ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 مرداد 1403
سه شنبه 2 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 1 اسفند 1387     |     کد : 1968

ابهام و پيچيدگى؛ ره‏آورد تمدن كنونى بشر

چكيده:
"ابهام" اگر در حد مقدمه باقى بماند، صفتى خوب و در برخى موارد، لازم است؛ زيرا تا اين حالت نباشد، ضرورت تفكر براى رسيدن به حقيقت، رخ نمى‏نمايد. اما اگر ثابت و پا برجا بماند نه تنها مفيد نبوده بلكه مانند خوره‏اى به جسم و جان بشر افتاده و او را از پا در مى‏آورد.
حال اگر ابهام، صفت يك تمدن قرار گيرد، طبعاً همه شؤون جوامع درگير با آن را دچار اختلال مى‏كند.
در اين نوشتار، نويسنده ضمن تعريف و تبيين واژه ابهام، تمدن غرب را به آن گرفتار مى‏بيند. البته به بيان درد بسنده نكرده، راه‏هاى درمان را نيز بيان مى‏كند.
خيز تا از در ميخانه گشادى طلبيم
به ره دوست نشينيم و مرادى طلبيم
بود آيا كه در ميكده‏ها بگشايند
گره از كار فرو بسته ما بگشايند
{P - حافظ. P}
ما در برهه‏اى از بسترِ زمان زندگى مى‏كنيم كه دقيقاً در حاشيه پايانى تاريخ و زمان واقع شده، فردا به تاريخ ملحق خواهد شد؛ و اين زمانى است كه فقط از همين لحاظ، مى‏توان "آخرالزمان"ش ناميد؛ اما نمى‏توان بصراحت، آخرالزمان موعود را بر اين برهه تطبيق نمود. با اين همه بايسته است كه وضع موجود را به بحث و بررسى كشيده و با به چالش گذاردن همه داشته‏ها و يافته‏هاى تمدن امروز، آخرالزمان (به معناى اعم و اخص) را بكاويم و "تمدن توسعه يافته كنونى غرب" را تحليل كرده و رگه‏هاى تفكر و عمل آن را بازيابى و بازخوانى كنيم، تا از اين رهگذرِ پر حادثه به رهيافتهايى ناب در رابطه با "آخرالزمان موعود" نايل آييم. به همين جهت، نوشتار حاضر ابتدا به كاوش در ماهيت اساسى تمدن غرب پرداخته و با ره‏آوردهاى نقّادانه، به بررسى آخرالزمان موعود مى‏پردازد. "ابهام" كه به عنوان يك بستر اساسى و ساز و كار بنيادى براى تحقق تمدن كنونى معرفى مى‏شود، نظريه نوينى را پيش‏روى متفكران و انديشمندان قرار مى‏دهد. ما تنها به بررسى اجمالى اين نظريه و عوامل پيدايش ابهام در بستر تمدن پيشرفته غرب، مى‏پردازيم. مهمترين ره‏آوردِ پيشرفت و تكاملِ چند صد سال اخير در مغرب زمين، با وجود شكوه و گستردگى و با صرف نظر از برخى نقاط متعالى و جهان شمولِ آن، ابهام است. اين ابهام به قدرى بى سر و صدا و آرام در بستر و تار و پود فرهنگ و تمدن كنونى خزيده و رسوخ كرده كه هيچ كس جز نيك‏انديشان و بلند پروازان آسمان عقل و انديشه، به وجود آن توجه نكرده است.
آلفرد نورث وايتهد، فيلسوف و رياضى‏دان انگليسى (1861-1947) درباره اين ويژگى تمدن امروز، چنين مى‏گويد:
"در هر جامعه بشرى، انديشه‏اى اساسى كه با جزء جزء فعاليتهاى آن جامعه درآميخته، وجود دارد كه عبارت است از تصور عمومى [آن جامعه] نسبت به جايگاه هر يك از افراد آن گروه، بدون در نظر گرفتن هر گونه امتياز و برجستگى خاص افراد مزبور. هنگامى كه چنين جوامعى به مرحله تمدن وارد مى‏شوند، هر يك از اعضاى آنها يكديگر را به عنوان افرادى كه با لذّات عاطفى، راحتى و رنج، ادراكات، اميدها و ترسها، و مقاصد گوناگون سرگرم هستند، مى‏شناسند. همچنين قواى ادراك عقلانى‏اى وجود دارند كه درگير تفكيك و گروه بندى جزئيات شخصيتها، قضاوت درباره "درست يا غلط"، "زشت يا زيبا"، و "خوب و بد" هستند. ما زندگى خود را به ابهام گذرانيده و شتابزده و كوركورانه سرگرم گروههايى از اين تجربيات هستيم و همين راه زيستن را به ديگران نيز نسبت مى‏دهيم."
{P - آلفرد نورث وايتهد، سرگذشت انديشه‏ها، ترجمه عبدالرحيم گواهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ اول، 1370، ج 1، ص 55. P}
ويل دورانت از اين ابهام، چنين شكوه مى‏كند:
"حتى عصر ما نيز، پس از آن كه ما خود اكثراً فراموش شديم، ممكن است عظيم و درخشان جلوه‏گر شود. در آن وقت، قله‏هاى شامخ دوران ما از تيرگى و ابهام زمان سر به در آورده‏اند."
{P - ويل دورانت، تاريخ تمدن، انتشارات علمى، فرهنگى، تهران، ج 2، ص 329. P}
ابهام و پيچيدگى چنان اندام تنومند تمدن پيشرفته را بيمار كرده كه با همه تار و پودش در سستى روزافزونى، به سراشيبى انحطاط افتاده است ولى باز هم در اين سقوط مرگبار، تلاش براى ادامه حيات را امرى ضرورى مى‏بيند.
آلبرت انيشتين، آن‏مرد ژوليده‏و بلند پرواز آسمان اسرار خلقت، عصر كنونى را چنين توصيف مى‏كند: "به عقيده من، تكامل وسائل و ابهام و پيچيدگى هدفها يكى از خصوصيات عصر ماست."
{P - مقالات علمى انيشتين، ص 232. به نقل از: محمدتقى جعفرى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، انتشارات اسلامى، چاپ سيزدهم، ج 9، ص 69. P}

معنا و حقيقت ابهام
ابهام گرچه با واژه‏هاى ديگرى چون پيچيدگى، آشفتگى، بى‏سامانى و گسيختگى و عدم انسجام در امور و... تعبير مى‏شود، ولى برگشت همه اين تعابير به يك حقيقت بوده و همه آنها در مقام شرح و چه بسا تعيين مصداق ابهام هستند. حقيقت ابهام نيز حقيقتى مشهود در بستر جامعه و عبارت از آميختگى و پيچيدگى حقانيتهاى نسبى با پليديها مى‏باشد؛ در نتيجه، نفاق يكى از نمودهاى واضح و روشن آن است. به همين جهت، شناخت و تشخيص مسائل و همچنين يافتن راهِ راست در لابلاى پيچيدگيها و آشفتگيهاى بى‏شمار، بسيار سخت و دشوار است. درك و دريافت معنا و حقيقت ابهام بسيار ساده است و در عين حال خالى از دشوارى نيست (سهل ممتنع). اين دوگانگى به خاطر بديهى بودن وجود آن در زواياى گوناگون زندگى بشر امروز است كه با اندك تأملى آشكار مى‏شود و به سبب همين بداهت، در اين كنج و زاويه‏هاى پيچ در پيچ، پنهان گشته، از اين رو، فهم معنا و وجود آن دشوار مى‏نمايد. در واقع، ابهام با زندگى اهالى دهكده واحد جهانى به گونه‏اى در هم آميخته و به بسترى اجتماعى - فرهنگى تبديل شده كه بازخوانى و درك حضورش در ابعاد گوناگون زندگى بر عموم مردم دشوار است. بررسى و تعمق در اين خاصيت، ما را به جايگاه‏هاى فكرى بسيار اساسى در مورد "آخرالزمان موعود" و "سرنوشت آيين ظهور مهدى" رهنمون مى‏گردد؛ زيرا اين آشفتگى و بى‏سامانى است كه بشريت را به خواست درونى و فطرى ظهور منجى، مى‏كشاند. از اين روست كه رنه گنون، بازيافتهاى فكرى مقايسه ميان‏تمدن‏يونان و عصر جديد را يكى از عناصر تعيين‏كننده سرنوشت آيين ظهور مهدى معرفى مى‏كند: "مقايسه‏اى كه از بعضى لحاظ، مى‏توان ميان اين زمان [تمدن زمان يونان] و زمان ما نمود، شايد يكى از عناصر تعيين كننده سرنوشت آيين ظهور مهدى، آشفتگى و بى‏انتظامى باشد كه امروزه به‏وجود آمده است."
{P - رنه گنون، بحران دنياى متجدد، ترجمه ضياءالدين دهشيرى، اميركبير، تهران، چاپ دوم، 1372، ص 15. P}
با صرف نظر از اين توصيف و شكوه از ابهام، به شرحِ چگونگى و مقدار آن مى‏پردازيم. ابهام، جزئى جدايى‏ناپذير از ماهيت "تمدن توسعه يافته كنونى بشر" است و هر قدر به "ظهور" آن "ولىّ آخرين دوران رنج" نزديكتر مى‏شويم، ابهام نيز بيشتر از هر زمانى به ظهور مى‏رسد و با ظهورش، همه امور و زواياى زندگى انسانها را تحت سيطره خود قرار مى‏دهد.

چگونگى و مقدار ابهام
ابهام، جزئى جدايى‏ناپذير از ماهيت "تمدن توسعه يافته كنونى بشر" است و هر قدر به "ظهور" آن "ولىّ آخرين دوران رنج" نزديكتر مى‏شويم، ابهام نيز بيشتر از هر زمانى به ظهور مى‏رسد و با ظهورش، همه امور و زواياى زندگى انسانها را تحت سيطره خود قرار مى‏دهد. سيطره اين ابهام از اين رو كه، همه ابعادِ جامعه جهانى بشر بوده و از محلى‏ترين ساختارها، تا عالى‏ترين سيستمهاى علمى و عقلانى انسان متمدن را شامل مى‏شود، سخن پى ير روسو بهترين گواه بر چيرگى ابهام بر اندام تمدن است:
"جديدترين اكتشافات در ديرين‏شناسى نوع بشر، به جاى آن كه تاريخ اين موضوع را براى ما روشن سازد، معلوم مى‏دارد كه مبادى آدمى بسيار پيچيده و مبهم است و اين ابهام تاكنون در حال افزايش است."
{P - آلفرد نورث وايتهد، پيشين، ص 49 (توضيحات استاد جعفرى)؛ و نيز: پى ير روسو، تاريخ صنايع و اختراعات، صفارى، صص 19-20. P}
آلفرد وايتهد در ناله از چنين جريان خزيده در بستر تمدن، دانشمندان متهوّر را عامل اصلى چنين روند تأسف بارى دانسته و چنين اظهار مى‏دارد:
"آهسته بودن جريان تبديل انديشه‏هاى كلى [يعنى آرمانهاى انسانى و متعالى] به نتايج عملى، تنها به خاطر عدم كارايىِ نهاد انسانى نيست؛ مشكلى وجود دارد كه بايد حل شود؛ مشكلى كه غموض آن بر حسب عادت از طرف محققين متهور به فراموشى سپرده مى‏شود. مشكل مزبور دقيقاً اين است كه شايد تجديد سازمان جامعه [در عالى‏ترين رشد انسانى]، به منظور رفع پاره‏اى از شرور مسلّم، به نحوى كه سازمان اجتماعى و تمدن آن جامعه ويران نگردد، امكان نداشته باشد. به عبارت مشابه، هيچ راه شناخته شده‏اى براى از ميان برداشتن شرور اجتماعى، بدون عرضه داشتن شرور بدتر از آن، وجود ندارد." {P - آلفرد نورث وايتهد، پيشين، ص 79. P}
اين تأسف و اظهار درد از سوى وايتهد، همان ناله درد آگاهانه وى، از روند انحرافى مكاتب بشرى جريان يافته در بافتها و ساختارهاى گوناگون مربوط به "تمدن كنونى بشر" است كه چنين ابهامى را به ارمغان آورده‏اند؛ به طورى كه در ادامه مطلب، به اين مسأله تصريح كرده و سياست، تفكر فلسفى جدا از دين، اخلاق بدون عنصر فطرت و... را بى‏ارزش معرفى مى‏كند.
{P - همان. P}

عصر ظلمت و سيطره كميت
شمول و وسعت اين پيچيدگى كه رنه‏گنون علائم آخرالزمان را از "سيطره كميت" آن مى‏جويد{P - رنه گنون، سيطره كميت و علائم آخرالزمان، ترجمه على محمد كاردان، انتشارات مركز نشر دانشگاهى، تهران، چاپ اول، 1361 (در اين كتاب، سيطره كميت به عنوان بسترى در مقابل سيطره كيفيت و حقيقت، مورد بررسى قرار گرفته است.) P}
و عصر ابهام را از رهگذر پى‏جويى آن، "عصر ظلمت" تعبير مى‏كند، وحشت‏انگيز است.
{P - رنه گنون، بحران دنياى متجدد، پيشين، ص 1. P}
آرى! تحت سيطره كميت است كه گفتار، رفتار، نوشتار و پندار بشر امروز در هاله‏اى از ابهام فرو رفته، نفاق كه خود، پديده‏اى باطنى و مخفى است، به قدرى "پنهان" مى‏شود كه آثار و علائم ذكر شده در اديان و مكتبهاى روانشناسى نيز، توان بازشناسى آنرا به هيچ انسانى نمى‏دهد. از اين راه، علوم و اصطلاحهاى مربوط به آن نيز در ورطه لفافه‏گويى گرفتار آمده، سرگردانى اهالى دهكده واحد جهانى را افزونتر مى‏گرداند. به همين جهت، هر مسأله‏اى كه در زندگى و سعادت بشر نقش داشته باشد، رنگ ابهام به خود مى‏گيرد. صفا و خلوص نيز در گرد باد ابهامها فرو رفته، دغل‏بازيها در همه زواياى بشر ميداندار مى‏شود. پاكدلان نيز در حسرت جامعه‏اى پاك، چنين ترنم مى‏كنند:
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد
كامم از تلخىّ غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران ياد باد
{P - حافظ. P}
ابهام، همه تكلفهايى است كه به دست تمدنِ امروز بشر ساخته و پرداخته شده است. تكلفات را به سخت‏گيريهاى بيجا و دورى از منطق و فطرت تعريف مى‏كنيم كه به وفور در جاى جاى تمدن كنونى، به چشم مى‏خورد.

ابهام، تكلفهاى بشرى
ابهام، همه تكلفهايى است كه به دست تمدنِ امروز بشر ساخته و پرداخته شده است. تكلفات را به سخت‏گيريهاى بيجا و دورى از منطق و فطرت تعريف مى‏كنيم كه به وفور در جاى جاى تمدن كنونى، به‏چشم مى‏خورد. امور زندگى امروز بسادگى و با آرامش، قابل حل و بررسى هستند ولى چنان در روندهاى پيچيده غيرمعقول و حيوانى گرفتار آمده‏اند كه مشكلات و تناقضهاى رفتارى و اجتماعى دنياى امروز را به بار مى‏آورند (مسائلى مثل حقوق بشر، اقتصاد، ازدواج و... از جمله قربانيان اين تكلفهايند).
دوش با من گفت پنهان كاردانى تيز هوش
و ز شما پنهان نشايد كرد سرّ مى فروش
گفت آسان گير بر خود كارها كز روى طبع
سخت مى‏گردد جهان بر مردمان سخت كوش
{P - حافظ. P}
بسيارى از مشكلات كه در حقيقت ساده‏ترين مسائلند، در ساز و كارهاى بسيار پيش پا افتاده و معمولى و به دور از بوروكراسيهاى بيهوده قابل حلند ولى براى بررسى آنها تعداد زيادى همايش و ميزگرد و جلسات بى‏ثمر ترتيب داده و با طرح امور نامربوط با آن مشكلات، مسأله را چنان پيچيده و غيرقابل حل مى‏گردانند كه سالهاى سال در سطح جامعه به عنوان معضل و ناهنجارى اجتماعى مطرح بوده و همگان از رويارويى با آن، وحشت دارند. بخشى از اين تكلفات در حقيقت، حاصل از كشته شدن "تمدن دينى و الهى" توسط رنسانس مى‏باشد.
{P - رنه گنون، بحران دنياى متجدد، پيشين، ص 16: تعبير كشتن شدن تمدن دينى توسط رنسانس، اقتباسى از رنه گنون مى‏باشد. P}
اين پديده، عاملى بسيار اساسى در عدم نيل بشر امروز (از قرن هفدهم به بعد) به محتواى واقعى و حقيقى امور رايج در متن هستى است.
عوامل اساسى در سرعت گرفتن تكلفات (ابهام):
الف) تكنولوژى
گسترش بيش از حد تكنولوژى و فناورى نيز در تسريع توليد تكلّفات خود ساخته بشر، پس از رنسانس، نقش غيرقابل اغماضى دارد. عملكرد رنسانس و تكنولوژى با وجود دورى زمانى آن دو از يكديگر، چنان در هم پيچيده است كه عده قابل ملاحظه‏اى از انديشمندان، تكنولوژى را محصول مستقيم رنسانس مى‏دانند؛ حتى شهيد عزيز سيد مرتضى آوينى مى‏گويد:
{P - سيد مرتضى آوينى، توسعه و مبانى تمدن غرب، نشر ساقى، تهران، 1376، چاپ دوم، ص 171؛ و نيز بحران دنياى متجدد، ص 15، رنه گنون مبدأ بحران عصر جديد را دوران قرون وسطى معرفى مى‏كند. P} گسترش بيش از حد تكنولوژى و فناورى نيز در تسريع توليد تكلّفات خود ساخته بشر، پس از رنسانس، نقش غيرقابل اغماضى دارد. عملكرد رنسانس و تكنولوژى با وجود دورى زمانى آن دو از يكديگر، چنان در هم پيچيده است كه عده قابل ملاحظه‏اى از انديشمندان، تكنولوژى را محصول مستقيم رنسانس مى‏دانند.
"امروز كه زندگى ما تا اعماق، وابسته به فرآورده‏هاى مدرن تكنولوژى است، دريافت عمق فاجعه، بسيار مشكل و غالباً محال است."
{P - سيد مرتضى آوينى، پيشين، ص 69. P}
از اين رو، سيطره اين تكلفات نيز، به اندازه‏اى ابعاد گوناگون مردم دنيا را فرا گرفته است كه در شرايط فعلى، تسلط بر فرايند پيچيده و حتى گريز از حيطه شمول آن، براى كسى مقدور نيست. اين امر بظاهر محال فقط در دو حالت امكان دارد: رهايى از تكلفها و ابهام، حادثه‏اى بزرگ.

رهايى از تكلفات و ابهام
اين امر، تنها از افلاكيان و سوختگانِ مقام ولايت (انسان كامل) انتظار مى‏رود و بس؛ چرا كه ايشان يگانه ميداندار عرصه شهود حقايق در عالم بوده و اذن تصرف در عالم را از مولاى خود، امير عارفان، على7 به ارث برده‏اند؛ همو كه فرمود:
تدبير كننده جهان با چشم تن مشاهده نمى‏شود لكن قلبها هستند كه آن ساحت مقدس را به سبب حقايق ايمان رؤيت مى‏كنند.
{P - نهج‏البلاغه صبحى صالح، اسوه، تهران، 1373، چاپ اول، ص 344. P}
چون حقايق ايمان، فقط بر قلبهايى تجلى مى‏كند كه خالى از اغيار و اضداد باشد:
خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
{P - حافظ. P}
از اين رو، با نزول و ظهور حقايق بر صفحه دل پاك آن ولايت پيشگان، پرده‏هاى توهمها و تكلفها و از اين راه، ابهام، از وجود و نظرگاه ايشان كنار رفته، "ابهام زدايى" از امور را، هم براى خود و هم براى پاك باختگان حريم حق‏طلبى، به ارمغان مى‏آورند. اين پديده در اين جايگاه بسيار بلند، جلوه‏اى است از اسم پر بركت "الهادى" از اسماى الهى كه در سايه بازگشت به خويشتن و خودسازى، در وجود انسانهاى وارسته به ظهور مى‏رسد، تا تجلى حيات ابدى خداوندى شده و با گفتار، كردار، نوشتار و دل خويش، به هدايت گمراهان راه طلب بپردازند (بماند روند اين هدايت و جلوه‏گرى از ساحت مقدس "الهادى" كه خود فرصتى مجزا از اين قلم مى‏طلبد.)

حادثه‏اى بزرگ
مسأله ياد شده فقط تحت شرايط اعجاز تحقق يافته، تمدن كنونى بشر از حصر ابهام درآمده و حدود تكلفات آن با ظلمت عالمگيرى كه دارد، در هم خواهد شكست. اين معجزه، همان حادثه بزرگى است كه رنه گنون آن را تنها راه چاره براى خروج غرب از بن بست بيان كرده است:
"آيا دنياى متجدد تا قعر اين سراشيب مرگبار، پيش خواهد رفت و يا همان‏طور كه در دوران انحطاط جهان يونان و آتن اتفاق افتاد، اين بار نيز پيش از آن‏كه جهان به قعر ورطه‏اى كه بدان كشيده شده است برسد، تجديد حيات و تهذيب نوينى پيش خواهد آمد؟
چنين به نظر مى‏آيد كه توقف در نيمه راه ديگر ممكن نباشد و بر طبق جميع اشارات موجود در مشربهاى معنوى، ما به راستى، به مرحله نهايى "Kali,yuya"، در مظلمترين دورانهاى اين "عصر ظلمت"، در اين وضع اضمحلال و تلاش گام نهاده‏ايم، كه برون شدن از آن فقط بر اثر يك حادثه عظيم امكان‏پذير است؛ زيرا اينجا ديگر موضوع يك تجديد حيات و تهذيب ساده‏اى مطرح نيست، كه در آن صورت ضرورت دارد، بلكه تجديد و احياى تام و تمامى لازم است."
{P - رنه گنون، بحران دنياى متجدد، پيشين، ص 19. P}
به هر حال، ابهام در عصر تكنولوژى و پيشرفت، مسأله‏اى كاملاً اجتناب‏ناپذير است كه اثرات شوم آن بر هر نيك‏انديش و خوش ذوقى، نيك آشكار است.
ب) تضاد دردها و لذّتها
يكى ديگر از عوامل بروز و شدت ابهام و تكلفها كه در بستر تمدن امروز جارى است، گسيختگى لذتهاى زندگى به واسطه دردهاست؛ به اين بيان كه، تضاد بين لذّتها و دردهاى عارض شده بر آنها، روند اساسى زندگى مردم و بسترهاى فرهنگى اجتماع انسانى، تمدن مترقى را دچار از هم گسيختگى فكر، علم، عمل و جريان اصلى زندگى، كرده است. دردِ فرزندان عشق آزاد (زنا) در پس لذت چند ثانيه‏اى، دردى در پى يك لذت است كه نظام زندگى يك زن متمدن را از هم مى‏گسلد. اين نوع درد كه در پى لذت است، دردى است كه از خود لذت زاييده مى‏شود و دردهايى كه در پى لذات (نه از ذات لذت بلكه از محيط و اجتماع، يا طبيعت و...) نمايان مى‏شوند مانند زلزله، بمباران هوايى شهرها توسط دشمن و...، نيز همسان با درد ناشى از ذات لذات، گسيختگى در روند اصلى و مسير مداوم زندگى ايجاد مى‏كنند. اين از هم گسيختگى بافتهاى زندگى، باعث ايجاد تكلفها و ابهامهاى اساسى و گريزناپذير در ساختار تمدن امروز، مى‏شود. استاد جعفرى در كتاب ايده‏ال زندگى و زندگى ايده‏آل، در زمينه ابهام حاصل از گسيختگى بافتهاى اساسى زندگى، چنين مى‏نويسد:
يكى ديگر از عوامل بروز و شدت ابهام و تكلفها كه در بستر تمدن امروز جارى است، گسيختگى لذتهاى زندگى به واسطه دردهاست؛ به اين بيان كه، تضاد بين لذّتها و دردهاى عارض شده بر آنها، روند اساسى زندگى مردم و بسترهاى فرهنگى اجتماع انسانى، تمدن مترقى را دچار از هم گسيختگى فكر، علم، عمل و جريان اصلى زندگى، كرده است.
"آنچه كه مشاهده مى‏شود، لذايذ گسيخته‏اى در جويبار زندگانى است. مانند حبابهايى كه در حال بروز و از بين رفتن هستند، غروب اين لذايذ ممكن است به علت بروز آلامى بوده باشد كه درست مخالف لذت را براى زندگانى پيش مى‏آورد. ممكن است انگيزگى خود لذت، تمام شود و سطوح جويبار زندگى، بدون هيچ يك از نقاط مثبت و منفى (لذت و ألم) جريان داشته باشد. ممكن است دامنه حداقل لذت، فقط به چشيدن طعم زندگى پايان بيابد.
خلاصه، نقاط لذت، محدود و با نظر به سطح دائمى جريان زندگانى، گسيخته است. با ملاحظه اين گسيختگى در لذايذ، مخصوصاً بروز نقاط منفى (آلام) و عدم ثبات چشيدن طعم زندگى مطلوب، رو بناى زندگى گسيخته و بى‏سامان خواهد بود. از آن جهت كه همين پديده‏هاى گسيخته يا نقاط مثبت و منفى، با جريان اصلى زندگى ارتباط دارد، در نتيجه گسيختگى رو بناى زندگى، اصل جريان زندگى، وحدتِ مرتبط خود را از دست خواهد داد، يا حداقل دائماً يك نوع تضاد ميان آنها بروز خواهد كرد كه نتيجه‏اى جز ابهام زندگى نخواهد داشت."
{P - محمدتقى جعفرى، ايده‏آل زندگى و زندگى ايده‏آل، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى، تهران، چاپ اول، 1379، ص 110. P}
اين كه امام صادق7 فرمود: "دنيا پيچيده به دردهاست." توضيحش اين است كه پيچيدگى{P - محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج 8، ص 304، حديث 469. P}
دنيا به دردها و رنجها حقيقتى اجتناب‏ناپذير است و هيچ انسانى نمى‏تواند فقط لذت و خوشى از دنيا بجويد؛ زيرا لذتجويى صرف از دنيا و غفلت از دردها و بلاياى مقرون به آن لذتها، چنان تضادها و گسيختگى‏ها را در زندگى بشر به وجود مى‏آورد كه رهايى از آنها امرى بسيار دشوار است. پيچيدگى و اوج اين گسيختگى در زندگى و تضاد ميان لذات و دردها، زمانى بيشتر حس مى‏شود كه در گير و دار لذتهاى تعريف شده در چارچوب تمدن پيشرفته، دردهاى جانسوز و مصيبت‏بارى پيش آيد كه هر انسانى به تناسب ترقى تكنولوژيكى در بستر اجتماعى - جغرافيايى تمدن امروز، با قدرت خود، به قلع و قمع كردن آن دردها مى‏پردازد. اما در اين ماجراى كاملاً فرو رفته در ورطه ابهام و تكلف، با برچيده شدن دردى از دردها، درد و دردهاى بدتر و وحشت‏انگيزترى جايگزين آنها مى‏شود. به همين جهت، انسان متمدن در كورانى از حوادث مبهم به سر مى‏برد كه زيستن در اين زندگى از دو جهت، مورد نفرت اوست:
1- ابهام زندگى متمدن، او را چنان سرگردان مى‏كند كه حتى يك راه چاره هم براى گريز از اين سرگردانى نمى‏يابد. پس زندگى بدترين شر است و بدترين چيزى است كه انسان با گشودن چشم، آن را مى‏بيند. پس سرگردانى و بلا تكليفى، انسان را از زندگى نوميد مى‏گرداند.
ويل دورانت به نقل از شاعر پرآوازه ماگارا كه شهرى يونانى است، نوميدى از چنين دنياى پر درد و مشقت را اينگونه توصيف مى‏كند:
"در جهان نعمتى وجود ندارد، بزرگتر از آن كه انسان زاده نشود و خورشيد را نبيند. اگر انسان زاده شد، سعادت آن است كه هر چه زودتر بميرد و در خاك بيارامد."
{P - ويل دورانت، پيشين، ج 2، ص 114. P}
2- انسان پيچيده به انواع دردها، به حكم و اقتضاى طبيعت زندگى، محكوم به تحمل گسيختگى‏ها و تكلفات است و اين عامل اساسى ديگرى براى نفرت از زندگى و دنياست.
راه‏هاى رويارويى با دنياى پيچيده به دردها با همه نفرتهاى ياد شده فقط سه راه براى رويارويى با اين دنيا وجود دارد كه هر يك به سهم خود، طرحى قابل توجه است: يا بايد خودكشى كرد و يا به هر حال بايستى زندگى را به سر برد. اگر بنا بر زندگى باشد؛ انسانهايى بر اين باورند كه آينده در دست قلمزنى نقاش چون خود انسان است و زندگى و روند اساسى آينده را به دست خود رقم زده و آن را از ابهام در مى‏آورد و انسانهايى نيز بر خلاف قسم اول حاضرند بدون كوچكترين تحولى در سيستم فكرى - عملى، روزگار بگذرانند؛ زيرا بر اثر ابهام حاصل از آشفتگى سيستم زندگى و نيز اثرات اين ابهام، كمترين تغيير و تحولى را ممكن نمى‏شمارند و اى بسا با اعتقاد به تقدير و قضاى جبرگرايانه، تسليم رضاى خداوند شوند كه در حقيقت تسليم ترس و از خودباختگى خويش هستند.
ج) در هم ريختن مرز دانشها
عامل سوم كه در ايجاد و افزايش ابهام نقشى اساسى دارد، در هم كوبيدن مرز دانشها توسط غير متخصصين است (دردى بسيار جانكاه). هر كسى علاوه بر تخصص علمى خود، به علوم ديگر نيز با ديد تخصص مأبانه نگاه مى‏كند و گزاره‏هاى علمى و تخصصى را به صورت خام و بدون مبنا پذيرفته و مروّج آن علوم مى‏شود. به هر كسى كه خوب شعر مى‏سرايد، مى‏گويند عرفان هم تدريس كن، و هر كس خوش‏بيان است، به او پيشنهاد مى‏كنند به تدريس تفسير نيز بپرداز و هزاران نوع از اين دخالتهاى نابجا كه بر رنج متخصصان و دردآشنايان هر دانشى افزوده و ابهام توده مردم در ابعاد مختلف را بيشتر مى‏كند. اين روند در سرتاسر دنيا جريان دارد و ابعاد ابهام روز به روز در اين روند شديدتر و گسترده‏تر مى‏شود. فرايند توليد ابهام در اين روند بدين شكل است كه هرگاه غير متخصصين در زمينه علوم مختلف نظريه‏پردازى كنند، متخصصين آن علوم به برخورد با اين كج‏فهمى‏ها پرداخته و بحثهاى مفصلى را ارائه مى‏دهند كه باعث ابهام اصل مطلب و حقيقت امر مى‏شود. نظريات متناقض پزشكان در مورد مسائل مختلف پزشكى، نظريه‏پردازى دانشمندان متخصص و غير متخصص در دين‏شناسى يا اسلام‏شناسى درباره دين و اسلام و... و فرو رفتن اين مسائل در ورطه ابهام از جمله نمودهاى اين عامل به شمار مى‏روند. البته اين عامل در پيدايش ابهام، فراتر از نظر وايتهد است كه دانشمندان متهوّر را عامل اصلى معرفى كرد.

نويسنده : رحيم قربانى

al-shia  سايت


نوشته شده در   پنجشنبه 1 اسفند 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode