پیش از این نیز این نکته را یادآوری کردیم که بسیاری از زبالههایی که به این سو و آنسو پرتاب میشوند در روزهای بارانی از شهروندان انتقامی نمادین میگیرند. برای نمونه باعث بندآمدن آب و جاری شدن آب آلوده و زباله در کوچهو خیابان میشوند.
اما امروز نوع دیگری از این نوع انتقام را معرفی میکنیم. طی این فرایند، زبالههایی که به جای شوتینگ مجتمعمسکونی از راه شوتشدن در پیادهرو روی سقف این ایستگاه اتوبوس جمع شدهاند جلوی تخلیه آب از روی سقف را میگیرند. کمکم آب آلوده نیز به حدی سنگین میشود که طلقهای قوسدار نیز تاب تحمل آنها را نداشته و میشکنند.
بههر حال از آنجا که بهقول شاعر از ماست که برماست باید برای این نوع رفتار نامناسب برخی شهروندان انگشتشمار تمهیداتی اندیشیده شود. زیرا گاهی نیز تهسیگاری که از پنجره یک ساختمان به بیرون پرتاب میشود درست روی سر رهگذران میافتد و بسیاری اتفاقات دیگر نیز رخ میدهد که شرح تمام آنها در حوصله خوانندگان این ستون نیست.
مجبور بودم، میفهمی؟
میگویند فردی بهقول معروف برای دوستان معرکه گرفته بود و برای جلب توجه آنها گفت: در اقیانوس مشغول شنا بودم که ناگهان کوسهای مرا دنبال کرد. من هم برای رهایی از خطر، درخت نارگیلی را گرفتم و از آن بالا رفتم. درست در همین زمان دوستی به وی میگوید چرا در حد شعور ما دروغ نمیگویی؟
آخر مرد حسابی درخت نارگیل آن هم وسط اقیانوس که با عقل جور در نمیآید. مرد نیز با عصبانیت سر وی داد میکشد: مجبور بودم، میفهمی؟ حال برای اینکه متوجه شویم اغلب حکایتها و لطیفهها حاوی نکتهها و واقعیتهای اجتماعی نیز هستند باید بگوییم شهروندی هم که تصویر تخلف راننده این وانتبار را برای ما ارسال کرده نقل میکند که راننده متخلف ابتدا مسیر را در خلاف جهت مجاز طیکرده و درست مقابل خودروهای عبوری دیگر توقف کرده است.
وی پس از ایجاد یک راهبندان درست و حسابی در پاسخ به سؤال این شهروند که چرا در این محدوده و آن هم با این شرایط توقف کردی با عصبانیت پاسخ داده است: مجبور بودم، میفهمی؟
بدون دستکشم هرگز
با اینکه برخی قصابها یا بهتعبیر امروزی عرضهکنندههای موادپروتئینی از صبح تا شب دستکش به دست دارند و برای حفظ سلامتی مشتری مدام آنها را عوض میکنند برخی از همکاران آنها هیچ میانه خوبی با استفاده از این وسیله ندارند. برخلاف قصابهایی که شاید یکی از شعارهایشان «بدون دستکشم هرگز» باشد باقی آنها اسکناسهای کثیف و آلوده را در حال شقهکردن گوشت رد و بدل میکنند.
گاهی نیز همانطور که در تصویر مشاهده میکنید رنگ تختهساطور آنها به رنگ تختهسیاه مدرسه درآمده و کسی نیز جرات یادآوری این نکته به آنها را ندارد. بههرحال از آنجا که وضعیت بهداشت در این صنف پیشرفتهای چشمگیری نسبت به سالهای پیش دارد بهتر است همین موارد انگشتشمار را نیز به آگاهی بازرسان اداره بهداشت برسانیم.
آشی با یک وجب روغن
اگر تا به حال از خود پرسیدهاید که پختن آشی با یک وجب روغن چه معنایی میتواند داشته باشد بهتر است نگاهی به پشتصحنه یا همان آشپزخانه تعدادی از اغذیهفروشیها بیندازید تا معنای آنرا حسابی درک کنید.
برخی از شاغلان این صنف با یکوجب روغن یادشده مشغول سرخکردن سیبزمینیها، مرغها، سمبوسهها و دیگر موادغذایی هستند؛ یک وجب روغنی که بارها و بارها از شدت گرما دود کرده و تمام شرایط سرطانزایی را دارد و با وجود این روزانه بارها و بارها استفاده میشود. بسیاری از فلافلهایی که به همین وسیله تهیه میشوند نیز حکم همان آش دارای یک وجب روغن را دارند. البته با مشاهده این موارد و اطلاعرسانی بموقع آن به مسئولان میتوانید جلوی این مشکل را تا حدی بگیرید.