«كميته صلح» آمريكا ميليونها دلار به آفريقا ميفرستد اما اعضاي اين كميته با تمام قوا ميكوشند كه از عضويت سفير كبيرهاي سياهپوست در كلوپهاي سياسي خود جلوگيري كنند و مانع آن شوند كه سياستمداران سياهپوست در نزديكي منزل آنها، مسكن گزينند!
به گزارش خبرگزاري فارس، مارتين لوتر كينگ جونيور (15 ژانويه 1929 - 4 آوريل 1968) رهبر سياهپوست «جنبش حقوق مدني» ايالات متحده آمريكا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سياهپوست ديگر سازماني را بنيان گذاشت كه بعدها به «كنفرانس رهبران مسيحي جنوب» شناخته شد. وي در مبارزه عليه نژادپرستي از تعاليم مسيح و مهاتما گاندي پيروي ميكرد.
اوج فعاليتهاي مبارزاتي مارتين لوتر كينگ در دهه 1960 و براي تصويب قانون حقوق مدني بود. وي در سال 1963 در گردهمايي بزرگ طرفداران تساوي حقوق سياهان كه دربرابر بناي يادبود آبراهام لينكلن در واشنگتن ديسي برگزار شد، معروفترين سخنراني خود را بهنام «رويايي دارم» انجام داد كه از مهمترين سخنرانيها در تاريخ آمريكا به شمار ميآيد. مارتين لوتر كينگ در 4 آوريل 1968 در شهر ممفيس ايالت تنسي ترور شد.
در سال 1986 مقرر شد براي بزرگداشت ياد وي در ايالات متحده آمريكا سومين دوشنبه ماه ژانويه تعطيل رسمي اعلام شود.
نوشته زير از كتاب «نداي سياه» اثر مارتين لوتر كينگ است كه در آن سياه پوستان آمريكا را به مقابله با وضعيت حاكم بر محيط سياسي و اجتماعيشان ترغيب ميكند.
قسمت ششم از متن كامل كتاب لوتر كينگ در پي ميآيد:
* مردان پاك سرشت براي كمك به ديگران از غريزه خود كمك ميگيرند
بشر دوستي مرد سامري به مرحله خطرناكي رسيده بود. او براي نجات دادن برادرش جان خود را به خطر انداخت ولي چرا مرد روحاني و مرد لاوي براي كمك كردن به مرد مجروح توقف نكردند؟ به احتمال قوي آنها ترسيده بودند. هنگامي كه به اتفاق همسرم از اسرائيل بازديد ميكرديم اتومبيلي كرايه كرديم و مسافت بين بيتالمقدس و «جريكو» را پيموديم. هنگامي كه اتومبيل به آرامي در اين جاده پرپيچ و خم پيش ميرفت به همسرم گفتم: «حال ميفهمم چرا مسيح اين جاده را براي تمثيلش انتخاب كرده است.» فيالواقع بيتالمقدس در حدود 2 هزار پا بالاي سطح دريا قرار دارد. در حاليكه «جريكو» بيش از 35 كيلومتر طول ندارد و بدين دليل شيبش بينهايت زياد است، پيچهاي تند اين جاده كار راهزنان را آسان كرده و مسافرين را هر آن در معرض خطر قرار ميدهد. بدين ترتيب ممكن است مرد روحاني و مرد لاوي از اينكه بنوبه خود مورد حمله راهزنان قرار بگيرند، ترسيده باشند. شايد راهزنان هنوز از آن حوالي دور نشده بودند. شايد هم آن 2 نفر تصور كرده بودند كه مرد مجروح خود را عمداً به اين صورت در آورده تا عابرين را به خود نزديك كند و آنها را مورد حمله قرار دهد.
به نظر من، مردم روحاني و مرد لاوي ابتدا اين سؤال را از خود كردند: اگر براي كمك به اين مرد توقف كنم، چه بر سرم خواهد آمد؟
مرد سامري كه طبيعتاً پاك سرشت و نيكوكار بود، غريزتاً اين سؤال را معكوس كرد: «اگر براي كمك به اين مرد توقف نكنم، چه به سرش خواهد آمد؟»
اغلب اوقات از خود سؤال ميكنيم: «اگر در فلان جريان دخالت كنم، شغل و شهرت و مقام من چه خواهد شد؟ آيا خانه مرا با ديناميت منفجر خواهند كرد؟ آيا زندگي من مورد تهديد قرار خواهد گرفت؟ آيا به زندان خواهم رفت؟»
* ارزش يك مرد وابسته به فعاليتي است كه در مبارزه و خصومت انجام ميدهد
انسان نيكوكار هميشه اين سؤال را معكوس ميكند. آلبرت «شوايتزر» از خود سؤال نكرد: اگر با ملت آفريقا همكاري كنم، شهرت و مقام استادي من چه خواهد شد؟ بلكه برعكس از خود پرسيد: «اگر با ميليونها نفر مجروح بيعدالتي همكاري نكنم، بر سر آنها چه خواهد آمد؟»
«آبراهام لينكلن» ابتدا از خود سؤال كرد: «اگر با اعلاميه الغاي بردگي به بردگي پايان دهم، چه بر سرم خواهد آمد؟» بلكه از خود پرسيد: «اگر اينكار را نكنم، بسر ميليونها نفر سياهپوست چه خواهد آمد و اتحاد چه خواهد شد؟»
سياهپوستي كه در نهضت آزاديبخش سياهپوستان شركت ميكند از خود نميپرسد: «اگر در اين نهضت كه هدفش پايان دادن به تبعيضات نژادي است شركت كنم، موقعيت تأمين شده و امنيت شخصي من چه خواهد شد؟» بلكه از خود سؤال ميكند: «اگر با شجاعت كار مثبتي را در اين نهضت انجام ندهم، عدالت چه خواهد شد؟» بلكه از خود سؤال ميكند: «اگر با شجاعت كار مثبتي را در اين نهضت انجام ندهم، عدالت چه خواهد شد و چه بر سر تودههاي سياهپوست كه هيچگاه از حرارت امنيت اقتصادي بهرهاي نبردهاند، خواهد آمد؟»
خلاصه، ارزش يك مرد به موقعيتي كه در زمان رفاه و آرامش اشغال كرده، بستگي ندارد، بلكه وابسته به فعاليتي است كه در مبارزه و خصومت انجام ميدهد.
برادر واقعي، موقعيت، شهرت و حتي زندگي خود را براي رفاه ديگران بخطر مياندازد و در درههاي خطرناك و جادههاي پرپيچ و خم، برادر مجروح و رنجديده خود را به طرف يك زندگي عاليتر و شريفتر بالا ميبرد.
* بشر دوستي واقعي ترحم نيست، بلكه محبت است
بالاخره مرد سامري در بشر دوستي افراط ميكرد. او با دستهاي خود جراحات مرد مجروح را پانسمان كرد، او را بر مركب خويش سوار كرد. براي او بسي آسانتر بود كه لباسهاي با ارزش خود را خوني نكند و مرد مجروح را بوسيله آمبولانسي به بيمارستان برساند. ولي بشر دوستي واقعي ترحم نيست، بلكه محبت ميباشد. حس ترحم را ميتوان با فرستادن چكي ارضاء كرد ولي محبت از خودگذشتگي شخصي طلب ميكند. حس ترحم ممكن است براي يك وقتگذراني كه بشريت نام دارد، بيدار شود ولي حس محبت در مقابل يك موجود انساني خاص كه در كنار جاده زندگي احتياج به كمك دارد بيدار گشته و بزرگ ميشود. محبت واقعي حس برادريست براي شخصي كه به كمك احتياج دارد، در زحمت است، در تشويش و نگراني بسر ميبرد و بار سنگيني بر شانهاش سنگيني ميكند.
فعاليت مسيونهاي مذهبي ما به ثمر نميرسد اگر آنها بروي ترحم پايهگذاري شده باشند، زيرا فقط با محبت واقعي است كه ميتوان از هر فعاليتي بهرهبرداري كرد. مسيونهاي مذهبي ما بجاي اينكه سعي كنند «با» همكاري ملتهاي آسيايي و آفريقايي كاري از پيش برند ميكوشند كه «براي» آنها كاري انجام دهند. حس ترحم، اگر فاقد محبت واقعي باشد، ما را به نوع جديدي از «اربابيت» منتهي ميكند و كسي كه براي خود احترام قائل است نميتواند آن را تحمل كند.
* كميته صلح آمريكايي به آفريقاييها كمك مالي ميكند اما حاضر به ديدن آنها نيست!
«دلار» ميتواند به فرزندان خدا كه در جادههاي زندگي مجروح شدهاند، كمك كند ولي اگر با دستهاي محبتآميز داده نشود، نه گيرنده را غني ميكند و نه بخشنده را! مقامات كليساي آمريكا، ميليونها دلار براي ميسيونهاي مذهبي به آفريقا ميفرستند ولي آنها ترجيح ميدهند كه يك ميليون نفر به قتل برسند ولي يك نفر سياهپوست در مراسم مذهبي آنها شركت نكند!
بنا بر تصميم چند تن از اعضاي «كميته صلح» ميليونها دلار به آفريقا فرستاده ميشود. ولي همين اعضاء با تمام قوا ميكوشند كه از عضويت سفير كبيرهاي سياهپوست در كلوپهاي سياسي خود جلوگيري كنند و مانع آن شوند كه سياستمداران سياهپوست در نزديكي منزل آنها، مسكن گزينند!
اگر «كميته صلح» بخواهد براي ملتهاي رنجديده كاري انجام دهد، توفيقي حاصل نخواهد كرد، ولي اگر بخواهد بطور آفرينندهاي «با» آنها همكاري كند، موفقيت نصيبش خواهد شد. اگر «كميته صلح» به عنوان يك نهضت منفي كه هدفش شكست دادن «كمونيسم» است فعاليت كند، بطور قطع شكست خواهد خورد. ولي اگر هدفش اين باشد كه با فعاليتي مثبت، فقر، جهالت و بيماري را ريشهكن كند، پيروز خواهد شد.
پول بدون محبت مانند نمك بدون طعم است! و مردم آن را لگدكوب ميكنند.
* قوانين انساني عدالت را تأمين ميكند
براي خوب بودن، از خودگذشتگي شخصي ميخواهد. مرد سامري با دستهاي خودش جراحات مرد مجروح را پانسمان كرد و آنقدر محبت در وجودش بود كه بر جراحات معنوي او نيز مرحم گذارد. جنبه ديگري از بشردوستي افراطي مرد سامري اين بود كه ميخواست بيش از وظيفهاش عمل كند. در واقع، مرد سامري پس از مداواي مرد مجروح، او را بر مركب خويش سوار كرد، به ميهمانخانه برد، پول كافي در اختيارش گذاشت و اطمينان داد كه خرجهاي اضافي را هم تقبل ميكند: «هر خرج اضافي پيش بيايد، در موقع بازگشت آن را خواهم پرداخت» اگر اينكار را هم نميكرد، وظيفه خود را نسبت به يكنفر بيگانه مجروح به نحو احسن انجام داده بود. ولي محبت مرد سامري كامل بود.
دكتر «هاري امرسون فاسد يك» وظايف اجباري را از وظايف غير اجباري تميز داده است. وظايف اجباري بوسيله رسوم اجتماع و قانون تنظيم ميشود. تجاوز به اين قبيل وظائف كه هزاران صفحه كتابهاي حقوقي را اشغال كردهاند، انسان را به زندان منتهي ميكند.
ولي وظايف غير اجباري تابع قوانين و رسوم اجتماع نميباشد. اين قبيل وظايف وابسته به وضع دروني انسان، روابط واقعي بين افراد و محبت است كه در هيچيك از كتب حقوقي مطرح نشده و با زندانها سروكاري ندارد. چنين وظايفي تابع يك قانون دروني است كه در قلب انسان نگاشته شده است. قوانين انساني عدالت را تأمين ميكند، قانون عاليتري محبت را تأمين ميكند. هيچ قانوني تا بحال نتوانسته پدري را مجبور كند كه فرزندان خود را دوست بدارد و شوهري را مجبور كند كه به همسرش محبت كند. محاكم قضايي ميتوانند مردي را مجبور كنند كه «نان مادي» خانواده خود را تأمين كند ولي نميتوانند او را مجبور كنند كه «نان محبت» به خانواده خود عرضه كند!
* امروز در آمريكا نبرد براي مبارزه با هيولاي«تبعيض نژادي» به راه افتاده است
يك پدر واقعي، از قانوني تابعيت ميكند كه عوامل خارجي نميتواند آن را بر او تحميل كند. مرد سامري نماينده وجدان بشريت است، زيرا از قانوني پيروي ميكرد كه كسي قادر نبود آن را بر او تحميل كند. هيچ قانوني در جهان نميتواند يك چنين محبت واقعي و بشر دوستي كامل بوجود آورد.
امروز، در قلب كشور ما نبردي بزرگ جريان دارد. نبردي براي غلبه بر هيولايي كه تبعيض نژادي نام دارد. هيولايي كه نزديك 100 سال در اين كشور طي طريق كرده و شخصيت و حقوق طبيعي و آزادي ميليونها سياهپوست را به سرقت برده است. نبايد دچار اشتباه شويم و تصور كنيم كه قوانين قضايي در حل اين مسئله تأثير ناچيزي دارد.
انسان نميتواند علم اخلاق را بصورت قانون در آورد. ولي انسان قادر است كه اخلاق و اعمال مردم را بوسيله قانون تحت كنترل قرار دهد.
قوانين قضايي نميتوانند قلب مردم را تغيير دهند ولي قادرند كه جلوي «بيقلبها»را بگيرند! قانون نميتواند يكنفر كارفرما را مجبور كند كه كارگر خود را دوست داشته باشد ولي ميتواند او را وادار كند كه با استخدام كارگران سياهپوست مخالفت نكند. عادات مردم هر روز بوسيله قوانين مدني، تصميمات قضايي و بخشنامههاي اداري تغيير ميكند.
* عملي ساختن حقوق مدني به تبعيضات نژادي در اماكن عمومي پايان ميدهد
بايد قبول كنيم كه جواب نهايي مسئله نژادي در اراده مردم نهفته شده است. مردم بايد با تمام قوا از چيزي كه نميتوان بر آنها تحميل كرد پيروي كنند. تصميمات محاكم و سازمانهاي فدرال كه قانون را عملي ميسازند، براي برقراري برابري نژادي ارزش زيادي دارند. ولي برابري نژادي فقط گامي است لازم ولي ناكافي كه در راه نيل به هدف نهايي ما برداشته ميشود: زندگي واقعي بين گروهها و افراد.
برابري نژادي، سدهاي قانوني تبعيضات نژادي را برطرف كرده و مردم را از لحاظ جسماني متحد ميكند. ولي چيزي بايد بر قلبها و روحها اثر گذارد تا مردم از لحاظ معنوي نيز متحد شوند. زيرا اين امريست طبيعي و صحيح.
عملي ساختن حقوق مدني به تبعيضات نژادي در اماكن عمومي كه سد اصلي برابري نژادها در اجتماع است، پايان ميدهد. ولي نميتواند به وحشت، خرافات و غرور كه سدهاي اساسي يك اجتماع واقعي است پايان دهد. اين عادات تيره و جنونآميز زماني منهدم ميشود كه مردم از قانون نامرئي و دروني پيروي كرده و ايمان بياورند كه تمام افراد با يكديگر برادرند و محبت مؤثرترين حربهايست كه انسان ميتواند براي تحولات شخصي و اجتماعي از آن استفاده كنند. برابري نژادي واقعي بوسيله برادران واقعي كه از روي اراده وظائف غير اجباري را ميپذيرند، عملي خواهد شد. براي اينكه برادر خوبي باشيم زندگي مرد سامري را سرمشق خود قرار داده و از زندگي نمونه مسيح درس عبرتي بگيريم. بشردوستي «مسيح» تمام عيار بود زيرا تمام مردم، حتي كافران و گناهكاران را برادر خود محسوب ميكرد. بشر دوستي او خطرناك بود. زيرا براي نيل به هدفي مقدس از خطرناكترين جادهها عبور ميكرد. بشردوستي او افراطي بود، زيرا مرگ بروي صليب را انتخاب كرد.
تاريخ نميتواند نمونه بارزتري از اطاعت به وظائف غير اجباري را به ما عرضه كند.