غير از نام، كه مشخّص كنندة هر فرد از ديگران است، صفات و ويژگيهاي اخلاقي و عملي اشخاص نيز آنان را از ديگران متمايز ميكند و به خاطر آن خصوصيّات بر آنها «لقب» نهاده ميشود و با آن لقبها آنان را صدا ميزنند يا از آنان ياد ميكنند.
وقتي به القاب زيباي حضرت عباس مي نگريم، آنها را همچون آيينه اي مي يابيم كه هركدام،جلوه اي از روح زيبا و فضايل حضرتِ ابوفضايل را نشان ميدهد. القاب حضرت عباس، برخي در زمان حياتش هم شهرت يافته بود، برخي بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان فضيلتي است جاودانه.
چه زيباست كه اسم، با مسمّي و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هركس شايسته و درخور لقب و نام و عنواني باشد كه با آن خوانده و ياد ميشود.
نام اين فرزند رشيد اميرالمؤمنين «عباس» بود، چون شيرآسا حمله ميكرد و دلير بود و در ميدانهاي نبرد، همچون شيري خشمگين بود كه ترس در دل دشمن ميريخت و فريادهاي حماسياش لرزه بر اندام حريفان ميافكند.
كُنيه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به اين جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به اين جهت كه در واقع نيز، پدر فضيلت بود و فضل و نيكي زادة او و مولود سرشت پاكش و پروردة دست كريمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم ميگفتند به خاطر مشكِ آبي كه به دوش ميگرفت و از كودكي ميان بني هاشم سقّايي ميكرد«سقّا» لقب ديگر اين بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقي كاروانيان و آب آور لب تشنگان خيمه هاي ابا عبدالله(ع) بود و يكي از مسؤوليتهايش در كربلا تأمين آب براي خيمه هاي امام بود و وقتي از روز هفتم محرّم، آب را به روي ياران امام حسين(ع) بستند، يك بار به همراهي تني چند از ياران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خيمه ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوري براي كودكان تشنه به شهادت رسيد (كه در آينده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، كه همه از ساقيانِ حجاج بودند.علي(ع) نيز ان همه چاه و قنات حفر كرد تا تشنگان را سيراب سازد. در روز صفّين هم سپاه علي(ع) پس از استيلا بر آب، سپاه معاويه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدي بر فتوّت جبهة علي(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و اين مرام و استمرار اين فرهنگ و فرزانگي است. دركربلا هم منصب سقّايي داشت تا پاسدار شرف باشد.
لقب ديگرش «قمر بني هاشم» بود. در ميان بني هاشم زيباترين و جذابترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار ميدرخشيد.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفيعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نياز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حيات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمة كرم بود و مردم حتي اگر با حسين(ع) كاري داشتند از راه عباس وارد ميشدند، هم پس از شهادت به كساني كه به نام مباركش متوسّل شوند، عنايت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ايمان و ايثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر مي آورد. بسيارند آنان كه با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روي آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا يافته اند يا مشكلاتشان برطرف شده و نيازشان بر آمده است. دركتابهاي گوناگون، حكايات شگفت وخواندني از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شنيدن اين گونه كرامات (اگر صحيح و مستند باشد) بر ايمان وعقيده و محبّت انسان ميافزايد.
يكي ديگر از لقبهاي او «رئيس عسكر الحسين» است،فرمانده سپاه حسين(ع).
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. اين لقب در ارتباط با نقش پرچمداري عباس در كربلاست. وي فرمانده نظامي نيروهاي حق در ركاب امام حسين(ع) بود و خود سيّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب كرد كه نشان دهندة نقش علمداري اوست «عبدصالح» (بندة شايسته) لقب ديگري است كه در زيارتنامة او به چشم ميخورد، زيارتنامه اي كه امام صادق(ع) بيان فرموده است. اين كه يك حجّت معصوم الهي، عباسِ شهيد را عبدصالح و مطيع خدا و رسول و امام معرفي كند، افتخار كوچكي نيست.
يكي ديگر از لقبهايش «طيّار» است، چون همانند عمويش جعفر طيّار به جاي دو دستي كه از پيكرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. اين بشارت را پدرش اميرالمؤمنين(ع) در كودكي عباس، آن هنگام كه دستهاي او را ميبوسيد و ميگريست به اهل خانه داد تا تسلاي غم و اندوه آنان گردد.(39)
«مواسي» از لقبهاي ديگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگي و فدا شدن او در راه برادرش امام حسين(ع) دارد.
براي عباس بن علي(ع) شانزده لقب شمرده اند كه هريك، جلوه اي از روح بلند و عظمت او را نشان ميدهد.
عباس در طول زندگي، پيوسته جانش را سپر حفاظت از امام زمان خويش ساخته بود و همراه امام حسين بود و از او جدا نميشد و در راه حمايت از او ميجنگيد.. سايه به ساية امام حركت ميكرد و خود، سايه اي از وجود سيدالشهدا بود. با آن كه خود از نظر علم و تقوا و شجاعت و فضيلت، در درجة بالايي بود و الگويي مثال زدني در اين بزرگيها و كرامتها محسوب ميشد، امّا خود را يك شخصيّت فاني در وجود برادرش و ذوب شده در سيدالشهدا و مطيع محض مولاي خود ساخته بود و آن گونه عمل ميكرد تا به ديگران درس «ولايت پذيري» و موالات و مواسات بياموزد و شيوة صحيح ارتباط با ولي خدا را نشان دهد.
شايد اين نكتة لطيف كه ميلاد امام حسين در سوم شعبان و ميلاد اباالفضل در چهارم شعبان است، رمز ديگري از وجودِ سايه اي آن حضرت نسبت به خورشيد امامت باشد، كه در تمام عمر و همهء زندگي، حتي در روز تولّد هم، يك روز پس از امام حسين است و شاهدي بر اين پيروي و متابعت (البته با حدود بيست سال فاصله) .
در حادثة عاشورا و در آن شب موعود و خدايي هم، محافظت و پاسداري از خيمه هاي حسيني را بر عهده داشت و نگهبان حريم و حرم امامت بود.
اين لقبهاي معنيدار و گويا، هر يك تابلويي است كه فضايل او را نشان ميدهد و ما را به خلوتسراي روحِ بلند و قلبِ استوار و ايمان ژرف و جانِ نوراني او رهنمون ميشود و محبّت آن سرباز فداكار قرآن و دين را در دلها افزون ميسازد.
اينك كه سخن از كنيه ها و لقبهاي اوست، همين جا به برخي تعابير كه ائمّه دربارة او دارند، اشاره ميكنيم:
در زيارتنامه اي كه از قول امام صادق(ع) روايت شده است، خطاب به حضرت عباس(ع) چنين آمده است:
«سلام بر تو، اي بندة صالح، فرمانبردار خدا و پيامبر و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين. خدا را گواه ميگيرم كه تو بر همان راهي رفتي كه مجاهدان و شهيدانِ «بدر» رفتند: راه مجاهدان راه خدا، خيرخواهان در جهاد با دشمنان خدا، ياوران راستين اولياي خدا و مدافعان از دوستان خدا...»
تعبيرات بلندي را كه امام صادق(ع) دربارة او دارد در بخشهاي پيشين نيز ياد كرديم.
در زيارت ناحية مقدّسه نيز كه از زبان امام زمان(ع) امده است، خطاب به او چنين دارد:
«سلام بر ابوالفضل العباس فرزند اميرالمؤمنين، ان كه جانش را فداي برادرش كرد، آن كه از ديروزِ خود براي فردايش بهره گرفت، آن كه خود را فداي حسين كردوخود را نگهبان او قرار داد، آن كه دستانش قطع شد...»(
و چه زيبا اين روح مواسات و ايثار، در اوج تشنگي در شطِّ فرات، در اين شعرها ترسيم شده است:
كربلا كعبة عشق است و من اندر احرام
شد در اين قبلهء عشّاق، دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي كه نصيب تو نشد
چشم من داد از ان آبِ روان، تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني
تا كه تكميل شود حجّ من و تقديرم
از بزرگترين فضيلتها و عبادتهاي وي، نصرت و ياري پسر پيامبر و حمايت ازفرزندان زهراي اطهر و سيراب كردن كودكان تشنة اباعبدالله الحسين(ع) بود و فدا كردنِ جانِ عزيز در اين راه پاك.