ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397     |     کد : 186998

روزشمار تاریخ

پنجشنبه16اسفند1397-29جمادی الثانی1440-7مارس 2019

رحلت حكيم الهي و عارف بزرگوار "آخوند ملاحسينقلي همداني" (1272 ش)

رحلت حكيم الهي و عارف بزرگوار "آخوند ملاحسينقلي همداني" (1272 ش)

آخوند ملاحسينقلي همداني در حدود سال 1202 ش (1239 ق) در يكي از روستاهاي اطراف همدان به دنيا آمد. وي روزگار كودكي را به اقتضاي محل سكونت به شباني گذراند. آن‏گاه به تهران رفت و پس از فراگيري مقدمات، وارد حوزه درس شيخ عبدالحسين تهراني معروف به شيخ العراقين شد و دروس معقول را پشت سر گذاشت. آخوند همداني سپس عازم سبزوار گرديد و نزد حاج ملاهادي سبزواري، حكمت و فلسفه را فرا گرفت. وي پس از مدتي به نجف اشرف رفت و ضمن حضور در محضر درس فقه و اصول شيخ مرتضي انصاري، بسياري از تقريرات استاد را به رشته تحرير درآورد. آخوند ملاحسينقلي همداني همچنين در محضر آقا سيد علي شوشتري به سير و سلوك پرداخت و نزد وي مقام و مرتبتي عظيم يافت. آخوند، به اخلاق و تهذيب نفس توجه تام داشت و علوم ظاهري را برخلاف اكثر عرفا و متصوفه، حجاب نمي‏دانست. اين عارف بزرگ، از اينكه به عنوان قطب و مرشد مطرح گردد پرهيز مي‏كرد و تنها خود را بنده‏اي از بندگان خدا مي‏دانست. در محضر درس عرفان او شاگردان فاضلي پرورش يافتند كه شيخ محمد بهاري، سيد احمد تهراني، ميرزا جواد ملكي تبريزي، سيدجمال الدين اسدآبادي، سيد مرتضي كشميري، سيد محسن امين عاملي و... از بقيه مشهورترند. همچنين از آخوند ملاحسينقلي همداني آثاري برجاي مانده كه نامه‏ها و مُنشآت، تذكرةُ المتّقين، تقريرات در اخلاق و مناجات‏ها از آن جمله‏اند. اين عارف باللَّه سرانجام در 16 اسفند 1272ش (28 شعبان 1311ق) در هفتاد سالگي جان از قفس تن به در بُرد و در كربلاي معلي به خاك سپرده شد.

بروز قحطي در ايران در جريان جنگ جهاني اول (1296ش)

به دليل وقوع جنگ جهاني اول و هجوم ارتش‏هاي بيگانه به ايران و از سوي ديگر در نتيجه بي‏تدبيري و عدم كفايت سران حكومت ايران قحطي هولناكي كشور را فرا گرفت. در آن تاريخ، كشور در نهايت فقر و تشنج به سر مي‏برد و قسمت اعظم كشور در اشغال نيروهاي متجاوز بود. در اين روزگار، كمبود مواد غذايي به حدي بود كه روزانه گروهي از مردم از گرسنگي تلف مي‏شدند.
اعلام قطع روابط ايران و انگليس توسط وزارت امور خارجه (1367 ش)

اعلام قطع روابط ايران و انگليس توسط وزارت امور خارجه (1367 ش)

چهار روز پس از صدور حكم تاريخي حضرت امام خميني(ره) مبني بر ارتداد و قتل سلمان رشدي، نويسنده كتاب ضالّه آيات شيطاني، وي از اين كه كتابش باعث نارضايتي مسلمانان شده است، اظهار تاسف و پوزش كرد. در حقيقت عذرخواهي سلمان رشدي، براي ختم اين غائله كافي نبود. از اين رو، مجلس شوراي اسلامي، در نهم اسفند 1367، طي جلسه فوق العاده‏اي، با اعلام ضرب الاجلِ يك هفته‏اي براي انگليس، هرگونه رابطه سياسي با لندن را منوط به عذرخواهي مقامات انگليسي و تجديدنظر در مواضع غيراصولي نسبت به جهان اسلام و كتاب آيات شيطاني نمود. وزير امور خارجه انگليس ضمن ابراز تاسف از انتشار كتاب رشدي، خود و دولت متبوعش را جدا از مسؤوليت انتشار اين كتاب دانست. اما اين اظهارات و موضع‏گيري‏ها چون فاقد عذرخواهي رسمي و علني بود، دولت جمهوري اسلامي ايران، در شانزده اسفند 1367، در پايان مهلت يك هفته‏اي روابط سياسي خود را با انگلستان به طور رسمي قطع كرد.
درگذشت قدّيس "توماس آكويْناس" فيلسوف بزرگ ايتاليايي (1274م)

درگذشت قدّيس "توماس آكويْناس" فيلسوف بزرگ ايتاليايي (1274م)

قدّيس توماس آكويْناس، معروف به حكيم آسماني و يكي از بزرگ‏ترين قدّيسان كاتوليك، در سال 1226م در نزديكي شهر ناپْلْ ايتاليا در خانواده‏اي از طبقه ممتاز به دنيا آمد. وي در ابتدا در صومعه به فراگيري علوم مذهبي پرداخت و سپس در دانشگاه شهر ناپل به تحصيل فلسفه مشغول شد. آكويناس در دوران تحصيلْ غالباً خاموش و متفكر بود و پس از اتمام تحصيلات به مطالعه آثار فلسفي روي آورد، تا اين‏كه به نشر افكار خود مشغول گرديد. توماس آكويناس معتقد بود كه الهيات و علوم، تناقضي با يك‏ديگر ندارند زيرا سر و كار هر دو با حقيقت است و حقيقت هم قابل تجزيه نيست. وي بر اساس همين تفكر، به نوشتن شرح و تفسيرهايى بر آثار ارسطو پرداخت و كوشيد تا ميان فلسفه مابعدالطّبيعه ارسطويى با عقايد مسيحي و اخلاق يهوديت تلفيقي به وجود آوَرَد. اين عمل، يكي از بزرگ‏ترين كارهايى است كه در فلسفه صورت گرفته است و برجسته‏ترين مرحله فلسفه مدرسي و نظرات مطرح شده در مدارس قرون وسطي به شمار مي‏رود. در فلسفه مَدْرسي، كه نظام فلسفي قدماي كليسا بود، ايمان بر عقل ترجيح داده مي‏شد و عقل، متكي بر ايمان قلمداد مي‏گرديد. آكويناس هم‏چنين از آراء ابن رشد، فيلسوف مسلمان اندلسي، استفاده بسيار كرد و نظرات علمي خود را نيز بر آن افزود. او از اين مسير، تركيبي به وجود آورد كه نزديك به چهارصد سال، فلسفه رسمي حوزه‏هاي علمي و مذهبي اروپا بود و هنوز هم در ميان دانش‏پژوهاني كه مقيد به اصول ديانت كاتوليك هستند، محترم و معتبر است. آكويناس مانند نويسندگان انجيل معتقد بود كه بزرگ‏ترين خير و سعادت براي بشر، سير به سوي كمال الهي است. وي هم‏چنين همانند ارسطو بر اين عقيده بود كه در درون هر كس، صورتي يا نيرويى وجود دارد كه قادر است او را به فرشته‏اي تبديل كند. اكويناس علي رغم دارا بودن خانواده‏اي ثروت‏مند و بانفوذ، از جامعه فاصله گرفت و نظام انديشه‏اي خود را برپا كرد. برخي از عقايد او عبارت از اين است كه مي‏گفت: اگر شما به خوبي و نيكي خداوند ايمان داشته باشيد مي‏توانيد براي عالَمي كه اجزاي آن با هماهنگي در كارند و حقيقت اعلاي آن، رستگاري روح جاويدان آدمي است، يك فلسفه عقلاني طرح كنيد. او مي‏گفت: در حقيقت، ما به اين جهان آمده‏ايم تا از راه استيلا بر بدي‏ها به نيكي‏ها دست يابيم. زيرا بدي، تلاش براي جدا ساختن انسان از انسان، و انسان از خداست، اما نيكي، حاصل وحدت مجدد ميان خدا و انسان است. در اين ميان نيروي محركي كه ما را ياري مي‏رساند، عشق الهي به مخلوقات خود مي‏باشد. وي معتقد بود كه در خداوند، مادهْ به معني جنبه نقص وجود ندارد و تنها صورت يا كمال راه دارد. كليسا تا مدت‏ها از پذيرفتن آراء آكويناس خودداري مي‏كرد، ولي سرانجام فلسفه او را كه توميسم نام داشت پذيرفت. بزرگ‏ترين خدمت توماس اكويناس به پيشرفت علوم، توجه فوق العاده وي به مذهب اصالت عقل است. او مي‏گفت دليل و منطقْ عالي‏ترين وسيله در راه بسط مرزهاي دانش بشري است. همين طرز تفكر بود كه موجب شد علم و دانش كه مدت مديدي در اروپا از اعتبار افتاده بود و ميراث كفر و بت‏پرستي تلقي مي‏شد بار ديگر مورد توجه قرار گيرد و ارزش يابد. آكويناس، زندگي و حيات پس از مرگ را لازم مي‏دانست و آن را ادامه حيات انسان مي‏شمرد. توماس آكويناس سرانجام در هفتم مارس 1274م در 48 سالگي درگذشت. با اين حال، وي از كوتاهي كتاب زندگي خود در اين جهان متاسف نبود و مي‏گفت: اگر خداوند مرا در سني كمتر از ديگران، داناييِ بيشتر عطا كرده است، براي آن است كه مي‏خواسته است، زودتر مرا به سوي جلال و عظمت خود باز خوانَد.

تولد "ديويد هيوم" فيلسوف معروف اسكاتلندي (1711م)

ديويد هيوم، نظريه‏پرداز فيلسوف و فيلسوف نيهيليست و پوچ‏گراي اسكاتلندي در 7 مارس 1711م در ادينبورو اسكاتلند به دنيا آمد. وي تحصيلات خود را به سرعت به پايان برد و در نوجواني وارد دانشگاه گرديد. با اين حال به علت عدم تمايل به فراگيري هر چيز جز فلسفه، دروس دانشگاهي را رها كرد و به مطالعات خود در رشته فلسفه ادامه داد. هيوم در جواني مدتي به تدريس روي آورد و به تفكراتي درباره عقل پرداخت. وي از اين زمان تلاش كرد تا اين اصل را كه آدمي حيوان ناطق است و جهان توالي منظمي از علت و معلول است، باطل سازد. از اين رو اعلام كرد كه من تنها به يك حقيقت پي برده‏ام و آن اين است كه حقيقتي وجود ندارد. به اين ترتيب هيوم فلسفه خود را اين گونه آغاز كرد كه چون هر آنچه ما در مي‏يابيم تنها تصور ذهن ماست، خود ذهن نيز يك چنين تصوري بيش نيست. ذهن وجود واقعي ندارد. از اين گذشته خدا نيز تصوري است در ذهن انسان، پس خدا نيز وجود واقعي ندارد. وي با دين و به ويژه كتاب مقدس، دشمن بود و اعتقاد داشت كه دين، فلسفه، ادبيات، علم، تاريخ و هنر به عنوان جنبه‏هاي گوناگون ادراك انساني، چيزي را نشان نمي‏دهند جز طبيعت كور، كه بدون تشخيص مهر مادرانه، فرزندان نارس و ناتوان خود را از دامن بيرون مي‏ريزند. هم‏چنين دنيا، سلسله‏اي از حلقه‏هاي به هم پيوسته نيست، و ذهن اسبابي نيست كه رشته‏اي از چون و چراها را ثبت كند. دانش ما از احساس‏هاي اتفاقي و جسته و گريخته تركيب پذيرفته است. ما هر يك از اين احساس‏ها را آن‏گونه كه به ما مي‏رسند در مي‏يابيم و سپس بر مجموع اين احساس‏ها، كه هيچ‏گونه ربطي با هم ندارند، نظمي دروغين مي‏دهيم و با بي‏منطقي تمام، آن را منطق هستي مي‏ناميم. هيوم بر اين اعتقاد بود كه ما هيچ چيز را به طور يقين نمي‏شناسيم حتي خودمان را و براي حقايق و قوانيني كه پيش خود فرض مي‏كنيم، هيچ دليل فلسفي نداريم. هيوم اعلام مي‏دارد كه ما تصور روشني از ذات خود و از بقيه جهان نداريم. ما فقط صاحب مقداري تاثّرات درهم و برهم هستيم. اين تاثّرات ممكن است درست و ممكن است غلط باشند ولي ما راهي براي تشخيص بدي و خوبي آنها نمي‏شناسيم. هم‏چنين چون هيوم اشياء را بدون هرگونه ارتباط منطقي با يك‏ديگر مي‏داند، معتقد است كه ما نمي‏توانيم به علت اشياء پي ببريم. بنابراين براي قبول هيچ چيز، دليل وجود ندارد. به اين ترتيب، فلسفه هيوم ما را به يك خيابان بن‏بست مي‏كشاند، زيرا به اينجا ختم مي‏شود كه به هيچ يك از تصورات ما، اعتماد را نيست. به گمان او ميان ديوانگي و فرزانگي تفاوتي نيست. به نظر هيوم آن كس كه در راه نجات بشريت شربت شهادت مي‏نوشد، و آن ديوانه‏اي كه براي نابود ساختن بشريت مي‏كوشد، هر دو به طور يكسان از اثبات عقيده خويش عاجزند. بنابراين هيچ كس نبايد گمان برد كه تنها او به حقيقت دست يافته است. فروتني قدم اول حكمت است، فيلسوف بايد احتمالات را بپذيرد و از فرض يقينيات بپرهيزد. به طور كلي، فلسفه هيوم بر اساس تفكر شكاكانه درباره احتمالات بسياري كه بعضي از آنها به واقعيت نزديك‏ترند نهاده شده است. اين فلسفه، فلسفه سرد و نافريبنده‏اي بود كه حتي خودِ هيوم را راضي نمي‏ساخت. هم‏چنين در طرد نظرات هيوم مي‏توان از تفكرات او كه حقيقت را نفي مي‏كند كمك گرفت و گفت: پس عقايد هيوم نيز در واقع حقيقت ندارند و قابل تشكيك است. در نهايت اين كه اين نيهيليست بي خدا، در دلْ به وجود هنرمندي مدبّر براي اداره امور دنياي منظم اذعان داشت ولي به جستجوي آن نرفته است. علي‏رغم اين كه افكار نيهيليستي و پوچ گراي هيوم تأثير عميقي بر تفكرات برخي از انديشمندانِ پس از او نهاد، با اين حال، مطرودِ دين‏داران و خداباوران نيز واقع شد. هيوم گرچه به عنوان يك متفكر و فيلسوف مورد توجه و محبوب برخي بود، اما به علت بي‏اعتنايى به حقيقت، شكاكيت در علت دنيا و دشمني با دين، مورد تنفر كليسا قرار گرفت و به عنوان فردي ملحد عنوان گرديد. هيوم افكار خود را در مجموعه سه جلدي رساله‏اي درباره طبيعت بشر و نيز تاريخ انگلستان و پژوهش درباره فهم انساني به نگارش درآورده است. ديويد هيوم سرانجام در بيست و پنجم اوت 1766م در شصت و شش سالگي درگذشت.

 


نوشته شده در   چهارشنبه 15 اسفند 1397  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode