شخص برجستهاي از جنوب آمريكا كه در سابق موافق مسئله تبعيض نژادي بود روزي گفته است: من اكنون بجايي رسيدهام كه ميفهمم از بين رفتن اصول تبعيض نژادي امري اجتناب ناپذير است ولي از خداوند مسئلت ميكنم مادام كه زنده هستم اين موصوع واقعيت پيدا نكند.
به گزارش خبرگزاري فارس، مارتين لوتر كينگ جونيور (15 ژانويه 1929 - 4 آوريل 1968) رهبر سياهپوست «جنبش حقوق مدني» ايالات متحده آمريكا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سياهپوست ديگر سازماني را بنيان گذاشت كه بعدها به «كنفرانس رهبران مسيحي جنوب» شناخته شد. وي در مبارزه عليه نژادپرستي از تعاليم مسيح و مهاتما گاندي پيروي ميكرد.
اوج فعاليتهاي مبارزاتي مارتين لوتر كينگ در دهه 1960 و براي تصويب قانون حقوق مدني بود. وي در سال 1963 در گردهمايي بزرگ طرفداران تساوي حقوق سياهان كه دربرابر بناي يادبود آبراهام لينكلن در واشنگتن ديسي برگزار شد، معروفترين سخنراني خود را بهنام «رويايي دارم» انجام داد كه از مهمترين سخنرانيها در تاريخ آمريكا به شمار ميآيد. مارتين لوتر كينگ در 4 آوريل 1968 در شهر ممفيس ايالت تنسي ترور شد.
در سال 1986 مقرر شد براي بزرگداشت ياد وي در ايالات متحده آمريكا سومين دوشنبه ماه ژانويه تعطيل رسمي اعلام شود.
نوشته زير از كتاب «نداي سياه» اثر مارتين لوتر كينگ است كه در آن سياه پوستان آمريكا را به مقابله با وضعيت حاكم بر محيط سياسي و اجتماعيشان ترغيب ميكند.
قسمت اول از متن كامل كتاب لوتر كينگ در پي مي آيد:
* مسيح ميدانست پيروانش با مرداني خونسرد و پر افاده برخورد ميكنند
مردم پس از ارزش واقعي خود بيخبرند و مردم ارزشمند به پستي نميگرايند.
فضليت و كمال زندگي در جمع بين اضداد است با تركيبي آفريننده و سودمند. (هگل) فيلسوف آلماني ميگويد: حقيقت در يك قضيه يا نقيض آن پيدا نميشود بلكه بايد آن را در تركيب تازه و آشتي پذير بين اضداد جستجو كرد.
مسيح به لزوم همبستگي و جمع بين اضداد پي برد. او ميدانست كه پيروانش در جهان دشوار و آشتي ناپذير، با سياستهاي سركش و تسليم نشدني آئين گذشته و پشتيبانان نيرومند اين سياستها مواجه خواهند شد. او ميدانست كه پيروانش به مرداني خونسرد و پر افاده برخورد ميكنند كه قلبشان از دير باز در حفظ سنن كيش و آئين سابق سخت شده است.
با اين جهت گفت: من شماها را همچون برههايي به ميان گرگها رها ميكنم. و به دنبال آن افزود: مانند مار هوشيار و چون كبوتر ساده باشيد.
* «فكر كردن» براي بسياري از مردمان ناگوارترين موضوع است
گرچه مشكل است باور كرد كسي در عين حال بتواند خصوصيات مار و كبوتري را دارا باشد ولي اين همان چيزي است كه مسيح از پيروان خود انتظار دارد. ما بايستي سرسختي مار را با آرامش كبوتر تركيب كنيم؛ روحي استوار و قلبي مهربان.
ابتدا به لزوم داشتن روح استوار توجه كنيم. مشخصات چنين روحي عبارت است از فكري برنده، نظراتي از روي واقع بيني و قضاوتي قاطع.
روح استوار حاد و نافذ است و ميتواند سنگرهاي افسانهها و داستانهاي خدايان را در هم بشكند و درست را از نادرست برگزيند. مردي كه روح استوار دارد زرنگ و دور انديش است، نيرومند و سخت است، عزمي راسخ و پيماني پايدار دارد.
كيست كه منكر شود چنين روح استوار يكي از بزرگترين نيازمندي هاي بشر است؟ كمياب هستند كساني كه با ميل و رغبت به تفكر و انديشه در اين مشكل بپردازند. فكر كردن براي بسياري از مردمان ناگوارترين موضوع است. كشش به سوي نا استواري و نرمي روح در افراد زود باور و ساده بيشتر است.
* بنگاههاي تبليغاتي از نرمش روح مردم حداكثر استفاده را ميبرند
به موضوع تبليغات بازرگاني توجه كنيم. كافي است كه در تلويزيون يا راديو درباره محصول كارخانه يا كالايي تبليغ شود و ما در پي خريداري آن برآئيم. بنگاههاي تبليغاتي مدتها است كشف كردهاند كه بيشتر مردم داراي روح نرم و انعطاف پذير هستند و از اين نرمش روح با انتشار انواع آگاهيهاي تبليغاتي مردم پسند حداكثر استفاده را ميبرند.
اين زود باوري مبالغه آميز ميشود وقتي ملاحظه كنيم كه بسياري از مردم مطالب چاپي را به عنوان حرف آخر و درست ميپذيرند. كمتر افرادي پيدا ميشوند كه بتوانند بفهمند از وسائل تبليغاتي و اطلاعاتي ما در اين روزگار مطبوعات و ميزهاي خطابه و حتي منبر، نميتوان حقيقتي عيني و بيطرفانه بهره برداري كرد. كمتر مردمان آنقدر قدرت روحي دارند كه بتوانند يك موضوع انتقاد آميز و يا تشخيص راست از دروغ را در اندشه خودداوري كنند. ارواح ما همواره با نيمه راستيها، توهمات و دروغبافيها سر و كار دارند.
* ماجراي طبقه 13 هتل نيويورك
يكي از بزرگترين نيازمنديهاي بشري آن است كه بشر خود را بالاي منجلاب تبليغات دروغ نگه دارد. افرادي كه روح ناتوان و عليل دارند خيلي زود تسليم خرافات ميشوند. روح آنها مدام دچار ترس و نگراني نابجا است. از جمعه سيزدهم ماه و يا گربه سياه كه پنجههايش صليب وار روي هم گذاشته باشد ميترسند.
خود من در آسانسور يك هتل بزرگ نيويورك براي اولين بار متوجه شدم كه طبقه سيزدهم وجود ندارد و پس از طبقه دوازدهم طبقه چهاردهم قرار گرفته است. علت را از متصدي آسانسور پرسيدم. پاسخ داد: «اين رويه و عادت در اغلب هتلها رعايت ميشود، چون عده زيادي از بسر بردن در طبقه سيزدهم وحشت دارند.» و بدنبال اين گفته افزود: «حتي بعضيها به حساب اينكه طبقه چهاردهم جايگزين طبقه سيزدهم است از سكونت در طبقه چهاردهم نيز خودداري ميكنند!» اينگونه ترسها روح ناتوان را به هنگام روز وحشت زده و در شب بكلي تسخير ميكند.
* استعانت مرد برجسته آمريكايي از خدا درباره تبعيض نژادي
فردي كه روح عليل و ناتوان دارد از هر گونه تغيير وضع ميهراسد. وضع ثابت و پايدار برايش اطمينان بخش است. از هر وضع تازه ترسي ناخوش آيند احساس ميكند. براي چنين آدمي درد آورترين چيز آنست كه بخواهد فكر و انديشه تازه بكند. گزارش ميدهند شخص برجستهاي از جنوب آمريكا كه در سابق موافق مسئله تبعيض نژادي بود روزي گفته است: من اكنون بجايي رسيدهام كه ميفهمم از بين رفتن اصول تبعيض نژادي امري اجتناب ناپذير است ولي از خداوند مسئلت ميكنم مادام كه زنده هستم اين موصوع واقعيت پيدا نكند.
مردي كه روح ناتوان دارد آرزومند است كه زمان حال ابديت پيدا كند و روزگار را در زير يوغ انقياد «هميشه يكنواخت» بگذارند.
* در ميان پيروان دين به دروغ انتشار دادهاند كه دين و دانش با هم سازگار نيست
ناتواني روح اغلب اساس دين را هم متزلزل ميكند. به همين جهت است كه دين (مسيحيت) در بيشتر موارد پندارهاي نوين را با تصميم قاطعي دور مياندازد. كليساي مسيح با وضع احكام و فرمانها، با تفتيش عقايد و تكفير، نيل به حقيقت را به تعويق انداخته و بر سر راه جوينده حقيقت ديوار غير قابل عبوري سد كرده است. از نظر تاريخي و زبان و ادبيات بحث و انتقاد از كتاب مقدس را ارواح ناتوان به منزله دشنام به مقدسات دين تلقي ميكنند و آن را دليل بر فساد و تباهي انتقاد كنند، ميدانند. مردمي كه روح ناتوان دارند اصول هشتگانه خوشبختي ازلي را كه در انجيل آمده است تصحيح كردهاند تا چنين خوانده شود: خوشبخت كساني هستند كه در ناداني از اسرار كائنات بسر ببرند چون در اين صورت است كه خدا را خواهند ديد!
اينها همان كساني هستند كه در ميان پيروان دين انتشار دادهاند كه دين و دانش با هم سازگار نيست و اين دروغ است. ممكن است بين افراد روحاني با روح ناتوان و مردامان دانش با روح استوار اختلافي وجود داشته باشد ولي هرگز بين دين و دانش اختلافي وجود ندارد.
* هيتلر فهميده بود چگونه از ناتواني روحي هواخواهان خود بهره برداري كند
جهان اين دو، از هم متمايز و راههاي آنها از هم جداست؛ دانش ميجويد و دين تفسير ميكند. دانش با آدمي معلوماتي ميدهد كه قدرت است و دين به انسان حكمتي ميبخشد كه كنترل است. دانش معمولا به كردار ميپردازد و دين به آثار، دانش و دين رقيب هم نيستند، بلكه مكمل يكديگر ميباشند. دانش از نابودي دين در كارهاي نامعقول و ناصواب، و مخالفت فلج كننده با پيشرفت فرهنگ و علوم در ميان توده مردم جلوگيري ميكند و متقابلا دين مانع است كه دانش در لجن زار پيش پا افتاده ماديات و انكار اصول اخلاقي فرو برود.
لزومي ندارد كه براي كشف و اثبات خطرات ناتواني روحي خيلي دور برويم. ديكتاتورها كه متكي به قدرت مطلقه هستند با آن چنان اصول بربري و آدم كشي بر مردم حكومت ميكنند كه در يك اجتماع پيشرفته و متمدن هرگز نميتوانند فكر آنرا هم كرد. آدلف هيتلر فهميده بود چگونه از ناتواني روحي هواخواهان خود بهره برداري كند. او ميگفت: من در اكثريت طرفداران خود ايجاد ترس و نگراني مينمايم. و فقط با چند، نفري از روي دليل و عقل كار ميكنم. هم او در كتاب (نبرد من) مينويسد: با دروغهاي بزرگ و ماهرانه كه به طور مكرر و مداوم گفته شود ميتوان به مردم قبولاند كه جهنم آسمان است و آسمان جهنم. دروغ هر چند بزرگتر باشد زودتر مورد قبول قرار ميگيرد.
* برخي آثار درد آور تبعيض نژادي عليه سياهپوستان را مدرك عقب ماندگي آنها مي دانند
ناتواني روح يكي از موجبات اساسي حس برتري نژادي است. كسي كه روحي استوار دارد هميشه ابتدا قضايا را مورد بررسي قرار ميدهد و بعد از روي آنها نتيجه گيري يعني داوري نهايي ميكند. در صورتي كه روح ناتوان، حتي قبل از بررسي در اولين اثر موضوعي نسبت به آن قضاوت قبلي ميكند.
چه بسيارند ارواح ناتوان و فكرهاي عليل كه نژاد سفيد را برتر و نژاد سياه را پايينتر ميدانند در صورتي كه كارشناسان و علماي انسان شناسي كذب اين ادعا را ثابت ميكند. چه بسيارند اشخاصي كه با روح ناتوان و عليل خود ميگويند: نژاد سفيد به هر جهت بر نژاد سياه برتري دارد چون هنوز سياه ها از حد متوسط دانش و فرهنگ و اخلاقي دور هستند.
اين اشخاص آنقدر روشن بين نيستند كه بتوانند بفهمند علت عقب ماندگي و عدم پيشرفت سياهها در نتيجه تبعيضهايي است كه سفيدها بر آنها روا داشتهاند و حساب نميكنند كه از نظر عقلي نادرست و از جهت اجتماعي غير قابل تحمل است كه بتوان آثار درد آور تبعيض نژادي را عليه سياهپوستان مدرك عقب افتادگي آنها به شمار آورد.
* تمدني كه افرادي با روح ناتوان پرورش ميدهند مرگ حتمي معنويت را به نسيه خريداري ميكند
بسياري از سياستمداران جنوب آمريكا به خوبي ميدانند كه بيماري ناتواني روحي تنها مدافع آنها در دفاع از تبعيض نژادي است. با تعصبي خدعه آميز بياناتي ميكنند كه آتش آشوب را شعله ور ميسازند و با تبليغات دروغ چنان نگراني و ترس غير عادي و حتي نفرت ناخوش آيند در دلهاي سفيد پوستان بي سواد و نامساعد به وجود ميآورند و اينان را دچار چنان اشتباهي ميكنند كه دست به پست ترين كارها و شدت عملي كه يك انسان سالم و طبيعي هرگز مرتكب آن نميشود بزنند.
اميد زيادي نيست مادام كه روح ما استوار نشود بتوان زنجيرههاي داوريهاي نادرست تبليغات ننگين و دروغ ناداني را در هم شكست.
جهان امروزه اجازه نميدهد كه ناتواني روح وسيله تجمل افراد معيني قرار گيرد. ملت يا تمدني كه افرادي با روح عليل و ناتوان پرورش ميدهد مرگ حتمي معنويت را به نسيه خريداري ميكند.