امروز سیوسومین سالگرد پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و پایان جنگ ۸ سالۀ ایران و عراق است؛ جنگی که آغازگر آن به گواه اسناد و شواهد بسیار و غیر قابل انکار صدام حسین بوده و خوی تجاوزگری او و رژیم بعث عراق را در حمله به کویت هم دیدیم.»
به گزارش ایسنا، در یادداشتی در عصر ایران به قلم مهرداد خدیر آمده است: «امروز سیوسومین سالگرد پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و پایان جنگ ۸ سالۀ ایران و عراق است؛ جنگی که آغازگر آن به گواه اسناد و شواهد بسیار و غیر قابل انکار - که در کتاب تازۀ سید عطاءالله مهاجرانی (نقد تحریف مدرن امام خمینی) به آنها و به قصد رفع اتهام تحریک از جانب رهبر فقید انقلاب اشاره شده - صدام حسین بوده و خوی تجاوزگری او و رژیم بعث عراق را در حمله به کویت هم دیدیم.
با این حال کم نیستند کسانی که معتقدند زودتر از ۲۷ تیر ۱۳۶۷ هم میتوانست خاتمه یابد اما به دلایل گوناگون ادامه یافت و درست در نقطهای تمام شد که بیم حملۀ شیمیایی و فاجعۀ انسانی سایه انداخته و انگیزۀ مشارکت در جنگ و حضور در خاک عراق فروکاسته بود و با این حال تصور نمیشد امام خمینی که بر شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» مُهر تأیید زده و تصریح کرده بود: «قرآن بالاتر از این را گفته: جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» و «اگر این جنگ، بیست سال هم طول بکشد ما ایستادهایم» به پایان آن رضایت دهد.
بیتردید از شجاعتهای امام بود که بهرغم تأیید مخالفتهای قبلی با قبول آتشبس به تصمیم سیاسیون و کارشناسان احترام گذاشت و اهمیت قبول قطعنامه را هنگامی میتوان دریافت که تصور کنیم اگر نمیپذیرفت رهبر بعدی با چه کار دشواری روبهرو بود. چه، اگر قبول میکرد، در همان آغاز کار مخالف شیوههای امام تصور میشد و اگر قبول نمیکرد کشور بیش از آن فرسوده میشد. بنا بر این تصمیم شجاعانۀ امام خمینی و قبول مسئولیت با تعبیر «نوشیدن جام زهر» خدمت بزرگی به کشور، نظام، مردم و رهبر بعدی بود. چون وضعیت جنگ و بنبست آن به یک چالش جدی و در واقع اَبَرچالش بدل شده بود.
روز پایان جنگ به قاعده باید جشن گرفته شود؛ خاصه این که دشمن به هیچ یک از اهداف اصلی خود – جداساختن بخشی از خاک ایران و سرنگون کردن حکومت – نرسیده باشد اما این اتفاق دربارۀ ۲۷ تیر رخ نمیدهد؛ چرا که امام خمینی از قبول قطعنامه با تعبیر «نوشیدن جام زهر» یاد کرده و آن را تلخ دانسته است.
برخی البته روز پایان جنگ را نه ۲۷ تیر و اعلام قبول قطعنامۀ ۵۹۸ از جانب ایران که ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ و روز اعلام رسمی آتشبس میدانند و بعضی هم چون آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه در سالهای جنگ، پیشنهاد کردهاند روزی که نیروهای سازمان مجاهدین خلق با کمک ارتش بعث به عقب رانده شدند به عنوان روز پیروزی ثبت شود و البته این پیشنهاد جدی گرفته نشده است.
۳۳ سال از پایان جنگ میگذرد و برای به خاطر آوردن سالهای جنگ باید ۴۰ سال به بالا باشی؛ هر چند کودکان جنگ در همان طفولیت با جنگ آشنا شدند و توصیه میکنم کتاب «جنگ بود» همکار و دوست گرامی - احسان محمدی - را بخوانند که بر اساس خاطرات کودکی و نه حضور مستقیم در جبهه و جنگ این کتاب را نوشته و شهادت برادرش ابوذر در سالهای بعد از جنگ و در میدان مین نشان داد جنگ در بزرگسالی هم دست برنداشته است.
دربارۀ اهمیت قبول قطعنامه بهرغم شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «پذیرش صلح به شرط تنبیه یا سقوط صدام حسین» هم فیلم «تنگۀ ابوقریب» ساختۀ تکاندهندۀ «بهرام توکلی» کفایت میکند. داستان فیلم البته دربارۀ قطعنامه نیست اما روایت فرزندان این سرزمین است که یک هفته مانده به قبول قطعنامه در آن تنگه مظلومانه جان باختند و این یعنی اگر جنگ ادامه مییافت، این صحنهها باز هم تکرار میشد و البته اگر دو هفته زودتر تمام میشد آن اتفاق نمیافتاد.
دربارۀ جنگ ایران و عراق فیلم و سریال زیاد ساخته شده اما به اقتضای نیازهای دوران دفاع مقدس بار تبلیغی و عرفانی آنها بر واقعیت عریان و خشن جنگ میچربد. فیلمهای حاتمیکیا هم بیشتر درامهایی است با موضوع جنگ و در حاشیه و نه متن (برج مینو و روبان قرمز را البته جدا میکنم) اما مهابت جنگ و به تعبیر مصطفی ملکیان تقابل گوشت و پوست و استخوان آدمیان در مقابل سلاح را در دو فیلم بیشتر حس میکنیم: یکی «ملکه» ساختۀ بینظیر «محمدعلی باشهآهنگر» و دیگری همان «تنگۀ ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی.
سینمایینویس نیستم تا انتقاد شود پس رسول ملاقلیپور و آثار او چه یا باشو غریبه کوچک شاهکار بهرام بیضایی که در نکوهش جنگ و تبعات آن است. غرض، فیلمهایی است که اهمیت اتمام جنگ را جدای جنبههای ایدئولوژیک و حماسی یادآور شود تا بدانیم چه خوب شد قطعنامۀ ۵۹۸ پذیرفته شد و به ادعاهای جنگنادیدهها توجه نکنیم که دوست داشتند کشور را به ورطۀ جنگی دیگر دراندازند که این بار هزار برابر میتوانست خسارتبارتر باشد.
سه سال پیش و به بهانۀ مستندی که تلویزیون فارسی بیبیسی دربارۀ قطعنامۀ ۵۹۸ نمایش داد، سه نکتۀ کمتر گفتهشده را یادآور شدم. اکنون طبعا نمیتوان همان تعبیر «کمتر گفتهشده» را به کار برد چون خود نوشتهام اما یادآوری آن سه دربارۀ قبول قطعنامۀ ۵۹۸ همچنان مناسبت دارد:
۱. هاشمی رفسنجانی در اولین مصاحبه پس از قبول قطعنامه در مقام جانشین فرمانده کل قوا و رییس مجلس شورای اسلامی در قبول آتشبس و قطعنامه دو جا به آیتالله منتظری استناد میکند و با تعبیر «آیتاللهالعظمی منتظری» پایان جنگ را خواست او یا مورد نظر او هم میداند. با توجه به جایگاه مرحوم منتظری به عنوان قائممقام رهبری در آن زمان و نفوذ در رزمندگان اصفهانی و نجفآبادی با بیشترین آمار شهیدان و جانبازان، با این استناد و تأییدیه زمینه قبول را نزد آنان بیشتر میکند.
۲. در همان تیر ۶۷ هاشمی رفسنجانی نه دو گزارش که سه گزارش به امام تسلیم کرده بود. اولی فهرست آرمانی محسن رضایی برای پیروزی در جنگ، دومی گزارش میرحسین موسوی از واقعیتهای اقتصادی (و در مغایرت با رؤیاهای گزارش قبلی) و سومی گزارش سید محمد خاتمی، معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا، که در آن بهوضوح از کاهش نیروی داوطلب و علاقه به بازگشت در جبههها خبر داده شده است. به گونهای که عملا به جز سربازان وظیفه نیروی داوطلب تازهای نبود و به عبارت دیگر انگار مشروعیت ادامه جنگ با توجه به تمایل جامعه جهانی به پایان جنگ و حضور در خاک عراق کمرنگ شده بود. با توجه به اعتماد امام و دوستی نزدیک سیداحمد خمینی با سیدمحمد خاتمی میتوان گفت این گزارش هم تأثیرگذار بوده و تصمیم امام تنها با توجه به گزارشهای نظامی و اقتصادی و سیاسی یا از بیم حملۀ شیمیایی نبوده است و جنبه اجتماعی را هم در نظر میگیرد.
۳. یگانه گروهی که در داخل ایران و به صورت علنی و با صدور بیانیه با ادامۀ جنگ پس از بازپسگیری خرمشهر مخالفت میکرد نهضت آزادی و همفکران مهندس بازرگان بودند و باز همینها بودند که بعد از بازپسگیری بندر خرمشهر و خصوصا پس از صدور قطعنامه در سال ۱۳۶۶ از حکومت میخواستند قطعنامه را بپذیرد تا جنگ فرسایشی و پر تلفات و خسارت تمام شود. کانال ارتباطی آنان با امام البته پس از سال ۶۴ بسته شد زیرا مرحوم سیداحمد خمینی تمایل نداشت و علاقه مرحوم آیتالله پسندیده، برادر بزرگ امام، به آنان نیز افاقه نکرد و در همان سال ۶۴ که دکتر یزدی با امام دیدار کرد از او خواستند بحث جنگ را پیش نکشد و وقتی به جنگ اشاره کرد امام از اتاق خارج شد و این آخرین ملاقات دکتر یزدی با امام بود.
کافی است به روزنامه کیهان چند روز قبل از قبول قطعنامه در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ مراجعه کنیم و ببینیم در مقالهای با تیتر قرمز و درشت چگونه به بازرگان و ملی-مذهبی ها تاخته که چرا خواستار پایان جنگ هستند. پس از سال ۶۴ و قطع ارتباط با رهبر فقید انقلاب البته برخی نیروهای ملی رابطه خود با آیتالله منتظری را تقویت کردند. منتها در اینجا میخواهم به نام دیگری اشاره کنم که شاید کمتر به نقش او در پایان جنگ اشاره شده باشد و او «آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی» از مراجع تقلید وقت است؛ همان مرجعی که بیشتر به دو سبب شهرت دارد: یکی کتابخانۀ ارزشمند نُسَخ خطی و دیگری این که هیچگاه به زیارت حج مشرف نشد چون صرف درآمدها به تجهیز کتابخانه برای او استطاعت مالی سفر حج باقی نگذاشت. وجه سوم و نقش او در پایان جنگ اما مغفول مانده است.
از فرد بسیار موثقی شنیدم اواخر جنگ یکی از مقلدین ایشان نامهای مینویسد و با توجه به ضرورت حضور فرزند خود در جبهه و در خاک عراق به رغم اعلام آمادگی عراق برای صلح توجیه شرعی میخواهد و هر چند آیتالله بر لزوم تبعیت از حکم جمهوری اسلامی تأکید میکند ولی گویا در نامهای به امام خمینی ابراز نگرانی میکند که توجیه شرعی ادامه حضور در خاک عراق از دست رفته باشد و از آن پس نتواند مقلدین دیگر را مجاب کند و این نامه هم بر امام که بسیار به ایشان علاقه داشته و پس از ماجراهای آیتالله شریعتمداری نمیخواسته دو مرجع دیگر قم احساس جدایی کنند، تأثیر میگذارد و در تصمیم قبول قطعنامه مؤثر بوده است.
ضمن این که آیت الله مرعشی، پسر دایی مهندس بازرگان و مرجع تقلید او هم بوده و وقتی نظر شورای انقلاب به نخستوزیری بازرگان ابراز شد و قبل از صدور حکم رهبر فقید انقلاب، بازرگان از آقای مرعشی نجفی کسب تکلیف کرد و بعد موافقت خود را به اطلاع شهید مطهری رساند. از این رو میتوان حدس زد مواضع ایشان در پایان جنگ، حاصل گفتوگو با شخص مهندس بازرگان و اعتماد به نظرات سیاسی او هم بوده باشد.
۳۳ سال پیش و روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷ که گمان میکنم مثل امروز یکشنبه هم بود و اخبار ساعت ۱۴ خبر قبول قطعنامه ۵۹۸ از جانب ایران که به معنی آتشبس در جنگ بود از رادیو خوانده شد و دو روز بعد هم محمدرضا حیاتی پیام امام به کنگرۀ حج را خواند و هنوز لحن پرطنین بخشهای مربوط به قطعنامه در یادها مانده است:
«خوشا به حال شهیدان که رفتند و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قطعنامه را سر کشیدهام...»
کمتر از یک سال بعد همین پذیرش واقعیت و ترجیح منافع ملی بر اهداف آرمانی در تشییع پرشکوه پیکر امام خمینی تأثیر داشت و همانها که پیکر فرزندان خود در جنگ را بدرقه کرده بودند، در این آیین هم شرکت جستند.
برای این که بدانیم قبول قطعنامه تا چه حد برای امام تلخ و ناگوار بوده، کافی است بدانیم پس از آن تمام دیدارهای عمومی رهبر فقید انقلاب در جماران لغو شد و تنها دیدارهای کوتاهی با اعضای هیأت دولت (رییسجمهور: آیتالله خامنهای و نخستوزیر: مهندس موسوی) و ادوارد شوارد نادزه، وزیر خارجه وقت اتحاد شوروی، برای پاسخ پیام به گورباچف داشتند و به گفتۀ کیومرث صابری (گل آقا) که در پاییز با امام دیدار کرده بود او را بسیار خسته و افسرده دیده بود و افتخار میکرد که وقتی معرفیشده لبخندی بر چهرۀ امام نشسته است.
هر چند تلخی قبول قطعنامه و تشبیه آن به جام زهر موجب بدفهمی کسانی شده تا سیاسیون را به تحمیل به امام متهم کنند اما اتفاقات بعدی نشان داد چقدر این تصمیم درست و بجا بوده و از تلفات و خسارات بیشتر جلوگیری کرده است.
حق مطلب را شاید محمدرضا حیاتی، گویندۀ پیشین اخبار، ادا کرده باشد که گفته «همه میدانند تلخترین خبری که خواندم درگذشت امام در صبح ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ بود اما شاید خیلیها ندانند که شیرینترین خبری که خواندم هم ۲۷ تیر ۱۳۶۷ و اعلام قبول قطعنامه ۵۹۸ بود چون مردم را خوشحال کرد و جنگ تمام شد.»