ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 14 ارديبهشت 1403
جمعه 14 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 5 مهر 1389     |     کد : 9798

طلاق عاطفي؛ با هم اما دور از هم

سال‌هاست كه ديگر هيچ حرف مشتركي بجز امور مربوط به بچه‌ها و مسائل اقتصادي خانه ندارند...

 سال‌هاست كه ديگر هيچ حرف مشتركي بجز امور مربوط به بچه‌ها و مسائل اقتصادي خانه ندارند؛ سال‌هاست كه حتي كمتر از 30 دقيقه راجع به خودشان و احساساتشان حرف نزده‌اند؛ هيچ كدام ديگر نمي‌داند ديگري چه دوست دارد و چه دوست ندارد. هيچ وقت يادشان نمي‌رود شروع اين بي‌علاقگي‌ها با دعوا و مشاجره همراه بود، اما سال‌هاست كه اين مشاجره‌ها جاي خود را به بي‌تفاوتي نسبت به هم داده است كه به مراتب بدتر از كشمكش‌هاي سال‌هاي اول زندگي مشتركشان است.
زندگي مشترك در يك خانه مشترك، زير يك سقف مشترك، اما دور از هم و بدون هم؛ حالا ديگر بچه‌ها مي‌دانند كه نبايد انتظار با هم بودن و لذت بردن از لحظه‌هاي در كنار هم بودن را داشته باشند زيرا توقع زيادي است؛ بارها شنيده‌اند كه والدين فقط و فقط به خاطر آنهاست كه با فداكاري با هم زندگي مي‌كنند و اگر آنها نبودند سال‌ها پيش اين سقف مشترك را ويران كرده بودند و حتي لحظه‌اي در كنار هم نمي‌ماندند! پس توقع بيش از حد ممنوع!
يكي از مهم‌ترين انواع طلاق، طلاق عاطفي است كه در هيچ كجا به ثبت نمي‌رسد و نمود عيني ندارد اما مهم‌ترين نوع طلاق است و بيشتر مربوط به خانواده‌هايي است كه به علت مسائل سنتي و عرفي كه حاكم بر عقايد آنهاست يا برخي باورهاي نادرست و نگرش‌هاي منفي جامعه نسبت به زنان مطلقه، ترس و نگراني از تنهايي، از دست دادن فرزندان و يا ناتواني در تامين نيازهاي زندگي تصميم مي‌گيرند كه به اجبار زير يك سقف زندگي كنند. در چنين اوضاع نابساماني، زن انزواطلبي اختيار كرده و خود را شريك زندگي نمي‌داند و تنها به دليل شرايط اجتماعي، خانوادگي و فرهنگي به زندگي ادامه مي‌دهد.
در اين نوع طلاق، زن و شوهر عواطف خود را از يكديگر دريغ مي‌كنند زيرا اعتمادشان به يكديگر و جذابيتشان براي هم به پايان رسيده است و زن و مرد در زير يك سقف زندگي مي‌كنند ولي هيچ رابطه احساسي ميان‌ آنها وجود ندارد.
عدم شناخت زوجين از يكديگر، تفاوت‌هاي فرهنگي موجود ميان خانواده‌ها، مسائل اقتصادي، تغيير فرهنگ حاكم بر جامعه، دخالت ديگران و بسياري مسائل ديگر، سردي روابط زوجين و به دنبال آن طلاق عاطفي را فراهم مي‌آورد.

مشكلات اقتصادي و طلاق عاطفي
دكتر مصطفي اقليما، رئيس انجمن علمي مددكاري ايران، در گفتگو با جام‌جم، ضمن ادعاي اين موضوع كه در حال حاضر بيش از 80 درصد زوج‌ها دچار طلاق عاطفي هستند، مي‌گويد: بيشتر كساني كه دچار اين نوع از طلاق هستند شرايط جامعه،وجود بچه‌ها و نداشتن پشتوانه و وابستگي اقتصادي به زوج را از دلايل تن ندادن به طلاق ذكر مي‌كنند.
نتيجه تحقيقاتي كه به وسيله مددكاران تحت پوشش انجمن مددكاري ايران روي افرادي كه در سراسر كشور به مراكز مشاوره مراجعه كرده‌اند، انجام شده حاكي از آن است كه زندگي‌80 درصد آنها دچار طلاق عاطفي است.
دكتر اقليما مي‌افزايد: از ازدواج اينگونه زوج‌ها به جز يك قرارداد ازدواج و هدف بزرگ كردن فرزندان چيزي باقي نمانده است و 2 نفر طبق اين قرارداد زير يك سقف زندگي مي‌كنند.
وي به مشكلات اقتصادي به عنوان يكي از دلايل به وجود آمدن اين آسيب اجتماعي اشاره مي‌كند و مي‌افزايد: در حال حاضر مشكلات اقتصادي ناشي از تورم موجود در جامعه آنقدر زياد است كه زن و مرد هر دو مجبور به كار كردن هستند، به همين دليل كمتر براي يكديگر وقت مي‌گذارند و اين موضوع مشكلات زيادي را برايشان ايجاد مي‌كند؛ و يا فردي كه مجبور است براي تامين مخارج زندگي 2?شيفت كار كند ديگر فرصتي براي خانواده و رسيدن به امور عاطفي آنها ندارد.
وي همچنين با اشاره به اجباري بودن 70 درصد ازدواج‌ها، آمار بالاي طلاق عاطفي را امري اجتناب‌ناپذير عنوان مي‌كند و مي‌گويد: اين اجبار ناشي از فشارهاي جامعه روي جوانان است؛ فرهنگ عموم مردم، نگاه جامعه به افراد مجرد، رسيدن افراد به سن بالا و كم شدن موقعيت ازدواجشان از دلايلي است كه باعث اجبار فرد براي ازدواج و به دنبال آن درگيري‌هاي ناشي از اين ازدواج اجباري مي‌شود.
اقليما ،داشتن يك برنامه منظم 50 ساله را براي تمامي سازمان‌ها تنها راه حل از بين بردن اين معضل مي‌داند و مي‌گويد: بايد تمام ارگان‌ها و سازمان‌هاي دولتي و غيردولتي با برنامه‌ريزي منسجمي در درازمدت به حل اين مساله بپردازند و خانواده را كه محل تربيت آينده‌سازان كشور است از اين بحران نجات دهند تا نسل‌هاي بعد به اين مشكلات و ناهنجاري‌هاي ناشي از آن دچار نشوند.

كودكان، قرباني طلاق خاموش
در شرايطي كه اغلب والدين به بهانه فرزندان دست به جدايي و طلاق نمي‌زنند و علي‌رغم ميل خود با هم در زير يك سقف زندگي مي‌كنند؛ بيش‌ترين آسيب به روح و روان كودك وارد مي‌شود و اوست كه بايد اين شرايط را تحمل كند و در اين اوضاع نابسامان كودك قرباني تسويه حساب‌هاي والدين مي‌شود.
از آنجا كه در طلاق عاطفي نهاد خانواده دچار مشكل مي‌شود، عوارضي مانند دختران فراري، گسترش اعتياد بين نوجوانان و جوانان، بزهكاري، فرار از مدرسه و ترك تحصيل و همچنين ورود برخي از آسيب‌ها به درون خانه را در پي دارد.
كودكاني كه در خانواده‌هايي كه دچار طلاق عاطفي هستند،زندگي مي‌كنند؛ اگر در ظاهر هم سالم بمانند و به معضلات اجتماعي از قبيل جرايم و جنايات، مواد مخدر، الكل و... كشيده نشوند باز شادي و سرزندگي خود را از دست مي‌دهند و مسلما نمي‌توانند پدر و مادراني بهتر از پدر و مادران خود براي فرزندانشان باشند، اين كودكان در شرايط پيش آمده زندگي خود احساس تنهايي، سرخوردگي و بي‌پشتوانگي مي‌كنند.

طلاق خاموش و همسركشي
سيد ضياء‌الدين فائق، محقق و پژوهشگر مسائل اجتماعي معتقد است، بيشتر شوهركش‌ها، به «طلاق عاطفي» مبتلا بوده‌اند.
وي با استناد به مطالعات انجام شده روي پرونده زناني كه مرتكب همسركشي شده‌اند، اظهار مي‌كند: بر اين اساس به سادگي مي‌توان رد پاي طلاق عاطفي را در اين موارد ديد و لا‌به‌لاي اظهارات آنها به نكات ياد شده دست يافت. بيشتر آنها ازدواج را با علاقه آغاز نكرده‌ و به طلاق عاطفي مبتلا بوده‌اند و مسأله مشترك بين همه آنها كه در جريان بررسي‌هاي قضايي و پليسي عنوان شده‌اند، اين است: همسرم، كتكم مي‌زد و مرتب اتهام مي‌زد و از ديگران سخن به ميان مي‌آورد و در مهماني‌ها، بيشتر از آنكه به من توجه داشته باشد، دنبال ديگران بود.
اين محقق و پژوهشگر مسائل اجتماعي مي‌افزايد: نمي‌توان انكار كرد كه در سال‌هاي اخير از هم‌پاشيدگي خانواده‌ها سير صعودي داشته و جدايي، اختلاف و عناد زوجين نسبت به يكديگر، خشونت و خصومتي كه طي زندگي مشترك ايجاد شده رو به فزوني گذاشته است؛ چنانچه يافته‌ها نشان مي‌دهند بين سوءرفتارهايي مانند پرخاشگري، داد و فرياد كردن طرفين، ايراد ضرب و جرح، گوشه و كنايه زدن به يكديگر، تحقير و عيب‌جويي و از همه مهمتر سكوت، فحش دادن و قهر كردن، تحقير كردن و عيب يكديگر را بي‌پروا در حضور ديگران گفتن و جدا شدن اتاق‌ها و فاصله گرفتن زن و مرد و از همه مهمتر، گرايش مرد به مصرف مواد مخدر و داروهاي روانگردان به عنوان يك جايگزين نامطلوب و افسردگي خانم‌ها و بعضا داشتن رابطه با ديگران براي پر كردن خلأهاي عاطفي موجود و وقوع جناياتي از اين دست (همسركشي) رابطه معني‌داري وجود دارد.

تاثير مدرنيته بر طلاق عاطفي
دكتر محمدجعفر غفراني، استاد و كارشناس مسائل خانواده و جوانان نيز در گفتگو با جام‌جم، علت افزايش طلاق عاطفي را تقاضاي رشد و پيشرفت زنان در دنياي در حال توسعه امروز عنوان مي‌كند و معتقد است: زنان با رفتن به دانشگاه و كار كردن در محيط بيرون از خانه، پا به پاي مردان، از هنر زن بودن خود فاصله گرفته‌اند و از خودشان و نيازهاي همسرشان غافل شده‌اند.
غفراني مي‌افزايد: كار بيرون و هيجانات مردانه باعث مي‌شود زنان به جاي اين‌كه خود آرامش بخش باشند، نيازمند اين باشند كه كسي به آنها آرامش دهد و همين امر توازن و تعادل خانواده را به هم مي‌زند و باعث مي‌شود كه زوج‌ها با هم زندگي كنند اما همدلي نداشته باشند.
وي معتقد است اگر افراد با خودشناسي وارد پيوند زناشويي شوند و نياز خود و طرف مقابلشان را كشف كنند هيچ گاه دچار اين بحران‌هاي خانوادگي نمي‌شوند.
خانواده‌اي را نمي‌توان يافت كه در آن اختلافات در سطوح مختلف وجود نداشته باشد. اما براي دستيابي به آرامش بايد اين اختلافات را كاهش داد و مشتركات را به هم نزديك كرد، زيرا انسان‌ها در سايه اين مشتركات و توافق‌ها در كنار هم زندگي مي‌كنند نه اختلاف‌ها. از سوي ديگر، در زندگي مشترك بي‌اعتنايي به پيمان زندگي، خودخواهي‌ها و تنگ‌نظري‌ها، بي‌حوصلگي و بي‌توجهي به سرنوشت يكديگر، اختلاف در سليقه‌ها، فزون‌طلبي‌ها و تنوع جويي‌ها، عدم رعايت وظايف فرد است كه «انواع طلاق» را مي‌آفريند.
بايد باور كنيم كه همچون ساير وجوه زندگي حفظ عشق و زندگي پر از نشاط و احساس، نياز به صرف انرژي و پاكسازي و خانه تكاني مداوم دارد. در خانواده‌ متزلزل‌، مشكلات‌ و مسائل‌ جزئي‌ به‌ آساني‌ به‌ جدل‌ و بحران‌ تبديل‌ مي‌شود، اميد به‌ زندگي‌ و فرداي‌ روشن‌ و سازنده‌ كاهش‌ مي‌يابد، انتقادهاي‌ غيرمنصفانه‌ و رفتارهاي‌ غيرصادقانه‌ و پرخشونت‌ جايگزين‌ شيوه‌هاي عاطفي‌ و منطقي‌ مي‌شود.
درعين‌ حال‌ برچسب‌ زدن‌ و بعضاً ابهام‌، جايگزين‌ برخوردهاي‌ خوش‌بينانه‌ و اعتمادآميز مي‌شود. خانواده‌ آشفته‌ و منفعل‌ با ويژگي‌ها و ساختاري‌ كه‌ دارد به طور طبيعي‌ دچار بن‌بست‌ عاطفي‌ و ساختاري‌ ‌شده و به‌ يك‌ كانون‌ درون‌ تهي‌ تبديل‌ مي‌شود؛ كانوني‌ كه‌ اعضاي‌ آن‌ هر چند با يكديگر زندگي‌ مي‌كنند، اما روابط‌ و كنش‌ متقابل‌ مطلوبي‌ با هم‌ ندارند و عملاً از حمايت‌هاي‌ عاطفي‌ و فكري‌ يكديگر محرومند؛ خانواده‌هايي‌ كه‌ به‌ سادگي‌ در معرض‌ طلاق‌ عاطفي‌ و از?هم?پاشيدگي‌ قرار مي‌گيرند.

الهام طباطبايي / جام‌جم


نوشته شده در   دوشنبه 5 مهر 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode