ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 مرداد 1403
يکشنبه 7 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 23 مرداد 1390     |     کد : 23889

رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعي از دانشجويان و تشكل‌هاي دانشجويي: سل جوان و دانشجو بايد مسير تكاملي داشته باشد

حدود دو هزار نفر از دانشجويان و نمايندگان تشكل‌هاي علمي، فرهنگي، سياسي، انقلابي و صنفي دانشگاه‌هاي سراسر كشور عصر چهارشنبه با حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ديدار كردند.

حدود دو هزار نفر از دانشجويان و نمايندگان تشكل‌هاي علمي، فرهنگي، سياسي، انقلابي و صنفي دانشگاه‌هاي سراسر كشور عصر چهارشنبه با حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ديدار كردند.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين ديدار صميمي و پرنشاط با تشريح روند انحرافات انقلاب‌هاي جهان، به تبيين مفهوم ثبات و استقرار انقلاب اسلامي پرداختند و تاكيد كردند: انقلاب عظيم ملت ايران با اهداف مشخصي به وجود آمد و به عنوان يك استثناء در تاريخ، همچنان همان اهداف و ارزش‌ها را بدون انحراف پيگيري مي‌كند. متن كامل سخنان رهبر معظم انقلاب به اين شرح است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

خداى متعال را از اعماق جان سپاسگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را پيدا كرديم كه در روز ماه رمضان در جمع شما جوانان عزيز، خوش‌روحيه، پرانگيزه و پرنشاط ساعاتى بنشينيم و از شما بشنويم.

آنچه كه برادران و خواهران و فرزندان عزيزم در اينجا بيان كردند، درست همان چيزهائى است كه ما انتظار داريم آن‌ها را از شما جوان‌ها بشنويم. ممكن است در برخى از اين اظهارات، نظر اين حقير و نظر آن گوينده محترم يكسان نباشد - يعنى ممكن است من آن حرف را قبول نداشته باشم - اما روحيه انديشيدن، انتخاب كردن، با انگيزه بيان كردن، همان چيزى است كه ما آرزوى آن را در جوان‌ها داريم. ما مي‌خواهيم شما فكر كنيد؛ بر اساس فكر، بخواهيد؛ بر اساس اين خواستن، جرأت و جسارت بيان و ابراز پيدا كنيد. ممكن است آنچه كه شما مي‌گوئيد و مي‌خواهيد و مطرح مي‌كنيد، در كوتاه‌مدت هم تحقق پيدا نكند؛ ممكن است در يك برهه ديگرى از زمان، به خاطر يك تجربه جديد، نظرتان هم عوض شود؛ اينها همه‌اش امكان‌پذير است، ايرادى هم ندارد؛ اما نفس اين روحيه، مطالبه‌گرى و نشاط، همان چيزى است كه جوان امروز ما به آن احتياج دارد.

من حالا يك بحثى هم آماده كرده‌ام كه عرض بكنم - كه البته شروع يك بحثى است كه ان‌شاءالله عرض خواهم كرد - ليكن قبلش درباره آنچه كه دوستان بيان كردند، دو سه تا نكته هست كه من عرض مي‌كنم. اولاً دوستان، خيلى خوب صحبت كردند؛ به‌خصوص بعضى از صحبت‌ها از لحاظ استدلال و منطق، كاملاً سنجيده و پاكيزه بود. من رئوس مطالب آقايان و خانم‌ها را يادداشت كردم.

يكى از دوستان اظهار كردند كه من درباره انتخابات نظر بدهم. به اعتقاد من وقتش حالا نيست. من درباره انتخابات حرف‌هائى دارم كه ان‌شاءالله در آينده خواهم گفت.

يكى از دوستان اطلاع دادند كه يك ستاد دانشجوئى براى تحقيق در اقتصاد مقاومتى تشكيل شده. كار بسيار جالبى است. اينجور كارهاى عميق، همان چيزى است كه كشور به آن احتياج دارد. شما بايد فكر كنيد، مطالعه كنيد، تحقيق كنيد. اين تحقيق‌ها اگر به درد آن دستگاه مسئول هم نخورد يا به كار او نيايد يا نپسندد، قطعاً به كار شما مى‌آيد و به درد شما مي‌خورد. اين، كار بسيار جالبى است.

همچنين يكى ديگر از دوستان اطلاع دادند كه در دانشگاه شريف مركز مطالعاتى‌اى تشكيل شده و در اين زمينه‌ها كار مي‌كنند. اينها بسيار كارهاى مهمى است. اين انگيزه جوان دانشجو و فكور، خيلى براى آينده كشور مهم است.

البته راه‌حل‌هائى كه گفته شد، بعضى از آن‌ها كاملاً درست است. اين را هم من به شما عرض بكنم؛ در همين زمينه مسائل اقتصادى، پاره‌اى از آنچه كه پيشنهاد و مطرح شد، ما اطلاع داريم كه مد نظر مسئولين هست؛ درباره‌اش كار مي‌كنند، تصميم‌گيرى مي‌كنند، اقدام مي‌كنند؛ منتها همه اقدام‌ها يا به اطلاع نمي‌رسد، يا گفتنى نيست. به هر حال اينجور نيست كه مسائل اقتصادى در مد نظر آن مسئولين نباشد.

انتقادهائى از برخى دستگاه‌ها شد. بلاشك برخى از اين انتقادها وارد است، من هم هم‌عقيده هستم؛ منتها در عالم نظر و تأمل، خيلى كارها را انسان فكر مي‌كند، به ذهن انسان مي‌رسد؛ اما در مقام عمل، كار به آن آسانى نيست؛ وقتى وارد ميدان عمل مي‌شويد، موانع گوناگونى در برابر آرزوها و خواست‌ها و تشخيص‌هاى انسان پيش مى‌آيد. خب، موانع را بايد برطرف كرد؛ اما عبور از همه موانع هم آسان نيست؛ گاهى هم زمان‌بر است؛ به اين هم بايد توجه باشد.

در مورد مسائل منطقه، يكى از دوستان اشاره كردند كه مثلاً كار لازم، عمل لازم و تحرك لازم نبوده. من فى‌الجمله به شما عرض بكنم كه اينجور نيست. در زمينه مسائل منطقه، دستگاه‌هاى ذيربط كشور تحرك بسيار خوبى داشتند و دارند. الان منطقه، ميدان عظيم زورآزمائى است و دستگاه‌هائى كه با اين مسئله مرتبطند، حسابى وسط مي‌دانند و دارند كار مي‌كنند. خب، برخى از كارها قابل تبليغاتى شدن نيست - يا ممكن نيست، يا لازم نيست، يا اشكال دارد - ولى به هر حال كار زياد دارد مي‌شود؛ اين را توجه داشته باشيد. در اين زمينه، فضاى درونى كشور هم خوب بود. حضور دانشجوها در بخش‌هاى مختلف، اظهارنظرها نسبت به همين مسائل منطقه، اينها همه‌اش كمك مي‌كند. اين كار ادامه هم دارد و ان‌شاءالله روزبه‌روز هم ابعاد بيشتر و بهترى خواهد گرفت. غرض، تصور نشود كه بى‌عملى بوده؛ نه، دارد كار مي‌شود؛ كارهاى خوبى هم انجام مي‌گيرد.

يك نكته‌اى را اين خانم محترم در مورد علوم انسانى بيان كردند، كه كاملاً درست است. اولاً مطلبى كه گفتند، بسيار مطلب سنجيده و دقيقى بود.اين‌كه پشت سر پيشرفت علوم، پيشرفت فكر وجود دارد؛اين‌كه مبدأ تحول ملت‌ها بيش و پيش از آنچه كه علم و تجربه باشد، فكر و انديشه است، كاملاً حرف درست و اثبات شده‌اى است. به همين دليل است كه من روى مسائل علوم انسانى حساسيت به خرج مي‌دهم. ما به هيچ وجه نگفتيم كه دانسته‌هاى غربى‌ها را كه در زمينه‌هاى گوناگون علوم انسانى پيشرفت‌هاى چند قرنىِ زيادى داشتند، ياد نگيريم يا كتاب‌هاى اينها را نخوانيم؛ ما مي‌گوئيم تقليد نكنيم. در بيانات اين خانم هم همين نكته وجود داشت و نكته درستى است.

مبانى علوم انسانى در غرب از تفكرات مادى سرچشمه مي‌گيرد. هر كس كه تاريخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدم‌هايش را شناخته باشد، اين را كاملاً تشخيص مي‌دهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونى هم در غرب شده؛ اما مبانى فكرى ما با آن مبانى متفاوت است. هيچ ايرادى هم ندارد كه ما از روان‌شناسى و جامعه‌شناسى و فلسفه و علوم ارتباطات و همه رشته‌هاى علوم انسانى كه غرب ايجاد و توليد كرده يا گسترش داده، استفاده كنيم. من بارها گفته‌ام كه ما از يادگيرى به هيچ وجه احساس سرشكستگى نمي‌كنيم. لازم است ياد بگيريم، از غرب ياد بگيريم، از شرق ياد بگيريم - «اطلبوا العلم ولو بالصّين» (1) - خب، اين كه روشن است. ما از اين احساس سرشكستگى مي‌كنيم كه اين يادگيرى به دانائى و آگاهى و قدرت تفكر خود ما منتهى نشود. هميشه كه نمي‌شود شاگرد بود؛ شاگردى مي‌كنيم تا استاد شويم. غربى‌ها اين را نمي‌خواهند؛ سياست استعمارى غرب از قديم همين بوده؛ مي‌خواهند در دنيا يك تبعيضى، يك دو هويتى‌اى، يك دو درجه‌اى در مسائل علمى وجود داشته باشد.

يكى از علوم انسانى، تاريخ است. باز هم من توصيه مي‌كنم كه تاريخ بخوانيد. تاريخ دوره استعمار را بخوانيد تا ببينيد غربى‌ها على‌رغم ظاهر نونوارِ اتوكشيده ادكلن‌زده منظم و مرتب و داعيه‌هاى حقوق بشرشان، چه وحشي‌گرى عظيمى در اين مقوله كردند. نه اين‌كه فقط آدمها را بكُشند؛ در دور نگهداشتن ملتهاى تحت استعمارِ خودشان از عرصه پيشرفت و امكان پيشرفت در همه زمينه‌ها هم تلاش زيادى كردند. ما مي‌خواهيم اين اتفاق نيفتد. ما ميگوئيم علوم انسانى را ياد بگيريم تا بتوانيم شكل بومى آن را خودمان توليد كنيم و اين را به دنيا صادر كنيم. بله، وقتى كه اين اتفاق افتاد، آنگاه هر يك نفرى كه از مرزهاى ما خارج مي‌شود، مايه اميد و اتكاى ماست. بنابراين ما مي‌گوئيم در اين علوم مقلد نباشيم. حرف ما در زمينه علوم انسانى اين است.

يكى از دوستان اشاره كردند كه اميرالمؤمنين در فرمان خود به مالك اشتر فرموده‌اند كه آدم‌هاى سوءاستفاده‌جو را رسوا كنيد؛ شما گفته‌ايد كه افشاء نكنيد. اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام) نفرمودند موردى را كه اثبات نشده، افشاء كنيد. هيچ وقت چنين چيزى در بيان اميرالمؤمنين نيست، و اين قطعاً از اسلام نيست. ما چطور چيزى را كه اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء كنيم؟ ممكن است اينقدر حجم اتهام زياد و وسيع باشد كه يك عده‌اى به چشم يك امر قطعى و واقعى به آن نگاه كنند، اما هيچ پشتوانه استدلالى نداشته باشد، جائى ثابت نشده باشد. ما هيچ حجتى نداريم كه اين را بگوئيم. حتّى من در همان جلسه‌اى كه اشاره كردند، از اين بالاتر را گفتم. من گفتم حتّى جرمى كه ثابت شد، اصل نبايد بر افشاى آن جرم باشد. بالاخره يك مجرمى است، يك غلطى كرده، مجازات هم مي‌شود؛ خانواده او، فرزندان او، پدر و مادر او گناهى نكرده‌اند؛ ما چرا بي‌خود اينها را رسوا كنيم؟ مگر آنجائى كه خود نفس افشاء كردن، يك مصلحت بزرگى داشته باشد. بله، يك جائى هست كه نفس افشاگرى در يك مساله ثابت‌شده، مصلحتى دارد؛ آنجا ايرادى ندارد. اين، منطق ماست. هيچ چيزى هم نه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاه و السّلام) و نه از هيچيك از ائمه هدى (عليهم‌السّلام) برخلاف اين وجود ندارد. ما واقعاً حق نداريم افراد را به صرف گمان، متهم كنيم، مشهور كنيم؛ واقعاً جايز نيست؛ نه در سايت، نه در روزنامه، نه در تريبون‌هاى گوناگون. حيثيت افراد را بايد حفظ كرد.

در مورد اجراى سياست‌هاى اصل 44 از من پرسيده‌اند كه نظر شما چيست؛ آيا اجرا شده يا نه؟ خب، اگر بخواهيم تفصيلاً حرف بزنيم، اين كه نمي‌شود. هر كدام از اين فصول و بخش‌ها يك شرحى دارد؛ اما اگر بخواهيم اجمالاً بگوئيم، بايد عرض كنيم كه كارهاى خوبى انجام گرفته. البته نه اين‌كه به تمام معنا كامل باشد، راضى‌كننده باشد؛ نه، نواقصى هم هست؛ ليكن حركتى هم انجام گرفته. خب، مسئولين رسمى كشور گزارش‌هائى هم دارند مي‌دهند؛ به اين گزارش‌ها با چشم حسن‌ظن بايد نگاه كرد؛ يعنى نبايد بنا را بر اين گذاشت كه هرچه مسئولين مى‌آيند مي‌گويند، دروغ و درم و خلاف واقع است؛ نه، دارند گزارش مي‌دهند. اصل را بايد بر اين گذاشت كه گزارش‌ها گزارش‌هاى واقعى است؛ ولو حالا ممكن است در آن يك مقدارى مبالغه و اغراق يا نديدن جوانب منفى وجود داشته باشد؛ ليكن غالباً گزارش‌ها درست است. به هر حال نواقصى هست، اقداماتى هم شده.

در مورد تحول در شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم چرا، ما كارى كه بايد انجام بدهيم، انجام داده‌ايم. حالا ترتيبات استفاده از شوراى عالى انقلاب فرهنگى ترتيبات خاصى است. اولاً آنچه كه انسان دلش مي‌خواهد، با آنچه كه در عمل اتفاق مى‌افتد، يك فاصله‌هائى دارد؛ ليكن نه، يك تدابيرى انديشيده شده كه ان‌شاءالله اين شورا مي‌تواند فوائدش بيشتر باشد.

يكى از جوان‌هاى عزيز گفتند مثلا اين‌كه نسل جديد اگر بخواهد مسئوليت را به عهده بگيرد، خودش بايد وارد ميدان شود. من اتفاقاً اين را تصديق مي‌كنم، بايد خودش وارد ميدان شود؛ منتها وارد ميدان شدنش به چه معناست؟ صلاحيت كسب كند؛ صلاحيت علمى، صلاحيت عملى، صلاحيت حضور در ميدان. بعضى‌ها هستند كار علمى هم كرده‌اند، عالم هم هستند، دانشمند هم هستند، اما اهل دردسرِ ورود در ميدان‌هاى عملياتى نيستند. اما اگر كسى مي‌خواهد واقعاً به مسئوليت‌هاى كشور دست پيدا كند و اين را براى خودش مهم مي‌داند، نه خدمت را - بالاخره خدمت، اعم از حضور در مسئوليت است؛ حضور در مسئوليت هم يك جور خدمت است؛ البته خدمت مؤثرتر و عمومى‌تر و بهترى است - خب، اين صلاحيت‌هائى لازم دارد؛ صلاحيت علمى هم لازم دارد، صلاحيت عملى هم لازم دارد، انگيزه ورود در ميدان هم لازم دارد.

توى پياده‌رو يا معبر شلوغ كه انسان وارد مي‌شود و حركت مي‌كند، هم تنه مي‌زند، هم تنه مي‌خورد؛ چيز طبيعى است. آدم بخواهد تنه نخورد، تنه نزند، بايد توى خانه بنشيند. البته توى خانه هم مي‌شود نشست، يا يك گوشه‌اى هم ميشود رفت، كار خوبى هم انجام داد؛ اما وقتى انسان وارد عرصه اجتماعى شد - چه عرصه سياسى، چه عرصه‌هاى گوناگون مديريتى - اين تنه خوردن دارد.

الان شما ملاحظه كنيد؛ شما يك مشت جوان عزيزِ پاكيزه خوش‌روحيه پاكدل، اينجا مى‌ايستيد و از بالا تا پائين را انتقاد مي‌كنيد، كسى هم نمي‌گويد چرا؛ من هم كه مستمع شما هستم، شما را تحسين مي‌كنم؛ نه تحسين زبانى، قلباً تحسين مي‌كنم. خب، آنهائى كه شما ازشان انتقاد مي‌كنيد، خيال مي‌كنيد كى‌اند؟ آن‌ها همين جوان‌هاى خوبى‌اند كه كار كردند، زحمت كشيدند، مجاهدت كردند، حالا هم به يك مسئوليتى رسيدند، يك كارى را هم دارند مي‌كنند. خب، اين كار ممكن است يك خطاهائى هم داشته باشد، انتقاد شما هم وارد باشد. مديريت، اينجورى است. شما هم كه وارد ميدان مديريت شديد، همين حرف‌ها هست؛ يك جوانى مى‌آيد اينجا مى‌ايستد و از شما انتقاد مي‌كند.

الان شما ايراد داريد كه چرا مدير پير است، مشاور جوان است. مي‌گوئيد مدير جوان باشد، مشاور پير باشد. مى‌آيند به من شكايت مي‌كنند و كاغذ مي‌نويسند راجع به همين مشاوران جوان، و انتقاد مي‌كنند: آقا اين مشاور جوان در فلان وزارتخانه اينجورى كرده. در حالى كه آن مشاور جوان، يك جوان دانشجوست؛ مثلاً دانشجوى كارشناسى ارشد يا دكترى يا تازه‌فارغ‌التحصيل است. گناهى هم نكرده، اما مورد انتقاد قرار مي‌گيرد. خب، يك چنين انگيزه‌هائى لازم است. انسان اين آمادگى و اين صلاحيت را براى خودش فراهم كند، وارد ميدان بشود، حتماً مسئوليت هم گيرش مى‌آيد.

يكى از برادران عزيزمان كه اينجا خيلى خوب هم صحبت كردند، اول صحبتشان گفتند كه اينجور داريم كار مي‌كنيم تا بدانند هنوز كسانى هستند. اين تعبير «هنوز» را به كار نبريد. هنوز، معنايش اين است كه انتظار داشتيد نباشد. نه، چنين انتظارى نيست. انتظار و توقع ما درباره مسئله انقلاب، خيلى فراتر از اين حرف‌هاست. نگوئيد هنوز كسانى هستند. بله، متن جامعه، متن انقلاب است. حالا بحثى كه من عرض خواهم كرد، يك مقدارش هم راجع به همين مسئله است.

اين حركت دانشجوئىِ سازندگى هم بسيار جالب و بسيار لازم است؛ كار خيلى خوبى است.

خب، فقط خواستم اين چند نكته را عرض كنم. مطالبى كه دوستان بيان كردند، من خلاصه‌اش را يادداشت كردم كه در ذهنم بماند. البته تفصيل اينها هست؛ بررسى مي‌شود، دنبال مي‌شود. نبايد هم تصور شود كه اينها فراموش مي‌شود؛ نه، اينها يا به طور خاص و ويژه مورد توجه قرار مي‌گيرد و رويش كار مي‌شود، يااين‌كه حداقل به ايجاد تجربه‌ها و آگاهى‌ها و دانائى‌هاى متراكم كمك مي‌كند؛ يعنى هيچكدام از اين گفتن‌ها و اظهارنظرها هدر نمي‌رود.

آن مطلبى كه من مي‌خواهم عرض بكنم، در واقع شروع يك بحث است، كه حالا اين بحث را بعد خود شما جوان‌ها ان‌شاءالله در محافلتان بايد دنبال كنيد. در اين شش هفت ماه گذشته، من در چند سخنرانى به ثبات نظام و انقلاب اشاره كردم و گفتم كه ثبات و استمرار و استقرار نظام جمهورى اسلامى از جمله مهمترين عواملى بوده است كه ملتهاى منطقه و ملت‌هاى مسلمان را اميدوار كرده و مي‌توان گفت نقش مؤثرى در ايجاد اين حركت عظيم اسلامى منطقه و آزادى و بيدارى ايفاء كرده. امروز مي‌خواهم يك مقدارى راجع به ثبات و استمرار و استقرار انقلاب مطلبى را عرض كنم؛ يك مقدارى آن را باز كنم.

تحولات بزرگى در جامعه رخ مي‌دهد، كه نمونه بارزش انقلاب‌هاى سياسى و اجتماعى است. اين تحول را كى به وجود مى‌آورد؟ يك نسلى به وجود مى‌آورد؛ كه البته معلول شرائطى است كه براى آن نسل پيش آمده، اما براى نسل قبل و نسل‌هاى قبل پيش نيامده بود؛ مثل انقلاب اسلامى. يكى از دو حال پيش خواهد آمد: يا اين است كه وقتى اين تحول به وسيله اين نسل به وجود آمد، نسل‌هاى بعدى اين را پى مي‌گيرند، دنبال مي‌كنند، تكميل مي‌كنند، ادامه مي‌دهند. در اين صورت، اين يك جريان ماندگارى خواهد شد؛ «و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الأرض» (2) خواهد شد؛ يعنى جايگزين ميشود، مستقر ميشود. يا اين است كه نه، نسلهاى بعد - حالا نسل‌هاى بعد كه مي‌گوئيم، نه لزوماً نسل سنى؛ يعنى كسانى كه از آن گروه اول تحويل مي‌گيرند، كه ممكن است خودشان هم جزو همان نسل سنىِ آن گروه اول باشند - تحت تأثير عوامل گوناگون، كار را دنبال نمي‌كنند؛ دچار ركود مي‌شوند، دچار انحراف مي‌شوند، دچار زاويه مي‌شوند. در اين صورت، آن تحول فوائدش را براى مردم از دست مي‌دهد و خسارت‌هائى كه بالاخره در يك تحول پيش مى‌آيد، براى مردم مي‌ماند و جبران هم نمي‌شود. كلىِ مسئله اين است.

در تحولاتى كه در طول دو سه قرن اخير، كه قرن انقلاب‌هاى بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه كردم - حالا شما مطالعه كنيد، شايد مواردى را شما پيدا كنيد - موردى را پيدا نكردم كه مثل انقلاب اسلامى، تحولى كه در دوره اول پديد آمد، در دوره‌هاى بعد يا دهه‌هاى بعد، با همان شكل، با همان هدف‌ها، به سوى همان آرمان‌ها و با همان جهت‌گيرى‌ها ادامه پيدا كند. يا اصلاً ادامه پيدا نكرده، مثل انقلاب شوروى؛ يا ادامه پيدا كرده، منتها با يك فترتى، با يك فاصله طولانى زمانى، همراه با مرارت‌ها و محنت‌ها و سختى‌هاى فراوان، مثل انقلاب كبير فرانسه، مثل استقلال آمريكا؛ حالا تعبير كنيم به انقلاب يا هرچه. آن اهداف اوليه در نهايت به يك شكلى تأمين شد، اما با زحمات زياد و با يك فاصله طولانى. مثلاً در همين انقلاب كبير فرانسه، «كبير» كه مي‌گويند، به خاطر اين است كه بعد از اين انقلاب، دو سه تا انقلاب ديگر در طول 50 ـ60 سال در فرانسه اتفاق افتاد؛ منتها آن انقلاب اول، انقلاب مهمتر و مؤثرترى بود كه در سال 1789 – براى اين‌كه يادتان بماند: هزار، بعد هفت، هشت، نُه! اين، سال انقلاب كبير فرانسه است - عليه حكومت سلطنتى فرانسه به وقوع پيوست؛ يعنى همين كارى كه در ايران انجام گرفت. البته آن خانواده سلطنتى كه آن وقت در فرانسه حكومت مي‌كردند، خيلى ريشه‌دارتر و مقتدرتر بودند از اين خانواده پيزُرى پهلوى ما! خانواده بوربن‌ها بودند، چند صد سال بود كه اينها بر فرانسه حكومت مي‌كردند، در ميانشان پادشاهان بسيار مقتدرى از همين سلسله وجود داشتند. اين انقلاب در اين سالى كه گفتم - 1789 ميلادى - اتفاق افتاد.

خب، انقلاب، يك انقلاب مردمى به تمام معنا بود؛ يعنى واقعاً مردم حضور داشتند - مثل انقلاب خود ما - رهبران هم رهبران صددرصد مردمى و داراى افكار نو و به دنبال ايجاد يك جامعه مردمى. البته آنچه كه مورد نظرشان بود، ايدئولوژيك نبود، اعتقادى نبود؛ اما مي‌خواستند يك حكومت مردمى داشته باشند، مي‌خواستند يك حكومت مردم‌سالار داشته باشند. خب، اين انقلاب در اين سال اتفاق افتاد. به فاصله سه چهار سال، آن گروه اوّلى كه انقلاب را انجام داده بودند، به وسيله گروه تندروِ افراطىِ شديد كنار زده شدند؛ بعضى‌شان اعدام شدند و اين گروه افراطى سر كار آمدند. چهار پنج سال اين گروه افراطى سر كار بودند؛ بعد بر اثر شدت عملى كه با مردم به خرج مي‌دادند، از طرف مردم مورد عكس‌العمل قرار گرفتند و كنار زده شدند. عده‌اى از آن‌ها اعدام شدند و يك گروه سومى سر كار آمدند. يعنى در ظرف حدود 11، 12 سال - تا سال 1800 - سه گروه سر كار آمدند كه هر كدام آن گروه قبلىِ خودشان را قلع و قمع و نابود كردند. در همين 10 ـ 11 سال اول، شخصيت‌هاى معروف سياسى‌اى از گروه‌هاى انقلابى اعدام شدند. بعد هم اين هرج و مرجى كه به وجود آمد - در يك كشورى با اين خصوصيات، بديهى است كه هرج و مرج به وجود مى‌آيد - مردم را خسته كرد؛ تااين‌كه يك گروه سه نفره تشكيل شد، كه ناپلئون جزو اين گروه سه نفره بود؛ يك افسر جوانى بود كه فتوحاتى هم در مصر كرده بود - كه حالا داستان‌هايش فراوان و مفصل است - عنوانى پيدا كرد و آمد بر اين گروه سه نفره حاكم شد و بعد هم پادشاه و امپراتور شد. همين كشورى كه با آن همه خسارت، پادشاهى را كنار گذاشته بود و لوئى شانزدهم و زنش را اعدام كرده بود، دوباره تبديل شد به پادشاهى و روى كار آمدن ناپلئون. البته ناپلئون شخصيت نظامىِ مقتدرِ فعالى بود و براى فرانسه هم كارهاى بزرگى انجام داد. او كارهاى غير نظامى هم دارد،

منتها عمدتاً كارهاى او نظامى است. چند تا از كشورهاى اروپائى را به فرانسه ملحق كرد؛ ايتاليا را، اسپانيا را، سوئيس را جزو فرانسه كرد. چند تا كشور اروپائى به وسيله او فتح شدند و جزو فرانسه شدند؛ كه البته بعد از رفتن ناپلئون، يكى يكى از فرانسه جدا شدند؛ يعنى اين فتوحات، ناپايدار بود. اما كشورى كه با آن همه خسارت انقلاب كرده بود، به حكومت مردمى رسيده بود، به‌آسانى دوباره تبديل شد به حكومت پادشاهى. بعد از تبعيد و مرگ ناپلئون - يعنى حدود 1815 - تقريباً حدود پنجاه سال حكومت پادشاهى در فرانسه استقرار داشت؛ البته با تحولات بسيار سخت و رقت‌بار و مرارت‌بار؛ كه شما اگر رمان‌هاى قرن 19 فرانسه را بخوانيد، كاملاً نشانه اين انقلاب‌ها و اين مرارتها و اين محنت‌ها و اين تلخى‌ها براى مردم فرانسه را در اين كتاب‌ها خواهيد ديد؛ از جمله كتاب‌هاى ويكتورهوگو و بالزاك و ديگران.

البته بعد در سال هزار و هشتصد و شصت و خرده‌اى، مجدداً باز يك انقلاب ديگرى به وقوع پيوست و آن پادشاهى كه از قوم و خويش‌هاى ناپلئون هم بود - ناپلئون سوم - كنار زده شد و حكومت جمهورى سر كار آمد؛ كه حالا جمهورى‌ها هم تغيير پيدا كرد: جمهورى اول، جمهورى دوم، جمهورى سوم، تا رسيد به اينجائى كه امروز شما كشور فرانسه را ملاحظه مي‌كنيد، كه يك حكومت مردم‌سالار و دموكراسى است. انقلاب فرانسه با اين مرارتها مواجه بود؛ يعنى در آغاز پيدايشِ خود اين توان و ظرفيت و تمكن را نداشت كه خودش را در بين مردم خودش جايگزين كند، مستقر كند و ادامه و استمرار پيدا كند. تقريباً در همه تحولاتى كه در اين دوره طولانى دويست ساله و صد و پنجاه ساله و صد ساله در دنيا اتفاق افتاده، اين وجود دارد.

عين همين قضيه در آمريكا اتفاق افتاده. انقلاب آمريكا - يعنى به اصطلاح آزادى آمريكا از دست دولت انگليس - پنج سال، شش سال قبل از انقلاب فرانسه است؛ يعنى حدود سال 1782. البته آن وقت آمريكا جمعيت چهار پنج ميليونى‌اى بيشتر نداشته. يك حركتى كردند، يك دولتى تشكيل دادند، شخصيت‌هائى سر كار آمدند - مثل همين شخصيت معروف جورج واشنگتن و ديگران و ديگران - ليكن اين‌ها هم همين طور. بعد از آن حركت اوليه‌اى كه اين‌ها انجام دادند، ملت آمريكا محنت‌ها كشيدند و جنگ‌هاى داخلىِ عجيب و غريبى را پشت سر گذاشتند، كه در يكى از جنگ‌هاى داخلى - كه مهمترين جنگ داخلى بين شمال و جنوب است؛ يعنى در واقع شمال شرقى و جنوب شرقى؛ چون آن وقت غرب آمريكا تازه هنوز در اختيار اين كشور و اين دولت قرار گرفته بود - در طول چهار سال اقلاً يك ميليون نفر كشته شدند. البته آن وقت آمار هم وجود نداشته؛ آن كسانى كه نوشتند و حرف زدند، اين را مي‌گويند. تا بالاخره به‌تدريج بعد از گذشت تقريباً صد سال از استقلال آمريكا، دولت يك استقرارى پيدا كرده و توانسته حركت خودش را در همان بسترهاى قبلى ادامه بدهد.

البته ماجراى جنايت‌هائى كه اتفاق افتاده، فاجعه‌هائى كه به وسيله همان حاكمان و اطرافيان و ارتششان اتفاق افتاده، داستان غم‌انگيز طولانى عجيبى است: حمله به كشورهاى همسايه، تعرض به شهروندان اصلى - يعنى سرخپوست‌ها - قلع و قمع قبائل سرخپوست. من تأسف مي‌خورم كه جوان‌هاى ما اين قضايا را نمي‌دانند. وقتى انسان بداند كه آنچه امروز از تمدن و از پيشرفت و از ثروت در بعضى از اين كشورها وجود دارد، محصول چقدر خرابكارى و بدعملى و سنگدلى و بى‌انصافى است، آن وقت نسبت به كارى كه بايد انجام بگيرد، نسبت به وظيفه‌اى كه انسان دارد، يك افق ديد ديگرى پيدا مي‌كند.در شوروى هم يك جور ديگر اتفاق افتاد. در شوروى هدف‌هائى كه ترسيم شده بود - كه هدف‌هاى آن، عقيدتى و ايدئولوژيك بود - تحقق پيدا نكرد. اصلاً ادعا شده بود كه حكومت شوروى يك حكومت مردمى است، حكومت توده‌اى است، سوسياليست است؛ حكومت توده‌اىِ مردمىِ متكى به حركت مردم و متعهد به نيازهاى مردم؛ اين از همان سال‌هاى اول نقض شد. بعد از 1917 كه سال انقلاب شوروى است، پنج شش سالى كه گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معناى حقيقى كلمه حذف شدند؛ يك حزب كمونيست با چند ميليون عضو حاكم شد و در حزب كمونيست هم حاكم، همان چند نفرى بودند كه در هر دوره‌اى در رأس بودند.

حالا در دوره‌اى مثل دوره استالين، حاكم يك نفر بيشتر نبود؛ اما در دوره‌هاى بعد، آن هيأت اصلى حزب كمونيست، همه‌كاره كشور بودند. چه فشارهائى به مردم وارد آمد، چه محدوديت‌هائى ايجاد شد، مردم چه محنتى كشيدند. در آن دوره‌ها نوشته‌هائى از درون شوروى درز مي‌كرد، بيرون مي‌رفت؛ بعضى‌هايش هم به فارسى ترجمه مي‌شد، ما هم مطالعه مي‌كرديم. تا قبل از سقوط شوروى، خيلى از اين زواياى دشوار و تلخ پنهان بود؛ بعد از سقوط شوروى بود كه خيلى چيزها معلوم شد، كه چه كارهائى ميكردند، چه محدوديت‌هائى بوده. ادبياتى كه آفريده شد، نشان‌دهنده سختى زندگى مردم در دوران حكومت شوروى بوده. يعنى انقلاب به‌كل از اول زاويه پيدا كرد؛ نه اين‌كه استمرار پيدا نكرد، اصلاً به وعده‌هاى اوليه عمل نشد.

خب، اينها انقلاب‌هاست. حالا يك شبه‌انقلاب‌هائى هم در منطقه خاورميانه و عمدتاً شمال آفريقا و آمريكاى لاتين داريم كه در واقع انقلاب نبود؛ غالباً كودتا بود.

در اواخر دهه 50 و اوائل دهه 60 در كشورهاى شمال آفريقا - يعنى مصر و ليبى و سودان و تونس - يك حركت‌هاى انقلابى با گرايش چپ اتفاق افتاد. همه اين كشورها، كشورهاى انقلابى بودند؛ اما جز استثناهاى معدودى، همان كسانى كه خودشان عوامل انقلاب بودند، از انقلاب منحرف شدند. انقلاب‌ها، انقلاب‌هاى چپ بود، ضد آمريكائى بود، ضد انگليسى يا ضد فرانسوى بود؛ مردم را اينجورى توى ميدان آورده بودند؛ اما همان كسانى كه خودشان در رأس اين انقلاب‌ها قرار داشتند، عملاً منحرف شدند و به سمت همان نيروهاى استعمارگر غلتيدند! يكى‌اش همين بورقيبه تونس بود. خب، بورقيبه رهبر انقلاب تونس بود؛ اصلاً انقلاب تونس را او به وجود آورده بود؛ اما خودش تبديل شد به يك عنصر دست‌نشانده غرب و فرانسه؛ رفت در آن جهت، كه بعد هم بن‌على بود كه دنبال او آمد. يا در مصر، انورسادات جزو ياران جمال عبدالناصر بود؛ جزو كسانى بود كه كودتا يا به قول خودشان انقلاب افسران آزاد را به وجود آورده بودند؛ اصلاً حركت افسران آزاد در زمان جمال عبدالناصر، با شعار «نجات فلسطين» بود؛ اما كارشان به آنجا رسيد كه با غاصب فلسطين آشتى كردند، عليه مردم فلسطين توطئه كردند، و در اين اواخر كار به جائى رسيد كه حتّى با صهيونيست‌ها همكارى كردند براى محاصره فلسطين، براى محاصره غزه، براى نابودى مردم فلسطين! يعنى صد و هشتاد درجه جهت آن حركت اوليه عوض شد.

يا در سودان. به نظرم شماها يادتان نيست از نُميرى. ما از روى كار آمدن نُميرى هم يادمان هست. نُميرى يك افسر انقلابى بود كه در واقع سودان را از دست غرب نجات داد؛ اما همين نُميرى به‌تدريج رفت به سمت غرب، تبديل شد به يك عامل غرب؛ كه اين انقلابيون بعدى كه امروز در سودان سر كار هستند، عليه او قيام كردند و كشور را از دست او بيرون آوردند. جعفر نُميرى از يك عنصر ضد غربى كه عليه حكومت غربى كودتا مي‌كند، به‌تدريج تبديل مي‌شود به يك عنصر غربىِ مستخدم غرب و كارگزار غرب و مزدور غرب! بقيه هم همين جورند.

من يادم هست كه در سال‌هاى دهه 40 شمسى در مشهد، ما راديوى صوت‌العرب مصر را - كه زمان عبدالناصر بود – مي‌گرفتيم و مي‌شنيديم. جمال عبدالناصر به ليبى رفته بود و به اتفاق همين قذافى - كه آن وقت يك جوان بيست و هشت ـ نُه ساله‌اى بود كه كودتا كرده بود - و همان جعفر نُميرى، هر سه در راديو صوت‌العرب مصر سخنرانى مي‌كردند. آن‌ها با همديگر اجتماع داشتند و حرف‌هاى انقلابى و تند مي‌زدند. همين قذافى شعارهائى مي‌داد كه ما آن وقت به هيجان مى‌آمديم. ماها غالباً در عين مبارزه بوديم. گرفتن اين راديو هم خلاف قانون بود. ما با بعضى از رفقا - كه يكى‌مان راديو داشت - شب مي‌رفتيم در يك خانه‌اى مى‌نشستيم و راديو صوت‌العرب را گوش مي‌كرديم.

حركت‌ها اينجورى بوده. يعنى انقلاب‌ها بر اثر عوامل گوناگون، يا از همان اول منحرف شدند، يا بعد از اندكى منحرف شدند. گاهى اين انحراف، ده‌ها سال هم طول كشيده. در كشورى مثل فرانسه، اين انحراف هفتاد و چند سال به طول انجاميد، تا اين‌كه توانست به‌تدريج پاره‌اى از اهداف را - آن هم نه همه اهداف را - تحقق ببخشد.

انقلاب اسلامى يك استثناء است. انقلاب اسلامى حركتى بود كه با اهداف مشخصى - ولو آن اهداف كه مشخص هم بود، در يك جاهائى كلى بود؛ به‌تدريج خرد شد، روشن شد، مصاديقش معلوم شد؛ اما اهداف، اهداف روشنى بود - به وجود آمد. هدف اسلام‌خواهى، هدف استكبارستيزى، هدف حفظ استقلال كشور، هدف كرامت‌بخشى به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پيشرفت و اعتلاى علمى و فنى و اقتصادى كشور؛ اينها اهداف انقلاب بوده. انسان وقتى در فرمايشات امام (رضوان اللَّه عليه) و در اسناد اصلى انقلاب اين‌ها را نگاه مي‌كند، مى‌بيند كه همه اين‌ها در متون اسلامى هم ريشه دارد. مردمى بودن، متكى به ايمان مردم، عقايد مردم و انگيزه‌هاى مردمى و عواطف مردمى، جزو پايه‌هاى اصلى انقلاب است. اين خط ادامه پيدا كرده؛ اين خط انحراف پيدا نكرده، اين خط زاويه نخورده. امروز 32 سال از انقلاب مي‌گذرد؛ اين خيلى حادثه مهمى است.

اين ثبات انقلاب و استقرار انقلاب كه ما مي‌گوئيم، يعنى اين. ما يك حرفى را زده‌ايم: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا» .(3) ملت ايران «ربّنا اللَّه» را گفت، پايش ايستاد. اين ايستادن پاى اين سخن، از نسلى به نسل ديگر منتقل شد. امروز شما جوان‌هائى كه اين بيانات پرنشاط و شاداب و صادقانه و پرتپش را اينجا مطرح كرديد، احتمالاً هيچكدامتان در آغاز انقلاب در اين دنيا نبوديد، دوره انقلاب را نديديد، دوره جنگ را نديديد، زمان امام را درك نكرديد؛ اما خط، همان خط است؛ راه، همان راه است؛ هدف، همان هدف‌هاست؛ مطالبى كه گفته مي‌شود، درست همان مطالبى است كه آن روز اگر مي‌خواستيم بگوئيم، مي‌گفتيم. من هفته‌اى يك بار دانشگاه تهران مى‌آمدم و آنجا با دانشجوها جلسه داشتيم و نماز مي‌خوانديم؛ بعد از نماز هم پاسخ به سؤالات و سخنرانى بود كه مدت‌ها ادامه داشت. همان حرف‌هائى كه آن وقت ما آنجا مي‌گفتيم و دانشجوها مي‌گفتند، همان حرفهاست؛ البته امروز پخته‌تر است، سنجيده‌تر است، كارشناسانه‌تر است. احساسات به همان اندازه وجود دارد، اما در مطالبى كه امروز توى محيط دانشجوئى گفته مي‌شود، عقلانيت، بيشتر از آن زمان است؛ اين خيلى باارزش است.


خب، اين تا حالا تحقق پيدا كرده؛ از حالا به بعد چى؟ آنچه كه من مي‌خواهم بگويم، همين يك جمله است: از حالا به بعد تكليف نسل جوان كنونى و عمدتاً دانشجوئى همين است كه اين خط را در همان جهت‌گيرى، به سوى تكاملِ بيشتر ادامه بدهد و پيش ببرد. اين مشخص مي‌كند كه در محيط دانشجوئى تكليف ما چيست. كار مال شماست. اين نسلى كه ماها در آن حضور داشتيم و فعال بوديم و نيروى جوانى داشتيم و جوانى‌مان را مصرف كرديم، رو به اضمحلال است؛ مثل همه چيزهاى عالم، رو به فنا و زوال است. نسلى كه امروز اين حقيقت را تحويل مي‌گيرد، شما هستيد؛ جوان‌هاى امروز، دانشجوهاى امروز هستند.

در آينده مسئوليت‌هاى كشور با شماست. طراحان كشور، تصميم‌گيران و تصميم‌سازان، شماها خواهيد بود. مي‌توانيد همين راه را ادامه بدهيد، آن را به تكامل برسانيد، از ظرفيت‌هاى استفاده نشده استفاده كنيد، خلأها را پر كنيد و همين چيزهائى را كه هى شما مي‌گوئيد اين اشكال هست، اين اشكال هست، اين اشكال هست، انتقاد، انتقاد، انتقاد - كه درست هم هست - برطرف كنيد؛ مي‌توانيد هم اين كار را نكنيد. نسل جوانِ امروز مي‌تواند تصميم بگيرد بر بى‌عملى. البته چنين تصميمى نخواهد گرفت؛ من شك ندارم. نسل جوان به خاطر ريشه دينىِ اين حركت و پايه مستحكم اعتقادىِ اين حركت، اين راه را ادامه خواهد داد. براى اولين بار در تاريخ انقلاب‌هاى گوناگون در دنيا، انقلابى به وجود آمده است و خودش را به دنيا عرضه خواهد كرد و حرف اول و اصول و ارزش‌هاى اوليه خودش را با همه وجود، بدون انقطاع استمرار بخشيده و ان‌شاءاللَّه آن را به هدف‌هاى نهائى خودش مي‌رساند.

خب، شما تشكل‌هاى دانشجوئى و زبدگان و نخبگان دانشجوئى هستيد؛ در واقع گلچينى از مجموعه عظيم چند ميليونىِ دانشجوئى كشور هستيد كه اينجا جمع شده‌ايد - البته اين حرف‌ها را بعداً بقيه دانشجويان هم مي‌توانند بشنوند، در تلويزيون و مطبوعات پخش مي‌شود؛ هر كس بخواهد، طبعاً مي‌شنود - شما بايد تصميم بگيريد. بدانيد اين حركت مبارك و متكى به اين ارزش‌ها، وابسته است به انگيزه، همت، شجاعت، قدرت تفكر و عزم راسخ شما. شماها هستيد كه بايد اين را ادامه بدهيد.

الحمدلله تا امروز انقلاب خوب پيش رفته. همين طور كه عرض كردم، ما از هدف‌ها منحرف نشديم، زاويه پيدا نكرديم؛ آن بلاهائى كه سر آن انقلاب‌هاى عظيم و بزرگ آمد، سر انقلاب ما نيامد. حوادث گوناگونى كه پيش آمد، همه جا انقلاب بر اين‌ها فائق شد و با همان موازين خودش، توانست خودش را حفظ كند و تا امروز به تكامل هم برساند. انقلاب، كشور را هم پيش برده. اين پيشرفتى كه امروز شما در بخش‌هاى مختلف كشور مشاهده مي‌كنيد - كه من در صحبت با مسئولان نظام، دو سه روز پيش مختصرى از آن را اشاره كردم - هيچ وقت در قرن‌هاى اخير در كشور سابقه نداشته. البته در گذشته‌ها و در تاريخ چرا؛ مواردى به حسب زمان، شبيه اين‌ها بوده؛ اما در قرون اخير سابقه نداشته. كشور را شما به اينجا رسانديد. كشور بايد پيش برود. ما هنوز در قدم‌هاى اوّليم، در آغاز راهيم. من گفتم؛ يكى از خاصيت‌هاى بزرگ انقلاب، الگوسازى است. شما مي‌توانيد اين هدف را دنبال كنيد كه براى جوامع اسلامى يك الگو درست كنيد؛ بگوئيد آقا اينجورى مي‌شود حركت كرد، اينجورى مي‌شود رسيد؛ اين ممكن است.

خب، تشكل‌هاى دانشجوئى طبعاً نقش دارند. اولين توصيه‌اى كه من به مجموعه تشكل‌هاى دانشجوئى كه در زمينه‌هاى مسائل دانشجوئى و كشور و انقلاب و همه چيز فكر مي‌كنند، دارم، اين است: شما وقتى نگاه مي‌كنيد به جبهه معارض، يعنى استكبار، جبهه ظلم، جبهه سرمايه‌دارهاى كلان بين‌المللى، كارتل‌ها، تراست‌ها و...، به چشم يك جبهه به آن‌ها نگاه كنيد. يك جبهه به‌هم‌پيوسته‌اى وجود دارد در مقابله با انقلاب اسلامى، كه يك انقلاب معنوى و دينى و فرهنگى و اعتقادى است. وقتى به چشم يك جبهه به‌هم‌پيوسته به اين‌ها نگاه كرديد، خيلى از كارهاى اين‌ها معناى واقعى خودش را نشان مي‌دهد. اين مساله، وظيفه دانشجو يا تشكل‌هاى دانشجوئى را مشخص مي‌كند.

فرض بفرمائيد در كشور ترور اتفاق مى‌افتد؛ شهيد على‌محمدى، شهيد شهريارى، شهيد رضائى‌نژاد را ترور مي‌كنند. خب، اين يك كار تروريستى است. يك وقت به اين مساله به چشم يك عمل تروريستىِ ضد امنيتى نگاه مي‌كنيم؛ خب، انسان غصه هم مي‌خورد؛ چند تا دانشمند ما مورد اصابت جنايت دشمن - يك چند تا تروريست - قرار گرفتند. يك وقت نه، با همان چشمِ جبهه‌اى نگاه مي‌كنيد: اين يك حركت در مجموعه حركت‌هاى خصمانه عليه نظام اسلامى است. مثلاً در جبهه جنگ مرزى با عراق - كه هشت سال جنگ داشتيم - يك جا اگر چنانچه توپخانه دشمن كار كند، معنايش اين نيست كه دشمن با اينجاى بالخصوص كار دارد؛ اين معنايش اين است كه اين يك حركتى است كه دشمن دارد اينجا انجام مي‌دهد، احتمالاً براى اين‌كه شما حواستان به اينجا منعطف شود، او به يك جاى ديگر حمله كند - به قول خودشان حركت‌هاى پشتيبانى، كه اين در واقع حيله است - يا براى اين است كه رزمنده ما را در اينجا تضعيف كند تا مثلاً بتواند يك حمله سراسرى انجام دهد. وقتى با اين چشم نگاه مي‌كنيد، معلوم مي‌شود كه دشمن به دنبال كوبيدن حركت علمى در كشور است؛ يعنى يكى از حلقه‌هاى توطئه دشمن اين است. چند تا حلقه به‌هم‌پيوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقه‌هاى تحريم اقتصادى، ترويج ابتذال، ترويج مواد مخدر، كارهاى امنيتى، ايجاد تزلزل در مبانى و مسائل اعتقادى؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اين‌ها حلقه‌هاى گوناگونِ به‌هم‌پيوسته است؛ يكى از اين حلقه‌ها هم - كه مكمل اين زنجيره است - كوبيدن حركت علمى در كشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با اين چشم به قضيه نگاه كنيم.

اگر چنانچه به مجموعه دشمن به چشم يك جبهه مستمرى كه وظايف را تقسيم كردند، نگاه كنيم، آن وقت احساس مسئوليت ما در هر قضيه‌اى شكل تازه‌اى به خودش مي‌گيرد. حالا در همين قضيه اين ترورها، من عقيده‌ام اين است كه بچه‌هاى تشكل‌هاى دانشجوئى در اين قضيه كوتاه آمدند؛ يعنى كم‌عملى نشان دادند. بايد اين قضيه را بزرگ مي‌كرديد. البته نه اين‌كه بزرگ كنيد - چون خودش بزرگ است - همان جور كه هست، منعكس مي‌كرديد. ما حتّى نديديم تشكل‌هاى ما پوستر اين شهدا را هم چاپ كنند، منتشر كنند، پخش كنند، يادمان اين‌ها را نگه دارند. نه، اين موضوع اصلاً نبايد فراموش شود؛ اين كار كوچكى نيست.

مساله علم در كشور، يك حلقه‌اى است از آن زنجيره، كه اين حلقه درست متوجه به آن نقطه اصلى و اساسى است كه ما ده دوازده سال است داريم اين را دنبال مي‌كنيم. گفتيم «العلم سلطان» ؛ علم، اقتدار است؛ هر كسى كه داراى علم و داراى اين اقتدار شد، طبق اين روايت، «صال»؛ مي‌تواند بر محيط جهان حكمفرمائى كند، يعنى اهداف خودش را دنبال كند؛ هر كسى مالك آن نشد، «صيل عليه»؛(4) يعنى بر او حكمفرمائى خواهد شد. اين منطق ماست در اين حركت علمىِ ده پانزده ساله. الان خوشبختانه تا حدود زيادى هم اين حركت علمى در كشور به ثمر رسيده. مي‌خواهند اين را متوقف كنند؛ خب، در مقابل اين بايد حساسيت نشان بدهيد.

پس نگاه به دشمن بايد يك چنين نگاهى باشد: نگاه حركت جبهه‌اى دشمن. آن وقت حمايت اين‌ها از برخى جريان‌ها، حمله اين‌ها به بعضى از جريان‌ها، دخالت اين‌ها در بعضى از مسائل داخلى كشور، همه معنا پيدا مي‌كند؛ معلوم مي‌شود كه هدف چيست. اين مساله ايجاب مي‌كند كه ما نسبت به كارهاى اين‌ها هوشيار باشيم.

يكى از چيزهائى كه من مي‌خواهم به‌خصوص به تشكل‌هاى دانشجوئى توصيه كنم، اين است كه به طور جدى به كارهاى فكرى و فرهنگىِ برنامه‌مند و هدفمند و عميق بپردازند. يك وقت هست كه دشمن به عرصه دانشگاه تهاجم آشكار مي‌كند؛ اينجا شما بايد حضور آشكار داشته باشيد؛ مثل مسائل دوره فتنه 88 و امثال اين‌ها. يك وقت هست كه نه، آنچنان تهاجم آشكارى وجود ندارد؛ اينجا بايستى حضور مجموعه‌هاى دانشجوئى، حضور عميق فكرى باشد. درباره مسائل كلامى، درباره مسائل اخلاقى، درباره مسائل تاريخ، درباره مسائل انقلاب بايد كار عميق بكنيد. درباره مسائل گوناگون كشور - مثل همين چيزهائى كه دوستان گفتند - كار كنيد. فرض كنيد شما درباره بانك مركزى، درباره نظام سلامت، درباره مساله جهاد اقتصادى تحقيق مي‌كنيد؛ اين بسيار خوب است، اما به اين‌ها اكتفاء نشود. درباره مسائل كلامى، كارهاى عميق انجام بگيرد. درباره مسائل سياسى كشور، كارهاى غير احساساتى انجام بگيرد. البته احساسات چيز خوب و پاكى است و من به هيچ وجه مخالف ابراز احساسات و مخالف تحرك احساساتىِ به‌خصوص جوان‌ها نيستم؛ نه ممكن است، نه مطلوب است كه احساسات فروكش كند؛ ليكن دور از مقوله احساسات، تأمل و تفكر و تعمق در مسائل گوناگون، از جمله در مسائل سياسى، لازم است.

يكى از چيزهائى كه من به‌جد توصيه مي‌كنم، پرهيز از ابتذال در كارهاى فرهنگى و هنرى است؛ مراقب باشيد. من نمونه‌هائى از اين مسئله را سراغ دارم؛ البته نه حالا، حدود هفده هجده سال قبل. من همان موقع اطلاع پيدا كردم كه يك مجموعه دانشجوئى در دانشگاه در بعضى از مراسمشان رگه‌هائى از ابتذال وجود دارد. همان وقت به آن‌ها پيغام دادم - با ما هم بى‌ارتباط نبودند - خب، توجهى نشد. بعد هم دنباله‌هاى خوبى پيدا نكرد. از ابتذال فرهنگى، ابتذال اخلاقى به شدت پرهيز شود و با آن مواجهه بشود. امروز يكى از سياست‌هاى دشمن، ترويج ابتذال است. با اين سياست استكبار مبارزه كنيد. همين طور كه آن‌ها تحريم اقتصادى را برنامه‌ريزى مي‌كنند، همين طور ترويج ابتذال را برنامه‌ريزى مي‌كنند - اين ادعاى شعارگونه نيست؛ اين ناشى از اطلاعات است؛ ما اطلاع داريم - مى‌نشينند طراحى مي‌كنند، برنامه‌ريزى مي‌كنند؛ مي‌گويند براى شكستن مقاومت جمهورى اسلامى، بايد بين جوان‌ها ترويج ابتذال كرد؛ يعنى به قضايا ماهيت سياسى مي‌دهند. خب، با اين بايستى مواجهه كرد، مقابله كرد؛ البته مقابله صحيح، كه اين يك نوع ايستادگىِ بسيار ارجمند در مواجهه با نقشه‌هاى استكبار است.

يك توصيه ديگر ما هم اين است كه تشكل‌هاى دانشجوئى با هم همفكرى و همكارى و همدلى نشان بدهند. حالا من نمي‌خواهم يك چيزى را حتماً يك پيشنهاد قطعى بكنم، اما به نظر آدم مي‌رسد كه مثلاً يك مجمع هماهنگ كننده‌اى بين اين تشكل‌ها وجود داشته باشد تا تشكل‌ها همجهت پيش بروند. البته جهت‌هاى كلى تقريباً با هم يكسان است، خوب است. نمي‌خواهيم هم بگوئيم كه اين تشكل‌ها با مختصاتى كه هر كدام دارند، بايستى اين مختصات را همه يك‌كاسه كنند؛ نه، تنوع و مختصات گوناگون در تشكل‌ها هيچ ايرادى ندارد؛ منتها در جهت‌گيرى‌ها، در پيشرفت به سمت اهداف انقلاب، يك هماهنگى انجام بگيرد تا بتوانيد بر محيط دانشجوئى اثرگذارى كنيد. تشكل‌ها بايد بتوانند بر محيط دانشجوئى اثرگذارى كنند. خوشبختانه محيط دانشجوئى محيط خوبى است. نه اين‌كه در محيط دانشجوئى اشكال نيست، انحراف نيست، خطا نيست، لغزش نيست؛ كجا نيست؟ در مقدس‌ترين مجموعه‌ها و محيط‌ها هم بالاخره انسان يك لغزش‌هائى سراغ دارد يا مشاهده مي‌كند؛ اما مجموعاً محيط دانشجوئى، محيط پرنشاط، پرتحرك و بر روى هم دينى و معتقد و پايبند به مبانى به حساب مى‌آيد؛ اين چيز خيلى مغتنمى است. محيط دانشجوئى ما اينجورى است؛ از اين بايد استفاده كرد، روى اين محيط بايد تأثيرگذارى كرد، بايد جهت‌گيرى درست داد.

يك توصيه ديگر ما هم اين است كه هم مسئولان دانشگاهى كشور و هم تشكل‌ها سعى كنند نسبت به همديگر مماشات و همراهى و همكارى داشته باشند. مواردى آدم مي‌شنود كه اين همكارى‌ها يا وجود ندارد يا تعارض وجود دارد؛ كه خب، بعضى از حوادث هم پيش مى‌آيد، كه يكى از دوستان به قضيه بوشهر و اين‌ها اشاره كردند. بايد همكارى بكنند، بايد همدلى بكنند؛ چون هدف‌ها يكى است؛ اهداف انقلاب است. مسئولين دارند زحمت مي‌كشند، تلاش مي‌كنند، واقعاً عرق مي‌ريزند - آدم مى‌بيند ديگر - فكر مي‌كنند؛ به قدرى كه به ذهنشان مى‌آيد، به قدرى كه توان دارند، دارند تلاش مي‌كنند. اين جوان‌هاى تشكل‌ها هم، همه باانگيزه، پرنشاط و پاكيزه‌اند. خب، اين مجموعه‌ها بايد به همديگر كمك كنند.

در مورد علوم انسانى كه صحبت شد، اين نكته را من عرض بكنم؛ آنچه كه ما در باب علوم انسانى گفتيم و من تكرار مي‌كنم، همان چيزى است كه عرض شد: ما بايستى در علوم انسانى اجتهاد كنيم؛ نبايد مقلد باشيم. اما حالا فرض كنيد كه فلان رشته‌هاى علوم انسانى در دانشگاه حذف بشود يا حذف نشود يا كم بشود؛ من روى اين چيزها هيچ نظرى ندارم. من نه نفى مي‌كنم، نه اثبات مي‌كنم؛ يعنى كار من نيست، كار مسئولين است. ممكن است مصلحت بدانند بعضى از رشته‌ها را حذف كنند يا نكنند؛ حرف من اين نيست؛ حرف من اين است كه در باب علوم انسانى كار عميق انجام بگيرد و صاحبان فكر و انديشه در اين زمينه‌ها كار كنند.خب، به نظرم وقت هم تمام شد. حرفهاى ما هم آنچه كه لازم مي‌دانستيم عرض بكنيم، تمام شد. ان‌شاءالله خداوند شماها را حفظ كند.پروردگارا! تو را به اوليائت سوگند مي‌دهيم، بركات و تفضلات خودت را بر اين جوان‌هاى ما نازل كن. پروردگارا! محيط جوان در كشور ما را روزبه‌روز به اهداف و آرمان‌هاى اسلامى نزديكتر كن. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، آرزوها و آرمان‌هاى اين جوان‌ها را تحقق ببخش. به مسئولين كشور و به همه ما توفيق عنايت كن تا بتوانيم در جهت اين آرمان‌ها قدم‌هاى بلند برداريم. پروردگارا! تشكيل جامعه‌اى اسلامى و يك كشور اسلامىِ به تمام معنا را به اين جوان‌هاى عزيز ما به‌رأى‌العين نشان بده. ارواح طيبه شهدا و روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود كن.

والسّلام عليكم و رحمه الله و بركاته‌

پي نويسها:

1) وسائل‌الشيعه، ج 27، ص 27

2) رعد: 17

3) فصلت: 30

4) شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابى‌الحديد، ج 20، ص 319

در ابتداي اين ديدار، 11 نفر از دانشجويان و نمايندگان تشکل‌ها به بيان ديدگاه‌هاي‎ ‎جامعه دانشجويي درباره مسائل مختلف دانشگاهي، علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي‎ ‎پرداختند‎.

‎آقايان و خانم‌ها‎:‎

‎ - ‎محمدرضا کاشفي - مسئول بسيج دانشجويي‎ ‎دانشگاه شهيد بهشتي

‎ - ‎محمدصادق کريمي - دارنده مدال برنز المپياد‎ ‎دانشجويي

‎- ‎ ايوب توکليان - نماينده اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان سراسر‎ ‎کشور

‎ - ‎سميه چيتي - عضو شوراي مرکزي دفتر تحکيم وحدت

‎ - ‎محمد زعيم زاده‎ - ‎نماينده اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان مستقل

‎ -‎حُسني زاغري - دارنده‎ ‎مدال طلاي ادبي کشور و دانشجوي حقوق بين الملل

‎- ‎ محمد جعفري نژاد - نماينده‎ ‎جنبش عدالتخواه دانشجويي

‎- ‎علي بازگير - نماينده تشکل‌هاي دانشگاه آزاد اسلامي‎

ـ ‎اميرعباس سالارکيا - دارنده مدال برنز جهاني فيزيک

‎- ‎ سيدعباس رضايي‎ - ‎نماينده اردوهاي جهادي دانشجويي

‎- ‎ و اسحاق عامري - فرزند شهيد و دارنده‎ ‎مقام دوم مسابقه جهاني اختراعات

در سخنان خود بر اين نکات تأکيد کردند‎:‎

ـ ضرورت درک عميق سخنان و رهنمودهاي رهبر معظم انقلاب در زمينه مسائل دانشگاهي و دانشجويي‎ ‎و پرهيز از سطحي نگري در اين زمينه

‎- ‎ بازنگري در روند جذب دانشجويان دوره‎ ‎دکتري

‎ -‎توجه بيشتر همراه با برنامه ريزي سه قوه براي تحرک بيشتر و تحقق‎ ‎اهداف سال جهاد اقتصادي به ويژه طراحي اقتصاد مقاومتي

ـ توجه به چهار محور‏‎ ‎«استاد، دانشجو، محتواي دروس و قوانين و مقررات آموزشي - دانشگاهي»، به عنوان‎ ‎زمينه اسلامي شدن دانشگاه‌ها

‎ - ‎ضرورت حضور مسئولان در دانشگاه‌ها براي پاسخگويي‎ ‎به سئوالات و دغدغه‌هاي جنبش دانشجويي

‎- ‎ لزوم برائت عناصر سياسي و همه خواص‎ ‎از فتنه‌گران به عنوان پيش شرط ملت براي فعاليت و حضور عناصر سياسي در انتخابات‏‎ ‎مجلس شوراي اسلامي

‎ - ‎پاسخگويي نامزدهاي نمايندگي مجلس در قبال هزينه‌هايي که‎ ‎در انتخابات مصرف مي‌کنند

‎- ‎ تأکيد بر ضرورت برخورداري از بصيرت به عنوان نياز‎ ‎امروز و هميشه انقلاب و ايران

‎ - ‎توجه به ظرفيت هنر در تبيين مفاهيم ديني و‎ ‎فرهنگي

‎ - ‎استفاده از ظرفيت‌هاي دانشجويي و دانشگاهي براي تحول در نظام‎ ‎بانکي

‎- ‎ انتقاد از بي تقوايي سياسي و بد اخلاقي برخي سياسيون و گروه‌هاي‎ ‎سياسي

‎- ‎ ضرورت بازگشت همه جريان‌هاي سياسي به مکتب امام خميني(ره)‎

ـ ‎انتقاد از فقدان نقشه راه جامع و کارآمد در زمينه مسائل رسانه‌اي و فرهنگي

ـ ‎لزوم توجه و ايجاد حساسيت براي اجرايي شدن اصل هشت قانون اساسي و ترويج امر به معروف‏‎ ‎و نهي از منکر

‎- ‎ تلاش بي وقفه براي حل مشکل فقر و بيکاري

‎- ‎ لزوم تشکيل‎ ‎مجلسي انقلابي و کارآمد با حضور پرشور ملت در انتخابات اسفندماه

ـ انتقاد از‎ ‎برخي برنامه‌هاي صدا و سيما

‎- ‎ حمايت عملي مسئولان آموزش عالي از علوم انساني‎ ‎و حرکت به سمت بومي سازي در اين حوزه

‎- ‎ توجه به نخبگان علمي افتخارآفرين و‎ ‎مدال آور در سطح جهان به موازات توجه به مدال آوران ساير حوزه‌هاي غيرعلمي

ـ ‎لزوم ايجاد شفافيت در اطلاعات اقتصادي به عنوان مبنايي براي مبارزه با مفاسد‎ ‎اقتصادي

‎- ‎ انتقاد از خصوصي سازي خوابگاه‌هاي دانشجويي

‎ - ‎تأکيد بر فراهم‎ ‎کردن فرصت اثرگذاري در مسائل کلان کشور براي نخبگان

‎ - ‎ضرورت ايجاد ارتباط‎ ‎عميق ميان صنعت و دانشگاه

‎- ‎ لزوم توزيع عادلانه فرصت‌هاي رشد و بالندگي در همه‎ ‎مناطق کشور

‎- ‎نقد عدالت طلبانه دانشجويي زبان گوياي مطالبات مردم از‎ ‎مسئولان

‎ ‎در پايان اين ديدار، نماز جماعت مغرب و عشاء به امامت رهبر معظم انقلاب‎ ‎اقامه شد و دانشجويان روزه خود را همراه با ايشان افطار کردند‎.‎


نوشته شده در   يکشنبه 23 مرداد 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode