محمدعلی انصاری ضمن بیان حقیقت شکر و ذکر گفت: وقتی انسان با ولی نعمت آشنا میشود و منعم را میشناسد اتفاقی در وجود انسان رخ میدهد که نعمت از میان برداشته میشود و آنچه عارف بالله میبیند ولی نعمت است و فقط منعم را میبیند.
به گزارش ایکنا، جلسه شرح دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه با سخنرانی محمدعلی انصاری، مفسر قرآن کریم شب گذشته چهاردهم اسفندماه به صورت مجازی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
امام در این بخش از دعا میفرماید: «وَ أَنْتَ الَّذِي دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِكَ مِنْ غَيْبِكَ وَ تَرْغِيبِكَ الَّذِي فِيهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِكْهُ أَبْصَارُهُمْ، وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ، وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ، فَقُلْتَ اذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ، وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ وَ قُلْتَ لئن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ، وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيد»
معنای عبارت این است که پروردگارا، تو آنی هستی که بندگانت را به شمهای از حقایق غیب دلالت کردی که اگر نمیگفتی نمیتوانستند با هیچ کدام از قوای حسی و ادراکات عقلی به این حقایق دست پیدا کنند. در جلسه قبل اشاره کردیم آدمی با حقایقی امکان آشنایی و ارتباط دارد که راه رسیدن به آن تنها هدایت وحیانی است و آنچه خدا با وحی و تنزیل بر بشریت نازل میکند و آدمیان امکان دسترسی به آن را فقط از مجرای وحی مییابند.
امام در این فراز دعا به چند نکته اشاره کردند؛ یکی بحث ذکر بود و دیگری بحث شکر. در باب ذکر گفته شد که آدمی توان آن را دارد که احضار معنا در قلب و زبان خویش کند. احضار چه معنایی صدق ذکر میکند؟ قرآن میفرماید: «وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً». منظور از ذکر این است که حقیقت اسما و صفات الهی در جان انسان راه بیابد و آدمی ادراک این حقایق را داشته باشد. این مصداق ذکر قلبی است. وقتی این حقایق را بر زبان جاری میکند مصداق ذکر زبانی است. انسان با این ذکر زیست میکند و با این اسما و صفاتی که بر زبان جاری میکنند عمل میکند. این ذکر تنها و تنها عامل آبادانی و قرار و آرامش و رهیافت درونی انسان است. هیچ چیز نمیتواند جان آدم را به آرامش برساند و دوای درد درون انسان باشد مگر ذکر خدا به این معنایی که عرض میکنیم یعنی احضار این حقایق در وجود و بیان آنها با الفاظ و تحقق یافتن در زندگی آدمی. تنها و تنها همین ذکر است که قرار جان بیقرار آدمیان در این خاکدان است.
حقیقت شکر چیست؟
دومین حقیقتی که امام فرمودند شکر بود. گفتیم شکر تصور نعمات در جان و وجود و استفاده از آنها در مسیر درست است. فهم درست نعمتها در باب ذکر هم بود ولی در شکر به کار بردن نعمتها در مسیری که باری تعالی برای آن مقرر فرموده است مورد توجه است. نکته دیگر اینکه شکر مقوله زبانی نیست. شکر در حقیقت شکرگزاری است یعنی شناخت دادههای الهی به انسان اعم از کوچک و بزرگ، و همه نعمتها را جزء به جزء در مسیری که خدای سبحان ارائه فرموده است به کار بستن؛ این حقیقت شکر است.
انسان شکر نعمتهای الهی میکند و نتیجه آن میشود که «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ». زیادی نعمت چیزی نیست، بلکه انسان از طریق شکر به زیادی هویت و شخصیت میرسد وشکر نعمت آدمی را بزرگ میکند. وقتی آدمی دقیق نعمت را میشناسد، به سوی منعم و ولی نعمت میرود. وقتی با ولی نعمت آشنا میشود و منعم را میشناسد اتفاقی در وجود انسان رخ میدهد که نعمت از میان برداشته میشود و آنچه عارف بالله میبیند ولینعمت است و فقط منعم را میبیند.
تا بدین جا بهر دینار آمدم
چون رسیدم مست دیدار آمدم
بهر نان شخصی سوی نانبا دوید
داد جان چون حسن نانبا را بدید
بهر فرجه شد یکی تا گلستان
فرجه او شد جمال باغبان
در نتیجه شکر نعمت از بین انسان و ولینعمت برداشته میشود و ما میمانیم و حضرت جانان. این قله شکر است که بعد از ذکر برای انسان میآید.
«وَ قُلْتَ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ، فَسَمَّيْتَ دُعَاءَكَ عِبَادَةً، وَ تَرْكَهُ اسْتِكْبَاراً، وَ تَوَعَّدْتَ عَلَى تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»
حضرت در ادامه به موضوع سوم اشاره میکنند. سومین مطلبی که اگرخدا بازگو نمیکرد آدمیان از طریق حواس به آن نمیرسیدند دعا است. حضرت در این فراز دعا به آیه ۶۰ سوره غافر اشاره میکنند: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ». در این آیه بین دعا و استجابت هیچ فاصلهای وجود ندارد ضمن اینکه نفرموده است ما استجابت میکنیم، بلکه میفرماید من اجابت میکنم.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که چیزی که صدر آیه، انسان را به آن دعوت کرد چه بود؟ دعا، ولی در ذیل آیه میفرماید کسانی که از عبادت استکبار میکنند؛ در حالی که باید میگفت کسانی که از دعا استکبار میکنند. از اینجا مشخص میشود عبادت همان دعا و دعا همان عبادت است. به همین خاطر امام میفرمایند: «فَسَمَّيْتَ دُعَاءَكَ عِبَادَةً».
بنابراین سومین حقیقتی که اگر خدا نمیگفت به آن نمیرسیدیم حقیقت راز و نیاز است. این حقیقتی است که نه عمق معنای آن و نه ساز و کار آن برای انسانها قابل ادراک نبود و نیست. پس خداوند بابی گشود که غوغا است. قبل از این آیه، یک آیه دیگر است که نشان میدهد دعا مساوی با همه چیز است: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ» یعنی اگر دعا نداشتید خدا با شما چه کار داشت یا اگر دعای شما نبود چه چیزی به شما سنگینی و وزانت میداد؟ از این آیه برداشت میشود که دعا عامل بها دادن و وزانت انسان است. پس دعا مقولهای معادل تمام هستی و ارزشمندی انسان است.