عصمت به این معنا نیست که ائمه یا پیامبران ذاتاً با بقیه انسانها تفاوت دارند، بلکه خداوند فرموده: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛ بگو من هم مثل شما بشر هستم»(کهف، ۱۱۰). عصمت به این معناست که دست خداوند همواره در دست پیامبران است و همیشه آنها را حفظ میکند.
ارسال/ منظور از عصمت پیامبرانبه گزارش ایکنا، آیتالله سیدمحمدتقی مدرسی، مرجع تقلید و صاحب تفسیر هدایت، شامگاه شنبه، ۲۵ اردیبهشت در بیست و یکمین جلسه تفسیر سوره مبارکه رعد به تفسیر آیات ۳۷ تا ۳۹ این سوره پرداخت. متن سخنان این مفسر قرآن به شرح زیر است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«وَكَذَٰلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ * وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ * يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»؛ «و بدين سان آن [قرآن] را فرمانى روشن نازل كرديم، و اگر پس از دانشى كه به تو رسيده [باز] از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا هيچ دوست و حمايتگرى نخواهى داشت. و قطعاً پيش از تو [نيز] رسولانى فرستاديم، و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم. و هيچ پيامبرى را نرسد كه جز به اذن خدا معجزهاى بياورد. براى هر زمانى كتابى است. خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مىكند، و اصل كتاب نزد اوست». «رعد، ۳۷ و ۳۸ و ۳۹»؛ با توجه به اینکه انبیا علیهم السلام معصوم هستند و معنای عصمت این است که خداوند آنها را حفظ کرده و اجازه نمیدهد که لغزش کنند. زیرا اگر پیامبران اشتباه کنند، اصل رسالت زیر سؤال میرود.
منظور از عصمت پیامبران
عصمت به این معنا نیست که ائمه یا پیامبران ذاتاً با بقیه انسانها تفاوت دارند، بلکه خداوند فرموده: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛ بگو: «من هم مِثل شما بشر هستم».(کهف، ۱۱۰) عصمت به معنای این است که دست خداوند همواره در دست پیامبران است و همیشه آنها را حفظ میکند. سؤالی که پیش میآید این است که چرا خداوند از بین تمامی انسانها، پیامبران را برگزید؟ چرا مثلاً از ملائکه کسی را برای هدایت مردم نفرستاد؟ در پاسخ باید بگوییم ضمن اینکه پیامبران و ائمه معصومین بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، اسوه و الگو نیز بودند. یعنی مردم به آنها اقتدا میکردند. اگر از نوع بشر نبودند شاید عدهای بهانه میگرفتند. امیرمؤمنین فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ؛ هر مأمومی را امامی است كه به او اقتدا میكند».(نهجالبلاغه، نامه ۴۵، ص۴۱۶)
باید امام باشد و باید امام الگو و از همه نظر نمونه باشد. از این جهت خداوند آنها را از بین بشر انتخاب کرد. بشر بنا به ذات خود نیاز به کار، خانواده، خوراک و … دارد. برخی کفار سؤال میکردند چرا پیامبر مانند بقیه غذا میخورد؟ چرا در بازارها میرود و کسب و تجارت دارد؟ اگر موجود خدایی است چرا مانند بقیه انسانها است؟
غالب پیامبران فعالیت اقتصادی داشتند. چوپانی یا نجاری میکردند. اینطور نبود که با دیگر انسانها متفاوت باشند. مانند بقیه فشارهای زندگی را متحمل میشدند ولی با تمام فشارها و سختیها معصوم نیز بودند. چطور میشود فردی در جامعه باشد و فشارهای زندگی روی او باشد ولی در صراط مستقیم بماند و هوای نفس را بر خواسته خداوند ترجیح ندهد؟ خداوند به نکته مهمی اشاره میکند. با توجه به اینکه پیامبران انسان معمولی بودند و خانواده داشتند و در بطن جامعه زندگی میکردند، هوای نفس خود را هیچ گاه معیار قرار ندادند و همواره هدایت الهی را معیار در نظر میگرفتند. این بدین معناست که ما نیز باید اینچنین باشیم.
حکم در قرآن
خداوند میفرماید: «وَكَذَٰلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا» این قرآن حکم است. حکم یعنی چه؟ حکم یعنی حقایقی که در مسائل روز، مردم به آنها نیاز دارند و باید برای قضاوت و فیصله مسائل باشد. خداوند این حکم را فرستاده است. «عربی» دو معنا دارد. عَرَبَ، یُعرِبُ یعنی توضیح دادن. معنی دوم زبان عربی است و ممکن است هر دو معنا مراد باشند. زیرا زبان پیامبر عربی بود و هر کدام از پیامبران به زبان قوم خود سخن میگفتند. «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ؛ و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند».(ابراهیم، ۴). «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاق» خداوند به پیامبر هشدار میدهد که به هیچ وجه نمیتوانی دنبال هوای آنها بروی. اگر این کار را کردید، خداوند نه دوست شماست و نه از شما محافظت میکند. «ولی» یعنی دوست و «واق» یعنی حفظ و وقایت.
این سخنی که خداوند مطرح میکند، دلیل عصمت پیامبر است. چون همیشه پیامبر مورد توجه الطاف الهی بوده، پس همیشه معصوم است. اما به طور ضمنی هشداری است برای ما و هر کسی که در راه پیامبر و ائمه علیهم السلام باشد. باید مواظب باشیم اگر مقداری به سمت هوای نفس یا فرهنگ دیگران منحرف شویم، خداوند تأیید خود را از ما میگیرد. وقتی تأیید خداوند نباشد به جایی نمیرسیم. امید و توکل ما این است که خداوند پشتیبان ماست.
پرهیز از آمیختهشدن فرهنگ بشری با فرهنگ الهی
از این مطلب استفاده میکنیم که نباید فرهنگهای الهی یا به طور دقیقتر بصیرتهای الهی را با فرهنگ بشری آمیخت. فرهنگ بشر هوای نفس دارد. باید مواظب باشیم و بین آنچه خداوند فرموده و بین مسائل بشری تفکیک قائل شویم. ممکن است برخی موارد صحیح نیز باشد ولی کسی که در مقام تبلیغ رسالات الهی است باید مواظب باشد لغزش نداشته باشد و از فرهنگهای دیگر در رسالت الهی وارد نکند. خداوند فرهنگهای غیر الهی را با تعبیر «اهوی» بیان کرده است و آنچه بین انبیا است را «علم» فرموده است. «مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاق» خداوند نه کمک و یاری میکند و نه پشتیبانی.
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّة» سیره پامبران گذشته را در نظر بگیریم. همسر و فرزند داشتند و در متن زندگی بشر بودند، مانند دیگران زندگی میکردند ولی با تمامی اینها لغزش نداشتند. «وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه» پیامبران هیچگاه به پیشنهاد و خواسته دیگران آیه و معجزهای نمیآوردند. این مطلب را پیشتر گفتیم که هر آیه و معجزهای بنا بر حکمت به وجود آمده است.
علت محدودیت زمانی در دین پیامبران قبل از پیامبر خاتم(ص)
«لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاب» هر شریعتی زمان محدودی دارد. دین حضرت ابراهیم تا زمان حضرت موسی و دین حضرت موسی تا زمان حضرت عیسی و دین حضرت عیسی تا زمان پیامبر اکرم (ص) ادامه داشته است. این محدودیت زمانی به چند دلیل است. تحولاتی که در بین مردم است یکی از این دلایل است. برخی گفتهاند انسانها مرحله به مرحله پیشرفت کردند تا به اقتضای وجود قرآن رسیدند. قرآن نیز به گونهای است که نیاز به تفسیر و تبیین دارد. ائمه علیهم السلام بر حسب زمان و فهم مردم آیات را تفسیر میکردند و مردم را تکامل میبخشیدند.
هر اجلی نیز کتابی دارد. یعنی زمان هر دین نوشته و مشخص شده است. درست است که در اصول اساسی رسالات الهی یکی است ولی چون واقعیات زمان تغییر و تحول دارد، زمان مشخص شده است. در تفسیر آیه «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ هر حكمى را نسخ كنيم، يا آن را به [دست] فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مىآوريم؛ مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست؟».(بقره، ۱۰۶) آمده است که نسخ کلی معنا ندارد بلکه به معنای بیان و تطبیق جدید است. به این مفهوم که تغییرات جامعه باید مد نظر قرار بگیرد. در احکام شرعی تا به امروز نیز این تغییرات وجود دارد که باید رعایت شود.
نکته اساسی در آیه بعد بیان شده است؛ «يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» خداوند سبحانه و تعالی با توجه به حکمت بالغهای که دارد و با توجه به تغییرات، آیهای را نسخ میکند یا محو میکند و آیه دیگری جای آن قرار میدهد. با توجه به این نکته دیگر نباید بگوییم چرا برخی محرمات تورات در اسلام حرام نیست؟ یا مثلا چرا حج قبلاً نبوده و بعد تشریع شده است؟ «ام الکتاب» یعنی اساس کتب و قانونگذاری و تشریعها نزد خداوند است و از آن فراتر نمیرود ولی در چارچوب آن اساس برخی مسائل بر وفق مصالح جامعه تغییر میکند.