ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 29 آبان 1389     |     کد : 11631

فيلمسازي در 70 سالگي

دوربين روي شهر نيويورك در حركت است. صدايي با آرامش تمام مي‌گويد: هميشه ترجيح مي‌دادم به جاي اين‌كه من محصول محيط اطرافم باشم، محيط اطراف محصول من باشد.

اين حركت گيج دوربين و اين صداي خفه كه تا پايان فيلم معلوم نمي‌شود از حلقوم كدام يك از شخصيت‌هاي فيلم درآمده است، در حالي كه با توجه به روايت داستان، هر 4 شخصيت اصلي مي‌توانند چنين جمله‌اي را گفته باشند، آغازگر فيلم « جداافتاده» است.

وقتي شما در آغاز يك اثر با چنين نمايي روبه‌رو مي‌شويد، زود درمي‌يابيد با يك مولف سر و كار داريد؛ مولفي كه ادعا مي‌كند شهري چون نيويورك، محصول اوست! اين فيلم پس از سال‌ها انتظار، مولفش را صاحب جايزه اسكار كرد.

يادآوري روزهاي كودكي

مارتين اسكورسيزي نه‌تنها در جداافتاده، بلكه در تمامي آثارش چنين ادعاهايي را مطرح مي‌كند. كارگرداني كه ابتدا وارد مدرسه علوم ديني شده بود تا كشيش شود، خيلي زود آن مدرسه را رها كرد.

گويا كسي روياهاي كودكي‌اش را به او يادآوري كرد كه عميقا از چه چيزي لذت مي‌برده است! ناب‌ترين خاطره كودكي‌اش زماني بود كه 4 سال بيشتر نداشت و با مادرش به سينما رفته بود.

شايد خوشبختي او به عنوان يك كارگردان اين بود كه در تقدير كودكي‌اش، شخصي چون كينگ ويدور حضور داشته است. مارتين كوچك اولين تصاويري كه در قاب جادويي، در آن تاريكي وهمناك ديده بود، مربوط به «جدال در آفتاب» (1946) ساخته ويدور بود.

تصاويري با ملاحظات خاص رنگ كه ويژه كارهاي ويدور بود. نريشني با صداي گيراي اورسن ولز، حركات تند دوربين و از همه مهم‌تر يك داستان كم‌نقص بعيد نيست كه بتواند دريچه تازه‌اي به دنياي هر كودك 4 ساله‌اي بگشايد.

تاثير قاب‌هاي اين فيلم در ذهن مارتين كوچك تا حدي بود كه بعدها در كتابي با عنوان لذت‌هاي يك دلباخته سينما به اين تاثيرها اعتراف كرد و حتي ابراز تمايل كرد كه به جاي جان‌فورد و ويليام وايلر با كينگ ويدور و اورسن ولز مقايسه شود.

زندگي و آثار

مارتين اسكورسيزي متولد 17 نوامبر 1942 كوينس، نيويورك آمريكاست. او كودك نحيف و رنجوري بود كه بيشتر اوقات به خاطر بيماري آسم در خانه مي‌ماند.

مارتين در جواني هواي سينما به سرش زد به همين خاطر آرزوي اصلي‌اش را كه كشيش شدن بود، رها كرد و از مدرسه علوم مذهبي مستقيم به دانشگاه فيلمسازي نيويورك رفت و سال 1966 مدرك تحصيلي‌اش را گرفت و پس از فارغ‌التحصيلي، شروع به ساخت فيلم‌هاي كوتاهي كرد كه مشهورترين آنها «صورت‌تراشي بزرگ» است كه در سال، 1967 ساخت. اسكورسيزي در همان سال اولين فيلم بلندش را با نام «كي داره در مي‌زنه؟» ساخت كه، يك فيلم سياه و سفيد بود. در اين فيلم كاملا سبك كاري اسكورسيزي و مضمون مورد علاقه‌اش كه بعدها در «خيابان‌هاي پايين شهر» آن را ادامه داد واضح بود؛ همان زندگي خياباني ايتاليايي آمريكايي‌هاي نيويورك، تدوين سريع، موسيقي پس‌زمينه الكتريك راك و همان مرد نقش اول به دردسر افتاده.

در سال‌هاي دهه 70 او و فرانسيس فورد كاپولا، برايان دي پالما، جورج لوكاس و استيون اسپيلبرگ با يكديگر آشنا شدند كه به بچه‌هاي بداخلاق سينما مشهور شدند.

برايان دي‌پالما، رابرت دنيرو را به اسكورسيزي معرفي كرد و از آن زمان اين دو اسطوره سينما رابطه نزديكي برقرار كرده، در چندين پروژه سينمايي با يكديگر همكاري كردند.

فيلمي تكان دهنده

مارتين در سال 1976 با فيلم «راننده تاكسي» با بازي رابرت دنيرو و جودي فاستر جهان سينما را تكان داد. اين فيلم يكي از 2 فيلمي است كه در دانشكده‌هاي فيلمسازي به عنوان آغازگران موج نوي سينما تدريس مي‌شود.

شيوه كارگرداني او در اين فيلم بسيار مورد تقدير قرار گرفت و با وجود جنجال‌هاي هنگام نمايش فيلم، 5 سال بعد هم دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؛ وقتي جان هينكلي يك توطئه ترور براي رئيس‌جمهور وقت دونالد ريگان ترتيب داد و علت آن را تاثير عميق شخصيت جودي فاستر در فيلم عنوان كرد.

راننده تاكسي، نخل طلاي سال 1976 را از جشنواره كن دريافت كرد و نامزد 4 جايزه اسكار از جمله بهترين فيلم بود كه در هيچ‌كدام موفق نشد.

اولين فيلم پرهزينه مارتين يك موزيكال فوق‌العاده سبك‌دار در سال 1977 به نام «نيويورك نيويورك» بود. اداي دين خالصانه اسكورسيزي به زادگاهش و موزيكال كلاسيك هاليوودي او را با شكست تجاري و انتقادي مواجه كرد؛ فيلمي كه سومين همكاري كارگردان با رابرت دنيرو بود با برخورد نااميدكننده منتقدان و مردم باعث شد مارتين دچار افسردگي شود.

با وجود اين توانست يك مستند فوق‌العاده تحسين شده درباره آخرين كنسرت گروه

Band با نام آخرين والس را بسازد، اما درگيري اسكورسيزي در ديگر پروژه‌ها باعث شد نمايش فيلم تا سال 1978 به تعويق بيفتد. رابرت دنيرو تاثير بسيار زيادي در متقاعد كردن مارتين اسكورسيزي براي ساخت بهترين فيلمش «گاو خشمگين» داشته است.

رابرت او را متقاعد كرد كه ديگر نمي‌تواند فيلمي بسازد و مارتين هم تمام انرژي‌اش را براي ساختن اين فيلم صرف كرد.

فيلم به عنوان يك شاهكار سينمايي ارزيابي شد و از سوي مجله بسيار معتبر سايتند ساوند انگلستان به عنوان بهترين فيلم دهه 80 انتخاب شد.

فيلم نامزد 8 جايزه اسكار از جمله بهترين فيلم، بهترين بازيگر مرد براي رابرت دنيرو و اولين نامزدي مارتين براي بهترين كارگرداني بود.

دنيرو جايزه را برد و تلما شون ميكر براي تدوين هم همين‌طور، اما اسكورسيزي جايزه را به دست نياورد. بعد از يك دهه پرمشقت حماسه گانگستري «رفقاي خوب» در سال 1990 يك بازگشت به فرم شخصي اسكورسيزي به حساب مي‌آمد و همچنين بهترين فيلم او پس از گاو خشمگين محسوب مي شود. يكي از مهم ترين ويژ گي هاي اين فيلم ،ورود به دنياي پر رمز وراز زندگي گانگسترهايي است كه مخاطبان سينما براي سال هايي طولاني تنها تصويري كليشه اي از آنها را در اخبار و مطالب بخش حوادث روزنامه ها ديده اند.

صفحاتي كه در آن هميشه تصويري تك بعدي از اين خلافكارها ارائه مي شود كه فقط شامل حال زماني است كه اين خلافكارها گير افتاده اند و به دست قانون سپرده شده اند حال آنكه فيلم رفقاي خوب به مناسبات و روابط عاطفي اين خلافكار ها به نحوي قابل لمس توجه دارد.

رقابت بر سر اسكار

اسكورسيزي ابتداي قرن بيست و يكم، در سال 2002 فيلم «دار و دسته نيويوركي» را با بودجه‌اي بالغ بر 100 ميليون دلار ساخت كه نامزد چندين اسكار شد از جمله بهترين فيلم، بهترين بازيگري و بهترين كارگرداني، اما اين بار هم اسكورسيزي آن را به رومن پولانسكي باخت.

چنين باخت هايي در سينماي حرفه اي امري طبيعي و عادي است اما هيچ گاه چنين اتفاق هايي نمي تواند ارزش هاي فني و هنري آثار اين دسته از بزرگان سينما را كمرنگ كند.

اسكورسيزي در اين فيلم تاريخچه شكل گيري شهري مهم درآمريكا را به تصوير مي كشد؛ شهري كه به دليل قرار گرفتن مكان هايي همچون‌سازمان ملل متحد در آن اهميتي جهاني دارد.

او در اين فيلم مناسبات خشن و خونيني را به تصوير مي‌كشد كه در سال هاي ابتدايي حضور مهاجران در اين شهر وجود داشته است و در پايان فيلم با قرار دادن دوربين در نمايي مشرف به شهر، به مرور از تصوير ويراني نيويورك به تصاوير عصر حاضر اين شهر مي رسد.

مارتين نااميد نشد و فيلم «هوانورد» را سال 2004 ساخت كه در مراسم گلدن گلاب نامزد 6 جايزه و در اسكار 2005 با نامزدي در 11 رشته تنها فيلمي بود كه بيشترين نامزدي را داشت.

او در سال 2006 فيلم «جداافتاده» با بازي دي‌كاپريو و مت‌دمون را ساخت كه در اسكار 2007 نامزد دريافت 5 جايزه شد و بالاخره بعد از سال‌ها بي‌توجهي آكادمي به او توانست برنده بهترين كارگرداني براي اين فيلم شود.

نوگرايي با درك عميق از كلاسيك‌ها

براي كسي كه تا اين حد به سينما وابسته است، شايد گفتن اين جمله كه اگر يك گيتار داشتم هرگز به سينما پا نمي‌گذاشتم كمي سنگين باشد.

اما او بدون شك يكي از هنرمندان مستقل روزگار ماست و مي‌داند تاليف هنر اول بر تاليف در هنر هفتم ارجحيت دارد. خودش در جايي مي‌گويد: «من عاشق فيلم هستم! اين زندگي من است! نقطه تمام!»

سينماي اسكورسيزي سرشار از مولفه‌ها و دستمايه‌هاي ويژه‌اي است كه در همان فيلم‌هايي كه او هنگام كودكي به تماشا نشسته ريشه دارد؛ قهرمان‌ها (يا ضد قهرمان‌ها) تنها و جداافتاده از محيط اطراف كه ديدگاهشان نسبت به زندگي با ديدگاه آدم‌هاي دور و برشان فرق دارد و اساسا درام داستان از همين تفاوت ديدگاه‌ها شكل مي‌گيرد. قهرمانان فيلم‌هاي اسكورسيزي و بلاتكليفي آنها مي‌تواند ما را به ياد شخصيت‌هاي فيلم نوآرهاي دهه 1940 يا 1950 سينماي آمريكا بيندازد.

تماشاي فيلم‌هاي كلاسيك سينما شناختي دقيق از اصول روايي سينماي كلاسيك را براي او به ارمغان آورد و بخش عمده‌اي از مهارت اسكورسيزي در تسلط بر ژانرهاي سينمايي و تركيب آنها به همين مساله برمي‌گردد.

شايد فاصله بسيار سينماي اسكورسيزي با سينماي مدرن اروپا و فيلم‌هاي كارگردان‌هايي چون اينگمار برگمان به همين دليل باشد.

اسكورسيزي از كودكي شيفته ولز، ويدور، هاوكس و هيچكاك و در يك كلام سينماي كلاسيك هاليوود بود و در دوران فيلمسازي تقريبا به اصول روايي اين سينما پايبند ماند.

بازيگران بي‌همتا

سينماي اسكورسيزي از منظر بازيگري تنـــها در 2 بازيگر خلاصه مي‌شود. در وهله اول بايد به رابرت دنيرو اشاره كرد. او به واسطه برايان دي‌پالما با بابي (دنيرو) آشنا شد.

اين آشنايي‌سبب شد كه يكي از مهم‌ترين زوج‌هاي بازيگر ـ كارگردان‌ها در تاريخ سينما شكل بگيرد كه خيابان‌هاي پايين شهر، راننده تاكسي، نيويورك نيويورك، گاو خشمگين، سلطان كمدي، رفقاي خوب، تنگه وحشت و كازينو حاصل اين آشنايي است كه بايد هر دوي آنها به خاطر آن روز شكرگزار باشند.

پس از بابي، اسكورسيزي زوج هنري جوان‌تري برگزيد. لئوناردو دي‌كاپريو، انتخاب بعدي اسكورسيزي بود كه حاصل همكاري آنها دار و دسته نيويوركي، هوانورد، جداافتاده و شاترآيلند بود. مارتين اسكورسيزي در طول 40 سال فعاليت هنري، تكريم و تحسين شايسته‌اي اندوخته است. به طوري كه تعداد انگشت‌شماري از اهالي سينما به جايگاه استادي رسيده‌اند و يكي از آنها اين هنرمند ايتاليايي‌الاصل است.

علي قاسمي ‌/‌ جام‌جم


نوشته شده در   شنبه 29 آبان 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode