ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 مرداد 1403
يکشنبه 7 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 1 دي 1389     |     کد : 13125

پيشگامان پيشرفت و حافظان هويت

روزگار قدرتمداري قاجاريان با گسترش ارتباط و مراوده ميان دول و ملل غرب و شرق مقارن شد و اين امر با توجه به پيدايش استعمار و گسترش رقابت‌ها و هماوردجويي‌هاي استعمارگران كه خود معلول يك سري تحولات تاريخي چون رنسانس، رفرم و انقلاب صنعتي بود به آن اندازه فزوني يافت كه هيچ نظير و همانندي براي آن در روزگاران پيشين نمي‌توان جست.

 
جام جم آنلاين: روزگار قدرتمداري قاجاريان با گسترش ارتباط و مراوده ميان دول و ملل غرب و شرق مقارن شد و اين امر با توجه به پيدايش استعمار و گسترش رقابت‌ها و هماوردجويي‌هاي استعمارگران كه خود معلول يك سري تحولات تاريخي چون رنسانس، رفرم و انقلاب صنعتي بود به آن اندازه فزوني يافت كه هيچ نظير و همانندي براي آن در روزگاران پيشين نمي‌توان جست.
آنچه هويدا مي‌نمايد ايران نيز در اين برهه از تاريخ پرفراز و نشيب خويش از تاثير دگرديسي‌ها و تحولات جهاني به دور نماند.
برابر با تاريخ، اروپا در اين دوران گام در شاهراه ترقي و پيشرفت نهاده بود، اما بر ايران كه چند صباحي پيش تمدن و فرهنگش از تابناكي و درخشندگي افزون برخوردار بود و انديشمندان نام‌آوري چون ابن سينا، رازي، بيروني، فردوسي، خوارزمي، غياث‌الدين كاشاني، مولوي، سعدي، حافظ، خواجه نصيرالدين طوسي و... را به جهان معرفي كرده بود، رخوت و سستي حاكم گشته و انگار كه اين كاروانسالار پير قافله فرهنگ و تمدن خاور زمين را خوابي سنگين در ربوده بود.
در اين روزگاران كه اروپاييان كسالت ناشي از خواب ديرينه قرون وسطايي خويش را از خاطر زدوده بودند و مسير علم و دانش و در عين حال سلطه بر دنيا را با شتابي بسيار مي‌پيمودند، بر ايران حاكماني فرمان مي‌راندند كه خود را ظل‌الله، پادشاه اعظم، سليمان جاه، قدر قدرت، كيوان رفعت، خورشيد رايت، فلك رتبت، گردون حشمت، خديو انجم حشم و وارث تاج و تخت كيان مي‌خواندند*، اما نه از تمدن جديد و پيشرفت دنياي غرب آگاهي داشتند و نه به علم نوين آشنايي!
ليكن نفوذ استثمار و تسلط استعماري فرنگ دوچندان قوي بود و مانع مي‌شد كه پادشاهان نالايق قاجاري آسوده سر بر بالين نهند. اين مهم بسياري از دولتمردان و شمار فراواني از خردورزان را بدان انديشه واداشت كه راز و رمز توانمندي اروپاييان را دريابند. برآيند و نتيجه كنكاش اينان آن شد كه آنچه اسباب قدرت فزاينده فرنگيان را سبب شده علم و انديشه نوين است كه ايرانيان از آن ناآگاه و دورند، بدين روي بدان سوي روي نهادند كه ايرانيان نيز بايد با تفكرات نو و دانش‌ها و صنايع جديد آشنا شوند و براي نيل بدين منظور راهكارهايي متفاوت را آزمودند.
ميرزا تقي‌خان اميركبير، سياستمدار برجسته عصر محمدشاه و نخستين صدراعظم ناصرالدين شاه، از آن جمله كسان بود كه اسرار پيشرفت غرب را رمزگشايي كرده بود. وي كمر همت بربست و تلاشي جانانه پيشه ساخت تا انديشه نوين و علوم و فنون جديد در ايران نيز به كار آيد و در اين راستا طرق مختلفي را پيمود. تاسيس مدرسه عالي دارالفنون كه در آن استاداني فرنگي عهده‌دار امر تدريس شدند ازجمله راهكارهايي بود كه اميركبير براي نيل به هدف به آن دست يازيد.
ورود انديشه‌هاي جديد و رخنه دانش‌هاي نوين به ايران را بايد تا اندازه‌اي مرهون و مديون تلاش‌هاي اميركبير دانست. سياست‌هاي امير و بنيان نهاده شدن دارالفنون را نيز بايد ازجمله دلايل شتاب گرفتن ورود مدرنيته و مظاهر مدرنيسم به ايران كهن برشمرد و البته اسبابي چنين است كه جايگاه اميركبير در تاريخ ايران را از فراز و رفعتي والا و ستودني برخوردار مي‌نمايد. با اين وصف، به باور نگارنده، اين مهم را نيز نبايد به خزان فراموشي سپرد. اميركبير از تاثيرگذارترين افراد در سير تمدني و فرهنگي نوين ايران به شمار مي‌آيد، اما در طي كردن اين راه دشوار و پر پيچ و خم تنها نبوده است و چه بسيار بوده‌اند كساني كه پيش و پس از او گام در اين طريق نهاده‌اند.
آنچه گفته آمد هدف نگارش اين جستار كوتاه را آشكار مي‌كند و آن بيان چگونگي و چرايي ورود مدرنيته و بررسي سير مدرنيسم در ايران عصر قاجاري است.

جست و جوي علت شكست
براساس آنچه از واكاوي نقادانه منابع تاريخي به يادگار مانده از عهد قدرتمداري قاجاريان برمي‌آيد، نخستين شخص كه ضرورت فراگرفتن انديشه نو و رواج علوم و فنون نوين را دريافت عباس‌ميرزا، پسر و وليعهد فتحعلي‌شاه بود.
عباس‌ميرزا كه فرماندهي سپاهيان ايران را به عهده داشت پس از تقبل شكست‌هاي سنگين نظامي از روس‌ها در انديشه يافتن علل شكست با وجود دلاوري‌ها و رشادت‌هاي لشكريانش برآمد و متوجه شد كه عامل اصلي شكست نه در كم‌كاري سربازان ايراني بلكه در انديشه‌هاي نوين نظامي، رشد تكنولوژي و مشابه اينها در ميان روس‌هاست. او فهميد كه نوع جنگ‌ها ديگر عوض شده است. نبرد، مقولاتي همچون طرح، نقشه، استراتژي، لجستيك، توپخانه، يونيفرم، پشتيباني و سازمان نظامي مدرن خاص خود را مي‌طلبد، بنابراين با كمك فرانسويان درصدد ايجاد قواي نظامي مدرني به نام نظام جديد برآمد.وي براي بناي اين نظام جديد نيازمند اسلحه بود و در پي تامين اسلحه ناگزير بود كارخانه‌هايي بنيان نهد. در اين هنگام بود كه دريافت پيش نياز ايجاد صنعت پديده‌اي به نام دانش است.
به اين ترتيب او نخستين دسته از دانشجويان ايراني را براي فراگيري علوم و فنون نوين روانه اروپا ساخت. عباس‌ميرزا همچنين تلاش كرد تا در تبريز توسط ميسيونرهاي مذهبي يك مدرسه جديد ايجاد كند تا مسلمانان و مسيحيان با هم در آنجا به تحصيل بپردازند. عباس‌ميرزا، نخستين روزنامه ايران را به نام كاغذ اخبار نيز انتشار داد.
با وجود اين، شاهزادگان كه اصلاحات او را مترادف با قدرت يافتن و محبوبيتش مي‌ديدند با وي به مخالفت برخاستند. دسته‌اي نيز به مخالفت با عباس‌ميرزا از ناحيه مذهب برخاستند و از دين به عنوان محمل و ابزاري براي حمله به نوگرايي و مخالفت با او استفاده كردند. مخالفان عباس‌ميرزا مي‌گفتند او فرنگي شده است و چكمه فرنگي مي‌پوشد و بيان مي‌داشتند او مسيحي است و مي‌خواهد پيش مسيحيان خودشيريني كند و به همين جهت آداب و رسوم مسيحيان را رواج مي‌دهد. به هر ترتيب، با آن كه عباس‌ميرزا با مرگ زودرس خود چهره در نقاب خاك كشيد و نظام جديدش نيز به خاك سپرده شد، اما اصلاح و نوگرايي از سوي ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام، پيشكار عباس‌ميرزا و صدراعظم محمدشاه از سرگرفته شد. قائم‌مقام در اين مسير چنان پيش رفت كه حتي در نگارش نثر پارسي نيز تلاش كرد با ساده‌نويسي دگرگوني ايجاد كند.
او با خارج كردن صنايعي ادبي چون استعاره، تشبيه، كنايه و... از نثر پارسي آن را قابل فهم براي همگان نه فقط صاحبان كمال كرد. با اين وجود، پيشروي او به سوي مدرنيسم در اندك زماني از سوي فرصت‌طلبان سودجويي كه نفع خود را در ثابت قدم ماندن در سنت مي‌ديدند، متوقف شد و خودش نيز كشته گرايش و ميلش به نوانديشي و نوگرايي شد.

ميرزا تقي خان اميركبير
نوگرا و نوانديش بعدي كه تكاپوي بسيار پيشه كرد هماني است كه در سرآغاز سخن نامش بر زبان آمد و او كسي نيست جز ميرزا تقي‌خان فراهاني نامور به اميركبير. اميركبير كه دست پرورده و پرورش يافته قائم‌مقام بود راه استاد و مراد خويش را پي گرفت و طي حدود 3 سال صدارت خويش اقدامات مهمي انجام داد. اصلاح تشكيلات اداري، براندازي شيوه خريد و فروش ايالات، اصلاح نظام ارتش، سروسامان دادن به امور ماليه و خزانه، كاهش دادن مواجب و مستمري‌هاي شاهزادگان و درباريان، تفكيك امور عرفي از امور شرعي، مبارزه با رشوه‌خواري، دزدي و پيشكش حكام و ديوانيان، راه‌اندازي چاپارخانه و پست جديد، تاسيس مدرسه دارالفنون و استخدام اساتيد اروپايي از كشورهايي كه واجد منافع و مطامع استعماري در ايران نبودند، بيان نهادن صنايع جديد، گسيل داشتن دانشجو به فرنگستان، توليد توپ و سلاح‌هاي سبك، استخراج معادن، محدود ساختن آزادي واردات براي حمايت از توليدكنندگان داخلي و تاسيس روزنامه وقايع اتفاقيه، تنها نمونه‌هايي از نوگرايي‌هاي او محسوب مي‌شوند.
نكته: اهميت جايگاه اميركبير در تاريخ ايران به چند دليل است: نوآوري در راه اشاعه صنعت جديد، پاسداري هويت ملي و استقلال سياسي ايران در مقابل تعرض غربي، اصلاحات سياسي مملكتي و مبارزه با فساد اخلاق مدنيمي‌توان گفت اهميت جايگاه اميركبير به چند دليل است: نوآوري در راه نشر صنعت جديد، پاسداري هويت ملي و استقلال سياسي ايران در مقابله با تعرض غربي، اصلاحات سياسي مملكتي و مبارزه با فساد اخلاق مدني. با تمام اين اوصاف، نوآوري‌هاي اميركبير نيز با مخالفت گروه‌هايي كه اقدامات او موجب زيان آنها شده بود مواجه گشت و او نيز همانند قائم‌مقام بر اثر دسيسه‌هاي مجموعه‌اي از عناصر درباري، تعدادي سران قبايل و استعمارگران اروپايي به فرمان ناصرالدين‌شاه جوان و خام كشته شد.با سقوط اميركبير براي يك دوره طولاني تا روي كارآمدن ميرزا حسين‌خان سپهسالار، پرونده نوگرايي به تقريب بسته شد.
مع‌الوصف نيازمند يادكرد است اقدامات عباس‌ميرزا و به دنبالش اصلاحات قائم‌مقام، اميركبير و ساير عملكردها بيش از آن كه باعث تقويت حكومت شود موجب افزايش تقاضا براي نوگرايي بيشتر در كشور شد و در نتيجه نجواهاي درخواست انجام تغييرات گسترده زين پس از خارج نظام قاجاري نيز به گوش رسيد.

روشنفكران و مساله هويت بومي
روشنفكران يا تجددطلبان كساني بودند كه نواي نوگرايي را در ايران سردادند. اين روشنفكران را مي‌توان به 2 دسته روشنفكران ملي‌گرا و متجدد (عمدتا تحصيلكرده فرنگ) و روشنفكران مذهبي (عمدتا روحانيان) تقسيم و تفكيك كرد. با تمام اين احوال نبايد فراموش كرد كه در بررسي گرايش‌هاي كلي روشنفكران، همان گونه كه در بررسي نگرش‌هاي سنت‌گرايان بايد ميان سنت‌گرايي و ارتجاع فرق قائل شد تفاوت بين نوگرايي و غرب‌گرايي را هم بايد لحاظ داشت، بويژه آن كه به دليل آشنايي انديشمندان ايراني با افكار و پديده‌هاي جديد از كانال تمدن غرب، گاه نوگرايي و مدرنيسم با غربزدگي و تقليد صرف درهم تنيده شده است.
به هر ترتيب، روشنفكراني كه مجذوب انديشه‌هايي چون ليبراليسم يا آزادي جان و مال و قلم و بيان و انديشه، سوسياليسم يا حق شهروندي و رفاه عمومي، ناسيوناليسم يا وحدت ملت و متاثر از افكار روسو، هيوم، ولتر و ديگر متفكران غرب بودند، ابتدا با انتقادهاي معمولي و سپس با چاپ كتاب‌ها و ايجاد انجمن‌ها كوشيدند مردم را متوجه لزوم تغييرات اساسي در كشور سازند.
دانشجويان و دانش‌آموختگان فرنگ همچون فتحعلي آخوندزاده بنيانگذار ناسيوناليسم ايراني ـ كه يك سكولاريست به معني غربي آن روز اروپا و پشتيبان گسترش تمدن و اصول پارلماني غربي در ايران بود ـ ميرزاصالح شيرازي پايه‌گذار صنعت چاپ ايران، ميرزا ملكم‌خان ناشر روزنامه قانون و كسي كه شايد به نادرست و چه‌بسا به اغراق مقام او را در بيداري مردم مانند ولتر، روسو و هوگو دانسته‌اند، آقاخان كرماني از تدوين‌كنندگان انديشه ناسيوناليسم، طالبوف كه به تعبيري نخستين مبدع نوعي پروتستانيسم اسلامي بود، ميرزا حسن رشديه بنيانگذار نخستين مدرسه ابتدايي به سبك نوين، يوسف خان مستشارالدوله ـ كه آشتي‌دهنده مذهب به‌عنوان يكي از مظاهر سنت با نوگرايي و مدرنيته به شمار مي‌رود ـ و... از طريق طرح پيشرفت‌هاي خارج از ايران و معرفي انديشه‌ها و تجليات دموكراتيك، ليبراليستي و سكولار توسط رساله‌ها يا سفرنامه‌هاي خود توانستند موجي را در كشور برانگيزانند.
البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه راهكارهاي اين روشنفكران مانند هدف‌هايشان يكسان نبود و به همين سبب و البته پاره‌اي دلايل ديگر چون التقاط‌گري و عدم انسجام فكري و ناتواني در درك شرايط خاص ايران يا تطبيق واقعيات موجود نتوانستند موفقيت فوق‌العاده‌اي بيابند.

روشنفكران مذهبي
روشنفكران مذهبي نظير سيدجمال‌الدين اسدآبادي بنيانگذار انديشه وحدت سياسي جهان اسلام، شيخ هادي نجم‌آبادي كه به اعتقاد بسياري فراهم‌كننده بيداري ايران و نهضت اسلام بود، ميرزا محمدحسين نائيني نويسنده مهم‌ترين و منظم‌ترين كتاب پيرامون مشروطه، سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني و 2 تن از روحانيان پيشرو در انقلاب مشروطه نيز نداي نوگرايي و تغيير را خوش يافتند و به اين برهان در جهت تعامل و نزديكي سنت و مدرنيته به كوشش پرداختند.
روشنفكران مذهبي آرائي را درخصوص تطبيق دين اسلام با خردورزي و علم، ناسيوناليسم با برادري ديني و همسويي دين و سياست و تمايز تقليد از اقتباس مطرح كردند كه بعدها افرادي چون شكيب ارسلان، رشيدرضا و ابن باديس در جهان اسلام آن را پي گرفتند. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه حتي بسياري از روشنفكران تحصيلكرده غرب در جهت پيشبرد اهداف خود بنيادي‌ترين و اصولي‌ترين مفاهيم نوين را تحت لواي اسلام مطرح مي‌كردند. با تمام اين اوصاف، ظاهرا روشنفكران مذهبي از روشنفكران تحصيلكرده غرب موفق‌تر بودند، زيرا سابقه فعاليت و نظريه‌پردازي فقها در امور سياسي مي‌توانست روحانيت را در تطبيق آراي ديني با خواسته‌هاي زمان ياري دهد. البته در اين ميان رابطه سنتي مجتهدان و مقلدان و همچنين خوش‌چهره بودن علما در چالش با حاكميت را نبايد فراموش كرد.
بايسته و شايسته است ياد شود مجموعه عواملي ديگر نيز باعث وزش نسيم مدرنيسم شد، عواملي چون تاثير حضور استعمار، انسجام اجتماعي در قالب شكل‌گيري طبقات نوين، اشاعه افكار نو و درخواست استمرار تغييرات. در اين ميان نبايد از كنار قيام تنباكو كه در جريان آن گروه‌هايي از سنت‌گرايان و نوگرايان دست در دست يكديگر نهاده و با واگذاري امتيازهاي كلان اقتصادي به سرمايه‌داران غربي به مخالفت برخاسته و سبب شدند رژيم خودكامه شكست را پذيرا شود به آساني گذر كرد، زيرا اين جنبش اسباب تقويت اراده ملي را فراهم آورد. درحقيقت، رشد شهرنشيني و تجارت و به دنبال آن ايجاد اقشار همبسته (اصناف، تجار و شهروندان) كه دشمني مشترك و هدفي مشترك داشتند موجب شد تا در نخستين رويارويي مردم با حكومت در جنبش تنباكو، رمز پيروزي يعني وحدت كلمه و همبستگي ملي شناخته شود و بورژوازي نوپا با احساس خوش غلبه بر استبداد، نوگرايي و نوانديشي را پي جويد.
در واقع، نتيجه نهايي تمام اين حركات نوجويانه و برآيند تمام تقابل‌ها و تعامل‌‌‌هاي سنت‌گرايان و نوگرايان و بويژه جنبش تنباكو، درك همبستگي ملي و رمز پيروزي بود و دستاوردهاي مهمي نظير قتل ناصرالدين شاه خودكامه، ايجاد انجمن‌هاي مخفي و پيوند مشاركتي روحانيان، بازرگانان و روشنفكران و شتاب بسيار بخشيدن به گام‌هاي اصلاحات را در پي داشت تا حدي كه فرياد مشروطه‌خواهي سر داده شد كه البته بحث و بررسي آن خود مجالي ديگر مي‌طلبد.

پي‌نوشت:
* ازجمله القاب بي‌مسمايي كه در مكاتبات درباري، معاهده‌هاي بين‌المللي يا در كتاب‌هاي تاريخي از سوي ميرزابنويسان بارگاه همايوني يا مورخان آستان شهنشاه عالم پناه براي درمانده‌ترين پادشاهان تاريخ ايران به كار مي‌رفت!

امير نعمتي ليمائي / جام جم


نوشته شده در   چهارشنبه 1 دي 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode