ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 8 آذر 1403
پنجشنبه 8 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402     |     کد : 203143

سیدمحمدحسن حکیم:

علم اصول فقه در فرایندی تاریخی ایجاد شد

عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث ضمن اشاره به اینکه تأسیس اصول فقه منتسب به مذهب خاصی نیست، توضیح داد که این علم چگونه طی فرایندی تاریخی شکل گرفت.

 عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث ضمن اشاره به اینکه تأسیس اصول فقه منتسب به مذهب خاصی نیست، توضیح داد که این علم چگونه طی فرایندی تاریخی شکل گرفت.

به گزارش ایکنا، نشست «فرایند شکل‌گیری دانش اصول فقه؛ نقدی بر انگاره تأسیس» با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن حکیم؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث، سه‌شنبه ۱۵ اسفند در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

اصل چگونگی پیدایی و شکل‌گیری دانش‌ها از مباحث مقدمی برای همه دانش‌هاست و منحصر به اصول فقه نیست. این بحث در حوزه‌های مختلف، اغراض دانش و شاخص‌شناسی نسبت به تحول اثرگذار است. در دانش اصول هم این مسئله همیشه مورد بحث بوده و یکی از مسائل جدی که در اصول فقه از دیرباز مورد توجه بوده چگونگی پیدایی دانش اصول فقه است. اینقدر که خیلی نوشته‌ها به این مسئله تخصیص پیدا کرده است.

عمدتا در این کتاب‌ها تلاش شده است تقدم یک مذهب بر مذاهب دیگر اثبات شود. مثلا احناف معتقدند که شیبانی مؤسس اصول فقه بوده و حجتشان هم مطالب اصولی است که در کتاب‌های او منتشر است. شافعی‌ها می‌گویند شافعی مؤسس بوده است و حجتشان رساله شافعی است که می‌گویند اولین کتاب اصولی مسلمانان است که مانده است. در میان امامیه چند قول رواج دارد برخی قائل به مؤسس بودن امامین باقرین هستند، برخی این تأسیس را منصرف به تلامیذ ائمه کردند.
تأسیس علم اصول به مذاهب قابل انتساب نیست

هیچ کدام از این ادعاها قابلیت ارزیابی و نقد ندارد چون یا آثاری از آن دوره بر جای نمانده یا آثاری که مانده کامل نیست و شامل بخشی از مباحث است. مثلا همین ادعای امامیه در مورد مؤسس بودن باقرین مشکلش این است که عامه می‌گویند شما مجموعه گزارش‌هایی دارید و نمی‌‌توان اسم این را علم گذاشت. بنابراین بر اساس مکتوبات باقی‌مانده، تأسیس مذهب برای هیچ یک از مذاهب ثابت نیست و هیچ یک از مذاهب چنین چیزی در اختیار ندارند. اگر بخواهیم به آرا و نظرات پراکنده اطلاق علم اصول کنیم این ادعا هم تمام نیست چون اولا به این نظرات پراکنده علم گفته نمی‌شود، ثانیا منحصر در موارد ادعاشده نیست و اقلا در قرن دوم هجری بیش از ده فقیه و دانشمند مسلمان را می‌شود برشمرد که گزارش آرا و نظرات اینها موجود است و هر کدام مباحث مرتبط با مطالب اصولی دارند.

گاهی سلیقه‌گرایی  منجر به مسائل خطرناک‌تری شده و مشکلاتی را در مذهب ایجاد کرده است؛ مثلا یکی از مسائلی که بین شیعیان سوء تفاهم ایجاد کرد و موجب شد اخباریون مقابل علم اصول صف‌کشی کنند همین بود که می‌گفتند اینها اصول را از عامه گرفتند چون علم اصول را عامه ایجاد کردند.

با توجه به این مقدمات ما با چه شاخص‌هایی پیدایی علم اصول فقه را ردیابی کنیم؟ اگر کسی علم اصول را پدید نیاورده است چطور علمی به این پررنگی پدیدار شده؟ به عقیده بنده سوال از مؤسس خطا است چون طبیعت دانش ابای از این معنا دارد. ما ماهیتی به نام دانش داریم که اقتضائاتی دارد که این اقتضائات نافی تحققش توسط یک شخص و شخصیت است.

دانش محصول فرایند اندیشه در انتظام‌دهی به اطلاعات است و نظم‌دهی اختراع و ابداع نیست بلکه نتیجه تلاش فکری است. لذا وقتی بحث از دانش می‌شود مراحل تحولی دانش معنادار است. گاهی اوقات ممکن است یک قاعده یا قانون را یک نفر کشف کند یا جعل کند ولی به این، تأسیس علم گفته نمی‌شود. بنابراین تأسیس اصل داریم ولی تأسیس اصل به معنای تأسیس علم نیست.

اگر اینطور باشد هر چه در حوزه دانش‌های مختلف نگاه می‌کنیم معمولش این نیست که یک دانش را یک نفر پدید آورده باشد بلکه رفت و آمد اندیشه و تضارب آراست که به پیدایی دانش منجر می‌شود. مثلا من ندیدم بگویند مخترع پزشکی فلانی است یا مخترع فیزیک فلانی است بلکه این علوم در طی فرایند زمان شکل گرفتند.
به جای اشخاص بر افکار تمرکز کنید

اگر به دنبال مؤسس نباشیم باید یک جایگزین داشته باشیم تا پیدایی دانش را ردیابی کنیم. در قبال مؤسس، در مطالعات معاصر در تاریخ علم فرایند شکل‌گیری را مطالعه می‌کنند یعنی سیر حرکت اندیشه را مطالعه می‌کنند. چه کار کنیم فرایند شکل‌گیری را تحلیل کنیم؟ اولا باید تمرکز را از اشخاص برداریم و بر اندیشه‌ها تمرکز کنیم و حرکت فکر را ردیابی کنیم. عنصر اصلی که پیدایی و انشقاق و استقلال دانش‌ها را شکل می‌دهد اندیشه و حرکت فکر است و او باید رصد شود.

اصول فقه در حوزه اندیشه‌ای مسلمانان پدیدار شد. وقتی آغاز رسالت را بررسی می‌کنیم در کلمات پیامبر(ص) زمینه‌هایی را می‌توانیم پیدا کنیم که عامل محرک برای اندیشه اصولی باشد اما این تحرک اتفاق نیفتاده است. پیامبر(ص) در این زمینه بیانی دارد ولی مخاطب به این سمت نرفته. به سبب رویکردی که حاکمان بعد از پیامبر(ص) داشتند اینها مانع شکل‌گیری یا استمرار اندیشه در مسیر استنباط شدند و رفتار دستوری با دانش کردند. اینها حرف ما امامیه نیست بلکه تاریخ‌نگاران فقه و شریعت به این مسئله تصریح کردند.

پس در کلمات نبوی اشارات به اصول و قواعد استنباط است ولی در مخاطب جاگیر نشده و جریانی پدیدار نشده است. در دوره پایانی عصر صحابه، امیرالمومنین(ع) و حسنین تلاش جدی برای بازگرداندن مردم به کتاب و سنت انجام دادند ولی باز مخاطب بیشتر از اینکه سراغ کتاب و سنت برگردد و آن را حفظ کند ظرفیت نداشت.

در دوره تابعین دو حرکت جدی صورت گرفت یکی تلاش امام سجاد(ع) است. ایشان اندیشه مسلمین را از حفظ و نقل صرف حدیث به مرتبه مستندسازی آرا با کتاب و سنت ارتقا می‌دهد و یک نحو استظهار از کتاب و سنت در این دوره پدیدار می‌شود. این یک حرکت جدی است که در دوره امام سجاد(ع) اتفاق می‌افتد. حرکت دوم حرکت امام باقر(ع) است که استنباط از کتاب و سنت را تعلیم می‌دهد. همه فقهای تابعین و نسل بعدی فقها اصرار دارند بگویند ما شاگرد امام باقر(ع) هستیم یعنی در این دوره یک دانش نو به نام فقه پدیدار شد و فقیه مصداق پیدا کرد. اگر اینطور باشد توسعه دانشی فقه در قرن دوم معنا پیدا می‌کند. همه اینها زمینه شکل‌گیری اندیشه اصولی را میان مسلمانان پدید آورد یعنی بعد از شکل‌گیری دانش فقه و نیاز استنباطی فقیه، داده اصولی مورد توجه قرار گرفت و این داده‌ها رده‌بندی و پردازش شد و مفهوم اطلاعات اصولی در قرن دوم پدیدار شد.


نوشته شده در   چهارشنبه 16 اسفند 1402  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode