امام علي(ع) همانند قرآن كريم اسوه هميشه قرون و اعصار است و سيره او الهام بخش زندگي در همه ابعاد.
حكومت الگو
حكومت كوتاه و چند ساله امام علي(ع) ميتواند الگوي همه حكومتهاي اسلامي در طول تاريخ باشد و براي امت اسلامي ما كه بعد از ساليان طولاني حكومت جور و ستم، بر نعمت بزرگ و ارزشمند جمهوري اسلامي دست يافته است، بهترين الگو حكومت مولا است. گو اين كه بايد اعتراف كنيم كه ما كجا و مولا كجا؟ با اين وصف، نظام اسلامي ما اين افتخار را دارد كه بر رهروي از راه مولا تصميم جدّي دارد و تا آن جا كه در توان بوده، اين راه را پيموده و درصدد است با برداشتن موانع، راه خود را به آن حكومت حق نزديك نمايد. گرچه مولا خود قلّهاي از فضائل و كمالات است1 و قهرا حكومتي هم كه او در رأس آن باشد، آن چنان در قلّه و فراز است كه با تلاش فراوان نزديك شدن به آن حكومت دادگسترانه نيز افتخاري بزرگ است.
در اين مقاله و چند گفتار ديگر سيري در حكومت مولا داريم و هرگز مدعي تتبع و بررسي همه جانبه در اين زمينه نيستيم.
بينش حكومتي امام
اولين سخن در اين زمينه آن است كه بينش حكومتي مولا چه بود؟ بيترديد اين «بينش» اولين نقش را در عملكرد دارد. بينش حكومتي مولا همان بينش قرآن است. قرآن همه مسئوليتها را امانتي در دست انسان ميداند: «ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الي أهلها...؛2 همانا خداوند فرمانتان ميدهد كه امانتها را به اهل آن برگردانيد...»
در ذيل آيه، روايات فراواني از معصومين رسيده است كه از مصاديق آيه شريفه مسئوليتها و برترين مسئوليت؛ يعني «امامت» است.3
از آيه شريفه سه نكته استفاده ميشود:
1ـ آن كه مسئوليتها امانت است.
2ـ آن كه مردم موظّفند در رابطه با اين امانت مسئولانه عمل كرده به دنبال افرادي لايق و توانا و متعهّد براي عهدهدار شدن اين مسئوليتها باشند.
3ـ افرادي كه لايق و شايسته به دوش گرفتن مسئوليتها هستند (كه قرآن از آنها به «اهل» تعبير كرده است) بايد اين بار مسئوليت را به دوش كشند زيرا كه اين دستور (سپردن مسئوليتها به اهل) بدون وجوب پذيرش از ناحيه واجدين شرط لغو است «دقت كنيد!»
اين بينش قرآني را مولا علي(ع) در سرلوحه برنامههاي حكومتي خويش قرار داد. هم خود با تمام باور، معتقد بود هم به كارگزاران خويش توصيه ميكرد با اين «بينش» به انجام وظيفه بپردازند.
امام(ع) به اشعث بن قيس «استاندار آذربايجان» نوشت:
«و ان عملك ليس لك بطعمة ولكنّه في عنقك امانة...؛4 فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتي است كه به عهدهات واگذار شده است.»
در نامه ديگر خطاب به كارگزارانِ جمعآوري صدقات ميفرمايد:
«... و من لم يختلف سرّه و علانيته و فعله و مقالته فقد ادّي الامانة...؛5 ... و آن كس كه پنهاني و آشكارش، كردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد، امانت الهي را ادا كرده است...»
نيز در همين نامه ميفرمايد:
«... و من استهان بالامانة و رتع في الخيانة و لمينزّه نفسه و دينه عنها فقد احلّ بنفسه الذّل والخزي في الدنيا و هو في الآخرة اذلّ و اخزي...؛6 ... و آن كس كه امانت (مسئوليت) را سبك شمرد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزّه نسازد درهاي ذلت و رسوايي را در دنيا به روي خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود... .»
در موارد ديگري از نامههاي مولا نيز از اين واژه «امانت» براي مسئوليتها استفاده شده است.7
جلوههاي اين بينش
حكومت با اين بينش جلوههايي دارد:
1ـ حكومت «هدف» نيست، «وسيله» است؛ يعني آن كه بنابراين ديدگاه، حكومت از آن رو كه از ديد دنياپرستان رياست، آقايي و مسند و منصب است، ارزشي ندارد. آن قدر كه حتي از آببيني بز8 و استخوان خوك در دست جذامي9 و برگ جويدهاي كه در دهان ملخي باشد10 نيز بيارزشتر است. از ديدگاه امام عارفان اصل حكومت و امارت اگر براي هدفي والا و انساني نباشد، از «كفش كهنه وصلهدار» نيز بيارزشتر است.
ارزش حكومت از ديدگاه مولا به آن است كه پلي براي خدمت به خداوند و بندگانش باشد، فرمود: «والله لهي احبّ اليّ من امرتكم هذه الا ان اقيم حقّا او ادفع باطلاً؛11 به خدا سوگند همين كفش بيارزش برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر آن كه حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع نمايم.»
در جاي ديگر شكوهمندانه اهداف بلند خويش را از به دست گرفتن حكومت چنين بيان ميكند:
«اللهمّ انّك تعلم انه لميكن الّذي كان منّا منافسة في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك؛12 ... پروردگارا، تو ميداني آن چه ما انجام داديم نه براي اين بود كه ملك و سلطنتي به دست آوريم و نه براي اين كه از متاع پست دنيا چيزي تهيّه كنيم، بلكه براي اين بود كه نشانههاي از بين رفته دينت را باز گردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديدهات در ايمني قرار گيرند و قوانين و مقرراتي كه به دست فراموشي سپرده شد بار ديگر عملي گردد... .»
در اين سخن خدمت به آيين حق و بندگان خداوند از اهداف حكومت مولا بيان شده است و به راستي حكومتي ارزشمند است كه در راستاي اين دو هدف مقدّس حركت كند و كارگزاراني در نظام اسلامي در شأن نظاماند كه اين دو هدف را با تمام وجود باور كرده باشند و در اين راستا حركت كنند. مسئوليت را «لقمه چرب» ندانسته، بلكه آن را زمينهاي براي خدمت به دين خدا و بندگان او بدانند.
و در خطبه شقشقيه مولا يكي از اهداف حكومتش را خدمت به مظلومان و محرومان اين زجر كشيدههاي هميشه تاريخ معرفي ميكند و ميفرمايد:
«... اما والّذي فلق الحبّة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الاّ يقارّوا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علي غاربها...؛13 ... آگاه باشيد سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگرنه اين بود كه جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته و به ياريام قيام كردهاند و از اين جهت حجّت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئوليتي كه خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته كه در برابر شكمخواري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها ميساختم و از آن صرف نظر ميكردم...»
در سخني ديگر مولا پس از آن كه شرحي از ستمي كه در دوره قبل از حكومت بر حضرت رفت، بيان ميكند و فلسفه سكوت خويش را «حفظ مصالح اسلام» معرفي مينمايد: اعراض خود را از حكومت به عنوان جلوهاي از دنيا ابراز ميدارد و ميفرمايد: «... و انّي الي لقاء الله لمشتاق و حُسن ثوابه لمنتظر راج...؛14 ... و همانا من مشتاق ملاقات پروردگارم و به پاداش نيكويش منتظر و اميدوارم... .»
ولكن فلسفه پذيرش حكومت را به عنوان «امانت»، «وظيفه» و «تكليف» چنين بيان ميكند كه اگر من با اين اشتياق فراوان مردم، مسئوليت امامت را به دست نميگرفتم، نااهلان زمامدار امور ميشدند و عرصه بر خوبان تنگ گرفته و ناصالحان را بر گرده مردم سوار ميكردند.»
«... ولكني اسي ان يلي امر هذه الأمّة سفهاؤها و فجّارها فتتخذوا مال الله دولاً و عباده خولاً والصالحين حربا والفاسقين حزبا...؛15 ... ولي از اين اندوهناكم كه سرپرستي حكومت اين امّت به دست اين فرومايهگان و نابهكاران افتد، پس بيتالمال را به غارت برند، بندگان خدا را به اسارت گيرند، با صالحان بستيزند و فاسقان را همكار خويش سازند...»
آري وقتي بينش در باب حكومت «امانت» است اهداف نيز مقدّس خواهد شد.
2ـ حكومت خدمتگزار
وقتي بينش كارگزار حكومت اسلامي اين گونه شد كه «مسئوليت» «امانتي» است كه براي خدمت به مردم به او واگذار شده است، مردم را «ارباب» خود ميداند نه خود را «ارباب» آنها. در برابر آنها متواضع و فروتن است و برخورد مردمي با آنها دارد، ولي آن گاه كه مسئوليت را لقمه چرب ديد تا وقتي به تكريم مردم ميپردازد كه بتواند بر گرده آنها سوار شود و آن گاه كه به كام خويش رسيد، با مردم ديكتاتور مآبانه برخورد ميكند.
مولا علي(ع) خود انسانيترين برخورد را با مردم داشت و به معناي دقيق كلمه «خدمتگزار» بندگان خدا بود.
او آن چنان بود كه صاحبان حاجت بدون تكلّف به حضرت دسترسي داشته و عرض حال ميكردند.
حضرت همين سفارش را به كارگزاران خويش داشت.
در عهد نامه مالك اشتر چنين آمده است:
«... واشعر قلبك الرحمة للرعيّة والمحبّة لهم و اللطف بهم و لاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانّهم صنفان امّا اخ لك في الدّين أو نظير لك في الخلق...؛16... و دلت را سرا پرده رحمت به بندگان خدا و محبّت و لطف به آنان ساز، و همانند درنده نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شماري! زيرا «رعيت» (مردمي كه در پوشش حكومتاند) بر دو گروهاند يا برادر ديني تواند و يا انسانهايي همانند تو... .»
و سپس مالك را از برخورد ديكتاتور مآبانه نسبت به مردم منع ميكند و ميفرمايد:
«... و لاتقولن انّي مؤمّرٌ آمر فاطاع فان ذلك ادغال في القلب و منهكة للدين و تقرّب من الغير...؛17 ... و هرگز مگو كه من مأمورم و بر اوضاع مسلّط! امر ميكنم و بايد اطاعت شوم! (برخورد ديكتاتور منشانه با مردم نداشته باش) كه اين موجب خرابي دل و دين و زمينهساز دگرگوني (برخورد مردمي) خواهد شد...»
با بينش «امانت» ديگر جايي براي برخوردهاي ديكتاتور مآبانه باقي نميماند، چرا كه مردم صاحب امانتاند و ارباب رجوع! مسئول هرچه دارد از آنان دارد؟ ديگر ديكتاتوري معنا نخواهد داشت. (به ياري خداوند در آينده توضيح خواهيم داد كه قاطعيت براي حكومت ضروري است و اين به معناي ديكتاتوري و استبداد نيست كه استبداد خود محوري است و قاطعيت «قانون محوري» و بين اين دو فاصله بسيار است!!).
امام علي(ع) در نامهاي به «قثم بن عباس» فرماندار مكّه مينويسد:
«... و لا يكن لك الي النّاس سفير الاّ لسانك و لا حاجب الاّ وجهك و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائك بها فانّها ان ذيدت عن أبوابك في اوّل وردها لمتحمد فيما بعد علي قضائها...؛18... و نبايد بين تو و مردم واسطه و سفيري جز زبانت و حاجب و پردهاي جز چهرهات باشد (يعني مستقيم و رو در رو با مردم سخن بگو و چهره به چهره با آنان رفتار كن تا به راحتي درد دلهاي خود را گفته و از طرفي بتواني مشكلات خود را براي آنان بيان كني) و هرگز افراد حاجتمندي كه با تو كار دارند از ملاقات خود محروم مساز كه اگر آنها از آغاز از در خانهات رانده شوند حل مشكل آنها بعدا جبران آن نخواهد كرد.»
آري: با اين بينش «امانت» افتخار مسئول در نظام اسلامي خدمتگزاري مردم است آن چنان كه امام راحل اين فرزند شايسته مولا علي(ع) ميفرمود: به من خدمتگزار بگوييد بهتر از آن است كه «رهبر» بگوييد!!
3ـ امانتداري شايسته
صاحبان بينش «امانت» در باب حكومت هيچ گاه دست خود را به «خيانت» نميآلايند، اما آنان كه حكومت و مسئوليت را «لقمه چرب» ميدانند اساس كارشان بر «خيانت» است!! مگر آن كه نتوانند!! آن چنان كه در طول تاريخ حاكمان ستمگر چنين بودند و ملّت عزيز ايران تجربه تلخ دوران سياه ستمشاهي را فراموش نكردهاند، مسئولان رده اول آن نظام سياه همّتي جز غارت اموال مردم نداشتند و اگر اندك خدمتي هم صورت دادند براي آن بود كه جاده را براي غارت خود هموار ساخته مواجه با اعتراض و شورش مردمي نشوند و خداي را سپاس كه:
«آن سبو بشكست، آن پيمانه ريخت»!!
آن چنان كه در حكومت مردمي مولا علي(ع) ناجوانمرد مردماني خيانت كردند و با آن همه سفارش مولا در مورد اهميت امانتداري در بيت المال خيانت كردند و البته با نكوهش و برخورد شديد مولا علي(ع) مواجه شدند. اين خائنان كساني بودند كه حكومت را «لقمه چرب» ميديدند و از رهگذر اين بينش فاسد عملكردي ناپسند داشتند امام علي(ع) در نامهاي به يكي از اين قماش كارگزاران نوشت: «بلغني عنك امرٌ ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك و عصيت امامك انك تقسم فيء المسلمين الذي حازته رماحهم و خيولهم و اريقت عليه دماءهم فيمن اعتامك من اعراب قومك فو الّذي فلق الحبة و برأ النسمة لئن كان ذلك حقّا لتجدن لك عليّ هوانا و لتخفّن عندي ميزانا فلاتستهن بحق ربّك و لاتصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اعمالاً...؛19 دربارهات به من گزارشي رسيده است كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشي خدايت را به خشم آورده و امامت را عصيان كردهاي، گزارش اين است كه تو غنائم مربوط به مسلمانان را كه به وسيله اسلحه و اسبهايشان به دست آمده و خونهايشان در اين راه ريخته شده در بين افرادي از باديهنشينان قبيلهات كه خود برگزيدهاي تقسيم ميكني، سوگند به كسي كه دانه را شكافت و روح انسان را آفريد اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار خواهي شد و ارزش و مقدارت كم خواهد گشت، پس حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودي دينت اصلاح مكن كه از زيانكارترينها از حيث عمل خواهي بود...»
و با تتبع در نهج البلاغه و مستدركات آن به موارد متعددي از اين دست برخورد خواهيم كرد كه متأسفانه اين كارگزاران فاسد نتوانستند خود را با حكومت عدل علوي تطبيق داده و هم چنان در پي غارت بيت المال بودند.
سؤالي كه ممكن است براي نظارهگر اين بخش سيره مولا پديد آيد آن است كه چرا اينان از ناحيه مولا براي مسئوليتها برگزيده شدند؟
پاسخ آن است كه حكومت مولا حكومتي بشري بود. گرچه مولا ميتوانست به «اذن الله» از گذشته و آينده كساني را كه ميخواست براي مسئوليتي نصب كند مطّلع شود. ولي از آن جا كه امام ميخواست از طريق عادي امور را اداره كند از اين ابزار الهي استفاده نكرد. بسياري از اينان در آغاز عناصري صالح بودند، ولي وقتي به قدرت رسيدند بر اثر ظرفيت اندكشان طغيان كردند كه: «ان الانسان ليطغي ان راه استغني؛20 همانا انسان همين كه خود را بينياز ديد طغيان ميكند. آن چه در اين جا گفتني است دو نكته است:
1ـ فاسد شدن و خائن درآمدن برخي از كارگزاران هيچ گاه نميتواند موجب زير سؤال بردن اساس يك حكومت باشد، زيرا در يك حكومت صالح كارگزاران نه فرشتهاند و نه معصوم!! بنابراين تخلّف در سطح جزيي و كلان امري طبيعي است، لكن آنچه مهم است نكته دوم است و آن:
2ـ اين كه بايد با چهرههاي خائن بيت المال در هر ردهاي كه هستند برخورد شود آن چنان كه مولا چنين كرد. و در اين برخورد هم بايد آبروي افراد مورد عنايت باشد هم مصلحت نظام! بدين معني كه نميتوان به صرف يك گزارش «انگ خيانت» به مسئولي زد، بلكه بايد اين اتهام در محكمه صالح اثبات شود و آنگاه كه اثبات شد بايد بدون در نظر گرفتن ملاحظات، حق اجرا شده، مجازات متناسب براي متخلّف در نظر گرفته شود. و اين سيره امام علي(ع) در برخورد با كارگزاران متخلّف بود.
آن چه را گفتيم در اين عبارت خلاصه ميكنيم كه: اساس حكومت عدل علوي را «بينش قرآني» در باب حكومت تشكيل ميدهد كه «مسئوليت امانت است».
به ياري خداوند در مقاله آينده «اصول اساسي حكومت مولي علي(ع)» را تقديم خواهيم كرد ان شاء الله.
پاورقيها:
14 ) و 15 ) نهج البلاغه، نامه 62.
11 ) نهج البلاغه، خطبه33.
1 ) امام(ع) در توصيف خود ميفرمايد: «ينحدر عنّي السيل و لايرقي اليّ الطير» از بلنداي وجودم سيل فضائل جاري است و مرغان دور پرواز نيز نخواهند توانست به اوج قلّه فضائل من دست يابند.» (نهجالبلاغه، خطبه سوم)
12 ) نهج البلاغه، خطبه131.
19 ) نهج البلاغه، نامه 43.
13 ) نهج البلاغه، خطبه 3.
10 ) نهج البلاغه، خطبه 224.
18 ) نهج البلاغه، نامه 67.
16 ) و 17 ) نهج البلاغه، نامه 53.
20 ) سوره علق، آيه 6.
2 ) سوره نساء، آيه58.
3 ) تفسير البرهان، ج1؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ذيل آيه.
4 ) نهج البلاغه، نامه 5 (نسخه معجم المفهرس كه با نهج البلاغه صبحي صالح هماهنگ است).
5 ) و 6 ) نهج البلاغه، نامه 26.
7 ) مانند: نهج البلاغه، نامه 40 و 41 و 42 و 53 و 71و....
8 ) نهج البلاغه، خطبه 3.
9 ) نهج البلاغه، كلمه قصار 236.
خاتمي، احمد