به بهانةروز بزرگداشت «خيام»
در اين مجال قصد بيان کفر و الحاد و يا اسلام و اعتقـــاد «حکيم عمربن ابراهيم ملقب به خيام نيشابوري» نيست. آن چه متن حاضر ميخواهد بدان بپردازد اين نکته است که:
خيام ، شاعري است مسلمان، (معتقد يا غير معتقد)، که مانند اغلب شاعران و نويسندگان پارسي گوي مسلمان، از قرآن و احاديث و مضامين ديني به حد وفور بهره برده است و با ارائه مثالهائي از شعر او بگوئيم: ميتوان به حد قابل ملاحظهاي تأثير قرآن و حديث را در اشعارش مشاهده نمود.
مقدمه:
شايد بتوان گفت؛ کمتر شخصيت شاعري را ميتوان يافت که
چون «عمربن ابراهيم؛ ملقب به خيام نيشابوري» در ميان اظهار نظرهاي متناقض گرفتار آمده باشد، گروهي خيام را کافر و ملحد و گروهي صوفي و زاهد گفتهاند.
دستهاي به شعر خيام در کنار شاهد و شراب و لب جوي و لب کشت مفتخر و بدو تأسي جستهاند و جماعتي از او فيلسوفي شکاک و متحيّر که با ديدهي شک و ترديد به همه هستي مينگرد ساختهاند و تلاش او را براي شناخت جهان جز به پوچي و بيراهه منتهي ندانستهاند.
در بين شخصيتهاي قبل و بعد از خيام، هيچ کس بهاندازه او اين چنين در معرض دو قضاوت قرارنگرفته است.
در ميان شعراي بزرگ پارسي گو، فقط حافظ است که کلمات و ترکيبات خيام را تکرار کرده و بسط و گسترش داده است، امّا زيركيِ حافظ در سخن، به ويژه در غزل و چيره دستي وي در رهايي از دام اظهار و نظرهاي صريح او را چنان جايگاهي بخشيده که کسي را ياراي تهمت کفر و الحاد به او نيست.
شايد بتوان برخي اظهار نظرها را محصول و معلول سبک چندگانه اشعار خيام دانست.
در اين بين شايد فرضيه وجود دوخيام، يکي شاعر ملحد و کافر، و ديگري مسلمان فيلسوف و رياضي دان را بتوان با اغماض پذيرفت تا شايد آبي باشد بر دامن گناه آلود فيلسوف مسلمان که برچسب شعر و شاعري به او نمي چسبد.
استفاده از واژههاي قرآن و حديث
بيان اين مطلب نه به جهت اثباط اعتقاد خيام به قرآن و حديث و يا به خاطر تصديق بي اعتقادي وي است، بلکه منظور آن است که:
خيام شاعري بوده که اشراف کامل بر رموز و دقايق قرآني و آموزههاي ديني داشته و دقت خيام در بکار گيري عبارات و واژهها به حد شناخت عميق و دقيق يک مسلمان مُشرِف به آموزههاي ديني، به ويژه قرآن و حديث است.
بهرههاي خيام از قرآن و حديث عبارت است از استفاده از عبارات و بکارگيري واژگان که در مثالهاي ذيل نمونههاي هر کدام نشان داده ميشود:
مثال 1
از دي گذشت هيچ از او ياد مکن
فــردا که نيامدست فــرياد مکــن
بـــرنامده و گذشتــه بنياد مکن
حالي خوش باش و عمر بر باد مکن
قرآن کريم ميفرمايد:
لِکَيلا تأسَوا عَلي مافاتکم. ( اين را بدانيد تا هرگز برآنچه از دست شما رود دلتنگ نشويد.) «1»
و در آيه 153 سوره آل عمران آمده است: لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُم (تا دیگر برای از دست رفتن چيزي و بخاطر مصیبتهایی غمگین نشوید)
و نيز شعري منصوب به اميرمؤمنان است که:
مافاتَ مَضي و ماسئاتيکَ فَأَين
قُم فاغتِنمِ الفُرصَهَ بَينَ العَدَمَينِ
آن چه که گذشت، تمام شد و آن چه که ميآيد کجاست ؟ برخيز و فرصت را ميان دو نيستي غنيمت شمار.
و نيز در حديث ديگري از آن حضرت است که:
يابن آدَم لا تَحمِل هَمَّ يَومِک الَّذي لَم يأتِکَ عَلي يَومِکَ الَّذي قداتاکَ. «2»
(اي پسرآدماندوه روز نيامده رابر روز آمده ات افزون مکن.)
علاوه بر رباعي بالا موارد ديگري نيز در ميان رباعيات خيام يافت ميشود که قابل انطباق با اين مضمون است، از آن جمله:
اي دل غم اين جهان فـــرسود مخور
بيهـــوده نهاي غمان بيهوده مخور
چون بود و گذشت و نيست نابوده پديد
خوش باش و غم بوده و نابوده مخور
مثال 2
از جمله ديگر رباعياتي که از مضامين قرآني بهره برده است اين رباعي است که:
گويند بهشت و حـور عين خواهد بود
و آنجا ميناب و انگبين خواهد بود
گر ما ميو معشوقه گزيديم چه باک
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود
آيه قرآن است که: و کواعب اتراباً و کأساً دهاقاً. (و دختران زيباي دلربا و جامهاي پر از شراب طهور.) «3»
و نيز آيات ديگر قرآن:
و حورٌ عين. کَاَمثالِ اللؤلوءِ المَکنوُنِ.
(و زنان سيه چشم زيبا که در بهاء و لطافت چون دّر مکنوناند براي اهل بهشت.)«4»
بر اين اساس است که خيام براي توصيف بهترين حالات، زيباتر از بهشت نيافته و براي توصيف بهشت کلماتي بهتر و برتر از توصيفهاي قرآن نجسته است.
مثال 3
اسـرار ازل را نه تو داني و نه مـــن
وين حرف معّما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده برافتد نه تـو ماني و نه من
قرآن ميفرمايد:
قل انزلَهُ الَّذي يَعلَمُ السِّرَّ في السمواتِ و الارضَ. (بگو اين کتاب را آن خدايي فرستاده که به علم ازلي از اسرار آسمانها و
زمين آگاه است.) «5»
خيام در اين رباعي راه يابي فکر بشر به اسرار ازلي و علم لا يتناهي خداوند را منتفي ميداند و در مصراع آخر نيز از بــرافتادن پرده و کنار رفتن پردهاي که مانع از ديدن حقيقت اشياء است نام ميبرد که اشاره ديگري است به آيه قرآن که ميفرمايد:
اِنَّهُ عَلَي رَجعِهِ لَقادِر يَومَ تُبِلَي السّرائِر. (او البته بر زنده کردنش پس از مرگ دوباره قادر است، روزي که پردهها فرو افتد و اسرار باطن آشکار شود.)«6»
مثال 4
گــر من ز ميمغانه مستم هستم
گر کافـر و گبر و بت پرستم هستم
هــر طايفهاي به من گماني دارد
من زان خودم هرآنچه هستم هستم
به مصراع پاياني اين رباعي به دقت بنگريد!
آيا ميتوان اين جمله را غير ملهم از اين آيات دانست؟
کلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهينَه. (هر نفسي در گرو عملي است که انجام داده است.)«7»
و آيه شريفه: کلُّ امرِيءٍ بِما کَسَبَت رَهين. (هر نفسي در گرو عملي است که خوداندوخته است.)«8»
يکبار ديگر حداقل مصراع آخر را با هم بخوانيم:
من زان خودم هر آنچه هستم هستم.
مثال 5
آنکس که زمين و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسيار لب چو لعل و زلفي چون مشک
در طبل زمين و حقــه خاک نهاد
مصراع اول رباعي مضمون اين آيه قرآن است که ميفرمايد:
انَّ رَبّکُمُ الّذي خَلَقَ السَموات و الاَرض.. (پروردگار شما خدايي است که آسمانها و زمين را خلق کرد)«9»
در بطن رباعي اقرار و اعتراف به اين که خالق آسمانها و زمين خالق و باعث مرگ نيز هست و مرگ منحصراً در يد قدرت اوست به خوبي نمايان است.
و آيه ديگر از قرآن که:
ان الله لَهُ مُلک السمواتِ و الارض يحيي و يميت. (خدا مالک آسمانها و زمين است، او زنده کند و بميراند)«10»
گفتاري از اميرمؤمنان علي»ع» است که در همين مضمون ميفرمايد:
اِنَّ مالِکَ الموتِ هُوَ مالِک الحَياه فانَّ الخالقَ هو المميت. (آن که مرگ را بر سر آدمي ميآورد همان است که زندگي را در دست دارد و آن که ميآفريند همان است که ميميراند.)«11»
مثال 6
بر لوح نشان بودنيها بوده است
پيوسته قلم ز نيک و بد فرسوده است
در روز ازل هـر آنچه بايست بداد
غم خـوردن و کوشيدن ما بيهوداست
حديثي منصوب به پيامبر اکرم است که:
جَفّ القَلَم بِما هُوَ کائنُ الي يَوم القيامَه. (قلم آنچه را که به وقوع خواهد پيوست تا روز قيامت نوشته و خشکيده است.)
گر چه درسند اين گفتارنزد علماي علم حديث تشکيک ايجاد شده است امّا در هر حال در اغلب متون به عنوان حديثي منسوب به آن حضرت ذکر گرديده است. علت تشکيک را هم احتمال رسوخ برخي تعاليم دين يهود دانستهاند که اعتقاد دارند: خداوند جهان را در مدت معيني خلق و سپس به سامان نمود و پس از آن، از کار اداره و هدايت آن فارغ شده است.
مثال 7
از جــرم گل سيـاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گيتي را حل
بگشادم بندهاي مشکل به حيل
هر بند گشــاده شد مگر بند اجل
در اين رباعي به قطعيت مرگ و عدم توان انسان، در گريز از آن اشاره شده است. موضوعي که در آيات متعدد قرآن و کلام معصومين «ع» به وفور ميتوان يافت. نزديک ترين آيه به مفهوم اين رباعي اين آيه قرآن است که:
اذا جاءَ اَجَلُهُم فلا يستأخِرون ساعَه و لا يستقدمون. (چون اجل فرا رسد ساعتي دير و زود نگردد.) «12»
و مولاي متقيان چه زيبا اين مطلب را بيان فرمودهاند که:
کم اطرَتُ الايّام اَبحَثُها عَن مکنون هذالامر و لکن ابي الله الااخفائه هيهات علم مخزون. (چه روزهايي را که در تفکر در راز نهاني مرگ به سر بردم ولي مشيت خداوندي جز بر پنهان داشتن آن تعلق نگرفته است. بسيار بعيد است حل اين مشکل زيرا علمي نهاني است.)«13»
خيامي که به خاطر طرح يک سؤال چنين زنديق و کافر معرفي شده است. در برجسته ترين اشعارش در شگفت است از اينکه با همه احاطه علمي اش بر بسياري از مشکلات لاينحل، نتوانسته به راز نهاني مرگ پي ببرد و اگر اعتراضي از زبان او برمي خيزد اعتراض به علم و فهم بشري است نه به موضوع مرگ و به تعبير خود او:
بگشاده است همه بندهاي مشکل الّا بند اجل که از دسترس فهم بشري خارج است.
مثال 8
اين قافلـــــه عمر عجب ميگذرد
درياب دمي که با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را که شب ميگذرد
اين رباعي از جمله رباعياتي است که آنرا سند دم غنيمت شمري و خوش باشي خيام دانستهاند. امّا مضمون آن چقدرشبيه و بهره گرفته از کلام اميرمؤمنان است که:
بادِرِالفــرصهَ قَبل ان تکون غصّه. (فــرصت را غنيمت دان پيش از آن که از دست رود واندوهي گلوگير شود.) «14»
و شعري است منسوب به آن حضرت که:
مافات مضي و ماسيئاتيک فاين
قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
ادامه دارد
پی نوشتها:
1- قرآن کريم سوره حديد آيه 23
2- کلمات قصار 267
3- نبأ 33و34
4- واقعه آيات 23-22.
5- فرقان آيه 6.
6- طارق آيات 8و9.
7- مدثر آيه 38
8- طور آيه 21.
9- اعراف آيه 54
10- توبه آيه116
11- نهج البلاغه نامه 31
12- يونس آيه 49.
13- نهج البلاغه خطبه 149
14- نهج البلاغه 31.