ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 9 آذر 1403
جمعه 9 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 12 اسفند 1389     |     کد : 16236

تلاش ‌فعالان محيط‌زيست براي نجات زمين

تجارت و كسب درآمد در تمام دنيا امري «حياتي» محسوب مي‌شود. به واژه ‌ حياتي توجه كنيد. نمي‌گويم «مهم»... بلكه از واژه حياتي استفاده مي‌كنم. مي‌دانيد تفاوت اين دو واژه در چيست؟ وقتي امري، مهم محسوب مي‌شود يعني امري است كه بايد انجام شود، اما اگر نشد مي‌توان از آن صرف‌نظر كرد و به مورد ديگري پرداخت.

 جام جم آنلاين: تجارت و كسب درآمد در تمام دنيا امري «حياتي» محسوب مي‌شود. به واژه ‌ حياتي توجه كنيد. نمي‌گويم «مهم»... بلكه از واژه حياتي استفاده مي‌كنم. مي‌دانيد تفاوت اين دو واژه در چيست؟ وقتي امري، مهم محسوب مي‌شود يعني امري است كه بايد انجام شود، اما اگر نشد مي‌توان از آن صرف‌نظر كرد و به مورد ديگري پرداخت.

اما امور حياتي اين‌گونه نيستند. امور حياتي را بايد انجام داد به هر قيمت. چون حياتي‌اند... چون زندگي‌مان به آن وابسته است (براي همين هم به آنها حياتي مي‌گوييم) كسب درآمد در دنياي امروزه يك امر حياتي محسوب مي‌شود يعني براي آن مي‌توان خيلي چيز‌ها را ناديده گرفت.

اما مساله محيط زيست و حفاظت و حراست از آن براي بسياري از انسان‌ها (شايد بيش از 80 درصد مردم) يك امر مهم است نه يك امر حياتي به همين دليل هم هست كه وقتي پاي تخريب يك جنگل (مثل جنگل ابر) يا يك تالاب (مثل تالاب انزلي) يا يك كوه (مثل سياه‌كوه مشرف به تالاب گاوخوني) پيش مي‌آيد و سوي ديگر معادله، كسب سود (انحصارا سود مالي و كسب درآمد) پيش مي‌آيد، قرباني حتمي ‌و قطعي جنگل و تالاب و كوه است. چون حفاظت از آنها، يك امر مهم است و حفاظت از كسب سود و منفعت يك امر حياتي.

ما معمولا براي انجام هر دوي اين امور (امور مهم و امور حياتي) كلي دلايل و مطالعات نظري (تئوريك) داريم. بي‌شك شما مقالات كوتاه و بلند، آكادميك و عمومي ‌متنوعي درباره محيط زيست و نيز درباره كسب سود و درآمد خوانده‌ايد كه همه در حوزه مسائل نظري باقي مانده‌اند. اما از آنجا كه تفاوت مهمي‌ بين امور مهم و امور حياتي وجود دارد، همواره مي‌بينيم كه امور مهمي ‌چون محيط زيست بندرت از حوزه تئوري بيرون مي‌آيند، اما برخلاف آن، تقريبا همه موارد منتهي به درآمدزايي و مرتبط با كسب منفعت مالي بندرت در حوزه تئوري باقي مي‌مانند و بلافاصله به پروژه و طرح اجرايي و... تبديل مي‌شوند و بسرعت هم به اجرا در مي‌آيند كه مبادا ذره‌اي از ميزان سودش كاسته شود. به همين دليل ساده در تفاوت نگرش مفهومي‌ به يك‌سري از امور، براحتي (و البته سرعت) آنچه كه از بين مي‌رود، جنگل‌ها و تالاب‌ها و محيط زيست كوهستان و در يك كلام، محيط زيست بشر است كه از دست مي‌رود. چون مساله محيط زيست فقط مساله‌اي است مهم نه حياتي.

اما اين كه چه مي‌شود يك مساله‌اي مهم فرض مي‌شود و مساله ديگر، حياتي؛ معماي مهمي‌ است. معمايي كه شايد نتوان پاسخ سر راست و دقيقي برايش پيدا كرد. من يك فرض ساده برايش دارم. مهم بودن يك امر را باز هم نظريه‌ها و تئوري‌هاي علمي‌ مي‌توانند تعيين كنند، اما حياتي بودن را بايد حس كرد. شما تا زماني كه بر اثر بسته شدن لوله‌هاي تنفسي‌تان احساس خفگي‌ را تجربه نكرده باشيد، نمي‌توانيد حياتي بودن اكسيژن را بفهميد. به عبارت ديگر با اين اتفاق مي‌فهميد كه هوا بايد به شما برسد تا زنده بمانيد. براي همين است كه اگر به هر دليل دچار انسداد حلقي شويد، يك فرد ماهر مجاز است كه گلوي شما را با تيغ تيز بشكافد و لوله‌اي براي تنفس‌تان كار بگذارد. كاري كه دردآور بودنش به وضوح آشكار است، اما امري حياتي را به جريان مي‌اندازد. از سوي ديگر، هيچ‌يك از ما ساكنان تهراني با تمام وجودمان حس نكرده‌ايم كه هواي آلوده تهران دارد مي‌كشدمان. براي همين هم هست كه كنترل آلودگي هواي تهران، بهبود كيفيت سوخت خودروها، كنترل ترافيك، عدم استفاده از خودروهاي شخصي به صورت تك‌سرنشين و... را به عنوان اصول و موارد حياتي در نظر نمي‌گيريم و همچنان با آن مماشات مي‌كنيم.

نكته: فعالان محيط زيست مي‌دانند كه محيط زيست، ضامن بقا و دوام انسان است و هيچ روش كسب ثروتي بدون در نظر گرفتن اين امر حياتي نمي‌تواند پايدار باشد
پس يك بار ديگر، امر مهم در برابر امر حياتي كم مي‌آورد... فقط به اين دليل كه امور حياتي را كاملا حس كرده‌ايم و امور مهم را حس نكرده‌ايم. در اين ميان، افرادي يافت مي‌شوند كه مسائل محيط زيستي و لزوم حفاظت و توجه به آن را به سطح امر حياتي ارتقا داده‌اند. آنها به دلايلي متنوع اين كار را انجام مي‌دهند. برخي از آنها بر اساس دانايي حاصل از تئوري‌ها اين كار را انجام داده‌اند و برخي ديگر تنها بر اساس يك حس دروني، محيط زيست را از يك امر مهم به يك امر حياتي تغيير داده‌اند. اين افراد را مي‌توان واضع يكي از مهم‌ترين رويدادهاي محيط زيستي در دنياي مدرن دانست. فعالان محيط زيست يا اكتيويست‌ها حاصل اين نوع تغيير نگرش هستند. آنها كساني‌اند كه مي‌دانند و حس كرده‌اند (با تمام وجودشان)كه اهميت دادن به محيط زيست نه‌تنها مهم است، بلكه حياتي هم هست. آنها مي‌دانند كه اگر محيط زيست دچار مشكل شود، همه دارايي‌هاي مردم هم نمي‌تواند آن را حل كند و به وضع نخستين‌اش باز گرداند. فعالان محيط زيست دانسته‌اند كه محيط زيست، ضامن بقا و دوام انسان است و هيچ روش كسب ثروتي بدون در نظر گرفتن اين امر حياتي نمي‌تواند پايدار باشد. بنابراين آنها با جان و دل براي محيط زيست كار مي‌كنند؛ گاه در سطوحي نرم به شكل آگاه‌سازي و گاه به شكلي سخت براي جلوگيري از رخ دادن امر نامطلوبي براي محيط زيست.

‌محيط زيست‌گرايي امري حياتي

توجه به محيط زيست به عنوان يك امر حياتي، سابقه چندان زيادي ندارد؛ در حالي كه همواره در طول تاريخ بشريت، اين امر يك امر مهم محسوب مي‌شده است. در همه اديان توحيدي بخصوص اسلام توصيه‌هاي اكيدي درباره توجه به محيط زيست (نقل به مضمون و توصيف و تفسير) وجود دارد. در تمام جوامع بشري از باستان تا آغازين روزهاي دوران مدرن هم به همين ترتيب. اما هيچ‌يك از اينها باعث نشدند تا افراد يا گروه‌هايي به عنوان فعالان محيط زيست به وجود آيد. به عبارتي، هيچ يك از اين توصيه‌هاي انساني و مذهبي باعث ايجاد جنبش‌هاي اجتماعي (در هر سطح و پايه‌اي) نمي‌شدند. اما ميانه‌هاي قرن 19 ميلادي، نخستين نشانه‌هاي محيط زيست‌گرايي به عنوان يك فعاليت محيط زيستي در اروپا ديده شد. سال 1863 جنبش‌هاي نخستين كه با ملايمت بسيار همراه بود، در بريتانيا آغاز شد و حتي فيلسوفاني همچون جان راسكين و ادوارد كارپنتر به توصيف آينده‌اي بدون محيط‌زيست پرداختند و خطرات آن را براي انسان بازگو كردند. اما هنوز زمان نسبتا درازي را بايد سپري مي‌كرديم تا جنبش‌هاي واقعي به عنوان فعاليت‌هاي محيط زيستي از سوي فعالان محيط زيست صورت بگيرد. در دهه 50 ميلادي اين اتفاق رخ داد. اين بار از قاره جديد آمريكا. بنجامين فرانكلين و همراهان محلي‌اش در فيلادلفيا، جنبش نسبتا وسيعي را در مقابله با رهاسازي ضايعات و زباله‌ها در منطقه صنعتي راه انداختند. نتايج اين نوع جنبش‌ها در آمريكا بود كه بعدها به ظهور افرادي چون مويير منجر شد. او كسي است كه با قدرت فراوان، خود را به كنگره آمريكا تحميل ساخت و با پي‌ريزي پارك يوسيميتي، مفهوم ارزش ذاتي طبيعت را هم تبيين كرد. باشگاه سيرا توسط بزرگان عكاسي آن روزگار در دنيا (افرادي چون آنسل آدامز و نانسي نيوهال) راه‌اندازي شد تا از قدرت جادويي عكاسي براي تشويق و آگاه‌سازي عموم مردم استفاده كنند. شايد ندانيد، اما انسل آدامز را مي‌توان در زمره معروف‌ترين فعالان محيط زيست (اكتيويست‌ها ـ عملگر‌ها) قرار داد. باشگاه سيرا نقش اساسي در تبيين مفهوم آگاه‌سازي به شيوه‌هاي متنوع و غير كلاسيك در سراسر دنيا داشت. سال 1962 ميلادي كتاب بهار خاموش در آمريكا منتشر شد و خوانندگان خود را بشدت تكان داد و از خواب بيدار كرد. اين كتاب را مي‌توان كتاب مقدس طبيعت‌گرايان و فعالان محيط زيستي دانست؛ كتابي كه علاوه بر موضوع مستقيم خود (استفاده از سموم شيميايي و تاثير آن بر محيط زيست) مفاهيم متنوعي را براي فعالان روشن كرد.

هزاران كيلومتر آن‌سوتر، در شبه‌قاره هند يك فعال واقعي ظهور كرده بود كه علاوه بر موضوعات سياسي و اجتماعي معمول، به محيط زيست به عنوان يك موضوع حياتي نگاه مي‌كرد. او مهاتما گاندي بود كه در برابر تخريب جنگل‌ها به منظور بهره‌‌برداري‌هاي صنعتي و تجاري ايستادگي مي‌كرد و تحت تاثير آموزه‌هاي او بود كه مفهوم بغل‌كنندگان درخت(tree huggers) در ميان فعالان محيط زيستي رواج يافت. از اين زمان بود كه بغل كردن درختان، خوابيدن در برابر لودر‌هاي تخريبگر و بسياري رفتار‌هاي مسالمت‌آميز ديگر، ميان فعالان محيط زيست رواج يافت. رفتار‌هاي فعالان محيط زيست بسيار متنوع است و معمولا هم تلاش مي‌شود تا به صورت مسالمت‌آميز، فعاليت خود را بروز دهند. شعار‌هاي اين گروه‌ها و افراد فعال محيط زيستي بر پايه ارتباط برقرار كردن بين توليد ثروت و حفاظت محيط زيست (اقتصاد محيط زيست پايدار است) و نيز تبيين اين كه محيط زيست خودش به ذاته داراي ارزش است، استوار شده است.

محمدرضا نوروزي / جام‌جم


نوشته شده در   پنجشنبه 12 اسفند 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode