بررسی ویژگیهای مختص پیامبر اسلام(ص) در ظهور ایشان تأثیر مثبت داشته و باعث جذب مردمان و پیشبرد پیام و اعتلای رسالت ایشان میشده است این موضوع، طی یادداشتی از سوی کمالالدین غراب، نویسنده، پژوهشگر و خادمالقرآن بررسی میشود.
پیشبرد اعتلای رسالت و 6 ویژگی اختصاص یافته به پیامبر اسلام(ص)به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در پیام، كار و شخص هر یک از پیامبران ویژگیهای منحصر به فردی وجود دارد. ویژگیهایی كه در ظهور پیامبر(ص) تأثیر مثبت داشته و باعث جذب مردمان و پیشبرد پیام و اعتلای رسالت ایشان میشده است؛ منظور ویژگیهای روحی و اخلاقی ایشان نیست. چرا که به تصریح قرآن تمایزی میان انبیا وجود ندارد بلكه منظور برخی از خصوصیاتی است كه به گونهای با شخص ایشان یا پیام و كار ایشان مربوط بوده و در تناسب با شرایط محیط در پیشبرد دعوت و اعتلای رسالت ایشان نقشی مثبت ایفا كرده است.
هرچند درجات کمال انسانها متفاوت است. اما در میان انبیا عظام، این چیزی نیست كه ما بتوانیم از مقایسه ایشان با یکدیگر به دست آوریم و به داوری بنشینیم. اما اجازه داریم که از منظر تناسبی كه با شرایط قرن و محیط ایشان دارد، ویژگیهای اختصاصیافته به پیام، کار و شخص ایشان را شناسایی و کشف کنیم و تاثیر آن را در پیشبرد رسالت ایشان ارزیابی نماییم.
در پیام، كار و شخص پیامبر اسلام(ص) نیز این ویژگیها وجود دارد و میتوان تأثیر مثبت و لزوم برخی از آنها را در پیشبرد دعوت و اعتلای رسالت ایشان دریافت. این ویژگیها از این قرار هستند: امی بودن، توقیفی بودن صورت وحی، بنیانگذاری آئینی جامع در میان اعراب، تمام بودن شریعت پیامبر اسلام، مسلحبودن به سلاح رزم، تشكیل حكومت و پیریزی جامعه ایدهآل که در این یادداشت به ویژگی امی بودن آن پرداخته خواهد شد.
در میان پیامبران عظام این تنها پیامبر اسلام(ص) است كه امّی است؛ یعنی درس ناخوانده و مكتب نرفته و البته منظور فقدان بینش و معرفت نیست، بلكه تنها عدم آشنایی با كتابت و خط است. درباره هیچیک از پیامبران دیگر بر این امر تاکید نشده است. از آدم(ع) و نوح(ع) و ابراهیم(ع) اطلاعاتی در این باره در دست نداریم. شاید آنان نیز امی بودهاند، اما در هیچ یک از كتب دینی تورات و انجیل و قرآن تأكیدی نشده است.
از اوضاع اجتماعی و سیاسی زمانه و جامعه آنها نیز اطلاعاتی كه بتواند ما را به سوی رأی صائبی در این باره سوق دهد وجود ندارد. آدم(ع) نخستین نبی بوده است. اگر برخلاف روایات تاریخی، او نخستین بشر نبوده باشد، شاید در عهد وی كتابت و خط وجود داشته و وی با آن آشنا بوده است، اما این فقط یک حدس غیرقابل اثبات و بیبرهان است.
درباره نوح(ع) میتوان حدس زد که طی «نهصد سال» دعوت خویش با علائم نوشتاری مرسوم در میان قوم خود خواه ناخواه آشنا شده باشد. ابراهیم(ع) برادرزاده یک بتتراش بوده و در خانه او زندگی میکرده است. اگر وظیفه بتتراشی قرابتی با شغل سدانت و سرپرستی امور دینی داشته باشد، اگر در میان قوم او علائم نوشتاری پدید آمده بوده، لاجرم باید نتیجه گرفت که طبقه روحانی با این علائم آشنا بوده، در نتیجه ابراهیم(ع) نیز از طریق پدر یا عموی خود میتوانسته با كتابت و خط آشنایی یافته باشد، اما اینها همه جز حدس و گمان چیزی نیست و برهانی در رد و قبول آن وجود ندارد، اما درباره انبیایی كه در روشنی تاریخ زیستهاند، اطلاعات دقیقتری در این زمینه بهدست میآید.
موسی(ع) وابسته به خاندانی بوده كه همه نیاكانش عالمان دین بودهاند و در میان بنیاسرائیل به مقام نبوت شناخته میشدهاند، لاجرم اگر خط و كتابتی وجود داشته اینان باید با آن آشنا میبودهاند، چنانکه نمیتوان پذیرفت كه یوسف(ع) خزانهداری مصر را بر عهده داشته، اما خواندن و نوشتن نمیدانسته است. علاوه بر این پرورش موسی(ع) در دستگاه فرعون، ناگزیر وی را با خط و كتابت آشنا میكرده است و تورات تصریح میكند كه موسی(ع) به فرمان خدا دو لوح سنگی تراشید و بالای كوه برد و پس از چندین شبانه روز بازگشت و ده فرمان را بر لوحها نوشته داشت، اگرچه از این كلام برنمیآید كه ده فرمان را خود موسی(ع) بر لوحها كنده باشد، اما بعید هم به نظر میرسد كه در آن تنهایی و انزوا كس دیگری فرامین را حک كرده باشد، چه این امری است غیرِلازم و بیشتر هنگامی ضرورت مییابد كه موسی(ع) خواندن و نوشتن ندانسته باشد. بر این نكته باید افزود كه منزلت خاندان یعقوب در میان بنیاسرائیل نه تنها بهعنوان وارثان نبوت، بلكه همچنین رهبران اجتماعی و قومی بنیاسرائیل، اجازه نمیداده كه در میان قوم آشنایی با خط و كتابت وجود داشته باشد و ایشان از آن بیگانه پرورش یابند.
عیسی(ع) در مكتبخانه كنیسهای كه در كنار خانه آنها قرار داشته، تعلیم دیده بود و صحف انبیا بنیاسرائیل را مطالعه كرده بود و بسیاری از قطعات آنها را در حافظه داشته است و از مطالعه تورات نیز چنین برمیآید كه جمله انبیا بنیاسرائیل، یا اكثر آنها خواندن و نوشتن میدانستهاند و صحف آنان به دست خود آنان نگارش یافته است. انبیا و حكما مشرق زمین نیز جملگی با كتابت و خط آشنا بودهاند. زرتشت یک مغزاده بوده و با تعلیم و تربیت دینی پرورش یافته و قطعاً با كتابت و خط آشنا بوده است. بودا شاهزاده بوده و برخورداری از نعمت سواد از مزایای طبقه ایشان بوده است. هرچه به دوران بعثت پیامبر اسلام(ص) نزدیكتر میشویم توانایی كتابت و خط از انحصار طبقات بالای جامعه خارج شده و در میان طبقات محروم و پائین جامعه گسترش مییابد. مقارن ظهور پیامبر اسلام(ص) تعلیم و تربیت در میان طبقات پایین جامعه نیز طرفدارانی یافته و اکثر مردم به لزوم فراگیری خواندن و نوشتن پی برده و از آن استقبال میكردند.
در چنین شرایطی است كه پیامبر اسلام(ص) به عنوان آخرین پیامبر خدا مبعوث میشود، در حالی كه برخلاف اكثر پیامبران و حكما و فلاسفه پیش از خود یک امّی است و با كتابت و خط آشنایی ندارد و قرآن تصریح میكند كه: «ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِن كتابٍ ولاتَخُطُّهُ بِیمینِكَ اذاً لارتابَ المَبطِلونَ؛ پیش از این هیچ نوشتهای را نمیتوانستی خواند و نه با دست خود میتوانستی آن را بنویسی، كه در این هنگام نادرستدانان شک میكردند.»(۴۸/عنكبوت)
برخی از پژوهشگران مسلمان در این ویژگی پیامبر(ص) شک روا داشتهاند. اینان برای نفس توانایی خواندن و نوشتن ارزش و اهمیت قایل شدهاند و با تفسیری شگفتانگیز چنین احتجاج میكنند كه تصریح آیه منحصر به نخواندن و ننوشتن است نه به توانایی پیامبر(ص) در این دو امر، حتی اگر به مكتب هم نرفته باشد، میتوانسته بخواند و بنویسد، زیرا پیامبران معصومند، لذا این تفسیر با میل عوام سازگاری بسیار دارد، این دیدگاه اصل عصمت پیامبران را بر مقولاتی از این دست نیز تعمیم داده و ایشان را از هر صفتی كه مبین نقص و كاستی در توانایی آنان باشد، منزه و بری میداند.
واقع این است كه فقدان یا وجود صفاتی از این دست را تنها زمانی میتوان ارزشمند یا بیارزش، مفید یا مضر، کمال یا کاستی، و لازم یا غیرلازم شمرد که بتوان تاثیر مثبت یا منفی آنها را در زندگی فرد و جامعه او به ارزیابی نشست. از این دیدگاه فقدان این صفت در زندگی پیامبر اسلام(ص) و به ویژه در اثبات رسالت او و نزول آیات از جانب خداوند، تأثیر بسیار مثبت و غیرقابل انكاری داشته است، چراکه در غیر این صورت، چنانكه آیه اشاره میكند: «اِذاً لَارتابَ المُبْطِلون.»
پس به نظر میرسد بایسته آن باشد که فقدان یا وجود هر ویژگی را در پیامبران از جنبه تناسبی كه با شرایط زمانی و مكانی ظهور ایشان دارد و در اعتلای رسالت آنان نقش داشته است، به بررسی بنشینیم، نه از جنبه مقایسه میان شخصیت ایشان و مراتب تكاملی نفسهای آنان، چنانكه اشاره شد، مقارن ظهور پیامبر اسلام(ص) استقبال از فراگیری خواندن و نوشتن در میان طبقات پائین جوامع نیز نفوذ كرده بود و مردم در صورت امكان به فراگیری آن میشتافتند. این امر بر خلاف ظاهرِ روایات، در میان اعراب، بهویژه قریشیان و ساكنان مكه، گسترشی یافته بود. گفتهاند هنگام ظهور پیامبر اسلام(ص) در تمامی قریش تنها هفده تن باسواد بودهاند. این سخن نمیتواند چندان درست باشد. ممكن است تنها هفده تن «كامل» (یعنی دارای توانایی خواندن و نوشتن، شناگری، تیراندازی و سواركاری) وجود داشته، اما قطعاً تعداد باسوادان بسیار بیشتر از این بوده است.
چنانكه در جنگ بدر پیامبر اكرم(ص) فدیه آن دسته از اسیرانی را كه تمكن مالی برای پرداخت فدیه خویش نداشتند، آموزش سواد به ده تن از فرزندان مسلمانان تعیین فرمود. در این جنگ تعداد نفرات دشمن ۹۵۰ تن بود و همگی از قریش و اهل مكه بودند. هفتاد تن از بزرگان ایشان كشته شدند و هفتاد تن دیگر اسیر. برای آزادی هر اسیر چهار هزار درهم غرامت تعیین شد. اسرای غیر عرب نصف این مبلغ را باید میپرداختند. آنان كه تمكن مالی داشتند فدیه خویش را پرداختند و آزاد شدند. تنی چند نیز به اعدام محكوم شدند. بدون شك آنان كه تمكن مالی نداشتند و فقط باسواد بودند و میتوانستند با آموزشِ خواندن و نوشتن به فرزندان مسلمانان آزاد شوند، از طبقات پایین مردم مكه و طوایف قریش بودهاند. چه بسا برخی از بردگان سیاهپوست كه آنان را به جنگ آورده بودند جزء این دسته بودهاند. میتوان پرسید كه در مكه چند نفر باسواد وجود داشته كه از یک سپاه نهصد و پنجاه نفری، پس از كشتهشدن هفتاد تن ایشان، در میان یک جمع هفتاد نفری اسیر، هنوز عدهای ماندهاند كه برای آزادی خویش غرامت مادی نمیتوانند پرداخت، ولی در عوض میتوانند از سواد خویش در این راستا بهره ببرند؟
مكیان اکثر تاجر بودند یا به کارهای جنبی تجارت اشتغال داشتند. برای داشتنِ حساب و كتاب خود نیز باید گروهی از ایشان با خواندن و نوشتن آشنا میبودند. آنچه مسلم است این است كه عربها در سفرهای بازرگانی خود به شام خط نَبَطی را از مردم حَوران آموختند و كمی پیش از هجرت خط كوفی را از عراق فراگرفتند و هر دو خط بعد از اسلام میان آنان رواج داشت.
بنابراین انحصاری نبودنِ آموزش خواندن و نوشتن، استثنا نبودن آن و ممتاز نبودن شخصیت باسوادان در میان مردمان این دوره نسبت به اعصار گذشته، آن را از اعتبار و ایفای نقشی مهم در جذب مردمان و پیشبرد پیام، انداخته بود. اما عكس آن میتوانست در این جهت نقشی اساسی ایفا كند. اگر پیامبر اسلام(ص)، به ویژه تا قبل از بعثت، با كتابت و خط آشنا میبود، آوردن آن آیات نه تنها نمیتوانست اعجاب برانگیز و معجزگونه باشد، بلكه چنانكه قرآن اشاره میكند، شک برانگیز نیز بود. شاید در عهد پیامبران دیگر توانایی ایشان بر خواندن و نوشتن میتوانست در پیشبرد پیام ایشان نقشی ایفا کند؛ اما در این زمان عکس آن این نقش را بر عهده گرفته بود.
شرقشناسان بسیار کوشش دارند كه اخبار و آگاهیهای موجود در قرآن را برگرفته از كتب یهود و نصاری جلوه دهند. آنان در این راستا به دورترین احتمالات نیز چنگ میاندازد. اما اخبار قرآن در موارد بسیاری با روایات تورات و انجیل و تفاسیر آنها مغایرت دارد. ولی آنان در این باره تجاهل میكنند. از جنبه ادبی، قرآن در بالاترین حد بلاغت قرار گرفته و هیچكس در این مورد شک روا نداشته است. برای پیامبری كه تا بیست و پنج سالگی در تنگدستی به سر میبرده و از كتابت و خط بیبهره بوده هرگز امكان نداشته كه از مطالعه كتابخانهای گستردهای، به ویژه در متون عرفانی و ادبی بهرهمند شده باشد تا شمّ ادبی و بلاغی وی را در حد كلام معجزهآسای قرآن افزایش دهد. بیگمان نفس توانایی خواندن و نوشتن برای پیامبران نمیتواند دلیل اخذ اطلاعات و معارف آنها از منابع غیرغیبی باشد؛ چنانكه درباره پیامبران دیگر گذشت. درخصوص خود پیامبر اسلام(ص) نیز گفتهاند كه در سالهای آخر عمر با كتابت و خط آشنا گردیده و نامههایی را نیز با خط خویش(ص) به نگارش درآورده است .
پس چنانچه پیامبر اكرم(ص) از هم ابتدا خواندن و نوشتن میدانست، باز هم نمیتوانست دلیلی بر اخذ معارف ایشان(ص) از منابع غیرغیبی باشد؛ حال آنكه نه تنها به شهادت قرآن منبع اخبار پیامبر(ص) غیبی بوده و با كتابت و خط تا سالیان بسیاری پس از بعثت آشنا نبوده است، بلكه شواهد دیگری نیز در این باره وجود دارد. هیچ تاریخی نیست كه از قول پیامبر اكرم(ص) تصریح نكرده باشد كه در نخستین وحی، آنگاه كه جبرئیل او(ص) را در خویش میفشرد و فرمان به خواندن میداد، چندین بار نفرموده باشد که: «خواندن نمیدانم». آن نفس شریف اگر با كتابت و خط آشنا میبود هرگز به خود اجازه نمیداد كه به شیوه پادشاهان و امراء و متكبران و متمولان، برای نگارش نوشتههای خود كاتب به خدمت بگیرد.
بهویژه در امر ثبت وحی كه از هرگونه دستبردی باید محفوظ میماند چه کسی امینتر از خود او بود؟ تا راه را بر هرگونه سوءتفاهمی نیز ببندد؟ چنانكه در میان كاتبان وحی، برای مدتی فردی یهودی وجود داشت، و زمانی كسی بود كه خیانت كرد و در آیات الهی دست برد و آنگاه که پیامبر(ص) از خیانت وی آگاه شد، وی را به اعدام محکوم کرد(هرچند در فتح مكه مورد عفو قرار گرفت). مشركان مکه كه میدانستند یتیم ابوطالب، خواندن و نوشتن نمیداند، میگفتند كه این گفتار را بشری به او تعلیم میدهد. حال اگر با كتابت و خط آشنا میبود راه را بر هر گونه احتجاج گشوده میداشت. در این صورت آنان هرگز نمیپذیرفتند كه این گفتار، از سوی خداوند باشد. چه بسا به سادگی میتوانستند رأی مردم را به خود جلب كنند و از پیروی محمد(ص) بازشان دارند.
به قلم کمالالدین غراب، نویسنده، پژوهشگر و خادم القرآن