استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اظهار کرد: اغلب پژوهشگران دهههای اخیر اذعان میکنند که «سِلف» با نفس اینهمانی دارد؛ لذا اگر بخواهیم معنی «خود» را در منابع دینی بیابیم، باید به نفس توجه کنیم. در قرآن کریم بیش از ۲۹۰ بار این کلمه و مشتقات آن آمده است.
به گزارش خبرنگار ایکنا، کرسی ترویجی «تبیین سازه خود نظمجویی اسلامی: اصول و راهبردها» امروز چهارشنبه، ۸ دی، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین حمید رفیعیهنر، استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، برگزار شد. در ادامه سخنان وی را میخوانید.
مراحل انجام پژوهش بدین شکل بود که «خود» را در منابع اسلامی مفهومشناسی و بر مفهوم «نفس» تمرکز و نیز بیست و پنج مفهوم اولیه را برای خود شناسایی و غربالگری و سپس ارتباط مفاهیم اولیه و خاص مرتبط با آن را پیدا و عناصر اصلی و راهبردها را استخراج کردیم.
سؤال این است که معادل «سِلف» در اندیشه اسلامی چیست؟ در میان اندیشمندان بحثهای بسیاری وجود داشته که معادل سِلف یا خود در اندیشه دینی را بیان کنند. لذا ایدههای مختلفی مطرح شده است و برخی گفتهاند که با ذات یا شخص ارتباط دارد، اما بیشتر پژوهشگران دهههای اخیر اذعان میکنند که سِلف با نفس این همانی دارد؛ لذا اگر بخواهیم معنی خود را در منابع دینی پیدا کنیم، باید به نفس توجه کنیم. در قرآن بیش از ۲۹۰ بار این کلمه و مشتقات آن آمده است.
معنای نفس در قرآن
عبدالکریم عثمان حدود هفت هشت معنای نفس را در قرآن بیان میکند که از جمله آنها شخص، شخصیت و کل است و یکی از بهترین جمعبندیها در مورد معنای نفس در قرآن از علامه طباطبایی است. او میگوید که نفس دو معنای اصلی و شایع دارد. معنای اصلی همان خود و معنای شایع این است که انسان موجودی مرکب از روح و بدن است. قرآن فرموده: «مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ؛ به این سبب بر بنیاسرائیل لازم و مقرّر کردیم که هر کس انسانی را جز برای حق، [قصاص] یا بدون آنکه فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که همه انسانها را کشته، و هر کس انسانی را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گویی همه انسانها را زنده داشته است؛ و یقیناً پیامبران دلایل روشنی برای بنی اسرائیل آوردند، سپس بسیاری از آنان بعد از آن در روی زمین به [تجاوز از حدود حقّ و فساد و] زیاده روی برخاستند»(مائده، ۵).
معنای دیگری که از نفس برداشت میشود روح انسانی است. علامه طباطبایی میفرماید که علم، حیات و قدرت موجب تشخص انسان میشود. همچنین تشخص انسان به روح آدمی نیز هست. آیات متعددی برای این معانی وجود دارد. حداقل در چهار آیه، نفس باعث تشخص انسان معرفی شده و ویژگیهایی دارد که از جمله آنها استرداد کمال و استرداد نقصان است. انسان به واسطه نفس، انسان میشود و از سوی دیگر وقتی منابع دینی را بررسی میکنیم، درمییابیم که نفس استقلال استعمالی و استقلال مضافالیه دارد.
کف النفس را هم به معنای بازداری خود میدانیم که مفاهیم همعرضی دارد و این مفهوم با مفاهیم دیگر در ارتباط است، از جمله مجاهدت نفس، ضبط النفس، صلاح النفس و تزکیه النفس. این مفاهیم در سه حوزه اشتراک دارند؛ اولاً موضوع همگی نفس است، ثانیاً همگی اهداف همسویی دارند و در جهت متعالی بحث میکنند و ثالثاً اکثر اینها حالت مهارگری نفس دارند.
معنای عقل و تقوا در روایات
درباره ارتباط این مفاهیم باید گفت که میتوانیم در یک فرایند ابتدایی، نظارت النفس را مقدمه کف النفس و ضبط النفس بدانیم و هر سه این موارد در قلمرو مجاهده و ریاضت نفس تحقق پیدا میکنند. اما اگر مهارگری، نظمدهی و تغییرِ خود رقم بخورد، این کار با کدامین مکانیزمها تحقق پیدا میکند؟ پس به برخی از مفاهیم کلانتر دست یابیم تا تبیین کاملتری داشته باشیم.
حال با روایات دیگری مواجه هستیم که با عقل و تقوا گره خورده؛ مثلاً حضرت علی (ع) فرمود: «العاقِلُ مَن یَملِکُ نَفسَهُ» یا «العقل حسام قاطع قاتل هواک بعقلک». همچنین در روایتی آمده است: «إنّما هِی نَفسِی أرُوضُها بِالتَّقوى لِتَأتِیَ»؛ بنابراین دو مفهوم کلیدی عقل و تقوا در اینجا حضور پیدا میکند. عقل حاکم بر رفتار و اعمال انسان و تقوا نیروی مهارکننده نفس است. در نهایت در این کرسی ما به این نتیجه میرسیم که عقل و تقوا، سه مورد شامل مهار، شناخت و انگیزه متعالی به ما میدهند.
معنای اصلاح و تزکیه نفس
حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا جهانگیرزاده، استادیار گروه روانشناسی مؤسسه امام خمینی(ره)، به عنوان ناقد این کرسی اظهار کرد: همیشه با تحلیل مفاهیم مشکل داشتهام، چراکه معنای روشنی از آن وجود ندارد. بنابراین شاید اگر از تعابیری دیگر برای عنوان این کرسی استفاده میکردند بهتر بود. همچنین تحلیل سازه نیز به خوبی مشخص نیست و بیان نشده که آیا قرار است چارچوب خودنظمجویی از منظر روانشناختی بررسی شود یا کار دیگری انجام خواهد شد.
البته در آثار کیفی این عنوانگذاریها ما را مقداری دچار مشکل میکند، زیرا در مقایسه با روشهای مرسوم تحقیقات روانشناختی و حدیثی متفاوت هستند، اما روش مفهومی – محتوایی برای این تحقیق قابل درک نیست، چراکه مفهوم و محتوا دو مقوله جداگانه هستند. نویسنده غایت این مسائل را رسیدن به اصلاح و تزکیه نفس بیان کرده است که میتوان به آن نگاه فرایندی یا حاصلِ مصدری داشت و شاید به شکل قراردادی، اصلاح و تزکیه نفس را به عنوان فرایند حرکت خودتنظیمی در نظر بگیریم.
غفلت از بُعد انگیزشی عقل
در آخر مفهومی از نفس ارائه شده، اما وقتی وارد روایات میشویم گویا تعریف دیگری از نفس مورد نظر است. به نظر میرسد تعریفی فلسفی ارائه شده، اما روایات مربوط به مرتبهِ دانیِ نفس است، چراکه کف النفس مربوط به کفِ شهوات و هواست. بنابراین بهتر بود به جای تعبیر فلسفی، گفته میشد که نفس در روایات فلان کاربرد را دارد.
در فرایندی که ایشان اشاره کردند به نظر میرسد که غلبه تحلیل لغوی بسیاری وجود دارد و مرز دقیقی بین لغات نیست که باعث گنگی مخاطب میشود. لذا بهتر بود مرزها به شکل بهتری روشن میشد. ابهام دیگر این است که خواننده متوجه تمایز بین مواردی همانند کف النفس و ضبط النفس نمیشود. بنابراین به نظر میرسد بهتر بود که معادل فارسی آنها بیان و سپس نسبت هرکدام بیان میشد. در این شرایط شاید به شکل بهتری به اهداف خود در معرفی موضوع دست مییافتیم. در تحلیل مفاهیم عقل و تقوا تمایزها بهتر دیده شده است. البته مقداری به مفهوم عقل کملطفی شده است، چراکه عقل بُعد انگیزشی هم دارد و در این کرسی مقداری مغفول واقع شده است.