از جمله حقوق انسانها در عرصه سياسى اين است كه كسى به جاى آنان در تعيين سرنوشت سياسىشان تصميم نگيرد و مردمان خود، سرنوشت سياسىشان را رقم بزنند و هر كه را خواستند، به عنوان نماينده و وكيل خود بر سر كار آورند و در اين امر هيچ چيز به آنان تحميل نشود.
به گزارش ایکنا؛ مصطفی دلشاد تهرانی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، اقدام به انتشار سلسله یادداشتهایی درباره اندیشه سیاسی امیرالمومنین(ع) کرده است. در همین راستا، یادداشتی با عنوان «حقّ آزادی در تعیین سرنوشت سیاسی» به رشته تحریر درآورده که متن آن از نظر میگذرد؛
از جمله حقوق انسانها در عرصه سياسى اين است كه كسى به جاى آنان در تعيين سرنوشت سياسىشان تصميم نگيرد و مردمان خود، سرنوشت سياسىشان را رقم بزنند و هركه را خواستند، به عنوان نماينده و وكيل خود بر سر كار آورند و در اين امر، هيچ چيز به آنان تحميل نشود. اميرمؤمنان على(ع) در اين باره، درباره خود فرمود: «لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلاَّ رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى؛ حكومت حقّ ما است، اگر آن را به ما بدهند [و مردمان ما را بخواهند، مىپذيريم]، وگرنه بر ترك شتر سوار شويم و برانيم [و مسئولیتهای خویش را پی گیریم] اگرچه شب روى به درازا كشد.(نهج البلاغه، حکمت ۲۲)
على(ع) خود را شايسته زمامدارى و از همه سزاوارتر بدين امر مىداند، امّا كرامت مردمان اجازه نمىدهد كه خود را به آنان تحميل كند كه چنين كارى شكستن حرمت ايشان است.
پاسداشت حقوق در عرصه سياسى اقتضا مىكند كه مردمان در انتخاب زمامدار به طور كامل آزاد باشند و زمامداران خود را خويش برگزينند و كسى و گروهى در اين انتخاب، اعمال نظر نكند. آنگاه كه مردمان با اصرار از اميرمؤمنان على(ع) خواستار پذيرش زمامدارى شدند، در سخنى خطاب به آنان گفت: «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي؛ فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْرًا لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ؛ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ. وَ إِنَّ الاْفَاقَ قَدْ أَغَامَت، وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ، وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجِبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ. وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ، وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيرًا خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرًا؛ مرا واگذاريد و ديگرى را بخواهيد، كه ما روىآورندگان به كارى هستيم كه آن را روىها و رنگها است (تغييرات بسيار پيش آمده است و اصلاحات اساسى را برنمىتابند). دلها بر اين امر پايدار نيست و خِرَدها بر آن استوار نمىماند. و بىگمان ابر فتنهها كرانها را تيره و تاريك گردانيده و راه راست و روشن ناشناسا شده است. و بدانيد كه اگر من درخواست شما را بپذيرم، شما را آنچنان كه خود مىدانم راه مىبرم، و به گفتار [ناحقّ] گوينده، و سرزنش سرزنشگر گوش فراندهم؛ و اگر مرا واگذاريد، همچون يكى از شمايم، و براى كسى كه كار خود را بدو بسپاريد، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم. بنابراين، اگر من وزيرتان باشم برايتان بهتر است تا فرمانروا و اميرتان باشم. (همان، کلام ۹۲)
امام(ع) به مردمان مىگويد كه هركس را كه آنان برگزينند، وى به احترام ايشان، پذيرا خواهد بود كه چنين رويكردى به رأى مردمان، پاسداشت كرامت ايشان است؛ و اگر جز اين باشد، و شايستگانى براى زمامدارى، بخواهند خود را به هر دليلى بر مردم تحميل كنند، كرامت آنان را ناديده گرفتهاند. على(ع) با همه شايستگىهايش كه كسى را با او قياس نتوان كرد، هرگز سخنى در نفى حقّ آزادى انتخاب زمامدار بر زبان نراند و گامى برخلاف اين حق برنداشت. اميرمؤمنان على(ع) در همان زمان كه مردمان با اصرار از وی میخواستند تا زمامداری ایشان را پذیرا شود، همگان را مخاطب قرار داد و اين حقيقت را كه سرنوشت اجتماعى ـ سياسى مردمان بايد به دست خود آنان باشد و هيچ كس اين حق را ندارد كه به جاى آنان تصميم بگيرد و مردمان خود بايد سرنوشت حكومتى خويش را رقم بزنند، به صراحت بيان فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ عَنْ مَلاَءٍ وَ إِذْنٍ، إِنَّ هذَا أَمْرَكُمْ لَيْسَ لِأحَدٍ فِيهِ حَقٌّ إِلّا مَنْ أَمَرْتُمْ، وَ قَدِ افْتَرَقَنَا بِالأمْسِ عَلَى أَمْرٍ وَ كُنْتُ كَارِهًا لأمْرِكُمْ، فَأَبَيْتُمْ إِلاَّ أَنْ أَكُونَ عَلَيْكُمْ. أَلاَ وَ إِنَّهُ لَيْسَ لِي دُونَكُمْ إِلاَّ مَفَاتِيحُ مَالِكُمْ مَعِي وَ لَيْسَ أَنْ آخُذَ دِرْهَمًا دُونَكُمْ؛ فَإِنْ شِئْتُمْ قَعَدْتُ لَكُمْ وَ إِلاَّ فَلاَ أَجِدُ عَلَى أَحَدٍ؛ اى مردم، در برابر همگان و با دستورى به خودتان آشكارا مىگويم كه اين كار (حكومت) از آنِ شماست، و هيچ كس جز آن كه شما او را زمامدار خود گردانيد، حقّ حكومت بر شما را ندارد. ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من پذيرش سرپرستى شما را ناخوشايند داشتم، ولى شما اين را نپذيرفتيد و جز به اينكه من تشكيل حكومت دهم، رضايت نداديد. آگاه باشيد كه من كسى جز كليددار شما نيستم و نمىتوانم حتّى يك درهم بدون رضایت شما و به ناروا از بيتالمال برگيرم. اگر بخواهيد، مىنشينم [و كارتان را عهدهدار مىشوم] وگرنه بر كسى كينه يا از كسى گله ندارم.(الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۹۴-۱۹۳)
خداى متعال حقّ تعيين سرنوشت اجتماعى و سياسى مردمان را به آنان سپرده است تا خود تصمیم بگیرند و آن را به درستی رقم بزنند، زيرا كه جامعه بدون حكومت و قانون و مدیریت صحیح به هرج و مرج كشيده مىشود و اختلال و بىنظمى و تباهی بر همه امور مستولى مىگردد؛ و خداوند به چنين اختلال و تباهى رضايت نداده است و هیچ عقل سلیم و انسان مسئولی هرج و مرج و تباهی را تأیید نمیکند و هرگونه بتواند برای رفع آن تلاش میکند، چنانکه اميرمؤمنان على(ع) درباره پذیرش زمامداری خود فرموده است: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لاَ حُضُورُ الْحَاضِر، وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر، وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَّالِمٍ، وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَألْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ آرى، به حقّ آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور حاضران و اتمام حجّت با اعلام وجود ناصران نبود و اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بىتأمّل رشته حكومت را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم، و چون گذشته، خود را به كنارى مىداشتم.»