آموزه مهدويت، به عنوان فصل مشترك تمامي فرق اسلامي است و اعتقاد به اين آموزه، اميد و پويايي را در جامعه ميدمد، اما همواره از اين آموزه ديني سوء استفاده شده است.
به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، بر پايه برخى تحقيقات، مفهوم «مهدى» از ابتداى اسلام مطرح بوده است، اما گويا اين عنوان در آغاز جنبه منجىبودن نداشته و فقط عنوانى افتخارآميز، به معناى «هدايتگر الهى» بوده است.
پس از مرگ معاويه، براى نخستين بار اين واژه را براى فرمانروايى كه انتظارش را مىكشند و مىآيد تا اسلام را به كمال اصلى خود برگرداند و دوباره احيا كند به كار بردند. «عبداللهبن زبير» كسى بود كه خلافت را به چنين وصفى مدعى شد. در كوفه نيز مختار بن ابى عبيده ثقفى، محمدبن حنفيه را «مهدى» اعلام كرد.
بارى، از آن جا كه بدون وجود زمينه فرهنگى و دينىِ گسترده، هرگز امكان به كارگيرى عناوين و مفاهيم خاصى همچون «مهدى» و «قائم» در اجتماع پيروان اديان نظام مندى چون اسلام وجود ندارد، آنچه ياد شد شاهدى بر همين زمينه دينى رسوخ يافته تواند بود. اما اين انديشه نهادينه شده بعدها بروز و ظهور مهمترى پيدا كرد و سبب پيدايش حركتهاى مؤثرى شد.
موعودباورى اسلامى يا «مهدويت» نقش مؤثرى در ايجاد جريانات دينى ـ سياسى در تاريخ اسلام ايفا كرده است. از اين ميان پنج يا شش نهضتِ متكى به انديشه «مهدويت» كه به توفيقاتى در صحنه سياسى و اجتماعى دست يافتهاند را مىتوان برشمرد. اين چند جريان توانستند با اتكا به رسوخ و گستردگى اعتقاد به آمدن «مهدى»، به عنوان درهم كوبنده بساط ظالمان و رياكارانِ حاكم، توده ها را همراه خود كرده و به مقاصد سياسى خود دست يابند. پيدايى و رشد اين جريانات، صرف نظر ميزان راستى يا كژى آنها از راست باورى اسلامى، حكايتگر اصالت و ريشه دارى انديشه مهدويت در ذهنيت مسلمانان است:
1. فاطميان: فاطميان از گروه شيعيان اسماعيلى بودند كه معتقد به امامت «اسماعيلبن جعفر» به عنوان امام هفتم، و غيبت فرزند وى محمدبن اسماعيل به عنوان نخستين امام «مستور» و «قائم» شدند.
2. موحدون: اين جريان به رهبرى ابن تومَرت(درگذشته در 524قمري) در مغرب پديد آمد. آنها تا 652 هجري در مغرب و اسپانيا حكومت كردند. ابن تومرت ادعا كرد كه وى همان «مهدى موعود» است كه آمده تا اسلام حقيقى را زنده كند و مردم را از محنتِ به بار آمده از حكومت مرابطون برهاند. او براى توجيه اين ادعا، اعلام كرد كه از قبيله قريش و خاندان هاشمى و از طريق امام حسن عليه السلام از نسل فاطمه عليها السلام است. پس از مرگ وى پسرش عبدالمؤمن كار او را به پايان برد و حكومتى مبتنى بر «مهدويت» برپا كرد كه تا يك قرن دوام آورد. در اين نهضت تمايلات سنّى حاكم بود.
آنچه در تحليل اين گونه جريانها معمولا مورد غفلت واقع مىشود، وجود زمينههاى جدى و ريشههاى عميق فكرى و دينى براى مفاهيم به كار گرفته شده در آنهاست. ابن تومرت با به كارگيرى انديشه «مهدويت» و عنوانِ «مهدى» در بستر فكرى جامعهاى غيرشيعى توفيقات چشمگيرى به دست آورد، كه بعدها پايهگذار حكومتى گسترده شد. او به همين وسيله جامعه وسيعى از متدينان را با خود همراه كرد و هوادارىِ عميق ايشان را به دست آورد.
سؤالى كه در اين موارد بايد به آن سخت انديشيد اين است كه آيا امكان آن هست كه بدون وجود زمينه دينى و فرهنگى وسيع در ميان عامه متدينان و بدون مقبوليتِ عام انديشه مهدويت به عنوان يك آموزه اسلامى، داعيهدار چنين عنوانى شد، و مردم را از صميم دل همراه و موافق خود ساخت؟ از اين جا ضعف اين نظريه كه مىگويد ابن تومَرت مفهوم «مهدى» و «مهدويت» را از انديشههاى شيعى وام گرفت و در نهضت خود با موفقيت به كار بست آشكار مىشود. چگونه مىتوان ميان جامعه اهل تسنن مغرب و شمال آفريقا با يك عقيده شيعى صرف كه محتوايش ظهور مصلحى دينى بنا به وعده پيامبر است، به توفيقى چنين گسترده دست يافت. بدون شك اين نحو جريانهاى مبتنى بر «مهدويت» در جوامع سنّى در طول تاريخ، حكايتگر رسوخ جدّى اين انديشه و اصالت اسلامىِ آن است.
3. مهدويت سودان: پس از روزگار موحدون تا به اين زمان شايد بيشترين بهرهگيرى سياسىِ توفيقآميز از انديشه مهدويت را در سودان قرن نوزدهم شاهديم. در آن زمان در سودان، كه بخشى از امپراطورى عثمانى بود، مردى به نام محمد احمد عليه حكمرانان آن ديار اعلام جهاد كرد. وى برخلاف رهبران سه نهضتِ پيش گفته، مهدويتِ خويش را با صبغهاى «آخرت شناختى» تبيين نمود، نه آن كه خود را صرفاً يك «مجدّد» بنامد. محمد احمد يك صوفى سنّى بود كه مدعى شد در مكاشفهاى، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و يكى از شيوخ معروف را ديده كه با او سخن گفتهاند. وى با متحد ساختن مخالفان حكومت، عليه تركان عثمانى، مصريان و دولت انگليس، ارتشى به راه انداخت و در سال 1164 هجري تا 1268 هجري بيشتر سودان امروزى را تصرف كرد. او پيش از مرگش، در 1268هجري تلاش كرد امت اوليه اسلام را احيا كند؛ به اين منظور، تشكيلات صوفى را منحل كرد، قانون اسلامى را سختگيرانه به اجرا درآورد و حكم به عقيدهمندى به مهدويت خويش نمود. جانشين او، عبداللّهى، تا 1281 هجري حكومت كرد تا آن كه حكومتش به دست انگليسىها منهدم شد. اكنون هواداران مهدويت سودانى به صورت يك حزب مخالف عمل مىكنند.
4. بابيه و بهائيت: در سال 1213 هجري شخصى به نام على محمد در ايران مدعى شد كه «بابِ» امام غايب شيعيان است. در پى اين دعوى، او همچنين مدعى نبوت و مظهريتِ نفس پروردگار گشت گرديد. او به جاى فقه اسلامى قوانينى با معافيت ها و نرمش بيشتر وضع و آيين جديدى مستقل از اسلام ساخته و پرداخته كرد كه هنوز پيروانى دارد.
5. احمديه (قاديانيه): اين جريان توسط شخصى به نام غلام احمد در 1263 هجري در منطقه قاديان پنجاب هند به راه افتاد. وى همچنين ادعا كرد كه مظهر رجعت عيسى مسيح است. او «مهدى» را مظهر مسيح عليه السلام و محمد صلى الله عليه وآلهوسلم و جلوهاى از كرشنه هندوها دانسته است.
اين همه خيزش و حركتهاى متكى به انديشه مهدويت در جهان اسلام، فارغ از حقانيت يا بطلان آنها، مىتواند ريشه دارى و فراگيرى اين انديشه را در ميان مسلمانان بيشتر برملا سازد. گام ديگر اين بررسى، يعنى بازشناسى نگاه و رأى مذاهب مختلف اسلامى درباره آموزه «مهدويت» و مفاهيم و اعتقادات مرتبط با آن، مىتواند، علاوه بر آشكار ساختن ميزان عموميت و اصالت آموزه مهدويت در اسلام، زمينه ساز شناخت گونههاى مختلف اين انديشه در ميان مذاهب اسلامى نيز باشد.
انتهاي پيام/ك