با رسول صدرعاملي، فيلمنامهنويس و كارگردان سينما
سينماي اجتماعي نبايد به مردم آدرس غلط بدهد
جام جم آنلاين: رسول صدرعاملی فعالیت خود را از نوجوانی با خبرنگاری آغاز كرد و تا سال ۱۳۵۹ به عنوان گزارشگر، قصهنویس، دبیر گروه حوادث و سپس دبیر گروه پارلمانی با روزنامه اطلاعات همكاری داشت.
فعالیت حرفهای در سینما را با نگارش و تهیه فیلم «خونبارش» پس از انقلاب آغاز كرد و اولین فیلمش را با نام «رهایی» سال 1361 كارگرداني كرد. «گلهای داوودی» او، نخستين ملودرام سینمای پس از انقلاب بود كه ارتباط وسیعی با مخاطبان برقرار كرد. پاییزان، قربانی، خاطرات یك خبرنگار، سمفونی تهران، دختری با كفشهای كتانی، من ترانه پانزده سال دارم، دیشب باباتو دیدم آیدا، شب، هر شب تنهایی، در انتظار معجزه (شب و قسم به دلتنگی) و... از جمله فیلمهای ديگر او در 3 دهه گذشته بودهاند. با او به بهانه فیلم اخیرش «زندگی با چشمان بسته» كه این روزها بر پرده سینماهاست، به گفتوگو نشستهایم.
با نگاه به كارنامه فيلمسازي شما، با تاكيد ميتوان گفت موضوعها و داستانهاي اجتماعي بيشترين بخش از كارتان را در 3 دهه گذشته تشكيل ميدهد. به عنوان فيلمنامهنويس و كارگردان، شرايط سينماي اجتماعي امروز ايران را چگونه ميبينيد؟
قبل از بررسي وضعيت و شرايط اين حوزه موضوعي سينما بايد تاكيد كنم به نظرم این روزها درك آثار اجتماعی بسيار دشوارتر از دیگر انواع فيلمهاست. بخش عمدهاي از آنچه امروز اين نوع سينما با آن روبهروست، از همين درك ناقص و گاه نادرست ناشي ميشود.
خب پس برويم سراغ كالبد شكافي همين درك نادرست و ناقص. يك امر مسلم و قطعي درباره سینمای اجتماعی آن است كه در مقایسه با ديگر حوزههاي موضوعي سينما، حساسیت برانگیزتر است و حتی در مواردی داستانهايش باعث كجفهمیها، سوءتفاهم و برداشتهای ناقص از سوی مخاطبان و مدیران فرهنگی میشود. اين همان چيزي است كه شما از آن به عنوان دشواري درك ياد ميكنيد. با اين حال ميخواستم تاكيد كنم اين مشكل فقط گريبان مخاطبان يا مديران را نگرفته است و بسياري از فيلمسازان نيز درك درستي از سينماي اجتماعي ندارند.
براي درك سینمای اجتماعی و رويكرد مناسب به آن، فيلمساز نیازمند دانش و فهم كاملي از مناسبات، نيازها، باورها، آداب، ضعفها و... جامعه اطراف خود است. من سينماگر بايد به سراغ ساخت فیلمهایی بروم كه ابتدا خودم موضوع آنها را بدرستي حس و درك كرده باشم. پس از آن بايد مطمئن شوم در سينماي كشور به این موضوع یا پرداخته نشده یا كمتر توجه شده و براي همين دارای طراوت و تازگی است. همه اينها بايد دست به دست هم بدهند تا مرا به شوق ساختن يك فيلم وا دارد.
يعني فراهم شدن اين مقدمات ميتواند تضمين كننده ساخت يك فيلم خوب باشد و آيا در كارهاي شما رعايت شده است؟
اينها همه پيش از شروع كار است و همه بر ميگردد به همان درك درست از اين نوع سينما. در مورد كارهاي خودم اين را ميتوانم بگويم فيلمهايي كه كارگرداني كردهام، فارغ از بد بودن و خوب بودنشان، كنجكاوی مخاطبان را برانگيختهاند.
تمام آنچه شما به عنوان مقدمات روي آوردن كارگردان به يك موضوع و شروع ساخت فيلم بر شمرديد، وقت و كار مطالعاتي زيادي ميبرد. براي همين است كه بيشتر سينماگران علاقهمند به موضوعهاي اجتماعي به نسبت همكاران ديگرشان كم كار هستند؟
دقيقا همين است. خود من در اين سي و چند سال فعاليت در سينما 13 يا 14 فيلم ساختهام كه ميشود هر 2 يا 3 سال يك كار، زیرا همان طور كه گفتم این نوع سینما دشواریهای مخصوص به خود را دارد. یعنی نمیشود بسرعت به یك قصه كامل اجتماعي رسید. باید اول موضوعم را پیدا كنم و بعد مطمئن شوم اين داستان كمتر گفته شده یا اصلا گفته نشده است. البته اینها خودخواهیهای من در این حیطه به شمار میرود. بعد هم همیشه فكر میكنم باید موضوعی را انتخاب كنم كه حتما همه را كنجكاو كند تا سرك بكشند. حالا سختیهایی كه ساختن یك فیلم با این شرایط دارد یك طرف، گرفتاری بعدی این است كه این فیلم فهمیده شود.
ميخواهم پرسشي را طرح كنم كه شايد جاي آن ابتداي گفتوگو بود. شما مدام بر معضل فهميده نشدن فيلمهاي اجتماعي تاكيد ميكنيد. اصولا در كشور ما اين نوع سينما تعريف درستي دارد؟
گرفتاری اصلي ما اين است كه ما هنوز در جامعه فرهنگی خودمان تعریف درست و مناسبی از این نوع سینما نداریم. سینمایی كه برگرفته از مردم است و درنهایت هم به مردم بازمیگردد.
از همه مهمتر این كه سینمای اجتماعی نمیتواند و نبايد به مردم دروغ بگوید، چون قاضی و داورش خود مردم هستند و اگر تو درست رفتار نكنی، همه ميفهمند و كار را پس ميزنند.
اين فرآيند پيدا كردن موضوع، پرداخت آن، نوشتنش و... پيچ و خمهاي زيادي دارد. از تجربه خودتان در عبور از اين راه پر پيچ و خم بگوييد.
در طول تجربه این سالها و پرداختن به این نوع سینما دیگر فهمیدهام كلنجارهایی دراین نوع فیلمسازی وجود دارد. من همیشه مایل بودهام از جوانان بگویم و این كار را هم كردهام و گفتهام؛ چه ازجوانان دهه 60 و چه جوانان امروز. برای این كه نسل جوان را بهتر بشناسم باید دربارهشان تحقیق كنم. ببینم توی ذهنشان چه میگذرد. فاصلهای كه بین آنها و خانوادههایشان وجود دارد را مورد بررسی و كنكاش قرار دهم. حالا این درك كردن گاهی با یك اشتباه هم میتواند همراه شود. گاهی كمرنگ، گاهی پررنگ، گاهی موفق و گاهی ناموفق این اتفاق میافتد. اما به نظر میرسد آنچه دراین میان اهميت دارد، تلاش است و این كه بچهها حس كنند حرف دلشان از زبان كسی گفته میشود و این حرفها را میتوانند روی پرده ببینند.
شما حدود 35 سال پيش، در حوزه خبري حوادث روزنامهها كار ميكرديد. انعكاس واقعيتهاي جامعه كه در بسياري موارد با خشونت همراه است در مطبوعات و پرداختن به آنها در قالب فيلم چه تفاوتهايي دارد؟
سینما كارش پرداختن به حوادث نیست و این كار روزنامههاست. وظیفه سینما تجزيه و تحليل آن چيزي است كه رخ داده و البته پيشبيني و درك حوادثی است كه دارد اتفاق میافتد. فیلمساز این حوادث را از حالت مطبوعاتي و روزنامهاي یا از یك مقاله تحقیقی دانشجویی خارج ميكند و به قالب فیلم و تصویر در ميآورد. این فرآيند وقتگیری است كه فقط از طریق تجربه كردن میتوان آن را یاد گرفت و هیچ دانشگاهی نیست كه به آموزش این تجارب بپردازد. بنابراین سینمای اجتماعی پیچیدگیها و سختیهای خاص خودش را دارد و برای كار در آن باید اول همه اينها را درك كرد.
در كارنامه شما دختری با كفشهای كتانی، من ترانه پانزده سال دارم و دیشب باباتو دیدم آیدا به مراتب معروفتر از ديگر فیلمهایتان هستند. شما با ساخت این سهگانه نشان دادید صرفنظر از این كه یك فیلمساز با دغدغههای اجتماعی هستید، به مسائل نوجوانان نیز علاقهمندید و به آنان اهمیت میدهید. توجه به مساله نوجوانان از كجا در شما شكل گرفت؟
از جایی كه فیلم سمفونی تهران را ساختم كه با محوریت یك نوجوان 12 ساله بود. پیش از آن من در دیگر فیلمهایم تنها به ژانر ملودرام توجه داشتم كه در آن احساسات بيشتر از تحليلهاي اجتماعي ديده ميشود. اما این فیلم به من فهماند به مساله نوجوانان و اصولا نسل جوان توجه بیشتری داشته باشم. برای همین به ساخت فیلمهایی برای نسل دهه 60 پرداختم، زیرا تصور میكردم این نسل همه چیزش در خفا میگذرد. حتی راز و نیازش با خداوند كه دوست ندارد جایی بروز كند تا مثلا ریا شود.
یادتان باشد ما هر ضربهای كه میخوریم بيشتر از ناحيه كساني است كه به جامعه اطراف خود نگاه دقيق و موشكافانه ندارند. آنان از واقعبینی اجتماعی برخوردار نیستند و حتی رفتارهای بچههایشان را زیر نظر ندارند. آنان دوست دارند همه چيز را به بچهها تحمیل كنند و خب طبیعی است وقتی فرزندان بزرگتر و وارد جامعه میشوند، به تمام آموختههاي تحميلي خود پشت پا میزنند.
شما در برههای از زمان به سراغ مضامین مذهبی هم رفتید و سهگانه شب را ساختید؛ درحالی كه از شما به عنوان یك فیلمساز اجتماعی یاد میشود. تجربه كار در حیطه مضامین مذهبی را چطور دیدید؟
در سهگانه مذهبيام، نیت كار شخصیتر بود. یعنی همیشه دلم میخواست درباره زائران فیلم بسازم، زیرا به نظرم زائر در تمام شرایط اجتماعی یعنی از اول تا آخر سفر حالش خوب است. زائر بودن، موضوع دوستداشتنیاي برایم بوده و هست. فكر میكنم این حیطه جای كار و پرداختن بسیاری میتواند داشته باشد. شما تصور كنید زائر بودن همواره میتواند همدلی و شادی ایجاد كند. در روزگاری كه طعم زندگی تغییر كرده است، زائر بودن یك مساله خوشایند است. من فكر میكنم آدمهایی كه باور مذهبی دارند، خیلی حسرتبرانگیزترند نسبت به كسانی كه هیچ اعتقادي ندارند. این اعتقاد شخصی من است و معتقدم هركسی با باور و مذهب خود خوشبخت است و با آن احساس خوشبختی میكند. تصور كنید زائران وقتی به مقصد میرسند، قرار است براي همدیگر دعا كنند و كمتر به فكر خودشان هستند.
اين موضوع تنها براي مخاطب ايراني و شرقي جذابيت دارد يا براي تماشاگران غربي هم جالب است؟
هریك از فیلمهایی كه من در سهگانه مذهبيام ساختم، به هر جشنوارهای كه رفت توانست برای خارجیها به لحاظ موضوعي جذابيت داشته باشد. بر خلاف تصور بسياري، اعتقادات مذهبي هنوز در جهان غرب هم رواج دارد و ميتواند آنان را جذب خود سازد.
شما از آن دست فيلمسازاني هستيد كه اعتقاد ندارند وظيفه اصلي سينماي اجتماعي نشان دادن سياهيهاي جامعه است؟
سینمای اجتماعی الزاما به سیاهیها، پلشتیها و تباهیها نمیپردازد. بلكه شاید قصه امیدواركنندهای هم از دل این نكات سیاه بيرون بیاید. مثلا اگر بخواهیم درباره اعتیاد فیلم بسازیم، من معتقدم نباید از اول فیلم نشان دهیم كه طرف توی جوی است یا له شده و این حرفها. من میگویم اگر قرار است فیلمی درباره اعتیاد ساخته شود، بیاییم به لذتهای این مساله بپردازیم و به مخاطب نشان دهیم كسانی كه دنبال این كار هستند در واقع نوعی لذتجویی میكنند. در غیر این صورت اگر مفهوم غیر از این باشد، مخاطب به خود میگوید پس چرا اینقدر اعتیاد زیاد است وقتی همه اینهایی كه مصرف میكنند حالشان بد میشود و به این روز میافتند؟!
به نظر میرسد آدرس غلط دادن به تماشاگر در سینمای اجتماعی كار درستی نیست. سینمای اجتماعی هم منظورش سیاهنمایی نیست. البته به نظرم اگر سیاهنمایی هم كرد نباید متهم واقع شود. باید بدانیم این نوع سینما هدفش از این سیاهنمایی پیدا كردن حفرهها و دهلیزهای زشت و پلید موجود در اجتماع است. حالا دیگر این وظیفه دیگران است كه این زشتیها را ببینند.
زمانی كه دختری با كفشهای كتانی را ساختم هیچ كس فكر نمیكرد ممكن است در پیادهروهای ما، دختران سرگشتهای وجود داشته باشند كه از راه رفتن خود هدفی را دنبال نمیكنند. اما دیدیم این حساسيت بتدریج زیاد شد و خيليها به آن توجه نشان دادند. زیرا فیلمی بود كه بار تاثیرگذاری زیادی داشت. یك مساله هم وجود دارد و آن این كه یك فیلم هیچ وقت به تنهايي نمیتواند در جامعه تحول ایجاد كند.
منظورتان از تحول چيست؟
نگاه كنيد، يك فيلم به تنهايي نميتواند تاثيري مثبت يا منفي بر جامعه بگذارد. يك اثر سينمايي شايد قادر باشد تا تلنگري به جامعه بزند و ديگر بخشهاي آن را فعال كند تا در كنار يكديگر بتوانند منشأ اثري باشند. روی این اصل من تعجب میكنم كه چرا مدیران فرهنگی از نمایش یك فیلم این همه میترسند.
اما به هرحال یك فیلم میتواند در برههای از زمان جوشش ایجاد كند.
جوشش نه، يك فيلم میتواند دانش ایجاد كند. شما وقتی به مدت 100 دقیقه در سالن تاریك سینما مینشینی و فیلم را میبینی و همدلی میكنی، وقتی فیلم تمام میشود و از سینما بیرون میآیی، اگر فیلم تاثیرگذار بوده باشد باید شما را به این مساله وادارد كه به خودت فكر كنی. اصلا كار سینما همین است.
برويم به سراغ فيلم تازهتان كه اين روزها روي پرده سينماست. در «زندگی با چشمان بسته»، جنس رفاقتی را نشان میدهید كه در جامعه امروز رنگ باخته و دیگر به آن شكل وجود ندارد. در اين باره توضيح دهيد.
امیدوارم این آرامش و رفاقت بتواند الگوسازی مناسبی شود. كار سينما اين است كه فكر مخاطب را به چالش بكشد و در او پرسش ايجاد كند.
آمار فروش فيلم زندگی با چشمان بسته اگر چه بد نيست، اما با توجه به مضمون و داستانش و البته سابقه شما در جذب مخاطب، كمتر از انتظار است. فكر ميكنيد دليلش چيست؟
این فیلم اثري است كه میتواند با مخاطب خودش بخوبی ارتباط برقرار كند، اما وقتی بین اكران 2 فیلم كمدی و به سبك روز قرار میگیرد، خودبه خود در گيشه آسيب ميبيند. مدیریت فرهنگی شايد ناخواسته فرصت بروز خلاقیت دراین نوع سینما را كه به هرحال ژانري برخاسته از تحقیق و جامعهشناسی است میگیرد. اگر چنين فيلمهايي كه ساخت آنها سخت و دشوار است، مورد بيمهري قرار بگيرند، چگونه ميتوان انتظار داشت تهيهكنندگان و كارگردانان به سمت توليد آنها گرايش پيدا كنند.
منظورتان از سخت بودن ساخت اينگونه فيلمها چيست؟
براي مثال شما روند توليد فیلم زندگی با چشمان بسته را به لحاظ وقتگیر بودن ـ از مرحله تحقيق تا آخرين مرحله توليد ـ با كمديهاي سبك مقايسه كنيد. آن فيلمنامهها شاید تنها در طول10 روز نوشته شوند و در مرحله ساخت هم توان و وقت كمتري ميگيرند. اين شرايط متفاوت و نابرابر توليد، باعث ميشود كه سینمای اجتماعی مغلوب فيلمهاي سبكتر و عامهپسندتر شوند.
يعني از آن كمديهاي سبك ساخته نشوند؟
به هيچوجه قصد حمله به آن جريان فيلمسازي را ندارم، به نظرم اين وضعيت تقصیر كسانی كه این فیلمها را میسازند هم نیست. آنان كسب و كارشان این است. این تقصیر مدیریت فرهنگی است كه شرایط مناسبي برای اكران مناسب فیلمی مثل زندگی با چشمان بسته به وجود نمیآورد.
متاسفانه حتی حساسيت مديران فرهنگي در مقابل كارهاي سنگين اجتماعي خيلي بيشتر است. براي مثال چرا فیلمهای حاتمیكیا و عیاری بايد براي اكران دچار مشكل شوند. من ندید میگویم اين فیلمها بیخودی دچار مشكل شدند كه ناشی از یك نوع ترس و واهمه بیمورد است.
برگردیم به فیلم زندگی با چشمان بسته. این طور به نظر میرسد كه در این فیلم به جزئیات آن طور كه باید درباره شخصیتها پرداخته نشده است. در واقع در طول فیلم ما روابط آدمها را میبینیم كه به شكل گذرا طرح ميشود و گاه ابتر و نیمهكاره میماند. شخصیتهایی مثل علی عقبه ندارند. این مسائل به خاطر اعمال ممیزی اتفاق افتاده یا خودتان ترجیح دادید این طور باشد؟
در جزئیات به شخصیتها پرداخته شده است. من دراین فیلم، تجربه متفاوتی را در نگارش فیلمنامه به كار گرفتهام. یعنی فیلمنامه خط و ربط روایی ندارد، بلكه به مدد نشانههاست كه مخاطب با فیلم ارتباط برقرار میكند. در فیلم مادری هست كه به صورت دخترش نگاه نمیكند و دختر تمنای نگاه او را دارد. من خواستم این درك كردن خودبهخود در مخاطب اتفاق بیفتد، نه این كه در این میان حرفی رد و بدل شود یا مثلا درباره شخصیت علی، فكر ميكنم مخاطب او را درك میكند، یعنی امیدوارم درك كرده باشد. به نظرم توانستهام تا حدودی موفق شوم.
پس از همان ابتدا تصميم گرفته بوديد، راهي نو را در كار حرفهايتان تجربه و آغاز كنيد.
همينطور است و فیلمنامه از نگارش متداول برخوردار نیست. این خواست خودم بوده است. من همراه 2 همكار ديگرم، براي نوشتن فيلمنامه اين پايه را انتخاب كرديم كه نسل حاضر تحقیرشدگیهایی را در طول حیات خود تحمل كرده است كه باید جایی گفته شود. تحقیرهایی كه گرچه به ظاهر مهم نیست و فراموش میشود، اما درباطن میبینیم كه نه كمرنگ و نه فراموش میشود. مثلا پرستو حس میكند هرچه بزرگتر میشود، از اطرافيانش دورتر و نگاهها نسبت به او سنگینتر میشود. در واقع آدمها نسبت به او نگاه دیگری پیدا میكنند. من میخواستم در فیلم زندگی با چشمان بسته به بیان و تحليل این مسائل بپردازم كه در جامعه زياد است و كمتر جایی به آن اشاره و دربارهاش نوشته ميشود.
یك ضعف ديگر كار به نظرم تعداد زياد شخصیتهاي فیلم است.
خب نیت ما این بود كه قصه یك محله را تعریف كنیم. البته این فیلم به نسبت كارهای قبلیام از شخصیتهای زیادی برخوردار بود. فیلمهای قبلیام چه در دختری با كفشهای كتانی، چه در من ترانه پانزده سال دارم و چه در دیشب باباتو دیدم آیدا، فیلمهایی شخصیت محور بودهاند. اما اینجا ما با حدود شش، هفت شخصیت مواجه هستیم. پرستو، دوستش پریسا، مقدم، پدر و مادر پرستو. به نظرم برای این كه قصه محله دربیایید این تعدد شخصیتها لازم بود.
یكی از رويكردهاي فيلم شما، نقد سنتگرایی افراطی است كه در محلهاي قديمي جريان دارد و بر همه چيز حاكم است. اين نقد در نگاههایی كه به پرستو ميشود یا مثلا مساله استشهاد جمع كردن اهالي مشهود است.
خب اين برخوردها در شهر تهران كه سرشار از سوءتفاهم است، بشدت ديده ميشود. به نظر من خيلي هم شديد است. من نمیدانم شما كجای تهران زندگی میكنید، اما من محلههایی را سراغ دارم كه این اتفاق یعنی جمع كردن استشهاد محلي در آنجا رخ داده است.
شرايط امروز به گونهاي است كه هركس خود را صاحب حق ميداند و ديگران را مستحق نكوهش كردن. قضاوت درباره ديگران و حكم دادن متاسفانه به امري عادي تبديل شده است.
فيلم شما در واقع تضاد سنت و مدرنيسم است كه البته به شلكي با پيروزي سنت تمام ميشود. اين برداشت را قبول داريد؟
من خودم به شخصه هیچ وقت با سنتها مشكلی نداشته و ندارم. من به سنتها احترام میگذارم و با همین سنتها هم بزرگ شدهام. حتی به این مساله كه اگر جامعه سنتی داشته باشیم هم موافق هستم و میگویم این طوری دوستداشتنیتر میشود. اما حرف من این است كه نباید بر سر این سنتها پافشاری كرد و از آنها تعصب ساخت. من با تعصب و افراطیگری مشكل دارم.
و در فیلم غالب شدن سنت را میبینیم؟
بله. این به درك نشدگی نسلی برمیگردد كه حرفهایشان شنیده نشده است.
اجازه بدهيد روي جزئيات فيلم كمي دقيق شويم. سكانس لبحوض و تشكیل مثلث پرستو، علی و امید و آن بازی به نظرم خوب از كار در نيامده است. منظورم این است كه وقتی بین مردم نشسته بودم و این صحنه را میدیدم، متوجه شدم كه نه تنها برای خودم كه برای ديگر حاضران در سالن هم این مساله كمی دور از ذهن است. شاید هم به این خاطر كه ما هیچ وقت این بازی را در بچگی نكرده بودیم. این ایده چطور به ذهن شما رسید؟
بر خلاف برداشت شما، به نظرم اتفاقا مردم خیلی هم این سكانس را دوست داشتند. این بازیاي بود كه من و چند تا از دوستانم در دوران كودكی انجام میدادیم. یعنی خودمان درحین رفاقتها، خودمان را محاكمه میكردیم. به نظرم نباید به این سكانس با دید فرهیخته و از بالا نگاه كرد. وقتی این جوری نگاه نكنید بازی محاكمه كردن و الزام پاسخگو بودن به نظرتان ملموس میآید.
شخصیت امید در فیلم بسيار كمرنگ و حاشيهاي است. این مساله ناشی از كاهش 8 دقیقهای فيلم است؟
متاسفانه همين طور است. البته نه تنها درباره شخصیت امید كه درباره نقشي كه همایون ارشادی نیز بازي ميكند، به دلیل اعمال ممیزی همین اتفاق افتاده است. من از اين اتفاق طوری شرمنده بودم كه حتی در مراسم خانهسینما رویم نشد بروم جلو و با او حال و احوال كنم كه همین جا از او عذرخواهی میكنم. به هرحال، من فیلمسازی هستم كه هرگز فیلم توقیفی نساخته و نمیسازم. بعد از این همه سال كار در سینمای ایران، میدانم چطور كار كنم كه هم مخاطب آن را درك كند و هم مورد ايراد مسوولان قرار نگيرد.
یك نكته ديگر در كارنامه فيلمسازي شما اين است كه توجه ويژهاي به مسائل و مشكلات دختران نوجوان و جوان جامعه داشتهايد. اين حساسيت و اهميتي كه به اين موضوع ميدهيد ناشي از چيست؟ آيا بحث آسيبپذير بودن بيشتر آنان در جامعه شما را به اين سمت آورده است؟
هم مساله آسیبپذیر بودن مهم است و هم نقشی كه زنان در قالب مادر، همسر یا یك زن در جامعه ایفا میكنند؛ نقشي كه خیلی پررنگ است. ضمن این كه پرداختن به زنان بعد دراماتیكتری هم دارد. البته در فیلم زندگی با چشمان بسته ما 2 پسر و 3 دختر داریم كه داستان درباره همه آنان است.
به عنوان آخرين پرسش، دوست دارم بدانم با تمام سختيهايي كه براي ساخت فيلمهاي اجتماعي بر شمرديد، آيا باز هم در ادامه راه كارگرداني به سراغ ساخت چنين آثاري ميرويد؟
راهي را كه درست انتخاب شده و شما را به هدف ميرساند، نبايد به دليل دستاندازها و موانع آن ادامه نداد و متوقف شد. سينما در طول عمرش، آيينه جامعه بوده كه بديها، خوبيها، زيباييها، زشتيها، كژيها و در يك كلام واقعيتش را بازتاب داده است. اين وظيفه را نبايد زمين نهاد.
چشمان تمامبسته
زندگي با چشمانبسته يازدهمين فيلم سينمايي رسول صدرعاملي است كه از زمان ساختش 3 سالي ميگذرد .
رسول صدرعاملي از آن دست كارگردانهايي است كه سابقه فيلمسازياش با آغاز انقلاب اسلامي گره خورده است. او كه در بحبوحه انقلاب در كسوت خبرنگار در نوفل لوشاتو حضور داشته و تصاويري تاريخي از حضرت امام (ره) تهيه كرده، پس از انقلاب در تمام عرصههاي فيلمسازي و تهيهكنندگي اعم از ساخت ملودرام عامهپسند (گلهاي داوودي)، فيلم دفاع مقدس (رهايي)، فيلم كودكان (سمفوني تهران) و بيش از هر چيز آثار اجتماعي (من ترانه پانزده سال دارم)، شانس خود را امتحان كرده است.
علاقه او به ساخت فيلمهاي اجتماعي موجب شد تا در دهه سوم فعاليتش يك سهگانه اجتماعي با محوريت دختران نوجوان بسازد. دختري با كفشهاي كتاني و بويژه من ترانه پانزده سال دارم موجب تثبيت موقعيت او به عنوان يك فيلمساز اجتماعي شد و جوايز داخلي و خارجي زيادي براي او به همراه آورد. هرچند سومين بخش اين سهگانه - ديشب باباتو ديدم آيدا - با شكست مواجه شد.
فيلمهاي بعدي صدرعاملي (شب و هر شب تنهايي) كه تجربههايي در باب سينماي ديني به شمار ميروند، راهي متفاوت بود كه به گفته او از دل برآمده بودند. تازهترين فيلم صدر عاملي ( زندگي با چشمان بسته) داستان خانوادهاي مذهبي را روايت ميكند كه در محلهاي سنتي روزگار ميگذرانند.
پرستو (ترانه عليدوستي) و علي فرزندان اين خانواده هستند كه علي به دليل موقعيت شغلياش از خانواده جدا شده است.
در اين ميان، پرستو پس از گذشت مدتي از تحصيلش، به دليل يك مشكل انضباطي ـ اخلاقي از دانشگاه اخراج ميشود. همين موجب تغييراتي در رابطه او با پدر و مادرش ميشود و ... .
آزاده صالحی / جامجم