلب توجه امام)ع(، ناجوانمردانه به آن حضرت، خيانت كرد و به وى زهر خورانيد.

امام حسن(ع) به خاطر نوشيدن زهر، مسموم شد و به مدت چهل روز در بسترى بيمارى افتاد و روز به روز، حالش وخيم‏تر گرديد، تا اين كه در 28 صفر سال پنجاه هجرى قمرى، مصادف با سى‏ و دومين سال رحلت پيامبر(ص) در مدينه به شهادت رسيد و محبان اهل‏بيت(ع) را در سوگ بزرگى فرو برد. امام حسين(ع) به تجهيز بدن مطهر برادرش پرداخت و سپس جهت تدفين آن در كنار مرقد پيامبر(ص) ، اقدام به تشييع جنازه نمود. عده زيادى از اهالى مدينه، اهل‏بيت(ع) و تمامى بنى‏هاشم در تشييع جنازه امام شهيد خود همراهى كردند و با عزت و احترام، بدن مطهرش را به سوى مرقد رسول ‏خدا(ص) حركت دادند. ولى بنى‏اميه و مخالفان اهل‏بيت(ع) با تحريك عائشه ‏بنت ‏ابى ‏بكر مانع تدفين بدن آن حضرت در جوار مرقد پيامبراكرم(ص) شدند و در اين راه بسيار پافشارى كرده و آماده هرگونه فتنه و فساد گرديدند. جوانان بنى‏هاشم و پيروان ولايت آماده دفاع از حريم امامت و ولايت شدند. امام حسين(ع) كه در شهادت برادرش امام حسن)ع(، از همه سوگوارتر و غمگين‏تر بود، در برابر حرمت شكنى‏هاى بنى‏اميه و مخالفان اهل‏بيت(ع) فرمود: واللّه لولا عهد الحسن(ع) إلىّ بحقن الدّماء، و أن لااُهريق فى أمره مِحجمة دم، لعلمتم كيف تأخذ سيوف اللّه منكم مآخذها، و قدنقضتم العهد بيننا و بينكم، و أبطلتم ما اشترطنا عليكم لأنفسنا؛ سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازه او به اندازه حجامت خونى ريخته نشود، مى‏ديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مى‏آمدند و دمار از روزگار شما برمى‏آوردند. شما همان بيچارگان روسياه‏ايد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرائط فيمابين را باطل ساختيد.

امام حسين(ع) و ساير بنى‏هاشم كه به خاطر سفارش امام حسن)ع(، كظم غيض كرده و بردبارى و جوان‏مردى را پيشه خود داشتند، به ناچار بدن امام حسن(ع) را به سوى قبرستان بقيع حمل نموده و در جوار جده‏اش فاطمه‏ بنت ‏اسد)رض(تدفين نمودند.

هم‏اكنون مزار امام حسن‏ مجتبى(ع) به همراه سه تن از امامان معصوم(يعنى امام زين‏العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم‏السلام(بدون هيچ‏گونه گنبد و بارگاهى در اين قبرستان قرار دارد و محل زيارت بسيارى از شيعيان و دوستداران اهل‏بيت(ع) مى‏باشد.

در تاريخ شهادت امام حسن‏ مجتبى)ع(، علما و مورخان شيعه اتفاق نظر دارند كه آن حضرت در 28 صفر سال 50 قمرى در سن 47 سالگى به علت مسموميت از سوى همسرش جعده ‏بنت ‏اشعث به لقاء اللّه پيوست. وليكن علماى اهل‏سنت به اختلاف پرداختند. برخى از آنان، ربيع‏الاول سال 49 قمرى، برخى ربيع‏الاول سال 50 قمرى و برخى آخر ماه صفر سال 50 قمرى را ذكر كرده‏اند. هم چنين در مقدار عمر آن حضرت به اختلاف پرداختند. ولى اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه همسرش وى را مسموم كرد و پس از تشييع جنازه، سعيد بن ‏عاص (عامل معاويه در مدينه) بر بدن او نماز گذاشت.



درگذشت موسى‏ بن ‏بغا در، سال 264 هجرى قمرى

موسى ‏بن ‏بغاى‏ كبير، يكى از فرماندهان نظامى و ترك‏نژاد متوكل(دهمين خليفه عباسى(بود و از سوى او، جهت سركوبى قيام‏ها و شورش‏هاى مردمى به مناطق مختلف اسلامى اعزام گرديد و با شدت و خشونت، اعتراضات مردمى را سركوب كرد.

وى در خلافت معتز عباسى(سيزدهمين خليفه عباسى(، مأموريت يافت براى از ميان بردن نخستين حكومت شيعى در شمال ايران، با داعى‏ كبير(حسن‏ بن ‏زيد علوى(حاكم طبرستان، به نبرد پردازد.

وى در آغاز باجستان‏ بن ‏وهسودان، عامل داعى‏كبير در قزوين، برخورد كرد و با وى جنگ سختى نمود و بر سپاهيان علوى پيروز شد و شهرهاى قزوين، زنجان و ابهر را بار ديگر از دست مخالفان خليفه بيرون آورد و در سيطره سپاهيان خليفه درآورد.

وى، آن گاه به "رى" رفت و پس از تصرف آن، در آن جا اقامت گزيد و سپاهيان خود را به فرماندهى "مفلح" به جنگ داعى‏كبير در طبرستان فرستاد.

مفلح، در آغاز به سمنان لشكر كشيد و آن را از تسلط علويان خارج ساخت. در همين هنگام، احمد بن ‏محمد سكنى كه از سوى طاهريان، حاكم منطقه بود، به سپاه خليفه پيوست و به همراه مفلح به طبرستان هجوم آوردند.

آنان، پس از سمنان و مناطق جنوبى سلسله جبال البرز، به گرگان هجوم آوردند و آن را تصرف كردند. سپس به شهرهاى سارى، آمل، چالوس و سراسر مازندران هجوم آوردند و آن‏ها را از دست داعى‏ كبير بيرون آوردند. داعى‏كبير، به ناچار، در اطراف كلاردشت، در غرب مازندران پناه گرفت و از ديلميان استمداد جست. ولى ديلميان، وى را يارى نكردند. تا اين كه در سال 255 قمرى، پس از خلع معتز عباسى از خلافت و مردن او، سپاهيان خليفه، طبرستان و مناطق ديگر ايران را ترك كرده و به سوى بغداد روان شدند. پس از خروج سربازان مفلح و موسى‏ بن‏ بغا از طبرستان، داعى‏كبير، دوباره اين مناطق سرسبز را به تصرف خود درآورد.

موسى ‏بن ‏بغا، در عصر خلافت مهتدى(چهاردهمين خليفه عباسى) به يكى از قدرتمندترين فرماندهان نظامى و سياسى تبديل شد. وى، خليفه را وادار به پذيرش شرايط خود كرد و با دسيسه‏هايى چند، صالح ‏بن ‏وصيف را كه از نزديكان و فرماندهان عالى‏رتبه مهتدى بود، كشت و از اين طريق، رقيب خود را از ميان برداشت.

وى در عصر معتمدعباسى(پانزدهمين خليفه عباسى) يز از اقتدار كافى برخوردار بود.

موسى‏ بن ‏بغا در سال 259 قمرى، از سوى معتمد عباسى مأموريت يافت كه با جنبش زنگيان در جنوب عراق مبارزه كند. ولى تلاش وى، سودى در بر نداشت.

وى در سال 260 قمرى، از سوى معتمد عباسى، مأمور لشكركشى به "رى" شد و در اين شهر با هواداران حسن ‏بن ‏زيد طالبى كه بر اين شهر تسلط يافته بود، مبارزه كرد و آنان را شكست داد و شهر را به تصرف خود درآورد. هم چنين در سال 261 قمرى، حكومت مناطق جنوبى ايران و عراق، همانند اهواز، بصره، بحرين و يمامه را از معتمدعباسى دريافت كرد و پس از مدتى، از منصب خود بركنار گرديد.

سرانجام، پس از سال‏ها خدمت به خلفاى عباسى و خيانت به مردم، و جنايت‏هاى بيشمار به مسلمانان، در 28 صفر سال 264 قمرى، در عصر معتمد عباسى، به هلاكت رسيد. جنازه‏اش به سامرا منتقل شد و در آن جا به خاك سپرده شد.



درگذشت حاج شيخ جعفر شوشتري در سال 1303هجري قمري

حاج شيخ جعفر شوشتري از علماي برجسته مكتب تشيع در سال 1303هجري قمري بدرود حيات گفت. ايشان پس از كسب مقام مرجعيت به شوشتر بازگشت و به تدريس پرداخت. «مِنهَجُ الرِّشاد وََنَتايِجُ مَقاصِد» از جمله آثار اين فقيد بشمار مي روند

خلاصه ای از زندگی این بزرگ مرد عرصه دین و تبلیغ:

ولادت :

شيخ جعفر شـوشتـرى در سال 1230 هجری قمری در شهر شوشتر متـولد شد. ايـن تاريخ، از نوشته ميرزا محمد همدانى بر مـى آيد كه قـديـمى تريـن شرح حال او را به نام (غنيمه السفر) نوشته است وى در ايـن كتاب، كه در 1303 هجری قمری نـوشته عمـر آن مـرحـوم را هفتـاد و سه سـال بيـان مـى كند.

تحصيلات :

شيخ، در اوان عمر بـراى تحصيل علـم، همراه پـدرش به نجف اشرف رفت. ايـن سفـر، در زمانـى بـود كه شيخ مرتضـى انصارى در رأس حـوزه علميه نجف اشـرف بـود. در سـال 1255 هجری قمری به شـوشتر بـازگشت، رساله عمليه منهج الـرشاد را نـوشت، و حسينيه اى در شوشتر بنا كرد.

اساتيد :

اساتيـد شيخ كه در كتب رجال و تاريخ به آنها اشاره شـده عبـارت است.

1 ـ شيخ اسمـاعيل كـاظمـى، فـرزنـد صـاحب مقـابيس.

2 ـ شيخ محمد حسن صاحب جواهر.

3 ـ شيخ مرتضى انصارى.

4 ـ شيخ علـى بـن جعفـر كـاشف الغطـا.

5 ـ شيخ حسـن بـن جعفـر كاشف الغطـا صـاحب (انـوار الفقاهه).

6 ـ شيخ راضى نجفى.

7 ـ شيخ محمد حسين صاحب فصول.

شاگردان :

فقهاى بسيارى از محضر با بركت شيخ كسب فيض نموده اند كه براى تبرك و تيمن اسم چند نفر از آنان را ذكر مى كنيم.

1 ـ ميرزا محمد همدانى.

2 ـ مرحـوم سيد عبدالصمد جزايرى.

3ـ آقا ميـرزا ابـراهيـم.

4 ـ آخـونـد ملا احمـد نـراقـى.

5 ـ مـرحـوم شيخ علـى بـن رضـا كـاشف الغطـا.

تأليفات :

آثارى از شيخ بر جاى مانده كه هر كدام، دليلـى بر علـو مقام علمـى و عملـى آن عالـم ربـانـى است. از آن جمله :
1 ـ منهج الـرشاد.

2 ـ الخصايص الحسينيه: ايـن كتاب، در پى روياى صادقه شيخ بـوده است.

3 ـ دمع العين.

4 ـ لوائح اللواحين.

5 ـ فيوضات مسعوديه.

6 ـ الدر النضيد فى خصايص الحسيـن الشهيد.

7ـ اصـول ديـن.

8 ـ مجالس المـواعظ.

9 ـ فوايد الشماهد و نتايج المقاصد.

خصوصيات اخلاقى :

محدث نورى در (دارالسلام)، به نقل از خـود آن مـرحـوم آورده كه : بعد از فراغ از تحصيل و حصـول درجه اجتهاد از نجف اشـرف، به وطـن خـويـش مـراجعت و مشغول به تبليغ احكام بـودم. و چون در وعظ و منبر مهارتى نداشتـم، ماه مبارك رمضان از تفسيـر صافـى، و ايام عاشـورا از روى كتـاب روضه الشهدا ملا حسين كاشفـى قرائت مـى كردم. سال اول به ايـن منـوال گذشت و محرم رسيد. شبى فكر نمودم تا كى از روى كتاب بخوانـم. در ايـن خيال رفتـم كه ديگر از كتاب در منبر مستغنى شـوم. ملول شده به خواب رفتم. در خواب ديدم گويا (كربلا) هستـم و همان موقعى است كه حضـرت اباعبـدالله (عليه السلام) در آن سـرزميـن نزول اجلال فرموده.(مـن در خيمه آن حضرت رفته، سلام كردم. حضرت مرا در نزد خويش نشاند، و به حبيب بـن مظاهر اسدى فرمـود كه : فلانى ميهمان ماست اما از آب چيزى نزد ما نيست، ولى آرد و روغن داريـم، بر خيز و طعامـى بـراى او تهيه كـن. در آن دم، حبيب بـر خاسته طعامـى درست نموده، آورده جلـو من گذاشت. مـن چند لقمه كـوچكى از آن طعام تناول كردم و از خـواب بيدار شـدم. اينك از بركت آن طعام به اخبـار مصـايب و لطـايف و كنـايات آثـار ائمه صلـوات الله عليهم اجمعيـن مطلع گشته ام.
شيخ، در زهد و تقـواى خـود، راه سلوك شرعى يعنى تبعيت محض از آيات قـرآن و كلمات خـانـدان وحـى را پيـش چشـم داشت. لذا بـا صوفيان بشدت در تعارض و تضاد بـود، چرا كه آنان با راههاى خود سـاخته بـدعت آلـود، مـردم را از راه حق منحـرف مـى كنند.

اما بيان رسـا و بليغ شيخ در مـواعظ و بيانات منبـرى كه از تقـوا و زهـد والاى او نشات مـى گرفت، آنچنان به او شهرت واعظ بخشيـده كه فقـاهت او را تحت الشعاع قـرار داده است. در واقع، اگـر بـدانيم كه پيامبر هدف از بعثت را تتميـم مكارم اخلاق مردم مـى داند، آنگاه به ارزش وعظ و خطابه آگاه مى شويـم، بويژه آنگاه كه سخـن از دل برآيد و لاجرم بر دل نشيند. و بيان شيخ، اينگونه بود.

مقام علمى :

مرحـوم حاج شيخ جعفر شـوشترى (قدس سره) فقيهى نامدار بـود كه دقت نظر را به سلاست بيان و شهرت و نفوذ فراوان جمع كرده بـود و در ايـن مقام، رسـاله(منهج الـرشـاد) او كافـى است.

مسافرت :

سفـر تاريخـى شيخ به ايـران، در سال 1302 هجری قمری بـود، در كتاب (غنيمه السفر) شرح مفصل وقايع ايـن سفر تاريخـى آمده است، و در اينجا خلاصه اى از آن را نقل مى كنيـم: پـس از ورود شيخ به شهر رى، جماعتـى از علمـاى بزرگ تهران و امنـاى شـاه و ساير طبقات به ديـدار او شتافته، درخـواست كردنـد كه ايشان به تهران بيايد، شيخ پذيرفت و در تهران بر مرحـوم حاج ملا على كنى وارد شـد، و در مسجـد مـروى به اقـامه جمـاعت و وعظ و ارشاد پرداخت.

شيخ، در اول ماه شوال همان سال به سـوى خراسان رفت. در خراسان بيمار شد، با ايـن حال، در مشهد، به نمـاز جمـاعت حـاضـر مـى شـد و مـردم را مـوعظه مى كرد.

اقامت شيخ در خراسان يك ماه نكشيـد و دوباره به تهران بازگشت. ورود او به تهران، اول محرم الحرام بـود. دهه اول و قسمتى از دهه دوم را در تهران منبـر رفت. در ايـن ايـام، صدر اعظم و بسيارى از مردم به ديدار شيخ رفتنـد. شاه نيز به ديـدن او رفت و احـوال او و سفـر خـراسـان او را پـرسيـد.

شيخ در جواب فرمود: (دوست داشتم زيارت مـن، مثل زيارت اعراب باديه نشيـن باشـد كه جان خـود را در كف دست گرفته، از راههاى دور، بـا تحمل زحمت و مشقت به حـرمهاى ائمه اطهار (عليهم السلام) مشرف مى شـوند، در حالـى كه پياده و پابرهنه هستند، تـوشه راه آنها سـويق (غذاى سـاده جـو( و رفيق آنها تـوفيق است. اما بيمارى مرا از ايـن تـوفيق محروم ساخت و مـن مجبـور شدم بر روى تخت بيمارى به زيارت بـروم.( شاه پيشنهاد كرد كه شيخ در تهران بماند. شيخ در جـواب فرمود: (دوست دارم ايـن مشت استخـوان در جـوار حضرت ابـوتراب صلـوات الله عليه به تيـره تـراب سپـرده شـود.( شـاه كه بيمـارى شيخ را دريـافت، پزشكان را نزد او فرستاد تا حال او قـدرى بهبـود يابـد. امراى كشـور، هداياى زيادى براى شيخ فرستادند كه هيچكدام را نپذيرفت، شيخ، تهران را به قصـد نجف تـرك گفت.

وفات :

مرحـوم سيد محمد حسيـن جزايرى در ملحقات تذكره شـوشترى مـى نـويسـد : وفات شيخ جعفر شـوشتـرى در كرنـد، عصر 28 صفر سنه 1303 هجری قمری اتفاق افتـاده است.



درگذشت شيخ عبدالله بروجردي دانشمند وفقيه شيعي در سال1329هجري قمري

شيخ عبدالله بروجردي دانشمند و فقيه شيعي در سال1329هجري قمري وفات يافت. اين عالم فرزانه در بروجرد متولد شد و پس از ساليان متمادي تحصيل درعلوم فقه و حديث عالمي مبرز شد. بروجردي همواره به تدريس وتاليف اهتمامي خاص داشت وآثاري ارزشمند از خود به يادگار گذاشته است. «رساله اي درباره اجماع امر ونهي» از آن جمله است.




به خاک و خون کشیدم مردم توسط رژیم پهلوی در تظاهرات در سال1357هجري شمسي

در ادامه تظاهرات در سال1357هجري شمسي در تهران و ديگرشهرهاي كشورمان شمار زيادي ازمردم انقلابي بدست عوامل رژيم پهلوي شهيد يا زخمي شدند. ملت مسلمان ايران كه بي صبرانه منتظرورود حضرت امام خميني(ره) رهبرفقيد انقلاب به ميهن بودند؛ بزرگترين مراسم استقبال را ازرهبرعظيمُ الشأن انقلاب اسلامي تدارك مي‎ديدند. به همين مناسبت ستادي ازروحانيان و نمايندگان بخشهاي مختلف جامعه تشكيل شد تا مراسم استقبال را با شكوه تمام برگزاركنند. گفتني است كه جمعيت مشتاق ازشهرها و روستاهاي كشور به طرف تهران درحركت بودند تا درمراسم استقبال ازامام و رهبرشان شركت كنند. همچنين درهمين روز4000افسرنيروي هوايي دركارخانه تعميربالگردهاي جنگي به پشتيباني ازمردم مبارزو مسلمان اعتصاب غذا كردند و اخراج مستشاران اِمريكايي ازايران خواستارشدند.



به حساب درآمدن جمهوری خودمختار اوکراین بعنوان جمهوری های باقیمانده روسیه در سال 1918ميلادي

ناحيه وسيع و حاصلخيز اوكراين در سال 1918ميلادي به مثابه جمهوري خودمختار درشمار جمهوريهاي باقيمانده روسيه درآمد. اوكراين پس ازاستقلال حق رأي مستقل خود را درسازمان ملل متحد بدست آورد. اوكراين درقرن18ميلادي جزو قلمرو روسيه شد؛ درسال1918ميلادي ازمتصرفات روسيه خارج گرديد و سرانجام در سال 1939ميلادي بارديگرحاكميت شوروي سابق پيشتازبود؛ و درسال 1991ميلادي استقلال كامل خود را ازشوروي اعلام كرد. گفتني است كه اوكراين بيش از60ميليون نفرجمعيت دارد و مساحت آن 600000هزاركيلومترمربع است و صنعت و كشاورزي مهمترين پايه‎هاي اقتصادي اوكراين را تشكيل مي‎دهند.





نوشته شده در   يکشنبه 2 بهمن 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode