حجتالاسلام حمید پارسانیا با اشاره به اهمیت جمع بین قرآن، عرفان و برهان و همچنین نسبت علوم حصولی با علوم کشفی و شهودی بیان کرد: کسانی که راه سلوک را میروند و دانش حصولی را جدی نمیگیرند باید بدانند که سلوک باید خودش را با این علوم بسنجد و این علوم باید محور باشد؛ بنابراین علامه حسنزاده از اینرو توصیه میکردند که طلبه و سالک باید درس بخواند و دلیل اینکه ایشان به جمع بین قرآن و برهان و عرفان توجه میدادند همین بود.
به گزارش ایکنا، مراسم اربعین ارتحال علامه حسن حسنزاده آملی، شب گذشته، ۱۲ آبان، به همت مجمع عالی حکمت و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد.
در ادامه متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران را میخوانید؛
پیش از اینکه به بحث اصلی خودم بپردازم، باید بگویم که بارها علامه حسنزاده به این استشهاد میکردند که «قره بن ثابت» تأکید داشت که زمین مرکز نیست و خورشید محور است و به این توجه داشتند و در این زمینه حکمای مسلمان نظریه داشتند. گاهی اوقات این سخن بیان میشد که اقدمین هم این حرف را داشتند اما تأکید علامه که «قره بن ثابت» این را گفته، نشان میدهد ایشان در چارچوب هیئت بطلمیوس نمیاندیشید.
علامه، شهود را نافی علوم حصولی نمیدانست
اما موضوعی که بنده قصد دارم به آن بپردازم، مطلبی است که هم در توصیههای علامه بود و هم در آثارشان ظهور دارد و آن اینکه، از علامه طباطبایی نقل میکردند که باید طلبه درس بخواند و کم نگذارد و متن و استاد ببیند. در قبالش میگفتند هیچچیزی برای انسان از عجله بدتر و آسیبزاتر نیست. اینکه کسی شوق حقیقتی را داشته باشد، انسان را در معرض خطر قرار میدهد و این یکسوی قضیه است که تأکید داشتند کسی که به دنبال کمال است، باید درسخواندن را اصل بگیرد و زندگی ایشان هم همین بود و در این مسئله لحظهای کوتاهی نداشتند.
برای این به چنین نکتهای اشاره میکنم که اینکه علامه بخواهند سلوک به معنای شهود را در تعارض با این مسائل بدانند و یا اینکه شهود را مقدم بر این مسئله بدانند نبودند و در آموزههای علامه چنین چیزی نبود. البته به این معنا نبود که سلوک و تزکیه را در تحصیل لازم ندادند یا در توصیه به این مسئله هم کم بگذارند اما اینکه فرد بخواهد به دنبال سلوک برود و درس نخواند، مشی ایشان نبود. در آثارشان هم جمع بین قرآن و عرفان و برهان وجود دارد و تعبیر مدام ایشان بوده است.
اما میخواهم به این بپردازم که چرا باید جمع بین قرآن و عرفان و برهان اصل باشد و اگر هرکدام از اینها نباشد، آسیب ایجاد میشود؛ یعنی برای فهم قرآن، نیاز به برهان و شهود داریم و بالعکس. بحث بر سر این است که خطا چطور پدید میآید و در سلوک و شهود، انسان چطور میتواند مطمئن باشد. این بیان حافظ که میگوید: «ظلمات است بترس از خطر گمراهی» همین مطلب است که واقعاً باید ترسید و فکر میکنم که جمع این سه مورد نیاز است تا از خطر مصون ماند.
گفته میشود خطا در علم حصولی رخ میدهد؛ یعنی وقتی ذهن است و میخواهد تطبیقی صورت گیرد ممکن است خطا کند و این به دلیل تصرفی است که انسان میکند. در حقیقت علم شنیدنی است و نباید در آن شتاب کرد. در علم حصولی، عواملی که موجب میشود این خطاها رخ دهد روشن است و زنگ خطرها را هم انسان میفهمد؛ یکی از مهمترین موارد تناقض است و وقتی به تناقض برسیم میفهمیم که خطایی رخ داده است اما در متن شهود چطور خطا رخ میدهد؟ شهود، یافتن یک معنایی است، در حالی که انسان یک معنایی را مییابد، خود آن یافت، مطابقتی هم ندارد. گاهی شهود، تصوری است و گاهی هم شهود یک خبری هم هست و گفته هم میشود و آن یافتش خطا نیست اما آن خبر در جای خودش محل تأمل است.
شهود و حالات آن
وقتی شهود رخ میدهد در حالاتی خاص است؛ کمااینکه در علم حصولی نیز همین حالات مطرح است. هر طرف که میرویم مطلب محیط به ماست و علم حصولی همان علم شهودی، «عَن بُعدٍ» است و این شهود وسیع موجب میشود که انسان میبینید خودش حضور ندارد و مطلب، خلل و فُرجی باقی نمیگذارد. شهود هم گاهی در حقیقت، عقلانی شهود میشود و به دلیل احاطهای که دارد، یقین در شهود است و یافتنیاست که یا علمالیقین یا حقالیقین یا عینالیقین است و یقین در متن شهود وجود دارد، هرچند که شهود اگر رخ بدهد، شخصی است.
وقتی او از متن شهود به دیگران خطاب میکند نیز دو حالت دارد؛ یکی اینکه در حال بازگشت از سفر دوم تا چهارم در معیت حق است و با آن یقین میبینید و در بازگشت به کثرت، بدون اینکه تردیدی داشته باشد، آنها را در قالب عبارات بیان میکند. البته مخاطب او عقل آدمی است و دیگران باید این شهود را با عقل بفهمند و معجزه این کار را میکند و باید برهانی باشد که مشخص شود شهود کرده است.
اما گاهی، وقتی کسی شهود میکند، در هنگام بازگشت از این حالت، میخواهد مفهومسازی کند و این بیان و خبر، تحت آن احاطه نیست و اینجا خطاهایی که در قلمرو علم حصولی وجود دارد هم میتواند مطرح شود. گاهی اوقات هم شهود در عالم مثال رخ میدهد و وقتی مییابد، احتمال خلاف نمیدهد اما این به معنای درک یقین نیست؛ یعنی آن کلیت و ضرورت در آن نیست و اگر از این احتمالِ خلاف ندادن بخواهیم بگوییم، میشود یقین روانشناسی و مشاهدات صوری که صُوَری برزخی را میبیند و نوع ارتباطات هم از یک واقعهای خبر میدهد.
در مقام ثبوت وقتی آن شهود درست است که خیال متصل او مطابق با خیال منفصل عالم باشد اما کسی که خیال متصل را در ذیل اسماء و صفات الهی شهود نمیکند در آن حالتِ شهود، خودش هم یقین ندارد. گاهی حقایق خیالی را در عالم عقلی و بساطت عقلی شهود میکنیم که در آنجا شهود ما با یقین همراه است و مفاهیم جزئی را هم انسان مییابد. اما وقتی حقایق جزئی را در عالم مثال و ذیل آن میبینیم، در حالت یافتن ممکن است احتمال خطا ندهیم و یک تمثلی است که رخ میدهد.
یافتههای شهودی چطور راستیآزمایی میشوند؟
گفت:«ظلمات است بترس از خطر گمراهی»؛ یعنی وقتی وارد میشود تمثلات میآید و شیاطین هم میآیند و به یکدیگر وحی میکنند. اما مسئله اصلی این است که کسی که اهل شهود است، چطور میتواند اطمینان حاصل کند؟ اینجا جمع قرآن و برهان و عرفان تنها راه ماست که اگر سلوکی هست، خودمان را به میزان بگذاریم.
برای کسانی که داعیهدار هستند، جز قرآن و برهان، راهی نداریم و اگر ما هم اهل سلوک باشیم راهی برای تشخیص نداریم جز همین قرآن و برهان. حال نمیخواهیم دیگری را تایید کنیم بلکه مسئله روی خود است. یک نفر خود را مییابد و اگر او هم جمع سالم ندارد، به هنگام بازگشت مشکل دارد و کسی که جمع سالمی دارد، آن حقایق را با یقین مییابد و حکمش فرق دارد لذا مسئله جدی اینکه حتی برای کسی که اهل سلوک است و شهود میکند و مییابد، در حالت یافتش هم هیچ راه و پناهی ندارد جز اینکه در متن سلوک باید دائماً برگردد و یافت خودش را مورد بازرسی قرار دهد؛ نه اینکه علم حصولی خود را با آن یافت بسنجد.
وقتی سخن از علم حصولی شد، جای عقل و نقل است. عقل در اینجا اگر کسی را که جمع سالم و پیام و وظیفهای دارد اثبات کرد، با برهان میآید و کمک میکند و هم مدعیات دیگران را میسنجد و تمیز میدهد. گاهی اوقات طرف ادعا کرده و نمیدانیم درست است یا دروغ اما تا جایی که مطابق قرآن و برهان باشد ممکن است درست باشد و مدعای او را میتواند اثبات کند و نسبت به او هم اگر دلیلی برخلافش نداریم حق تعرض نداریم و اگر دلیلی بود، ضمن اینکه مدعای او را میپذیریم خودش را به خودش واگذار میکنیم.
ما نسبت به خودمان هم راهی نداریم جز سنجش به وسیله قرآن و برهان و کسانی که راه سلوک را میروند و دانش حصولی را جدی نمیگیرند باید بدانند که سلوک باید خودش را با این علوم بسنجد و این علوم باید محور باشد؛ بنابراین علامه حسنزاده از اینرو توصیه میکردند که طلبه و سالک باید درس بخواند و دلیل اینکه ایشان به جمع بین قرآن و برهان و عرفان توجه میدادند همین بود.