ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 6 آذر 1403
سه شنبه 6 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 2 خرداد 1388     |     کد : 2772

بينش حكومتي امام علي (ع)

امام علي(ع) همانند قرآن كريم اسوه هميشه قرون و اعصار است و سيره او الهام بخش زندگي در همه ابعاد....

امام علي(ع) همانند قرآن كريم اسوه هميشه قرون و اعصار است و سيره او الهام بخش زندگي در همه ابعاد.

حكومت الگو

حكومت كوتاه و چند ساله امام علي(ع) مي‏تواند الگوي همه حكومت‏هاي اسلامي در طول تاريخ باشد و براي امت اسلامي ما كه بعد از ساليان طولاني حكومت جور و ستم، بر نعمت بزرگ و ارزشمند جمهوري اسلامي دست يافته است، بهترين الگو حكومت مولا است. گو اين كه بايد اعتراف كنيم كه ما كجا و مولا كجا؟ با اين وصف، نظام اسلامي ما اين افتخار را دارد كه بر رهروي از راه مولا تصميم جدّي دارد و تا آن جا كه در توان بوده، اين راه را پيموده و درصدد است با برداشتن موانع، راه خود را به آن حكومت حق نزديك نمايد. گرچه مولا خود قلّه‏اي از فضائل و كمالات است1 و قهرا حكومتي هم كه او در رأس آن باشد، آن چنان در قلّه و فراز است كه با تلاش فراوان نزديك شدن به آن حكومت دادگسترانه نيز افتخاري بزرگ است.

در اين مقاله و چند گفتار ديگر سيري در حكومت مولا داريم و هرگز مدعي تتبع و بررسي همه جانبه در اين زمينه نيستيم.

بينش حكومتي امام

اولين سخن در اين زمينه آن است كه بينش حكومتي مولا چه بود؟ بي‏ترديد اين «بينش» اولين نقش را در عملكرد دارد. بينش حكومتي مولا همان بينش قرآن است. قرآن همه مسئوليت‏ها را امانتي در دست انسان مي‏داند: «ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الي أهلها...؛2 همانا خداوند فرمانتان مي‏دهد كه امانت‏ها را به اهل آن برگردانيد...»

در ذيل آيه، روايات فراواني از معصومين رسيده است كه از مصاديق آيه شريفه مسئوليت‏ها و برترين مسئوليت؛ يعني «امامت» است.3

از آيه شريفه سه نكته استفاده مي‏شود:

1ـ آن كه مسئوليت‏ها امانت است.

2ـ آن كه مردم موظّفند در رابطه با اين امانت مسئولانه عمل كرده به دنبال افرادي لايق و توانا و متعهّد براي عهده‏دار شدن اين مسئوليت‏ها باشند.

3ـ افرادي كه لايق و شايسته به دوش گرفتن مسئوليت‏ها هستند (كه قرآن از آن‏ها به «اهل» تعبير كرده است) بايد اين بار مسئوليت را به دوش كشند زيرا كه اين دستور (سپردن مسئوليت‏ها به اهل) بدون وجوب پذيرش از ناحيه واجدين شرط لغو است «دقت كنيد!»

اين بينش قرآني را مولا علي(ع) در سرلوحه برنامه‏هاي حكومتي خويش قرار داد. هم خود با تمام باور، معتقد بود هم به كارگزاران خويش توصيه مي‏كرد با اين «بينش» به انجام وظيفه بپردازند.

امام(ع) به اشعث بن قيس «استاندار آذربايجان» نوشت:

«و ان عملك ليس لك بطعمة ولكنّه في عنقك امانة...؛4 فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتي است كه به عهده‏ات واگذار شده است.»

در نامه ديگر خطاب به كارگزارانِ جمع‏آوري صدقات مي‏فرمايد:

«... و من لم يختلف سرّه و علانيته و فعله و مقالته فقد ادّي الامانة...؛5 ... و آن كس كه پنهاني و آشكارش، كردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد، امانت الهي را ادا كرده است...»

نيز در همين نامه مي‏فرمايد:

«... و من استهان بالامانة و رتع في الخيانة و لم‏ينزّه نفسه و دينه عنها فقد احلّ بنفسه الذّل والخزي في الدنيا و هو في الآخرة اذلّ و اخزي...؛6 ... و آن كس كه امانت (مسئوليت) را سبك شمرد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزّه نسازد درهاي ذلت و رسوايي را در دنيا به روي خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود... .»

در موارد ديگري از نامه‏هاي مولا نيز از اين واژه «امانت» براي مسئوليت‏ها استفاده شده است.7

جلوه‏هاي اين بينش

حكومت با اين بينش جلوه‏هايي دارد:

1ـ حكومت «هدف» نيست، «وسيله» است؛ يعني آن كه بنابراين ديدگاه، حكومت از آن رو كه از ديد دنياپرستان رياست، آقايي و مسند و منصب است، ارزشي ندارد. آن قدر كه حتي از آب‏بيني بز8 و استخوان خوك در دست جذامي9 و برگ جويده‏اي كه در دهان ملخي باشد10 نيز بي‏ارزش‏تر است. از ديدگاه امام عارفان اصل حكومت و امارت اگر براي هدفي والا و انساني نباشد، از «كفش كهنه وصله‏دار» نيز بي‏ارزش‏تر است.

ارزش حكومت از ديدگاه مولا به آن است كه پلي براي خدمت به خداوند و بندگانش باشد، فرمود: «والله لهي احبّ اليّ من امرتكم هذه الا ان اقيم حقّا او ادفع باطلاً؛11 به خدا سوگند همين كفش بي‏ارزش برايم از حكومت بر شما محبوب‏تر است، مگر آن كه حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع نمايم.»

در جاي ديگر شكوهمندانه اهداف بلند خويش را از به دست گرفتن حكومت چنين بيان مي‏كند:

«اللهمّ انّك تعلم انه لم‏يكن الّذي كان منّا منافسة في سلطان و لا التماس شي‏ء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك؛12 ... پروردگارا، تو مي‏داني آن چه ما انجام داديم نه براي اين بود كه ملك و سلطنتي به دست آوريم و نه براي اين كه از متاع پست دنيا چيزي تهيّه كنيم، بلكه براي اين بود كه نشانه‏هاي از بين رفته دينت را باز گردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده‏ات در ايمني قرار گيرند و قوانين و مقرراتي كه به دست فراموشي سپرده شد بار ديگر عملي گردد... .»

در اين سخن خدمت به آيين حق و بندگان خداوند از اهداف حكومت مولا بيان شده است و به راستي حكومتي ارزشمند است كه در راستاي اين دو هدف مقدّس حركت كند و كارگزاراني در نظام اسلامي در شأن نظام‏اند كه اين دو هدف را با تمام وجود باور كرده باشند و در اين راستا حركت كنند. مسئوليت را «لقمه چرب» ندانسته، بلكه آن را زمينه‏اي براي خدمت به دين خدا و بندگان او بدانند.

و در خطبه شقشقيه مولا يكي از اهداف حكومتش را خدمت به مظلومان و محرومان اين زجر كشيده‏هاي هميشه تاريخ معرفي مي‏كند و مي‏فرمايد:

«... اما والّذي فلق الحبّة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الاّ يقارّوا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علي غاربها...؛13 ... آگاه باشيد سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگرنه اين بود كه جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته و به ياري‏ام قيام كرده‏اند و از اين جهت حجّت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئوليتي كه خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته كه در برابر شكمخواري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مي‏ساختم و از آن صرف نظر مي‏كردم...»

در سخني ديگر مولا پس از آن كه شرحي از ستمي كه در دوره قبل از حكومت بر حضرت رفت، بيان مي‏كند و فلسفه سكوت خويش را «حفظ مصالح اسلام» معرفي مي‏نمايد: اعراض خود را از حكومت به عنوان جلوه‏اي از دنيا ابراز مي‏دارد و مي‏فرمايد: «... و انّي الي لقاء الله لمشتاق و حُسن ثوابه لمنتظر راج...؛14 ... و همانا من مشتاق ملاقات پروردگارم و به پاداش نيكويش منتظر و اميدوارم... .»

ولكن فلسفه پذيرش حكومت را به عنوان «امانت»، «وظيفه» و «تكليف» چنين بيان مي‏كند كه اگر من با اين اشتياق فراوان مردم، مسئوليت امامت را به دست نمي‏گرفتم، نااهلان زمام‏دار امور مي‏شدند و عرصه بر خوبان تنگ گرفته و ناصالحان را بر گرده مردم سوار مي‏كردند.»

«... ولكني اسي ان يلي امر هذه الأمّة سفهاؤها و فجّارها فتتخذوا مال الله دولاً و عباده خولاً والصالحين حربا والفاسقين حزبا...؛15 ... ولي از اين اندوهناكم كه سرپرستي حكومت اين امّت به دست اين فرومايه‏گان و نابه‏كاران افتد، پس بيت‏المال را به غارت برند، بندگان خدا را به اسارت گيرند، با صالحان بستيزند و فاسقان را همكار خويش سازند...»

آري وقتي بينش در باب حكومت «امانت» است اهداف نيز مقدّس خواهد شد.

2ـ حكومت خدمتگزار

وقتي بينش كارگزار حكومت اسلامي اين گونه شد كه «مسئوليت» «امانتي» است كه براي خدمت به مردم به او واگذار شده است، مردم را «ارباب» خود مي‏داند نه خود را «ارباب» آن‏ها. در برابر آن‏ها متواضع و فروتن است و برخورد مردمي با آن‏ها دارد، ولي آن گاه كه مسئوليت را لقمه چرب ديد تا وقتي به تكريم مردم مي‏پردازد كه بتواند بر گرده آن‏ها سوار شود و آن گاه كه به كام خويش رسيد، با مردم ديكتاتور مآبانه برخورد مي‏كند.

مولا علي(ع) خود انساني‏ترين برخورد را با مردم داشت و به معناي دقيق كلمه «خدمتگزار» بندگان خدا بود.

او آن چنان بود كه صاحبان حاجت بدون تكلّف به حضرت دسترسي داشته و عرض حال مي‏كردند.

حضرت همين سفارش را به كارگزاران خويش داشت.

در عهد نامه مالك اشتر چنين آمده است:

«... واشعر قلبك الرحمة للرعيّة والمحبّة لهم و اللطف بهم و لاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانّهم صنفان امّا اخ لك في الدّين أو نظير لك في الخلق...؛16... و دلت را سرا پرده رحمت به بندگان خدا و محبّت و لطف به آنان ساز، و همانند درنده نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شماري! زيرا «رعيت» (مردمي كه در پوشش حكومت‏اند) بر دو گروه‏اند يا برادر ديني تواند و يا انسان‏هايي همانند تو... .»

و سپس مالك را از برخورد ديكتاتور مآبانه نسبت به مردم منع مي‏كند و مي‏فرمايد:

«... و لاتقولن انّي مؤمّرٌ آمر فاطاع فان ذلك ادغال في القلب و منهكة للدين و تقرّب من الغير...؛17 ... و هرگز مگو كه من مأمورم و بر اوضاع مسلّط! امر مي‏كنم و بايد اطاعت شوم! (برخورد ديكتاتور منشانه با مردم نداشته باش) كه اين موجب خرابي دل و دين و زمينه‏ساز دگرگوني (برخورد مردمي) خواهد شد...»

با بينش «امانت» ديگر جايي براي برخوردهاي ديكتاتور مآبانه باقي نمي‏ماند، چرا كه مردم صاحب امانت‏اند و ارباب رجوع! مسئول هرچه دارد از آنان دارد؟ ديگر ديكتاتوري معنا نخواهد داشت. (به ياري خداوند در آينده توضيح خواهيم داد كه قاطعيت براي حكومت ضروري است و اين به معناي ديكتاتوري و استبداد نيست كه استبداد خود محوري است و قاطعيت «قانون محوري» و بين اين دو فاصله بسيار است!!).

امام علي(ع) در نامه‏اي به «قثم بن عباس» فرماندار مكّه مي‏نويسد:

«... و لا يكن لك الي النّاس سفير الاّ لسانك و لا حاجب الاّ وجهك و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائك بها فانّها ان ذيدت عن أبوابك في اوّل وردها لم‏تحمد فيما بعد علي قضائها...؛18... و نبايد بين تو و مردم واسطه و سفيري جز زبانت و حاجب و پرده‏اي جز چهره‏ات باشد (يعني مستقيم و رو در رو با مردم سخن بگو و چهره به چهره با آنان رفتار كن تا به راحتي درد دل‏هاي خود را گفته و از طرفي بتواني مشكلات خود را براي آنان بيان كني) و هرگز افراد حاجت‏مندي كه با تو كار دارند از ملاقات خود محروم مساز كه اگر آن‏ها از آغاز از در خانه‏ات رانده شوند حل مشكل آن‏ها بعدا جبران آن نخواهد كرد.»

آري: با اين بينش «امانت» افتخار مسئول در نظام اسلامي خدمتگزاري مردم است آن چنان كه امام راحل اين فرزند شايسته مولا علي(ع) مي‏فرمود: به من خدمتگزار بگوييد بهتر از آن است كه «رهبر» بگوييد!!

3ـ امانتداري شايسته

صاحبان بينش «امانت» در باب حكومت هيچ گاه دست خود را به «خيانت» نمي‏آلايند، اما آنان كه حكومت و مسئوليت را «لقمه چرب» مي‏دانند اساس كارشان بر «خيانت» است!! مگر آن كه نتوانند!! آن چنان كه در طول تاريخ حاكمان ستمگر چنين بودند و ملّت عزيز ايران تجربه تلخ دوران سياه ستم‏شاهي را فراموش نكرده‏اند، مسئولان رده اول آن نظام سياه همّتي جز غارت اموال مردم نداشتند و اگر اندك خدمتي هم صورت دادند براي آن بود كه جاده را براي غارت خود هموار ساخته مواجه با اعتراض و شورش مردمي نشوند و خداي را سپاس كه:

«آن سبو بشكست، آن پيمانه ريخت»!!

آن چنان كه در حكومت مردمي مولا علي(ع) ناجوان‏مرد مردماني خيانت كردند و با آن همه سفارش مولا در مورد اهميت امانت‏داري در بيت المال خيانت كردند و البته با نكوهش و برخورد شديد مولا علي(ع) مواجه شدند. اين خائنان كساني بودند كه حكومت را «لقمه چرب» مي‏ديدند و از رهگذر اين بينش فاسد عملكردي ناپسند داشتند امام علي(ع) در نامه‏اي به يكي از اين قماش كارگزاران نوشت: «بلغني عنك امرٌ ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك و عصيت امامك انك تقسم في‏ء المسلمين الذي حازته رماحهم و خيولهم و اريقت عليه دماءهم فيمن اعتامك من اعراب قومك فو الّذي فلق الحبة و برأ النسمة لئن كان ذلك حقّا لتجدن لك عليّ هوانا و لتخفّن عندي ميزانا فلاتستهن بحق ربّك و لاتصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اعمالاً...؛19 درباره‏ات به من گزارشي رسيده است كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشي خدايت را به خشم آورده و امامت را عصيان كرده‏اي، گزارش اين است كه تو غنائم مربوط به مسلمانان را كه به وسيله اسلحه و اسب‏هايشان به دست آمده و خون‏هايشان در اين راه ريخته شده در بين افرادي از باديه‏نشينان قبيله‏ات كه خود برگزيده‏اي تقسيم مي‏كني، سوگند به كسي كه دانه را شكافت و روح انسان را آفريد اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار خواهي شد و ارزش و مقدارت كم خواهد گشت، پس حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودي دينت اصلاح مكن كه از زيان‏كارترين‏ها از حيث عمل خواهي بود...»

و با تتبع در نهج البلاغه و مستدركات آن به موارد متعددي از اين دست برخورد خواهيم كرد كه متأسفانه اين كارگزاران فاسد نتوانستند خود را با حكومت عدل علوي تطبيق داده و هم چنان در پي غارت بيت المال بودند.

سؤالي كه ممكن است براي نظاره‏گر اين بخش سيره مولا پديد آيد آن است كه چرا اينان از ناحيه مولا براي مسئوليت‏ها برگزيده شدند؟

پاسخ آن است كه حكومت مولا حكومتي بشري بود. گرچه مولا مي‏توانست به «اذن الله» از گذشته و آينده كساني را كه مي‏خواست براي مسئوليتي نصب كند مطّلع شود. ولي از آن جا كه امام مي‏خواست از طريق عادي امور را اداره كند از اين ابزار الهي استفاده نكرد. بسياري از اينان در آغاز عناصري صالح بودند، ولي وقتي به قدرت رسيدند بر اثر ظرفيت اندكشان طغيان كردند كه: «ان الانسان ليطغي ان راه استغني؛20 همانا انسان همين كه خود را بي‏نياز ديد طغيان مي‏كند. آن چه در اين جا گفتني است دو نكته است:

1ـ فاسد شدن و خائن درآمدن برخي از كارگزاران هيچ گاه نمي‏تواند موجب زير سؤال بردن اساس يك حكومت باشد، زيرا در يك حكومت صالح كارگزاران نه فرشته‏اند و نه معصوم!! بنابراين تخلّف در سطح جزيي و كلان امري طبيعي است، لكن آنچه مهم است نكته دوم است و آن:

2ـ اين كه بايد با چهره‏هاي خائن بيت المال در هر رده‏اي كه هستند برخورد شود آن چنان كه مولا چنين كرد. و در اين برخورد هم بايد آبروي افراد مورد عنايت باشد هم مصلحت نظام! بدين معني كه نمي‏توان به صرف يك گزارش «انگ خيانت» به مسئولي زد، بلكه بايد اين اتهام در محكمه صالح اثبات شود و آن‏گاه كه اثبات شد بايد بدون در نظر گرفتن ملاحظات، حق اجرا شده، مجازات متناسب براي متخلّف در نظر گرفته شود. و اين سيره امام علي(ع) در برخورد با كارگزاران متخلّف بود.

آن چه را گفتيم در اين عبارت خلاصه مي‏كنيم كه: اساس حكومت عدل علوي را «بينش قرآني» در باب حكومت تشكيل مي‏دهد كه «مسئوليت امانت است».

به ياري خداوند در مقاله آينده «اصول اساسي حكومت مولي علي(ع)» را تقديم خواهيم كرد ان شاء الله.

پاورقيها:

14 ) و 15 ) نهج البلاغه، نامه 62.

 11 ) نهج البلاغه، خطبه33.

 1 ) امام(ع) در توصيف خود مي‏فرمايد: «ينحدر عنّي السيل و لايرقي اليّ الطير» از بلنداي وجودم سيل فضائل جاري است و مرغان دور پرواز نيز نخواهند توانست به اوج قلّه فضائل من دست يابند.» (نهج‏البلاغه، خطبه سوم)

 12 ) نهج البلاغه، خطبه131.

 19 ) نهج البلاغه، نامه 43.

 13 ) نهج البلاغه، خطبه 3.

 10 ) نهج البلاغه، خطبه 224.

 18 ) نهج البلاغه، نامه 67.

 16 ) و 17 ) نهج البلاغه، نامه 53.

 20 ) سوره علق، آيه 6.

 2 ) سوره نساء، آيه58.

 3 ) تفسير البرهان، ج1؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ذيل آيه.

 4 ) نهج البلاغه، نامه 5 (نسخه معجم المفهرس كه با نهج البلاغه صبحي صالح هماهنگ است).

 5 ) و 6 ) نهج البلاغه، نامه 26.

 7 ) مانند: نهج البلاغه، نامه 40 و 41 و 42 و 53 و 71و....

 8 ) نهج البلاغه، خطبه 3.

 9 ) نهج البلاغه، كلمه قصار 236.

 

خاتمي، احمد

 


نوشته شده در   شنبه 2 خرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode